لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۹:۵۱

کويتی پور؛ از پینک فلوید تا جنگ


غلام کويتی پور
غلام کويتی پور
غلام کويتی پور، خواننده نواهای زمان جنگ، در گفتگو با راديو فردا از موسيقی زمان جنگ، آهنگ های پينک فلويد و ديپ پرپل، حال و هوای جنگ، زندگی و عقايدش می گويد.

آن طور که مشخص است ما به آن صورت موسيقی جنگ نداشتيم. چيزی که بيشتر نمود پيدا کرد همان حالت نوحه...

نه. نوحه نه. حماسه خوانی بگوييم بهتر است. به عنوان مداح نبودم. من سه دهه است... خدايی اش به ما نگوييد مداح. حالا درست است در جمع هايی بوديم، خوانديم، ولی بيشتر حماسه خوانديم تا اينکه روضه خوانی کنيم. خيلی ها به من گفتند آقا چرا روضه نمی خوانی؟ گفتم مگر من روضه خوانم که روضه بخوانم؟

فرم خواندن شما چه جوری وارد جنگ شد؟

اثرهايی در اين سه دهه موسيقيايی زده شده حالا بدون کلام با کلام. ولی متاسفانه انگشت شمار است. يعنی موسيقی حماسی هنوز جايگاهی پيدا نکرده و اثرهايی هم که هست چه از استاد مجيد انتظامی، فرزند بزرگوار استاد عزت الله انتظامی، خب اثرهايی ايشان دادند، اثرهايی آقای فريدون شهبازيان، آقای کامبيز روشن روان که با سازهای غربی نواهای بسيار اصيل موسيقی ايرانی را که از نظر نت مشکل است، کوک بکنند و بخواهد موسيقی اصيل ايرانی هم بشود. ما به هر حال يک فرهنگ ۲۵۰۰ ساله داريم که انشاءالله اين فرهنگ غنی دوباره برگردد. ديانت اسلام هم که در کنارش هست. اقليت های مذهبی هستند.



آن فرهنگ ايرانی بيشتر حالا مدنظر است. خوب شهر مرزی خرمشهر هم در تاريخ برای سومين بار در جنگ ها با خاک يکسان می شود و بازسازی می شود. می گويد" خونين شده خرمشهر از خون جوانانش تا باز شود خرم با همت مردانه". همت مردانه هستش. حالا متاسفانه آن چيزی که شايسته مردم و شهدا و رزمندگان هست، (قابل توجه مسئولين)، اين بازسازی را نه من بلکه خود مردم بومی و غيربومی آن شهر هم می گويند، آن شهری را که ما می گوييم به آن صورت حالا بازسازی شده ولی من ناچيز می گويم که خودم هم متولد آن شهر هستم.


چرا در اين جنگ اين فرم خواندن وارد موسيقی جنگ ما شد. به جای مارش. مثلاً ما مارش نظامی به آن معنا نداريم. اما تا دلتان بخواهد از اين دست کارها داريم؟

ما مارش نظامی بين المللی داريم که همه کشورها به قول معروف همين (قسمتی از مارش جنگ را زمزمه می کند). هر موقع عمليات می شد اين ديگر ملکه ذهن همه مردم و رزمنده ها شده بود. انا فتحناک لک فتحا مبينا گزارش داده می شد... اما من خودم از نظر سليقه ای زياد با اين مارش ها موافق نيستم. حالا بعضی ها می گويند برای اهل بيت خواندن چه اشکالی دارد با ريتم تکنو خوانده شود؟ گفتم ببين وقتی برای عذا می خواهی بخوانی... اگر حماسه می خواهی بخوانی مهم نيست. يک مقدار سرعت بايد داشته باشد. مثل فرض کن چنگ دل آهنگ دلکش می زند ناله عشق است و آتش... خوب شعر حماسه است. خود حضرت امام هم می گفت اصلاً از مظلوميت چرا صحبت می کنيد؟ فقط حماسه بخوانيد. اين هم يک رهگشايی بود برای اشعارهای حماسی.

«نه. نوحه نه. حماسه خوانی بگوييم بهتر است. به عنوان مداح نبودم. من سه دهه است... خدايی اش به ما نگوييد مداح. حالا درست است در جمع هايی بوديم، خوانديم، ولی بيشتر حماسه خوانديم تا اينکه روضه خوانی کنيم.»
حالا بعضی ها به ما گفتند چرا روضه نمی خوانيد؟ گفتم روضه؟! اين لحنی که ما الان داريم صحبت می کنيم، اين لحن يک مقدار به صورت روضه بشود من برای من قابل فهم نيست. اما خوب همان موقع هم ارکستر سنفونيک صداوسيما سراغ ما را می گرفت. اما برای مردم از نظر تصويری هم جا افتاده بود. حتی ما توی جنگ بوديم. من شايد توی اين سی سال به تعداد پنج بار شش بار بيشتر اتفاقی نديدم خودم کارهايی را که پخش می شود. ما به دنبال شهرت نبوديم. اصلا در اين راه اگر به دنبال شهرت باشی، به قول هياتی ها آن نمک را به تو نمی دهند.

چه جوری به اين فرم دست پيدا کرديد؟ چون شما جدا از آن حال و هوای جنوبی که در صدايتان وجود دارد، يک فرم خاصی را هم ارائه داديد که متفاوت تان می کرد.


اين فرم، فرمهايی است که حالا توی هر سرزمينی... ببين. فرض کن مثل(قسمتی از يک لالايی را زمزمه می کند )... دشتستانی. ما شهر دشتستان هم داريم. من يک مصاحبه مطبوعاتی کرده بودم، گفتم اگرمن صد سبک توی اين سه دهه خوانده باشم، هيچکدام از اين سبک ها به جز چهارپنج تا انگشت شمار که از قبل به عنوان نواهای مذهبی مطرح بود، خب يک سبکی بود که آقای بخشو می خواند: زينب بگفتا ای شه لب تشنه کامان در جنگ عدوان آه و الامان که خيلی طرفدار داشت سريال دليران تنگستان هم گوشه ای از اين مرحوم وحشو پخش می شود.

بله. بله. مال همايون شهنواز.

همين نوار را يک حرف دلی را گذاشتيم، شعر نيست اين يادواره جهان آرا که برای آزاد سازی خرمشهر است...

اتفاقاً نکته خوبی را اشاره کرديد. اين دقيقاً شعرش چه جوری نوشته شد؟ چه جوری به آن شکل درآمد؟ بعداً هم با ارکستر اجرايش کرديد؟

البته من هنوز با ارکستر اجرا نکرده ام. اين کاری که پخش می شود از صدا و سيما با موسيقی بيست سال است پخش می شود. البته اسم نمی نوشتند. الان دو سه سالی است می نويسند موسيقی آقای عليقلی و با صدای مسعود کرامتی. بخواهيد بگوييد اين ملودی را هم فرض کنيد آقای بخشو خوانده ولی اما ملودی بازهم مال مرحوم بخشو نيست. ولی من نواهايی که خودم خوانده ام، داشته ها و تجربياتی از موسيقی پاپ بوده که مورد علاقه ام بوده. با احترام به موسيقی اصيل ايرانی که من هميشه می گويم موسيقی اصيل ايرانی من با احترام می گويم موسيقی مقدسی است. چون واقعاً لهو و لعب نمی بينم. حالا ملودی های شش و هشت هست و برای جشن ها خوانده می شود...

ولی حالا اين کاری که برای جهان آرا خوانده شد اين کلام را کی سروده بود؟

جواد عزيزی. از بر و بچه های سپاه و از شاگردان شهيد جهان آرا بود. آن زمان که ما اين نوای ممد نبودی را خوانديم، خيلی ها گفتند آقا چرا نمی گويی ملوديش مال خودت است. گفتم ببخشيد برای چه دروغ بگوييم آخر؟ وقتی ملودی مال ما نيست، مال بخشو هم نيست. مال گذشتگان است اما شناسنامه ای ندارد.

پيشتر که با هم صحبت کرديم گفتيد نقطه آغازين اين کار آقای آهنگران بوده ...

کاری از تلويزيون پخش شد با حضور حضرت امام و نام شهدا هم.... خيلی جالب است قرار بود کسی ديگر بخواند. به اصطلاح فرزند آن شاعر به نام معلمی که همه می شناسندش و يک کشاورز است در اهواز. سواد آن چنانی ندارد. اما هر بيتی را می گويد شما با هر نوايی می خوانديد آن موقع، به دل مردم می نشست. شعرای ديگری هم بودند. من خودم ملودی ها را می ساختم. اين هم به لطف خدا. هيچوقت هم نگفتم که ملودی ها مال منست.

گفتم جالب است «ای شهيدان به خون غلطان خوزستان درود». نفس اين مردی که ادعای شاعری نمی کند که يک بار که من آمدم نماز جمعه تهران برای اينکه يک کار حماسی بخوانم، گفتند آقای کويتی پور هفت دقيقه هشت دقيقه. گفتم شما به جای ما يکسلام بکنيد. هزار کيلومتر کوبيديم زمينی آمديم حداقل وظيفه داريد که دين شاعر را ادا کنيد. نمی خواهيم که چهار ساعت بخوانيم. روی هم رفته بيست بيت است اين و بيست بيت را بدون مکث می خوانيم که هم قصه شعر مشخص شود و هم پايانش مشخص شود. که ما حدوداً ربع ساعت از وقت را گرفتيم و خوانديم« هنگام پيکار ياران خدا آمد»... که در آن مقطع زمانی شد آرم...

آقای کويتی پور، شما آن موقع دقيقاً زمان جنگ چند سالتان بود؟ وقتی جنگ شروع شد شما همين فرم کار را اجرا می کرديد؟

مرز بيست سالگی بودم. خدمت سربازی. يعنی با پيروزی انقلاب خدمت سربا زيم تمام شد. يک خانواده ۱۴ فرزندی هستيم. ديديد ديگر حالا تو عوام ما می گويند آقا طرف سيد است ديگر. مادر ساده ما می گفت اگر فرض کن همسايه ما سادات بودند ديگر، من اولين بار آنجا خواندم. برای ذکر امام حسين.

خوب ايشان هم ده تا بچه يتيم داشت. اسامی تمام برادر خواهر های ما را همين زن سيده گذاشت. مادر من هم يک ارادتی داشت، مثلاً من شب ميلاد اميرالمومنين به دنيا آمدم، هرچند روی اين آلبوم های من می نويسند غلامرضا، می گويم آخر اگر نمی دانيد برای چه می نويسيد؟ يک کويتی پور خالی بنويسيد. مادر من در سن سی و شش سالگی با چهارده بچه يتيم داری اش شروع شد. پدرم درسن ۴۲ سالگی در سال ۴۲ که امام تبعيد شد از مملکت و زادگاهش، عمرش را داد به شما.

نيروی نظامی شهربانی بود به قول آن موقع، به قول امروزه نيروی انتظامی. به هر حال دشمن داشت. ايشان را مسمومش کردند. حالا نظام آن وقت هم متاسفانه رسيدگی نکرد. توی اين يکی دو ساله توانستيم حقوق سال ۴۲ تا حالا را زنده کنيم. آن هم در حدود دويست سی صد تومن. اين هم يکی از همشيره های ماست.توی اين چهارده تا بچه. بچه هموفيلی دارد. گفتيم يک کمک خرجی باشد. ولی خب اين حقوق هم خيلی کم است. سال ۵۷ به قول معروف انقلاب که پيروز شد، ما هم جزو اولين سربازهای نيروی هوايی بوديم در همان پايگاه چهارم شکاری. دشمن هم که حمله کرد هر خانواده ای يک نوجوان می فرستاديم همراهشان از شهر بيرون بروند. خانواده ها گناهی ندارند. با اشک هم می رفتند که آقا من می خواهم بمانم. شهر بعد از سی و چهار پنج روز که سقوط کرد، صدای نازنين آقای آهنگران...


چه حال و هوايی شما را برد به اين سمت؟ از کی اصلاً شروع کرديد اين فرم از کار را؟

می خواستم بگويم. اما موسيقی حماسی جنگ که جايش خيلی خالی است با صدای صادق آهنگران ، بعد از سقوط خرمشهر که اهواز و بستان و اينها هم شروع شد، خيلی از مردم اين روزها به اسارت رفتند، شروع شد در حضور امام "ای شهيدان به خون غلطان خوزستان درود". اسم تک تک شهدايی که رفته بودند و هم از جمله دوستان آقای آهنگران بودند در اصل آهنگری، خوانده شد، خوب در هر محلی وقتی تکيه ای برای اعتقادات و آن ده روزه محرم می گذارند، هر کسی ته صدايی داشته باشد، دو بيت می خواند. به خاطر اين بود که ما هم می گفتيم آقا ما يک دو بيت می خوانيم اما نه در جايگاه يک مداحی که چهار پنج تا استاد می بيند، استاد اخلاق دارد، استاد قرائت دارد و لياقت می خواهد مداحی...

يعنی شما هيچ دوره ای پس نديده بوديد در اين زمينه؟

بله. يک سال که گذشت حدود شش سال و خورده ای جنگ من مربی آموزش نظامی بودم و تاکتيک و اينها. يک دو سالی هم گذشته بود، نمی خوانديم. چون حالا بعد از خدمت بود. توی خدمت من نخواندم. چون متاسفانه کسی مسئوليت عزاداری دهه ماه محرم را در دوران خدمت ما داشت سال ۵۶ و ۵۷ به نام سروان جورابچی که ايشان رئيس اطلاعات امنيت پايگاه وحدتی بود. يعنی از دو سرباز سه تايشان آنتن بودند. اين را داشته باشيد.

دوره ای که می خوانديد برای دوستانتان، بيشتر چه اشعاری را می خوانديد؟

نه. ملودی که واسه حالا مذهبی ساخته می شود، مخصوصاً بايد از عربهای جنوب توی مولودی هايشان ببينيد شرکت کنيد... اولاً سادات می آيند می نشينند. با چفيه های سبز- يا به قول تهرانی ها چپيه ولی در اصل چفيه است- می آيند می نشينند. از امام اول شروع می کنند تا صاحب الزمان برای هر کدام سه چهار بيت خوانده می شود و حتی کف هم می زنند. يک سنت خاص است. ولی متاسفانه الان يک مقدار بايد اين را بگويم نه به عنوان اينکه بنده استادم در اين کار، نه.

به عنوان شنونده می خواهم بگويم که آشفته بازاری برای نواهای مذهبی و من بارها هم به مسئولين سازمان تبليغات گرفته تا ارشاد گفتم ترا خدا کاری بکنيد. چون يک چيزهای من درآوردی، آن هم از يک جوان... درست است من هم جوان بودم. اما دو تا اهل فن هم اگر ايرادی در کار هايمان داشتيم مثل رضا سبزی مثل آقای فرتا اينها هم آموزش موسيقی شان سه چهار تا ساز می زدند توی خانه جوانان که وابسته به هلال احمر است، تنها هلال احمری که در جنوب بود، آبادان خرمشهر بود چون چند تا از پرسنلش موسيقی دان بودند، تدريس هم می کردند. گذشته از پيشاهنگی که حالا آن هم تدريس موسيقی داشت سراسر کشور هر جا که پيشاهنگی بود، يک نفر را هم می بردند که حالا چه مارش باشد چه به قول معروف موسيقی پاپ باشد، ايرانی باشد، تدريس می کردند.

اما خرمشهر و آبادان حتی در قبل از انقلاب برای اردوهای آموزشی در رامسر که می آوردند، مسابقات موسيقی که بود مقام اول را می گرفتند. بعد از تهران. تهران را زياد مقام نمی دادند. تهران ستارگان هنر بودند در هر عرصه ای حالا. ولی شهر خرمشهر يا آبادان هميشه نوازنده ها و خواننده هايشان مقام اول می آورند.

شما هم در اين اردو ها می رفتيد؟

تمام اين رفقا که دو تايشان هم شهيد مفقودالاثر اند، حبيب شعله که به اصطلاح به قول آن موقع ما اورگانيست بود و به قول امروزی ها کی بورد می زد. آقای بهنام قبادی جازيست بود يا به قول امروزی پرکاشن. که ايشان هم شهيد مفقودالاثر است. منظورم اينست که اين جرقه ای که در حضور حضرت امام... "ای شهيدان به خون غلطان" ... ما هم اين مظلوميت اين سی و هفت روز را ديده بوديم در اين شهر خانه به خانه به قول معروف کوچه به کوچه. اين نوا جرقه ای بود که ما هم شروع کنيم انگار حالا حالا ها اين جنگ کسی فکر نمی کرد، هيچکس فکر نمی کرد که جنگ هشت سال ادامه پيدا کند.

شما از چه تاريخی رسماً شناخته شديد به عنوان خواننده ای که اين فرم موسيقی را می خواند و در خدمت جنگ موسيقی اش در آمده؟

اگر مردم زياد آگاهی ندارند و نمی دانند حتی ما متولد کجا هستيم، دليل دارد. اين خواندن احتياج به منيت ها ندارد. من وقتی که راه به راه مردم تقاضا می کردند به عنوان سرودی که برای پيامبر خوانده شده... اينها را بعدش ديگر آمديم صدا و سيما. آن موقع ايميل و اين چيزها نبود که. حالا فوقش يک تلفن بود. خيلی از طلبه های حوزه زنگ می زدند آقا کار قشنگ است اما چرا نام رسول خدا را به جای اينکه محمد خطاب کند، ممد خطاب می کند؟ گفتند آقا اين سرود اصلاً برای رسول خدا نيست. حالا درخواست می شود مهم نيست که دوباره پخش شود. ولی گفتم يک فرهنگ های من درآری که يقيناً مافيای در خدمت ابرقدرت ها هست. که می بينيد داستان هايی برای مادحين ما درست می کنند. دوران جنگ هم دور و بر ما و آقای آهنگران زياد می چرخيدند به هر ترفندی يک خورده وجهه را زير سئوال ببرند.

منظورتان کی ها هستند دقيقاً؟

«به هرحال کسانی که دشمن اين آب و خاک هستند. چون من نيش خورده ام. سی سال است دارم نيش می خورم.»
به هرحال کسانی که دشمن اين آب و خاک هستند. چون من نيش خورده ام. سی سال است دارم نيش می خورم. ولی نفس مسيحايی امام می گفت "جنگ در راس امور است". به خاطر اينکه انگار نه انگار جو سازی را من اهميت نمی دادم. که به ضررم هم تمام شده . الان سی سال است که ريالی حقوق هم نگرفته ام.

اينها کی ها بودند که جو سازی می کردند عليه شما؟ برای چه اصلاً جو سازی می کردند؟ برای اينکه شما کاری را داشتيد انجام می داديد که مورد تاييد آقای خمينی هم بوده در آن موقع.

نه. کلاً حماسه خوانی بود و چون رسانه به قول معروف ملی و مردم به قول معروف پخش می کرد تبليغات را، فرض کن شب عمليات شعری سروده می شد برای همان عمليات و همان رزم. نمی رسيد به صدا و سيما. کارهايی از ما بوده که هيچکدامش که پخش نشده... شما تا حال زيرنويس ديديد که نامی از من بنويسند که مجلس من فلان جاست توی اين بيست ساله؟

کارهايی بوده که پخش نشده در زمانی که بايد پخش می شده؟

خيلی. مخصوصاً شب های عمليات. نه من بلکه آقای آهنگران هم که اشعاری را می خواند برای شب های عمليات، نمی رسيد. چند وقت پيش ها هم به يک روحانی گفتم. گفتم چرا پشت سر اين خواننده به اين راحتی داری حرف می زنی؟ و چرا من به راحتی... هيچ شناختی ندارم. صدا و تيپ و شخصيت آن خواننده مذهبی را به قول امام... می گفت خواننده مذهبی... خيلی دوست دارم. گفتم شما که تجربه داريد، شکنجه ديديد، وقتی خيلی راحت داريد اين انگ را می چسبانيد، پس من چه توقعی از عوام داشته باشم که شايعه پراکنی می کنند. به قول سياسيون ترور شخصيت.

شما اشاره می کنيد که در آن دوره جوی بوده اطراف شما و آقای آهنگران که مثلاً بعضی از کارهايی که می خوانديد، اجازه نمی دادند که پخش شود يا به پخش دير می رساندند. دليل اين کار چه بود؟

نه. نه اينکه اجازه نم دادند. پخش زنده است. حضرت امام نشسته من می خواهم بخوانم. اصلاً کسی نمی آمد شعر تو را ببيند. نماز جمعه که ديگر پخش زنده است. دوران جنگ. وقتی ما اشعار حماسی می آورديم، کسی به قوی بودن و ضعيف بودن شعر توجه نمی کرد. منظورم نفاق افکنی است. متوجه شدم منظور شما کسانی هستند که کار شما را ...
نه خير مزدور اند. در آن جايی که بايد درست انجام دهند، انجام نمی دهند. من دارم می گويم با نيت بوده و الان هم هست.

اشخاص خاصی را سراغ داريد؟

دشمنی که به او می گويند ستون پنجم، هيچوقت که نمی آيد خودی نشان دهد که من کی هستم؟

يک ذره برايم عجيب است که از طريق موسيقی وارد شوند. بله بفرماييد.

نه دوران جنگ را می گويم.

در کنار شما غير از آقای آهنگران چه کسانی بودند که همپای شما فعاليت می کردند ولی شايد الان ممکن است نامهايشان کمتر مطرح باشد؟

ما دوران جنگ... حالا من به نوبه خودم می گفتم. نه من خودم را مداح می دانستم نه صادق آهنگران. کارهایی که من ساختم برای تحولی در سبک های مذهبی بود. صدای برادرعزيزمان آهنگران که يک حزن خاص دارد و همه رزمنده ها می دانند السلام و عليک. خوب همه يا حسين می گويند. چرا همه می گفتند السلام عليک آقای آهنگری آن انرژی و شوک را به دلها می دهد. ملودی هايی هم که ما از تجربيات موسيقی های پاپ اما از نوع سنگينش... نه اينکه کپی بخوانم. موسيقی های حماسی جنگ زياد است. اما اجرای کم هست. ولی آنطور که بايد کار شود نيست.

فکر نمی کنيد که يک مقدار به خاطر اين که از جنگ فاصله گرفتيم و اين فاصله ديگر سی سال...

نه حماسه ربط ندارد. آن سليقه است که من ده سال پيش گفتم. گفتم من در بعضی از کارهای فرهنگی ما انقلابی شده. مثل قرائت قرآن. خوب ملودی هايی که می خوانديم برای مردم فرض کن نواهای ساده(قسمتی از يک نوا را زمزمه می کند)... که همه دسته جمعی بخوانند، بد نيست اما برای من که می شنوم، جاودانه نيست. ما يک کار متفاوتی می کرديم که خارجی ها هم بشنوند. آنها که خارج از کشور هستند. چون اين ملودی ها بازتاب داشت، نمی گذاشتند به پخش برسد. جريان اينست. اصلاً فردايش که زنگ می زدم، فلان مراسم چرا پخش نشد، می گفتند اصلاً فيلمی نيامده.

می دانيد که هر کاری موافقان و مخالفان و منتقدان دارد. کار شما هم جنبه ای دارد که بعضی ها می گويند که شما کارهايی که خوانديد، ايدئولوژيک بوده. شما اين را چه جوری نگاه می کنيد؟

من يک آلبوم خواندم ايدئولوژيک. آلبوم دوم آلبوم تقلبی بود که نه قراردادی دارد و تقليد صدا شده متاسفانه. دو تا از کارهايش با صدای خودم است. يکی" حيلت رها کن عاشقا" و ديگری" ای آسمان ابر تو اشکش ديگه دريا نميشه" اينها اصلاً نه نوحه است. آن يکی که اصلاً حماسه است.

تا چه اندازه شما از آن جنبه کارتان هم دفاع می کنيد؟ يعنی آن جنبه تبليغاتی و ايدئولوژيکی که کارهای شما برخی اين انگ را زده اند چه منقدان و چه مخالفان شما.

با احترام به آنهايی که منتقد هستند. البته من اين ها را منتقد نمی دانم. اينها را سليقه می دانم.که خب خودم هم اعتقاد دارم به آن...... اصلا اعتقاد ندارم که يک خواننده ای که کار هنری می کند برای يک قشر،يعنی قشر خوانی نمی کنم. يک آلبومی را قراداد بستيم موسيقيايی به نام خورشيد که تشکيل می شد از حماسه، عرفان و عشق. هر نوع عشقی. اما وقتی من به آن عشق دارم نگاه می کنم به اشعار فکر می کنم به ياد خدا توجه می کنم، اين را نمی خواهم که اگر کس ديگری عشقی زمينی يا آسمانی دارد،فرق نمی کند او هم بتواند لذت ببرد. اما وسط کار گفتند که نه آقا. بايد دو تا کار مذهبی باشد.

«آن چيزی را که بشود گفت آلبوم، هنوز نداده ام چون بازهم می گويم، دست مافيايی توی کار است.»
می خواهم بگويم که آلبوم خاموش. من اصلاً مديريت ايدئولوژيکی برای اين کار نداشتم. اسم آلبوم چه بوده؟ خورشيد. خورشيد به کجا رسيد؟ خاموش. طرف بازاری فکر می کرد چون من خودم سرمايه ندارم که کار کنم، آقايانی که بايد می آمدند سراغ ما، منظورم دولت، ارشاد. سازمان تبليغات سرمايه گذاری کند، هنوز بعد از ۲۰ سال که سرمايه گذاری نمی کند، بماند، خيلی جالب است اين آقا وسط کار گفت آقا اين طوری فايده ندارد اگر اينطور باشد. گفتم عزيز من قبل از اينکه قرارداد ببنيدم گفتيم اين کار کار قشری نيست يا مذهبی فقط برای مذهبيون نيست. اين کار برای کل جامعه است. نمی خواهيم جهت بدهيم و يک قشر گوش بدهد.

حالا يک بابايی آمد گفت فلان مرجع گفته مثلاً حرام است. گفتم با احترام و سر تعظيم، بنده خيلی ارادت دارم به ايشان. ولی مقلد ايشان نيستم. ولی پيش رهبر مملکت، بروبچه های امنيتی گفتند روز سوم اين غريبانه را بردند و با اينکه با جنس صدايم هم بازی شده. آن جنس صدای اصلی نيست. يک خورده نازک شده. بماند حالا مهم نيست. اما از نظر هنری خواندن، من هنوز در کارهای موسيقيايی صفر هم نداده ام به خودم. آن چيزی را که بشود گفت آلبوم، هنوز نداده ام چون بازهم می گويم، دست مافيايی توی کار است.

کارهايی که شما خوانده ايد، خودتان در حال و هوای جبهه هم بوديد. چه تاثيری روی جوانها که می خواستند شرکت کنند در عمليات ها و يک چيزی که خيلی ها انتقاد می کنند، بعضی از اين افرادی که داخل اين عمليات ها رفتند، سن های خيلی کمی داشتند و اينها در اصل نقش اشعاری بود که شما می خوانديد، باعث می شد که تحريک شوند و به جنگ بروند. خودتان اين را چه جوری بررسی می کنيد؟

حالا ببينيد چه شوخی بود. نه. يک شوخی بود که دوران جنگ هم می گفتند رفقا. آن شوخی ها لازمه بود. بعضی شوخی ها که ضربه می زد نه. می گفتند آقا مثلاً شما ها آن دنيا چه می خواهيد جواب بدهيد. خيلی ها را به کشتن داديد. حالا به شوخی می گفتند.

ولی خب، خيلی ها هم جدی می گفتند.

نه الان که دوتا اتفاقاً دوقلو هم بودند همين تقاطع کردستان. گفتند آقا درست ديديم؟ گفتم که من هر موقع می گويند درست ديديم، چون چهره را من نگذاشتم زياد جا بيافتد. اگر تلويزيون می گويم اسمی از من نيست، خودم اجازه نمی دهم. پارسال ارشاد برای من برنامه گذاشته بود، گفتم تبليغ کارتان را بکنيد. من تمنا می کنم اسمی از من اگر زير نويس نوشته شود اين سه شب را من نمی آيم. گفتند چرا؟ گفتم برای اينکه اعتقاد ندارم. حالا بعضی ها می گويند آقا مشکل پخش داری؟ گفتم آقا جان اصلاً مگر چيزی از من پخش می شود که مشکل داشته باشم؟ قربانت بروم!

به هر حال رسيديم به آن دوقلويی که شما را ديده بودند.

گفت که درست ديديم؟ گفتم مخلص شما. بعد در آمد گفت که بابای ما بگوييم؟ گفتم آقا بگو. چرا رو درباسی می کنی؟ من تبليغ به غيبت نمی کنم اما غيبت پشت سر من حلال دنيا و آخرت. گفت بابای ما می گويد خيلی ها را به کشتن دادی؟ گفتم اين شوخی در جبهه بود اما تو جوان ايرانی الان اگر من به تو زور بگويم، زيربار حرف زور من می روی؟ گفت نه. گفتم پس الان که اين حرف را شوخی می کنيد و می گوييد، من می خندم اما به شان ايرانی بودنم بر می خورد ها. حالا اسلامی اش جدا که سوبله می شود.

آقای کويتی پور! چرا تصميم گرفتيد که يک دفعه وارد عرصه موسيقی هم بشويد؟ يعنی با آلبوم غريبانه يک.

ملودی هايی که در غريبانه يک هست همه اش مال شبهای عمليات است و فقط موسيقی آمده کنارش و کارهايی هم که من خوانده ام برای مذهب خواندم. مثل" "مران يک دم ساربان اشتر- ناقه زينب مانده اندر گل". من از اهالی موسيقی بودم. اگر خيلی ها از مدح به موسيقی رسيده اند، ما افتخارمان اينست که در کنار موسيقی با عشق و اعتقاد برای حماسه خوانی خوانديم.

پس آن ترانه که در جواب ممد نبودی خوانده شده و ممد نبودی ۲ می شود گفت هست، مال شما نيست؟

«گفتم ببين اعتراض کنيد، انتقاد کنيد. من کويتی پور هم در کنارتان هستم. ولی خواهشاً وقتی که اسم بيگانه در شعار می آيد، آن هم شعار انحرافی، آن هم رئيس جمهور آمريکا، اين همه پيامبر، رفتيد جرجيس را انتخاب کرديد.»
بله. با شعر آقای شيرازی. گفتم دو سه تا از کارها خوانده شده اما بقيه کارها امانت بوده که خوانده شود. اما در غريبانه يک کم لطفی که شد بازش نمی کنيم. گفتم با تمام عشق آمده ام که بازهم شخصی کار کنم. چون من يک روز هم در تبليغات نبودم، کلاً هشت سال جنگ مربی آموزش نظامی بودم. خواندنم هم خودم تصميم گيری می کردم.

حالا در اين ترانه آقای شيرازی که می گويد گشته آباد هرچه ويران شد، در صورتی که شما گفتيد شهر بازسازی کامل نشده. چقدر اين تصوير واقعی است بعد از...

نه. آقای شيرازی در عرض ده دقيقه يک چند بيت بنده خدا گفت. من جداً می گويم اخلاقيات اين آقای شيرازی را بسيار بسيار می پسندم. بعد در وقت کم خود شاعر هم آن شعر را قبول ندارد. کسی که "وقتی رسيد آهو هنوز نفس داشت". چقدر اين واژه...

از کارهای قشنگ آقای شيرازی است.

بله. بعد يک کاری دارد برای آن دختر روستايی. دختر قاليباف. اينقدر من از اين شعر خوشم آمده که حساب ندارد.

يک اشاره ای هم کرديد که پايه شما موسيقی پاپ بوده. نشان می دهد که شما مثلاً کارهای پاپ هم گوش می داديد.

کلاً کارهايی که گوش می دادم... می گويم به آقايان مذهبی بعد از سی سال گفتم. گفتم فردا يک دفعه نگوييد کويتی پور داشت می گفت... قشنگ فردا از ارشاد زنگ زدند که آقای کويتی پور ديشب داشتيند در تلويزيون می گفتيد عروسی خوان بودم؟! گفتم با اينحالی که نوارش هم هست، قابل توجه کسانی که پای گيرنده ها نشسته اند. گفتم آقاجون من يک آدمی ام اگر کاری کرده باشم می گويم کرده ام. نکرده باشم هم پايش می ايستم. من گذشته از اينکه قبل از انقلاب راديو نفت ملی آبادان يک ساعت قبل از اذان برنامه پخش آهنگ های غربی داشت. منجمله آهنگ های فولکور سياهپوست های آمريکا.

کارهايی که من گوش می کردم... گفتم وقتی گفتم حبيب شعله، به او می گفتيم انوشيروان روحانی. شهيد مفقودالاثر که از بچه های محل ما بود و نوازنده بود. بهنام قبادی، نوازنده پرکاشن ياجازيست بود که کارهای الوی، پينک فلويد، ديپ پرپل...که نوازندگی جازيست ديپ پرپل هرکه گوش می دهد از نظر سرعت ضربش می گويد آقاجان اين دستگاه است. آن موقع تازه داشت دستگاه ها الکترونيکی می شد. می گفتيم آقا ديوانه است اين هميشه سرش می چرخد. عادی نيست. ولی وقتی دستهايش تکان می خورد، همه وحشت می کنند. می گويند اصلاً دستی پيدا نمی شود. اين قدر سرعت زياد است.

اينها ريتم ها را برای بزن و برقص نمی زنند. يک ريتم هايی هست مثلاً پينک فلويد که کارهايش هم سياسی است هم اجتماعی. هم صورتی است. ولی زمانی که ما نوجوان بوديم، می گفتند اين گروه فقط برای معتادان می زند که وقتی نوار را گوش بدهی، آن درصد نشئگی آن معتاد بالا می رود. ولی وقتی يک مقدار آشنا تر شديم، ديديم همه بابا دکترا و فوق دکترای موسيقی اند. ای کاش يک مقدار بازتاب ارزش نوازنده های ما چه از نوع پاپ و چه از نوع موسيقی اصيل... آقايان مسئولين ارشاد، ترا به خدا بيشتر به اينها بها بدهيد، بيشتر به اساتيد ما... يعنی بيشتر معرفی شان کنيد. نه با يک آلبوم فقط معرفی شوند. چرا بايد در فقر اساتيد موسيقی ما در کنار سفره از دنيا بروند آن هم از نداشتن؟

شنيديد که روی ممد نبودی شما يک گروه رپ، دو جوان ايرانی که اتفاقاً در جنگ هم از ايران رفتند بيرون، رپ خواندند؟

نه رپ شان را من نديده ام.

البته اين آهنگ را که اين دو جوان خوانده اند، بيشتر بر می گردد به وقايع پس از انتخابات رياست جمهوری سال گذشته. اعتراض هايی که صورت گرفت و از طرفی هم منظورشان اين بود که آقای جهان آرا نبود که اين وضعيت سياسی و اجتماعی را ببيند.

توی جبهه هم می گفتند. می گفتند کاشکی نبود اگر هم بود يک انگی هم به او می چسبيد. گفتم ببين اعتراض کنيد، انتقاد کنيد. من کويتی پور هم در کنارتان هستم. ولی خواهشاً وقتی که اسم بيگانه در شعار می آيد، آن هم شعار انحرافی، آن هم رئيس جمهور آمريکا، اين همه پيامبر، رفتيد جرجيس را انتخاب کرديد. و وقتی که ما فرهنگ مان ايرانی است... ديديد توی يک خانواده دلخوری پيش می آيد، شايد همسايه ديگری بيايد ميانجيگيری کند، سريع چه می گويد مرد آن خانه؟ می گويد ببخشيد جر و بحث ما خانوادگی است لطفاً دخالت نکنيد.
XS
SM
MD
LG