لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۵:۱۷

از «ائمه برتر از قرآنند» تا «دیوثی» مذاکره‌کنندگان هسته‌ای


آیت‌الله جوادی آملی در ششم دی ۹۷ در مراسم رونمایی از کتاب تحریر الاصول (تقریر درس خارج اصول آیت‌الله خمینی توسط جوادی آملی) سخنان مفصلی بیان کرد. او در بخشی از سخنرانی به انتقاد از حوزه‌های علمیه پرداخت و گفت ما دو نوع طلبه در حوزه‌ها داریم: دلال‌ها و تولیدکنندگان مبتکر. اینکه فقها دائماً فتوای فقهای گذشته را نقل می‌کنند، این دلالی علم است، نه تولید و ابتکار. «الآن حوزه به برکت امام و شهدا غنی‌ترين دورانش را می‌گذراند، ۵۰ هزار کم نيست!». او سپس افزود که حوزه‌های بدون امکانات و کم‌جمعیت گذشته از میان هزار طلبه، بزرگانی چون علامه امینی و علامه طباطبایی و آقا سید محسن حکیم را پروردند که آثار مهمی چون الغدیر، المیزان و...را به تنهایی پدید آوردند. اما:

«آيا ما الآن در بين ۵۰ هزار نفر سه طلبه اين گونه داريم؟ دلّال بودن غير از علامه امينی شدن است. دلّال بودن آشنا بودن به آرای ديگران، آشنا بودن به اقوال ديگران، غير از نوآوری است.»

او می‌گوید باید راه نوآوری و ابتکار علمی را گشود و راه دلال شدن طلاب را بست.

انتقاد به جا و به حقی است. در ۱۳ دی ۹۷، محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر آیت‌الله خامنه‌ای، گفت: «امروز حوزه علمیه قم دارای ۸۰ هزار طلبه است». بودجه عظیمی که دولت همه ساله به حوزه‌های علمیه و دیگر نهادهای دینی اختصاص داده و می‌دهد، هیچ دستاوردی نداشته است. به غیر از پولی که مردم و دولت به طور مستقیم به روحانیت می‌پردازند، هزاران روحانی در نهادهای حکومتی به اشکال مختلف مشغول به کار -از جمله برگزاری نماز جماعت- هستند و بابت آن هم حقوق دریافت می‌کنند. مشکل یا مسئله چیست که این همه هزینه صرف حوزه‌های علمیه شده، مدرن‌ترین ساختمان‌ها و کتابخانه‌ها را ساخته‌اند، از تکنولوژی مدرن هم استفاده می‌کنند، اما دستاوردی ندارند.

نمونه آیت‌الله جوادی آملی

آیت‌الله جوادی آملی یکی از مراجع تقلید است. او مفسر قرآن است و به غیر از تفسیر موضوعی قرآن، حدود ۴۰ جلد از تفسیر قرآنش- تحت عنوان تسنیم- تاکنون منتشر شده است. او استاد فقه، اصول، فلسفه فیلسوفان مسلمان، عرفان عارفان مسلمان و علم کلام مسلمین است. اما تعداد بسیار زیاد آثار او، واجد کدام نوآوری و آرای ابتکاری است؟

در حوزه سیاست تنها ابتکار و نوآوری او بحث «دیاثت سیاسی» است (رجوع شود به مقاله «دیوث‌های سیاسی» به روایت آیت‌الله جوادی آملی ). او در ۱۷ دی ۹۷ گامی فراتر رفت و مذاکره‌کنندگان هسته‌ای را به دیوثی سیاسی متهم کرد و گفت: «پنج سال قبل که مسئولان امور خارجه آمده بودند به آقایان گفتم وقتی به آمریکایی‌ها دست می‌دهید، انگشتانتان را بشمارید! به آن‌ها گفتم این‌ها به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند، ما در کودتای ۲۸مرداد آمریکایی‌ها را دیدیم. بعد از سه سال قبل هم گفتیم که دیاثت سیاسی هم وجود دارد، مواظب باشید. قبل از اینکه دیگران بگویند برجام خطر دارد، ما به این‌ها گفتیم. آدم وقتی با کفار معامله می‌کند انگشتش را می‌شمارد، ولی اگر خدای ناکرده فریب بخورد، دیگر تقصیر خودش است».

تفسیر قرآن جوادی آملی یک تفسیر به شدت شیعی- شیعه غالی- است و مواضع یهودستیزانه و مسیحیت‌ستیزانه در آن فراوان است. شیعی‌گری تا آنجا پیش می‌برد که ادعا می‌کند:

«امامان معصوم حجت خدا بر مردم در زمین و وارثان پیامبران پیشین در علم و عصمت و امامت اند، از این رو به همه صحف آسمانی به اذن الهی آگاهی دارند» (آیت‌الله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، مرکز نشر اسرأ، جلد چهاردهم، ص ۱۲۳).

جوادی آملی امام را بهترین مصداق انسان کامل یا خلیفه خدا یا ولی‌الله عرفا می‌داند. به نظر او، انسان کامل، از یک سو، مدیر مسئول مؤسسه منظم نظام هستی است، و از سوی دیگر: «آفرینش پهنه گیتی برای تأمین قلمروی خلافت انسان کامل است و هستی غیر او، مطلوب در مقام فعل نبوده و نیست». (تسنیم، جلد ۳، ص ۱۹۷).

به گمان جوادی آملی، انسان کامل (خلیفه‌الله)، به جزئیات اشیای مادی احاطه دارد، همه آنها را از قوه به فعل می‌رساند، صنایع و ابزارها را اختراع می‌کند. انسان کامل [که پیامبران و ائمه شیعیانند] خالق علوم و ابداع‌کننده تکنولوژی‌اند. آب و باران و میوه‌ها و همه چیز کار آنان است (تسنیم، ج ۳، ص ۱۲۸- ۱۲۵). جوادی آملی براساس چند زیارت‌نامه، تمام امور عالم را کار ائمه معرفی می‌کند.

بدین ترتیب، شیعیان نظریه انسان کامل را از عرفای اهل تسنن اخذ کردند، و ائمه را برترین مصداق این نظریه معرفی نمودند. به گفته جوادی آملی، انسان کامل، خلیفه‌الله زمین و همه عوالم غیبی و شهودی است. انسان کامل، خلیفه الله، امامان شیعیان دوازده امامی‌اند: «انسان کامل و خلیفه جامع الهی حضرت علی ابن ابیطالب است». (تسنیم، ج ۳، ص ۱۰۳).

جوادی آملی ائمه را مظهر همه اسمای فعلیه خداوند معرفی می‌کند: «آنچه از خلق و قبض و بسط و احیا و اماته و مانند آن در جهان تکوین ظهور می‌کند (که از مقام فعل خدا انتزاع می‌شود و ممکن‌الوجود است، نه واجب) مظهری می‌طلبد که همان خلیفه الله و انسان کامل است و امام صادق در ذیل آیه ولله الاسماء الحسنی می‌فرمایند: اسمای حسنا ما هستیم، نحن الاسماء الحسنی (بحار، ج ۲۵، ص ۴، ح ۷)» (همان، ص ۲۰۷).

به گفته جوادی آملی، مقام الهی ائمه از همه پیامبران پیشین بالاتر است (تسنیم، جلد هفتم، صص ۱۳۸- ۱۳۴). او می‌گوید قبل از اینکه حضرت آدم خلق شود، علی ابن ابیطالب، پیامبری حضرت محمد را تصدیق کرده است. سپس از این ادعا نتیجه می‌گیرد پس او «انسان کامل» است (تسنیم، ج ۳، ص ۱۳۹). امام حسین هم قبل از تولد اسرار و علوم الهی را می‌دانست و به محض تولد وحی خداوند معلوم او بود (تنسیم، ج ۳، ص ۱۱۷). امام جواد و امام هادی در ۷ سالگی به مقام امامت و انسان کامل رسیدند و «ولی الله» شدند.

می‌گوید ائمه بهترین راه شناخت قرآن، درهای علم و حکمت و بهشتند و بدون آنان نمی‌توان وارد بهشت شد (تسنیم، ج ۹، صص ۵۶۵- ۵۶۴). بنابراین اهل تسنن و پیروان دیگر ادیان چگونه وارد بهشت خواهند شد؟ گویی فهم و تفسیر قرآن هم بدون ائمه ناممکن است. می‌گوید:

«آنان که بی"عترت" در پی فهم قرآنند، رویا را تجزیه و ترکیب می‌کنند و چنین می‌پندارند که با کتاب لغت می‌توان آن را تعبیر کرد». (تسنیم، ج ۱۳، ص ۱۴۴). «آگاهی از تأویل، پیوند تنگاتنگ با اهل بیت عصمت و طهارت را می‌خواهد که راسخان در علمند» ( تسنیم، ج ۱۳، ص ۱۶۸). «اهل بیت عصمت و طهارت تالی تلو و "ثانی اثنین" قرآنند و هرگز از آن جدا نمی‌شوند... چون آنان مصداق کامل "مطهرون" هستند، به عالی‌ترین معارف قران کریم دست یافته‌اند» (تسنیم، ج ۱۳، ص ۱۳۱). همه علوم محصول برکت ائمه است و امام زمان حقیقتاً آب حیات بشریت است (تسنیم، ج ۱۰، ص ۶۳۶). امام زمان -فرزند امام یازدهم- اینک مصداق انسان کامل یا ولی‌الله است (تسنیم، ج ۵، ص ۷۱۶). در نهایت یهودیان و مسیحیان در حکومت امام زمان به زیر سلطه حکومت او کشیده می‌شوند، جزیه می‌پردازند و او را به شهادت می‌رسانند (تسنیم، ج ۱، صص ۴۱۲- ۴۱۱).

امام بالاتر از قرآن است

عموم مسلمین -با همه عظمت و احترامی که برای حضرت محمد قائلند- قرآن را محور مسلمانی به شمار می‌آورند. برای اینکه کل قرآن را کلام‌الله به شمار می‌آورند. پیامبر اسلام فقط و فقط وحی الهی را دریافت کرده و آن را عیناً به مردم منتقل کرده است (عصمت پیامبر از نظر اهل تسنن ناظر به دریافت و ابلاغ وحی است). اگر توحید و نبوت و معاد اصول دین را تشکیل می‌دهند، خدا و پیامبر و زندگی پس از مرگی است که قرآن معرفی می‌کند. مطابق آیات قرآن، از عقل باید برای فهم و تفسیر معتبر قرآن استفاده کرد.

به تعبیر دیگر، عموم مسلمین -به خصوص اکثریت عظیم آنان که اهل تسنن هستند- قرآن را حقیقت محض به شمار می‌آورند که هیچ‌گونه خطایی در آن راه ندارد، اما پیامبر در زندگی عادی ممکن است مرتکب خطا و گناه غیرکبیره شده باشد. قرآن هم از او به عنوان یک انسان سخن می‌گوید که نه دارای علم غیب است و نه قادر به معجزه. تنها معجزه او همین دریافت و ابلاغ وحی -یعنی قرآن- است.

آرای جوادی آملی درباره ولی‌الله اعظم بودن ائمه را از نظر گذراندیم. او اینک گامی فراتر نهاده و ائمه را بالاتر از وحی الهی به شمار می‌آورد. جوادی آملی در این سخنرانی به صراحت ادعا می‌کند که قرآن برتر و بالاتر از ائمه نیست. می‌گوید، مرحوم کاشف الغطا:

«شهامت هم دارد! می‌فرمايد الآن روی زمين چيزی به عظمت قرآن نيست، اما قرآن هرگز بالاتر از امام نيست. اين شهامت را هم دارد، حق هم با اوست! اين را در بحث "کتاب القرآن" دارد...اين "کتاب القرآن" را ايشان در کتاب صلات دارد که قرآن را مشخص می‌کند...مرحوم کاشف الغطاء در صفحه ۲۵۴ دارد: "المبحث الرابع"، اينکه قرآن کريم افضل "من جميع الکتب المنُزّله من السماء" است و افضل از کتاب انبياست؛ میفرمايد اين درست است، از همه کتاب‌های عالم بالاتر است؛ اما "و ليس بأفضل من النبی صلّی اللّه عليه و آله و سلم و أوصيائه عليهم السلام"؛ قرآن از امام بالاتر نيست و درست هم گفت! يک وقت بود ممکن بود اين "بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِم‏" (من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۶۱۵) غلوّ حساب بشود؛ اما الآن برای ما حلّ شده است. به برکت امام‌ها اين فکر برای ما حلّ شده که "بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِم‏"، می‌فهميم که اين در فصل سوم است، نه در فصل اوّل که منطقه ذات است و فصل دوم که صفات ذات يعنی در اين دو تا منطقه، منطقه ممنوعه است، منطقه تجلّی، منطقه فيض. طبق اين بيان نورانی حضرت امير که "فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِه"؛ ( نهج‌البلاغة ، خطبه۱۴۷)‏ کاملاً می‌فهميم و برای ما مثل ساير مسائل عادی است، "بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِم‏". اين کاشف الغطاء می‌خواهد که بگويد قرآن درست است، اما از امام بالاتر نيست. امام بدنش را فدای قرآن می‌کند، نه حقيقتش را! حقيقتش که فدا شدنی نيست.»

این ادعا که قرآن از ائمه بالاتر نیست، نزد عموم مسلمین -خصوصاً اهل تسنن- نه تنها پذیرفتنی نیست، بلکه کفرآمیز هم به شمار می‌رود. اهل تسنن ائمه را انسان‌های عادی شریف و عالم می دانستند، اما نه دارای علم غیب، معصوم و دیگر صفاتی که شیعیان به آنها نسبت داده و می‌دهند. هیچ‌گاه ائمه را هم‌رتبه پیامبر به شمار نمی‌آوردند، چه رسد برتر از قرآن.

ابن خلدون در مقدمه می‌گوید که فسق و تبه‌کاری یزید بر همگان روشن بود. اما صحابه پیامبر دو اجتهاد مختلف درباره قیام علیه او داشتند. صحابه به غیر از حسین، قیام علیه حاکم فاسق را جایز نمی‌دانستند، با یزید همراه بودند و به همین دلیل مخالف قیام حسین بودند، اما «حسین مجتهد و بلکه پیشوای مجتهدان بود» (مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم: ۱۳۸۵، ص ۴۱۶). به گفته او، همه صحابه بر اساس اجتهاد در این مورد رأی دادند، چنانکه حسین همین کار را کرد (ص ۴۱۷). «حسین در این واقعه شهید و در نزد خدا مأجور است و عمل او برحق و از روی اجتهاد است و صحابه‌ای که با یزید بوده‌اند نیز راه حق و اجتهاد را پیموده‌اند» (همان). اهل تسنن امامت را جزو اصول دین به شمار نمی‌آورند، بلکه آن را از «مصالح عامه» می‌دانند (همان، ص ۴۰۷).

پس از نظر او امام حسین یک مجتهد بزرگ بود. امام محمد غزالی نیز منوط کردن امربه معروف به ظهور امام زمان را به شدت نقد کرده و به شیعیان این گونه می‌تازد: «عجب آن است که روافض (شیعیان) بر این شرط چیز دیگری هم افزوده‌اند و آن اینکه تا امام معصوم که امام حق است خروج نکند، امر به معروف جایز نیست. اینان پست‌تر از آنند که با ایشان گفت‌وگو شود و جوابشان این است که وقتی برای مطالبه حقوق جانی و مالی خود به دیوان قضا مراجعه می‌کنند بدانان بگویند که نصرت شما امر به معروف است و گرفتن حق‌تان از دست ظالمان نهی از منکر است و شما که حقوق‌تان را مطالبه می‌کنید نیز کاری نیکو انجام می‌دهید، اما اکنون زمان نهی از ستم و طلب حق نیست چرا که امام حق هنوز خروج نکرده است» (احیاء علوم الدین، ج ۲ ،کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر).

محیی‌الدین ابن‌عربی که در جلد دوم فتوحات مکیه خود را خاتم اولیا معرفی می‌کند، در همان کتاب از برخی صوفیه نقل می‌کند که در مکاشفات‌شان شیعیان را به صورت خنزیر (خوک) دیده‌اند و تنها راه تبدیل شیعیان از خوک به انسان توبه آنان است. او می‌نویسد:

«و منهم‌ رضی‌ اللّه‌ عنهم‌ الرجبیون‌... و کان‌ هذا الذی‌ رایته‌ قدا بقی‌ علیه‌ کشف‌ الروافض‌... فکان‌ یراهم‌ خنازیر فیاتی‌ الرجل‌ المستور الذی‌ لایعرف‌ منه‌ هذا المذهب‌ قط‌ وهو فی‌ نفسه‌ مومن‌ به‌ یدین‌ به‌ ربه‌ فاذا مرعلیه‌ براه‌ فی‌ صوره‌ خنزیر فیستد عیه‌ و یقول‌ له‌ تب‌ الی‌ الله‌ فانک‌ شیعی‌ رافضی‌... فان‌ تاب‌ و صدق‌ فی‌ توبته‌ رآه‌ انساناً...: و دسته‌ای‌ از آنان‌، رضی‌الله‌ عنهم‌، رجبیون‌اند... و این‌ شخص‌ که‌ من‌ دیدمش‌ در کشف‌ و شهودی‌ رافضیان‌ (= شیعیان‌) را دیده‌ بود... آنان‌ را به‌ صورت‌ خوک‌ یافته‌ بود. در آن‌ حال‌، مردی‌ پوشیده‌ پیش‌ او آمده‌ او هرگز خبر نداشت‌ که‌ آن‌ مرد پوشیده‌ اهل‌ مذهب‌ رافضیان‌ است‌ ولی‌، در واقع‌، او متدین‌ و مومن‌ به‌ مذهب‌ رافضیان‌ بود. وقتی‌ این‌ مرد پوشیده‌ بر او گذر کرد او وی‌ را به‌ صورت‌ خوکی‌ دید. صدایش‌ کرد و به‌ او گفت‌: به‌ پیشگاه‌ خدا توبه‌ کن‌، چرا که‌ شیعی‌ رافضی‌ای‌... پس‌ اگر او توبه‌ می‌کرد و صادقانه‌ توبه‌ می‌کرد، او وی‌ را به‌ صورت‌ انسان‌ می‌دید.» (فتوحات مکیه، جزء دوم، ص ۸ به بعد، مکاشفه بعضی از رجبیون).

قرآن به پیامبر می‌گوید به مردم بگو که من هم انسانی همانند شما هستم، با این تفاوت که به من وحی می‌شود (کهف، ۱۱۰). شیعیان غالی، ابتدا از پیامبر «انسانیت‌زدایی» و «بشریت‌زدایی» کردند و شخصیتی فراانسانی برای او ساختند. سپس همین خصوصیات را به ائمه بسط دادند. در گام بعد ائمه را برتر از پیامبران نشاندند. و در گام نهایی، ائمه را برتر از قرآن قلمداد کردند.

از سوی دیگر، ولایت فقیه را اختراع کردند. ولی‌فقیه جانشین امام زمان یا ولی اعظم خداوند است. حضرت مسیح نمرده و زنده است و وقتی امام زمان ظهور کرد، او هم ظهور کرده و پشت سر امام زمان ایستاده و نماز می‌خواند و یکی از معاونان او می‌شود (تسنیم، ج ۱۴، ص ۳۳۴).

وقتی کار بسط پیامبری به ائمه منتهی شد که از قرآن و پیامبران پیشین بالاترند، چرا این بسط تا ولی فقیه ادامه نیابد؟ خصوصاً وقتی این نظریه با نظریه «ولی» عارفان مسلمان ترکیب شود. چرا نگوییم پیر یا ولی دوران همان ولی فقیه است؟ چرا ولی فقیه را برتر از ائمه به شمار نیاوریم؟ آیا آثاری که از ائمه باقی مانده، از دانش ولی فقیه -آیت‌الله خمینی و خامنه‌ای- برتر است؟ ائمه کجا از «الگوی تمدن نوین ایرانی- اسلامی»، «سبک زندگی اسلامی»، «سیاست‌های کلی نظام در زمینه‌های گوناگون»، «اقتصاد مقاومتی»، «انقلابی‌گری دائمی»، «سکولاریسم»، و...؛ -با این کلیات و جزئیات- سخن گفته‌اند؟ در تفسیر قرآن جوادی آملی سخنانی آمده که می‌تواند این گونه تفسیر شود.

به گفته جوادی آملی برخی از فرزندان انبیا و اولیا جزیی از بدن و روح مقدس آنانند و مهبط وحی (گیرنده وحی) واقع می‌شوند (تسنیم، ج ۱۴، ص ۱۲۳). آیت‌الله خامنه‌ای نیز «سید» است و فرزند ائمه.

جوادی آملی علم غیب و عصمت و ولایت را از ائمه به اعضای خانواده آنان -حضرت زینب، حضرت عباس، و...- سرایت می‌دهد (تسنیم، ج ۱۳، ص ۱۳۱). او یاران امام زمان را همردیف آیت‌الله خمینی کرده و می‌گوید:

«حضرت ولی عصر نیز هنگام ظهورشان ۳۱۳ نفر یاور ویژه دارند و هر یک از آنان دست کم مانند حضرت امام خمینی است. آنان در رکاب آن حضرت و با رهنمود وحیانی وی توان اصلاح تمام جهان را دارند» (تسنیم، ج ۱۱، ص ۶۱۷). برای آیت‌الله خمینی زیارت‌نامه هم نوشته است.

مگر قرار نیست حوزه‌ها دشمن سکولاریسم و پشتیبان نظام باشند؟ مگر نظام تمام اعتبارش را از ولی فقیه کسب نمی‌کند؟ پس بسط پیامبری به ائمه چرا به ولی فقیه بسط نیابد؟ مگر آیت‌الله خمینی که همین نظریه عرفانی را با ولایت فقیه ترکیب کرد، رسماً ننوشت که ولی فقیه می‌تواند کلیه احکام اولیه اسلام -از جمله نماز و حج و...- را تعطیل کند؟ او نه تنها خود را ولی‌الله دوران می‌دید، بلکه خود خدا به شمار می‌آورد.

«فتنه شهید جاوید»

صالحی نجف‌آبادی قائل به علم غیب برای ائمه نبود. به همین دلیل تفسیری غیرآسمانی از عدم بیعت امام حسین با یزید و پیامدهای آن -کربلا و عاشورا- در کتاب شهید جاوید ارائه کرد. آن تحلیل، مانند هر تحلیل دیگری، باید نقد و ارزیابی شود و شده است. اما جوادی آملی در این سخنرانی شهید جاوید را فتنه می‌نامد. چرا؟

برای اینکه صالحی نجف‌آبادی نفهمیده بود که کلیه ائمه -در اینجا امام حسین- با اینکه دارای علم غیبند، اما در زندگی حق ندارند از علم غیب خود استفاده کنند. او نمی‌داند که علی ابن ابیطالب در نزاع‌ها می‌دانست که حق با کیست، اما به علم غیبش اعتنایی نمی‌کرد و در محکمه مطابق شواهد ارائه شده از سوی طرفین حکم صادر می‌کرد و به همین دلیل گاه آن حکم با حقیقت تعارض داشت و حق به حق‌دار نمی‌رسید.

آیت‌الله جوادی آملی می‌گوید چون فرق بين تکوين و اعتبار را جدّی نگرفتيم «هزينه شهيد جاويد را داديم». می‌گوید اگر آخوند خراسانی بیشتر فلسفه خوانده بود و فرق حقیقت و اعتبار را خوب فهمیده بود، «ديگر ما از بسياری از خطرهايی که بر ما تحميل شد به آسانی می‌گذشتيم و آن هم خطر شهيد جاويد بود. اين اصول اگر وظيفه‌اش را انجام می‌داد، ما آن هزينه را نمی‌داديم. الآن شما بايد خوب اين را بفهميد و خوب پياده کنيد که دگرباره ما هزينه شهيد جاويد را ندهيم... اگر آخوند متوجه می‌شد که بين اعتبار و حقيقت فرق است و اگر فتوا نمی‌داد حجيت ذاتيِ قطع است، حوزه ما اين درس‌ها را می‌خواند، ديگر ما فلان کس نداشتيم، فلان کس نداشتيم که اينطور حوزه را به فتنه بکشانند! او هم يک طلبه بود. وقتی می‌فهميد که علم امام در بيان احکام حجت است، اما در قضايای شخصی مثل ما بايد عمل بکند... بنابراين ديگر ما نبايد در اين روزگار مشکلات امثال شهيد جاويد داشته باشيم و اين هزينه‌های فراوان را داشته باشيم.»

به گفته جوادی آملی عصمت و علم غیب امام متعلق به مقام حقیقت، کشف و تکوین است. اما در مرحله اعتبار -که مقام باید و نباید است- اینها سهمی ندارند. یعنی آن وحی و عصمت و علم غیب نباید به کار گرفته شود و در دادگاه حکم باطل صادر می‌کند. می‌گوید:

«گاهی خدا به امام می‌گويد اين امر مسلّم قطعی که داری اينجا جايش نيست. تو يقيناً می‌دانی کربلا چه خبر است، مکه چه خبر است، تکه‌تکه‌ات می‌کنند؛ ولی به عنوان يک فرد عادی بايد قيام بکنی. مبادا خيال بکنی که بنا بر اين علم، حالا من می‌دانم خطر است بايد بروم!...ممکن است ذات اقدس الهی بگويد اين قطعی که تو داری که اين را از راه علم غيب کشف کردی، نه از راه علم ظاهری، چون از راه علم غيب کشف کردی که اين مال برای زيد است و اين با شهادت زور و يمين کاذب دارد می‌برد، بگذار ببرد!»

یعنی امام نباید از علم غیبش استفاده کند. به همین دلیل پیامبر و ائمه در محکمه براساس شاهد و بینه حکم صادر می‌کردند و کاری به دروغگویی مدعی -که با علم غیب از آن آگاه بودند- نداشتند. ائمه با علم غیب از همه چیز اطلاع داشتند، اما اگر از قدرت علم غیب‌شان استفاده می‌کردند، «ديگر برای ما اسوه نمی‌شدند!»

آنان فقط احکام دین را معصومانه بیان می‌کنند، «اما در مسائل جزئی اينطور نيست!» و آنان علم غیب‌شان را نادیده می‌گیرند.

اولین نکته اینکه، این مدعایی «خودشکن» است. یعنی مدعای «پیامبر و ائمه در محکمه‌ها بر اساس شواهد و مدارک حکم باطل و نادرست صادر کرده‌اند»، مبطل ادعای «پیامبر و ائمه معصوم از هر خطا و گناهی از تولد تا مرگ بوده‌اند» است. آنان حکم باطلی صادر کرده‌اند که فرد را راهی جهنم می‌سازد. اگر حق را به حق‌دار می‌دادند، آن بیچاره هم راهی جهنم نمی‌شد.

دومین نکته اینکه، اگر فرد دارای علم غیب باشد و مجاز به استفاده از آن در زندگی نباشد، این علم به چه دردی می‌خورد؟ چگونه است که قضات در جمهوری اسلامی حق دارند براساس علم خود حکم صادر کنند، اما پیامبر و ائمه مجاز نباشند براساس علم‌شان حکم صادر کنند؟ چگونه می‌شود که آدمیان از تمامی دانش و اطلاعات خود برای حرکت‌هایی که انجام می‌دهند استفاده می‌کنند، اما پیامبران و ائمه مجاز به این کار نبوده ‌اند؟ آیا افرادی که به دنبال انقلاب یا به راه انداختن جنبش اجتماعی‌اند از علم خود استفاده نمی‌کنند؟ به پیامدهای اعمالشان نمی‌اندیشند و آنها را در نحوه رفتارشان دخیل نمی‌کنند؟ پس چگونه نوبت که به امام حسین رسید، او مجاز به استفاده از علمش نبود؟ چرا علی ابن ابیطالب با ابوبکر بیعت کرد؟ (از سر ترس؟) چرا امام رضا ولیعهدی مأمون را پذیرفت؟ آری می‌توان گفت که امام حسین می‌دانست شهید می‌شود و شهادت را انتخاب کرد. اما نمی‌توان گفت او از علم خود استفاده نکرده است.

سومین نکته اینکه، معمولاً و به طور طبیعی -حتی ناآگاهانه- همه از علم و دانش خود استفاده می‌کنند. حتی وقتی مرتکب رذایل اخلاقی می‌شوند. یعنی فرد می‌داند که دزدی و تجاوز بد است و در عین حال مرتکب این امور اخلاقاً مذموم می‌شود. اما امام که معصوم است چگونه می‌تواند برخلاف علمش حکم باطل صادر کند؟ استفاده از علم، لزوماً به معنای رفتار اخلاقاً موجه نیست. در آمریکا جمهوری‌خواهان و دموکرات هر دو علم دارند که نابرابری طبقاتی از ۱۹۷۰ تاکنون به طور صعودی افزایش یافته است. در عین حال، جمهوری‌خواهان از «بنیادگرایی بازار» دست نمی‌شویند و دخالت‌هایی از نوع کشورهای اسکاندیناوی را که موجب کاهش نابرابری می‌شود، برنمی‌تابند. برای اینکه نکات دیگری را مهم‌تر می‌دانند. وقتی علم ابن‌عربی و مولوی و غزالی تجلی کرد، آثاری بزرگ برجای نهاد، اما وقتی علم ائمه تجلی کرد، آثاری فقهی برجای نهاد که امروزه همه -به خصوص نهادهای حقوق بشری- به خاطر آنها مسلمان‌ها را به خشونت، نقض حقوق بشر و تبعیض محکوم می‌کنند. آیا آنان براساس علم غیب و عصمت‌شان نمی‌توانستند فرامینی برجای نگذارند که موجب محکومیت اسلام و مسلمین شود؟

نتیجه

آیت‌الله جوادی آملی و کل حوزه‌ها هیچ نوآوری یا ابتکاری نداشته‌اند. چرا؟

الف) مسئله اصلی این است که پیش‌انگاشت‌ها و پیش‌داوری‌های خوانش کتاب و سنت فقیهان، راه نوآوری و ابتکار را کاملاً مسدود ساخته‌اند.
ب) ۴۰ سال زمامداری فقها چنان آنان را با قدرت سیاسی و اقتصادی موجود پیوند زده که جز «حفظ نظام اوجب واجبات است» به چیزی نمی‌اندیشند.
پ) روحانیت همیشه انحصارطلب بوده است. این انحصارطلبی وقتی قدرت را در چنگ گرفت، علیه پیروان دیگر ادیان و مذاهب به کار گرفته شد.
ت) محروم کردن اهل تسنن از حقوق شهروندی و سیاسی، با اتکای به این گونه نظریه‌پردازی‌های کلامی توجیه می‌شود. پیامد آن برافروخته شدن نزاع شیعه و سنی در منطقه است.
ث) اینکه استاد اخلاق و عرفان رقبای سیاسی را «دیوث سیاسی» می‌نامد، نیز امر ابتکاری نیست. مولوی هم به منتقدان عارف خود دشنام‌های بسیاری داده است.

نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
XS
SM
MD
LG