شاید خیلی از طرفداران کمدی وقتی شنیدند که برای تهیه سریال طنز «هیولا»، بعد از سالها مهران مدیری و پیمان قاسمخانی دوباره قرار است با هم همکاری کنند، امیدوار شدند که با یک کار قوی، از جنس و در سطح همکاریهای قبلی این دو شخصیت مهم کمدی امروز ایران مواجهند.
همکاری این دو سابقهای دیرینه دارد و عملاً از سریال پاورچین شروع و در طی سالهایی پر از فراز و نشیب و نه چندان کم حاشیه، به تولید آثاری ماندنی در عرصه سریالهای طنز تلویزیونی منجر شد.
اینبار البته از تلویزیون خبری نبود و در هیولا که پروژهای ذیل عنوان نمایش خانگی تعریف میشد، قاسمخانی طراح و سرپرست فیلمنامه بود و نویسندگی کار را هم امیر برادران برعهده داشت. میدانیم که قاسمخانی در شوخینویسیهای دقیق و فنی تبحر خاصی دارد و در روزهای خوبش، ماندگارترین شوخیهای طنز تصویری ایران را نوشته است.
این پدیده با نوع کارگردانی و به خصوص بازی مهران مدیری هم در این عرصه بسیار مطابقت دارد. مدیری اصولاً یک بازیگر و کارگردان استاتیک به حساب میآید. او خیلی اهل حرکات محیرالعقول و اکشن و پرتحرک نیست و به دلایل مختلف تمایل دارد لحظات طنزش را در ایستاترین و کمتحرکترین حالت ممکن خلق کند و به حق در این کار هم تبحر خاصی دارد.
اگر به بازی مدیری در همین سریال هم دقت کنید او در بازیش فقط از تکه کلام و نحوه ادا کردن کلمات و حرکات چشم و ابرو و میمیک صورت مدد میگیرد و حتی چند تکه کلام معروف سریال هم که بعد از مدتها تا اندازهای در جامعه پخش شد دستپخت او و کاراکترش یعنی آقای «کامروا» بود.
توفیق این مدل کمدیِ ایستا علیرغم توانایی ذاتی مدیری در بداههپردازی، به نوشته شدن درست و حسابشده شوخیها هم بسیار بستگی دارد. خصلتی که بعد از سالها همکاری، پیمان قاسمخانی به خوبی آن را شناخته و برایش نسخهای مناسب دارد و مدیری هم ذاتاً از پس انجام آن خوب برمیآید و به همین دلیل کاراکتر کامروا با مدیری یکی از کارکترهای موفق و جذاب سریال به حساب میآید.
یک «پرتحرک» غافلگیرکننده
به طور کلی در اکثر سریالهای داستانی طنز مدیری، دلبستگی خاصی میبینیم به طنزی که در آن یک شخصیت به شکلی بین شخصیتهای دیگر غریب افتاده است. در این مدل، موقعیت طنز در مواجهه این شخصیت نسبتاً عاقلتر با شخصیتهای کمیکتر و کاریکاتوریتر سریال و کنشها و واکنشهای فیمابین شکل میگیرد.
جالب اینکه برخلاف مدیری، در هیولا بیشتر بار بازیگری طنزِ دینامیک و پر تحرک ماجرا بر دوش فرهاد اصلانی است که حضورش در این پروژه کمدی برای خیلیها غافلگیرکننده به حساب میامد. «هوشنگ شرافت» با بازی اصلانی کاراکتری پر تحرک است که به خوبی توانسته باز اصلی داستان را بر دوش بکشد.
این وظیفه در اکثر کارهای قبلی مدیری، بر عهده سیامک انصاری بود که در این پروژه غایب است. اصلانی اما نقشی که در این سریال دارد از اکثر کارکترهایی که پیشتر سیامک انصاری برای مدیری بازی کرده بود پویاتر است.
او معلمی است که از یک سو بار سنگین «شرافت» موروثیاش را بر دوش میکشد و از سوی دیگر درگیر تضادی است که مطالبات و درخواستهای همسر و فرزندانش با توانایی مالیاش دارد و برخلاف انصاری که گاهی فقط بازی طنزش در نوع نگاه کردنش به دوربین خلاصه میشد، اصلانی توانسته این مدل کارکتر را به شکلی پویاتر و فنیتر بازی کند.
زنان، بهتر از مردان
از منظر بازیگری طنز، شاید بازی شبنم مقدمی را بتوان در حضور این همه بازیگر قَدَرِ طناز مرد، پدیده پروژه هیولا دانست. هر چند مقدمی قبلاً دوبار در سینما سیمرغ بلورین جشنواره فجر را گرفته، اما بازیش در یک نقش کمدی تابهحال به این اندازه چشمگیر نبوده است.
با وجود محدودیتهای فراوانی که بازیگران زن در ایران برای ارائه نقشهای کمدی دارند، و در پروژهای که تیپها و بازیگران طناز موفق زیادی دارد، مقدمی توانسته نقش خودش را به شکلی ارائه کند که در ذهن مخاطب جایگاهی جداگانه برای خود باز نماید. حدس میزنم شناخت خوبی که هم خود او و هم مدیری و نویسندگان هیولا از کاراکتر شهره داشتهاند بسیار به این موفقیت کمک کرده است.
در کنار او، گوهر خیراندیش هم که البته برخلاف مقدمی در بازیگری طنز سابقهای طولانی دارد، با کنترل و شناخت خوبی نقش مادر «شرافت» را بازی میکند.
اما هر چه این دو خوبند، بازی بیحال و بیخاصیت شیلا خداداد در نقش فلور به شدت توی ذوق میزند. خداداد عملاً بین این همه بازیگر قوی و توانا گم شده است و کارگردانی کار هم نتوانسته او و نقشش را از این گمشدگی نجات دهد.
بد نه، ولی خوب هم نه
محمد بحرانی ذاتاً قابلیتهای زیادی دارد، صداپیشه بسیار قابلی است و مهمتر از آن در ارائه و خلقِ کمدی هوش خاصی دارد که جذابترین نتایج آن را در کاراکتر جناب خان و همچنین صداپیشگیهای متعددش در مجموعه کلاهقرمزی دیدهایم.
در هیولا اما، هرچند کاراکتر «چمچاره» یا همان مهرافزون بارها مخاطب را میخنداند، بحرانی هنوز در کنترل انرژی بازیش در برابر دوربین به آن استاندارد کامل نرسیده است. باید به این توجه کنیم که کاراکتری که او بازیاش را برعهده داشت یکی از پرپتانسیلترین کاراکترهای سریال بود و نویسندگان سریال در خلق این کاراکتر و شوخیهایش سنگ تمام گذاشته بودند. اما بازی بحرانی در این نقش هرچند بد نبود، اما پابهپای قوت کاراکتر خلق شده روی کاغذ نبود و به قولی در برابر آن کم میاورد. به نظرم بحرانی مقیاسی پایینتر از مشکلی را دارد که مثلاً نصرالله رادش و جواد رضویان در برابر دوربین دارند.
آنها هم بازیگران پرانرژی و اکتیوی هستند که کارگردان حتماً باید انرژی بازیشان را کنترل کند و اتفاقاً بهترین بازیهای هر دوی آنها را هم میتوان در پروژهایی دید که مدیری کارگردانشان بوده است. در مورد بحرانی اما ظاهراً مشکل یا از جنس دیگری است، یا در مقیاسی دیگر.
هیولایی که از دست رفت
در کارهای مدیری، به طور معمول یک منحنی فعالیت مشخص داریم. سریالهای او معمولاً در چند قسمت اول انتظارها را برآورده نمیکنند، بعد اوج میگیرند و در انتها، یا مثل قهوه تلخ ناتمام میمانند و یا در اوجی نسبی تمام میشوند.
در هیولا اما سریال بیرمق شروع میشود، اوج میگیرد، اما بعد از نقطه اوج دچار دو مشکل بزرگ میشود:
مشکل اول این است که وقتی موقعیت اصلی طنز قصه (یعنی پولدار شدن خانواده شرافت و قرار گرفتن آنها در موقعیت آدمهای تازه به دوران رسیده) خلق میشود و لحظات درخشانی را در شوخی با این موقعیت میبینیم، ظاهرا یا سوختِ طنز و موقعیت کمدی سازندگان کار تمام میشود و یا آنها به شدت دلبسته این اوج میشوند. چون به طرز اعجابآوری این شوخیها را برای ۴-۵ قسمت کش میدهند تا حدی که دیگر لوث میشود و آن موفقیت و درخشندگی اولیه را هم تحت تاثیر قرار میدهد.
مشکل بزرگ دیگر اما در پایانبندی سریال خودش را نشان میدهد به طوری که عملاً قسمت پایانی هیولا نه تنها در خدمت سریال نیست، که حتی به شدت کل پروژه را زیر سؤال میبرد. مخاطبی که از اردیبهشت ۹۸ این سریال را برای ۱۹ قسمت تعقیب کرده و حالا در آخرین اپیزود شاهد یک سرهم بندی تمامعیار و آبکی است، حق دارد در پایان سریال از خود بپرسد «که چی؟»
پایانبندی هیولا به قدری شتابزده و سرهمبندی شده است که حتی بین بییندگانش به این شائبه که این یک پایانبندی «دستوری» بوده هم دامن زده شد.
من اما فکر میکنم هیولا در نقطههای اوجش، شوخیهای تند و تیز و گزندهای با مقولاتی مثل فساد اقتصادی، ژن خوب، پولشویی و ویژهخواری کرده بود و اگر قرار بود کسی یا دستگاهی پایانی دستوری را برای سریال بخواهد قاعدتاً باید همان موقع وارد عمل میشد. اصولاً چند قسمت پایانی سریال بیرمقتر از این بود که ارزش وارد شدن یک نهاد بالادستی برای «جمع کردن» کار را داشته باشد.
به هر حال دلیلش هر چه باشد، کل پروژه هیولا به خزانه طنز تصویری ایرانی چیزهایی اضافه کرد، اما حسرتهایی را هم برای مخاطبانش به جا گذاشت. مجموعهای که با توجه به کیفیت عوامل سازندهاش و فرصت همکاریای که ایجاد کرده بود، در مقام توصیف به نابغهای میماند که برای نشان دادن نبوغش به دیگران، انرژی لازم را نداشت و تنبل بود و در پایان هم خواسته یا ناخواسته دچار خودزنی شد.
این توصیف شما را به یاد کدام شخصیت مشهور مهم کمدی تصویری ایران میاندازد؟