جنگ فرهنگی رادیو فردا را میتوانید جمعهها در مجله شامگاهی پس از ساعت ۱۹:۳۰ و تکرار آن روز شنبه در مجله نیمه شب و مجله نیم روزی بشنوید.
او چند سالی است که از ایران به سانفرانسیسکو مهاجرت کرده و به شغل مهندسی معماری مشغول است.
اما گروه کیوسک از کجا و چطور شروع شد؟
آرش سبحانی: ما یک سری دوست موزیسین بودیم که ساز میزدیم و به صورت خودجوش دور هم جمع میشدیم و برنامه اجرا میکردیم و چون محل اجرای برنامههایمان زیر زمینهای مختلفی در تهران بود اسم گروهمان را کیوسک گذاشتیم. این آشنایی و همکاری مدت زمان طولانی – تقریباً حدود ۱۸ سال ادامه داشت.
در این مدت با موزیسینهای زیادی آشنا شدیم، چیزهای زیادی از هم آموختیم. تااینکه حدود شش سال پیش فارغ از این که بخواهم خودم را درگیر مجوز وزارت ارشاد کنم، کارهایی ساختم و دوستانم در آن محیط کمکم کردند تا چیزهایی ضبط کنیم و بعد از آن زمانی که از ایران خارج شدم این کارها را با یک سری نماهنگ منتشر کردم و به خاطر احترامی که به آن گروه داشتم اسمش را گذاشتم «کیوسک».
این موضوع از چه سالی شروع شد؟
آلبوم اول کیوسک در سال ۸۲ جمع آوری شد. ریز ریز یکسری آهنگهایی را جمع کردم. وقتی تعدادشان به یک آلبوم رسید دوستانم اصرار کردند که اینکار انجام شود. من نه قصد داشتم در این آلبوم بخوانم و نه میدانستم اصلاً چطور میشود آن را منتشر کرد ولی دوستم بابک خیاوچی، که ساکن سیاتل است و یک شرکت پخش موسیقی زیر زمینی ایرانی به نام «بماهنگ» داشت بهانه این شد تا این کار را راه بیندازد و من هم کار کیوسک را جدیتر بگیرم.
یعنی شما کارتان را از اوایل دهه هفتاد شروع کردید؟
بله فکر میکنم از سال ۷۲ بود که اولین قطعات را کار کردیم. اما اولین آلبوم کیوسک که منتشر شد حدود سه سال پیش بود
سبک شما به طور مشخص چیست؟ معمولاً میگویند راک است با رگههایی از جز و بلوز، خودت در این مورد چه میگویی؟
ما هم مثل همه گروههای موسیقی زیرزمینی در ایران از راک شروع کردیم. این همان نوعی از موسیقی است که جوان ایرانی در سالهای ۱۸ سالگی گوش میدهد و میتواند با آن ارتباط برقرار کند. جز سنگین بود و با آن سواد موسیقایی که آن روزها داشتیم چیزی نبود که به طرفش برویم.
بنابر این از راک شروع کردیم. اما در آلبومهای دیگرمان به دنبال این بودیم که ببینیم جاهای دیگری هم هست که بتوانیم در آن حوزه کار کنیم که بتواند با کلمات فارسی همخوانی داشته باشد؟ از نظر شعر و ملودی معنا داشته باشد. برای همین است که رگههایی از موسیقی کولیهای اروپای غربی، به خصوص کولیهای فرانسه و بلژیک را، به خصوص در آلبوم آخر حس میکنید اما اصل ماجرا موسیقی راک و بلوز بود.
این که میگویید «راک ایرانی » اساساً چنین چیزی هست؟ آیا این ترکیب درست است؟
یک گروه راک از دو گیتار یک درامز و یک بیس تشکیل شده است. با این سازها میشود صداهای خاصی ایجاد کرد حالا اگر کلام فارسی روی این موسیقی خوب بنشیند و هم آواز معنی بدهد و هم آهنگ زبان به خوبی معنا شود و هم به سازهای راک وفادار مانده باشی میشود اسمش را راک ایرانی گذاشت.
اگر راک را آگاهانه انتخاب کردهای میتوانی بگویی چه ویژگی این سبک نسبت به سایر سبکها دارد؟
اگر چه مسئله صدور مجوز انرژی موسیقی راک را کاملاً گرفته بود اما به طور کلی این طبیعت موسیقی راک با سازبندیهای خاص خودش است که هم آدمهای معمولی و هم آدمهای با سواد متوسط، میتوانند در این نوع موسیقی خودشان را نشان بدهند و حرفشان را بزنند.
همان کاری که اولین بار گروه بیتلز کرد. چند جوان کم سن و سال ملودیهایی ساختند که هنوز که هنوز است ماندگار و زیباست. در این سبک موسیقی به یکباره افرادی چون باب دیلن و جان لنون پدیدار میشوند که نوعی آگاهی اجتماعی را به جامعه خودشان تزریق میکنند. موسیقیهای دیگر به خاطر پیچیدگیهاشان این خاصیت را ندارند اما در راک میشود به راحتی حرف زد.
شاید دلیل زیادی که امروز سبک «هیپ هاپ» در ایران مورد توجه واقع شده است این است که در این سبک به راحتی میشود حرفت را بزنی. این چیزی است که نسل جوان ایرانی نیاز دارد. هیچ رسانهای صدای این نسل را منعکس نمیکند و او احتیاج دارد که به طور مشخص حرفش را بزند.
شاید به این دلیل است که چند سالی است پدیده وبلاگنویسی یا مثلاً سبک هیپ هاپ در ایران طرفداران زیادی پیدا کرده است چون در این دو جوان ایرانی به راحتی میتواند حرفش را بزند.
میتوانم این طور برداشت کنم که یک سنت در موسیقی پاپ ایرانی بوده که یکسری صحبتهای خاصی مدام تکرار شده است و تو میخواهی این را بگویی که شاید نسل تو و نسل بعد از تو احساس میکند که حرفهای دیگری هم دارد که میخواهد بزند و اینجاست که پای هیپ هاپ یا راک وسط میآید؟
دقیقاً همین طور است که تو میگویی. من فکر میکنم آن پاپی که تو به آن اشاره میکنی هیچ وقت نماینده هیچ نسلی نبوده است. موزیکی بوده که یکسری آدمهایی برای شهرت یا ثروت آن را میساختهاند و نماینده هیچ نسل یا هیچ زمانی نبوده است.
موسیقی پاپ دهه ۵۰ با موسیقی پاپ امروز لسآنجلس دارای یک مضمون است، یک نفر ناراحت است، دختره رهایش کرده و رفته و یکی هم این وسط قر میدهد و میرقصد! هیچ پیام دیگری ندارد اما موسیقی هیپ هاپی که امروز در تهران ساخته می شود متعلق به همین زمان است، حتی شاید سال دیگر نتوانی با آن ارتباط برقرار کنی. یا موسیقی آگاهانه زیر زمینی، نه نوع مزخرف آن که زیاد هم تولید میشود، متعلق به زمان امروز است و در مورد وضعیت این نسل صحبت میکند و یک نوع واکنش است.
اما مسئله شعرهای اعتراضی خواندن یا صدای نسل خود بودن چیزی بوده است که در ترانههای ایرانی وموزیک پاپ ایرانی از دهه ۵۰ به این سمت دیده شده است. کسانی مانند فریدون فروغی و فرهاد، از جمله مدعیان این سبک اند و ادعا داشتهاند که صدای نسل خودشان هستند.
تفاوت کارهایی از نوع کار تو و نسل تو با آنها در چیست ؟
مشخصاً به نظر من تفاوتشان در تکلف آن در ادبیات است. اشعاری که فروغی یا فرهاد میخواندند بسیار سنتی بود در عین حال پیچیدگیهای آن کمی این نوع موسیقی را از عامه مردم دور میکرد اما شعرهایی که در هیپ هاپ میشنویم خیلی عامیانه است به حدی که گاهی توی ذوق میزند.
من به خاطر تجربههایی که در این زمینه داشتهام و البته گاهی هم تجربههای بدی داشتهام آموختم که بین ترانه و شعر و مکالمه روزمره تفاوتهایی هست. شاید بتوانی روی شعر شاملو موزیک بگذاری و قشنگ باشد اما ترانه نیست. یا اگر روی مکالمات عادی روزانه موزیک بگذاری دیگر ترانه نیست. یک خط نازک حد فاصل میان شعر و ترانه و زبان محاوره را جدا میکند که ما سعی میکنیم آن را پیدا کنیم و بتوانیم بدون تکلف با نسل جوان ایرانی مرتبط بشویم.
در گذشته یکی از دلایل جذابیت کارهایت برای شنونده این بود که میگفتند شنونده میتواند خودش را توی کارهای تو ببیند. کارهای تو بازتاب دنیای پیرامونت بود. الان چه فکر میکنی؟ منظورم این است که این بحث مطرح است که وقتی هنرمند از سرزمین خودش دور میشود چطور میتواند نبض مخاطبش را همچنان در دست داشته باشد؟
حرفی که میزنید برای خودم هم نوعی نگرانی بود که آیا این فاصله و دوری در آلبوم باغ وحش جهانی چقدر تأثیرگذار است؟ اما این تفاوت و فاصله و تلاش اگر درست برخورد کنی حتی کمکت هم میکند. من موضوعم در موسیقی و شعرهایم عوض نشده است. همان موضوع روابط اجتماعی و شخصی مابین آدمهاست.
موضوعم هنوز هم اتفاقاتی است که توی ایران می افتد ، حالا دیگر از آن فضا دور شدهایم و زاویه دیدمان تغییر کرده است، کمی پیرتر شدهایم و تجربههایمان عوض شده است درست، اما این به معنای این نیست که موضوعمان تغییر کرده است. موضوع سرجایش است و تا موقعی که من بتوانم صادقانه آنچه را که میبینم منعکس کنم، مثلا آقای خاتمی امروز کاندید میشود و یکماه بعد در جا میزند، فکر میکنم بعنوان یک ایرانی همان واکنشی را نشان دهم که یک ایرانی در ایران نشان می دهد. صحبت سر این است که چه بلایی قرار است سرمان بیاید؟ چه کسی قرار است مسئولیت بپذیرد و این موضوع ربطی به این ندارد که کجای دنیا باشی. مهم ایرانی بودن است.
میدانی که با این کارت خودت را در موقعیت یک رسانه تأثیرگذار قرار میدهی؟ نه اینکه الزاماً یک رسانه مستقیم ، بلکه به صورت غیرمستقیم چه بخواهی و چه نخواهی تبدیل به یک رسانه میشوی. چقدر دغدغه داری که دراین قضاوتها اشتباه نکنی؟
خیلی مهم است. نمیخواهم درباره مسئولیت هنرمند چیزی بگویم. مبحثی کلیشهای است. اما به هر صورت کسی که چیزی را تولید میکند هم باید صداقت داشته باشد و هم جسارت، نه صرفاً به خاطر شهرت یا کسب جایزه یا نشان دادن کار در جشنواره، کسانی هستند که صرفاً برای شرکت در جشنوارهها کار تولید میکنند.
متأسفانه غالب کسانی که در این چند ساله کار تولید کردهاند از این که ایران در معرض توجه افکار عمومی است سوء استفاده کردهاند و به جای اینکه حقیقت مطلب را بیان کنند چیزی را بیان کردهاند که مورد توجه است.
در مورد انتشار آلبوم در فضای خارج از ایران و فضای کار موسیقی، داستانهای غیر جالب زیادی شنیده میشود. تو در این فضا چطور کار میکنی؟ با توجه به اینکه موسیقیات هم نسبت به این فضایی که درست شده است کاملاً بیربط است؟
خوشبختانه ماجرای گسترش اینترنت و اینکه اکثریت خاموش ایرانی مطالبشان را از اینترنت میگیرند خیلی به من کمک کرد که بتوانم مخاطبان را پیدا کنم بدون اینکه هیچ شبکه تلویزیونی یا رادیویی حمایتم کند. این ارتباط از طریق اینترنت به طور خودجوش ایجاد شد و این جوری زیر ساخت قویتری با مخاطب داریم.
سلیقهات چیست؟ بین خوانندههایی که الان فعالیت میکنند چه کسی را میپسندی؟
من از آلبوم «۱۲۷» خوشم آمد. حرکت بزرگی از نظر موزیک و کلام بود. آلبوم «مهر» پویا محمودی با سازهایی که زد و نشان داد که قابلیت نوازندگی تا کجا میتواند گسترش یابد و باعث شد یک دریچه تازه برای خود من ایجاد شود بسیار جالب توجه بود و طبق معمول شهریار مسرور که هر وقت کارش را می شنوم به خاطر صداقتش منقلب میشوم.
گویا با نامجو هم کار مشترکی داشتی؟
بله خیلی اتفاقی، ما توی استادیو در حال ضبط کار بودیم که نامجو آمد. او خیلی اتفاقی در سانفرانسیسکو بود . هر دوی ما مشتاق بودیم که با هم کار کنیم و با آن صفایی که نامجو در کارش دارد و آن را با خودش هم آورده بود انگار که با هم یک عکاس یادگاری گرفتیم. کاری که با هم کردیم در همان سه یا چهار ساعت حضورش ضبط شد.
سبک خواندن تو مثل دایراستریت یا مشخصاً مارک نافلر است. این عمدی است؟
بله ۱۰۰ در صد . قبول دارم. من اصلاً گیتار زدن را به خاطر ارادتی که به مارک نافلر داشتم یاد گرفتم. خواندنم هم ۱۰۰ در صد تحت تأثیر اوست. اما این به اعتقاد من یک سبک است. سبکی که لئونارد کوهن، تام ویتس، دیلن، کریس رئا و خود مارک نافلر به این سبک میخوانند و من هم تحت تأثیر آنها بودم.
هر کسی از یک جایی شروع میکند و چه بهتر که بتوان از کسی که استاد کار است شروع کرد تا اینکه بتواند خودش پایهگذار سبکی باشد. ما هنوز در کیوسک داریم دنبال صدای یونیک خودمان میگردیم. هنوز صدایی تولید نکردهایم که تا خواننده میشنود بگوید این گروه کیوسک است. تأکید ما تا به حال روی کلاممان بوده است تا موسیقی.
بعد از باغ وحش جهانی، کار دیگری را هم شروع کردهای؟
بله، یکی دو پروژه دارم. امیدوارم بتوانیم یک سری اجرای زنده خوبی با سازهای جدید داشته باشم. البته پروژه دیگری هم دارم که خودم خوانندهاش نیستم. اما فکر میکنم برای کسانی که این تیپ موزیک را دوست دارند سورپرایز خوبی باشد.
دوست داری مصاحبهات را با کدام آهنگت تمام کنی؟
من فکر میکنم از آلبوم جدیدم، آهنگ پراگماتیسم عشقی میتواند بیشتر حال و هوای آلبوم را نشان بدهد.
حتماً، سال نو را به خودت و خانوادهات تبریک میگویم.
من هم سپاسگذارم از این فرصتی که به من دادید و امیدوارم سال خوبی برای همه ایرانیانی باشد که نورزو را جشن میگیرند.