لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۴:۳۵

شبح کوروش


یکی از اجتماعات مردم در آرامگاه کوروش در پاسارگاد
یکی از اجتماعات مردم در آرامگاه کوروش در پاسارگاد

به نظر می‌رسد که بالاخره نیروهای امنیتی– انتظامی جمهوری اسلامی در سد کردن راه مردمی که برای دیدار و نیایش آرامگاه کوروش در پاسارگاد می‌رفته‌اند توفیق یافته است. ایرانیان روز هفت آبان را روز کوروش نامیده و برای تجمع در پاسارگاد حرکت کرده بودند. پس از سد کردن راه، نیروهای انتظامی حتی کسانی را که سعی می‌کردند پیاده و از طریق تپه‌های مجاور خودرا به محوطه آرامگاه کوروش برسانند دستگیر و پراکنده کردند.

سپس فرماندار و دیگر مقام‌های دولتی در محوطه خالی جلوی آرامگاه حضور یافته، فاتحانه اعلام کردند که امسال کسی برای بزرگداشت کوروش نیامده است! هم زمان مطبوعات و نویسندگان خاصی هم با هماهنگی می‌کوشند که کوروش را ساخته و پرداخته «صهیونیسم جهانی» و دشمنان رژیم معرفی کنند و او را بی‌اعتبار جلوه دهند.

این کش و واکش سیاسی البته بر محور شخصیتی است که ۲۶۰۰ پیش می‌زیسته و پر واضح است که نه ازجمهوری اسلامی خبر داشته و نه علاقه‌ای به «صهیونیسم» که محصول ناسیونالیسم قرن نوزدهمی است، داشته. ولی شبح این مرد بزرگ همچنان در لابه‌لای تاریخ در حرکت است، هر دوره‌ای به گمانی گاه مشابه و گاه متفاوت در کارزار سیاست و مملکت‌داری جلوه می‌کند.

چرا جمهوری اسلامی و نظریه‌پردازان آن سعی در نفی کوروش دارند؟ آنچه مسلم است، در کارزار فرهنگی-سیاسی ملت-دولت در ایران امروز، بیان شیعی و واحد «امت» در برابر برداشت پارسی‌منشانه و تأکید بر هویت ایرانی ماقبل اسلامی قرار گرفته است. وعاظ حاکم بر ایران، زخمدار از طرح تجدد مشروطه به بعد و تأکید پهلوی‌ها بر هویت ایرانی به جای اسلامی، بر آن سرند که با کار مداوم «فرهنگی» آنچنان که مورد نظر نظریه‌پردازان مصری اخوان‌المسلمین و نیز همتایان ایرانی آنان بود، ورق را برگردانده و پرچم هویت شیعی‌وطنانه‌ای را برافرازند.

بی‌جهت نبود که در اولین قدم‌های رژیم نوپای شیعی، شیخ خلخالی به راه افتاد تا آثار باقیمانده از پاسارگاد را با بولدوزر نابود کند. ولی ۴۰ گذشت و نه تنها ریشه هویت ایرانی ماقبل اسلامی خشکانده نشده بلکه در سرریزی نوین، توده‌هایی از ایرانیان کم‌کم به ستایش نیاکان ماقبل اسلامی خود پرداخته، در برابر آرامگاه کوروش به خاک می‌افتند.

بخش عمده‌ای از کوشش فرهنگی جمهوری اسلامی در مخدوش کردن تاریخ باستان ایران، تأکید بر «نفوذ صهیونیستی» در اشاعه فرهنگ بازگشتی ایرانیان است. ناصر بناکننده، نویسنده‌ای گمنام با سوابق توده‌ای، کوشید تا در چند جلد کتاب «ثابت کند» حتی سنگ‌نبشته‌های بیستون و کعبه زرتشت را مستشرق‌ها و یهودی‌ها دست کاری کرده‌اند و اعتبار تاریخی ندارد. قابل توجه اینکه او نه زبان‌های باستانی را می‌دانست و نه تحصیلاتی در رشته تاریخ و باستان‌شناسی داشت.

حسن عباسی، از سخنوران حکومت جمهوری اسلامی، فرد دیگری از همین سنخ است. او با فحاشی و پرخاش به همه کسانی که غیر از او فکر می‌کنند، و ارائه جعلیات در هرجا که با کمبود دانش روبه‌رو شود (و این امر تقریباً شامل همه اظهارات این «دکتر» خود آموخته است) برای خود شهرتی دست و پا کرده است. او هم صریحاً «صهیونیسم جهانی» را مسئول گسترش ایدئولوژی ایران باستانی می‌داند. البته این منتقدان نه تنها بی‌اطلاعی خود را به نمایش می‌گذارند بلکه ناخواسته دشمنان خود را به عرش اعلا برده و برای«صهیونیسم جهانی» قدرتی مافوق بشری و متافیزیکی قائل می‌شوند.

ولی ریشه این تفکر در چیست و منتسب کردن کوروش به «صهیونیسم» ریشه در چه دارد؟

واقعیت امر این است که کوروش به عنوان ناجی قوم یهود از بردگی در بابل ستایش شده است. او نه تنها یهودیان را آزاد کرد بلکه دستور داد «هیکل» یا معبد مقدس یهودیان در اورشلیم که توسط بخت‌النصر ویران شده بود بازسازی شود و اشیای غارت‌شده آن بازگردانده شود. این آزادی از اسارت در کتب انبیای متقدم کلیمی یعنی کتاب دوم «عزرا» کتاب اشعیای نبی، و کتاب دانیال نبی ذکر شده است.

بیان کتاب «عزرا» بیشتر تاریخ‌نگاری تفصیلی است و در کتب دیگر توصیف از کوروش چنان است که گویی «یهوه» نجات از بابل و بازساخت «هیکل» را به قوم یهود بشارت داده و کوروش را مجری آن کرده بوده است. با این تفاصیل، شاهی پارسی کم و بیش در رده پیغمبران یهود قرار می‌گیرد. قابل ذکر است که پس از بیانیه بالفور در ۱۹۱۷ مبنی بر قصد بریتانیا برای ایجاد کشوری جدید برای یهودیان، آنان تصاویری از کوروش و جورج پنجم در کنار هم چاپ کردند و پادشاه انگلستان را در واقع کوروش قرن بیستم دانستند که آنان را بار دیگر آزاد کرده و به سرزمین موعود بازگردانده است.

اما منبع بزرگداشت شاه پارسی اصلاً منحصربه کتب انبیای متقدم یهود نیست. در میان شاهان و دولتمردان و فیلسوفان اروپایی -و حتی آمریکایی- علاوه بر عهد عتیق، تاریخ‌نگاری یونانیان و تا اندازه‌ای رومیان است که یاد کوروش را زنده نگه می‌داشته است. دو تاریخ‌نگار بزرگ یونانی که جزو بنیانگذاران علم تاریخ هم به حساب می‌آیند یعنی هرودوت و گزنفون (که کم و بیش با تفاوت یک قرن هم‌عصران کوروش هستند)، منش نیکو و تفکر راهبردی او را شرح و تفصیل دادند.

در این کتب ما با فرمانروایی کاریزماتیک روبه‌رو می‌شویم که عدالت را با قدرت و فرمانروایی آمرانه را به معاشرت با زیردستان و فتح کشورها را با احترام به فرمانروایان و ادیان کشورها و اقوام آمیخته است. کتاب «سیروپدیا» یا «زندگینامه کوروش» گزنفون از کتب مرجع در فن فرمانروایی و مورد رجوع امپراطوران روم بود. این کتاب چندان در بطن فرهنگ سیاسی اروپا تنیده شده که بنیانگذار تفکر سیاسی نو در این قاره یعنی «نیکولو ماکیاولی»، از آن کتاب سود جسته و «توماس جفرسن» متفکر و مؤلف اصلی «بیانیه استقلال» آمریکا و سومین رئیس‌جمهور این کشور، متأثر از این کتاب بوده و گویا هنوز در مجموعه کتاب‌های او در منزل او در «مانتیچلو» نگهداری می‌شود.

کوروش به احتمالی در فرهنگ قرآنی نیز حضور دارد. در آیات ۸۳ تا ۱۰۱ سوره هجدهم قران، سوره کهف، در جواب کسانی که از «ذوالقرنین» می‌پرسند جواب داده شده که او موحد بود، به روز جزا اعتقاد داشت و به غرب تا مکانی که خورشید در چشمه‌ای گل‌آلود فرو می‌رود و به شرق، تا آنجا که خورشید طلوع می‌کند و مردمانی برهنه در آنجا زندگی می‌کنند [لشکرکشی کرد]. سپس او سدی از آهن و مس ساخت تا مردمان را در برابر حمله یأجوج و مأجوج محافظت کند.

نظر بسیاری از محققان این است که «ذوالقرنین» همان اسکندر است. اما ابوالکلام آزاد برای اولین بار و پس از مشاهده برجسته‌کاری پاسارگاد بنام «مرد بالدار» به این فرضیه رسید که «ذوالقرنین» (مردی با دوشاخ) همین مرد است و او کوروش است. بعد از او وعاظ ایرانی هم مثل مطهری و مکارم شیرازی این مطلب را تکرار کرده‌اند. اما با توجه دقیق به این برجسته‌کاری، فرضیه ابوالکلام آزاد کمرنگ می‌شود. آنچه که اینان «شاخ‌های» کوروش فرض کرده‌اند، بیشتر تصویر تاجی است که برفراز آن سه عنصر استوانه مانند قرار دارد و به نظر من اشاره‌ای است به سه قلمرو پادشاهی کوروش که در استوانه کوروش محفوظ است یعنی پادشاهی سرزمین‌های بابل، آشور و آکد. اصولاً بسیار بعید است که کسی شاهنشاه ایرانی را شاخ‌دار تصویر کرده باشد، بخصوص که شاخ‌داری ویژه دیوان است چنان که در داستان دیوسفید شاهنامه آمده است.

اما به دلیلی دیگر می‌توان ذوالقرنین را تصویری البته دور و کمرنگ از کوروش دانست. در انتهای متن استوانه، کوروش اشاره می‌کند که او دیواری را که شاهی پیشین در کنار خندقی ساخته بود، تمام کرده و در ساخت آن از آجر پخته و قیر سودجسته و درهایی بزرگ از چوب سدر باروکش مفرغین در آن به کار برده است. شاید این دیوار است که به عنوان سدی در مقابل یأجوج و مأجوج فرض شده و موحد بودن کوروش هم البته بسیار بیشتر از موحد بودن اسکندر است. در داستان کهف شاید رگه‌هایی هم از اسطوره گیلگمش محفوظ مانده باشد.

نهایت اینکه کوروش واقعی یا افسانه‌ای پادشاهی است که در سه سنت بزرگ ستایش شده است. یونانیان از او کم و بیش به عنوان فرمان‌روای کاملی که منظور فیلسوفان کلاسیک بوده، یاد می‌کنند. در سنت کلیمی او پیغمبرواره است. در اشاره قرانی نیز احتمالاً از او به عنوان انسانی والا نامبرده شده.

در زادگاه او ولی تنی چند از مقام‌های دولتی، به خوار کردن نام او پرداخته‌اند حال آنکه توده‌های جوان از او تصویری ایده‌آلی پرداخت میکنند و در مبارزه نمادین فرهنگی خود دربرابر حکومت واعظان از او الهام می‌گیرند. هنگامی که وعاظ حاکم راه مردم را با اقداماتی شبه‌نظامی سد می‌کنند تا آنها موفق به ادای احترام به آرامگاه او نشوند، هنگامی که رهبر ایران افتخار کردن به نیاکان را پوچ می‌شناسد و می‌گوید که افتخار به حال است نه گذشته، و از طرف دیگر توده‌های ایرانی که به زیارت او رفته‌اند از او پیغمبرگونه ستایش می‌کنند و در مقابل بارگاهش به خاک می‌افتند، متوجه می‌شویم که کوروش هنوز با ماست و شبح او هنوز با قدرت بر فراز کشورش در پرواز است.

نظرات طرح شده در این یادداشت، الزاماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
XS
SM
MD
LG