لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۹:۰۹

نوروز، «نیاز روزگار دردمند»


یک چند روزگار جهان دردمند بود
به شد که یافت بوی سمن را دوای طیب

رودکی (۲۴۴ تا ۳۲۹ هجری قمری)

جشن نوروز یکی از مهم‌ترین ابداعات فرهنگی ایرانیان است. کوروش دوم (به تعبیر ایران‌شناسان اروپایی) یا کوروش کبیر (به تعبیر تاریخ‌دانان ایرانی) به گواهی نشانه‌های تاریخی، معمار شکل امروزی این پدیده در فرهنگ سیاسی ایران است. هخامنشیان مراسم نوروز را به نشانه آغاز دورانی تازه برای پایان دادن به رنج آوارگی و تحت انقیاد بودن اقوام ایرانی به آیینی هویت‌نما و نشانه اقتدار امپراتوری و فرهنگ ایرانی تبدیل کردند. پارتیان و اشکانیان، پس از سال‌های فترت ناشی از حمله اسکندر مقدونی، دوباره آن را به صورت رسمی احیا کردند و پادشاهان ساسانی با تکیه بر پیوند دادن رسمی دین زرتشت با مبانی مشروعیت خود، و در میان شکوه و عظمت دربار و بوروکراسی پیچیده خود آن را توسعه دادند.

در دوران اسلامی برگزاری رسمی مراسم نوروز، پس از اندکی مقاومت فاتحین عرب، دوباره به صحنه بازگشت، چه در میان خلفای عباسی و چه در دوران حکومت‌های مستقل ایرانی مانند سامانیان و آل بویه. مغولان و ترکان هجوم آورده، بارها آن را ممنوع کردند، اما وقتی خود به آرامشِ زیستن در فلات ایران خو گرفتند با آن کنار آمدند. به این ترتیب «تاریخ نوروز» را می‌توان به نوعی تاریخ «فرهنگ سیاسی ایران» دانست.

برگزاری نوروز از آغاز تا امروز، همواره با مبارزه‌ای تاریخی برای حفظ آن از سوی اقوام ایرانی و جدال میان کسانی که بر حفظ هویت ایرانی تاکید داشته‌اند از یک سو و کسانی که خواهان از بین بردن این نشانه‌ها بوده‌اند، از سوی دیگر، همراه بوده است. یکی از مهم‌ترین رازهای ماندگاری نوروز شاید تنوع آیین‌ها و توانایی آن برای هماهنگ شدن با آداب و رسوم و باورهای موجود در فرهنگ‌ها و اقوام گوناگون بوده است، به طوری که اقوام و طوایف و فرهنگ‌های غیر پارسی (مانند کردها) یا غیرایرانی که تابع ایرانیان یا تحت تاثیر آن بوده‌اند (مانند گروهی از ارمنیان) آن را نگاه داشته‌اند.
در جامعه‌ای که همواره از هجوم و چندپارگی فرهنگی و گسست‌های تاریخی رنج برده است، نوروز تکیه‌گاه امیدی است برای پیوند دوباره و بازگشت به مدار شادی در زندگی و زدودن کینه‌ها و به یاد آوردن نیاکان و پیوستگی تاریخی.

مطالعات انسان‌شناسی فرهنگی نشان می‌دهد که هر یک از این اقوام و طوایف برخی از جزئیات آیینی را با باورها و سنن خود تطبیق داده‌اند. به همین دلیل ما اکنون در سراسر فرهنگ‌هایی که تحت تاثیر فرهنگ ایرانی بوده‌اند با آیین‌های متفاوتی برای نوروز روبه‌روییم. با این وجود هسته مرکزی این آیین‌ها همان شکلی است که هخامنشیان آن را پذیرفتند و ترویج کردند.

مطالعه و بررسی آیین‌ها و سنن ایرانی و از جمله نوروز، در دهه‌های اخیر با این انتقاد روبه‌رو بوده که دچار نوعی ایرانی‌سازی افراطی شده است. این منتقدان گفته‌اند که علاقه ملی‌گرایانه و گاه نژادپرستانه گروهی از پژوهشگران سبب شده است تا همه چیز با رنگ و بویی ایرانی و گاه پارسی دیده شود. از دید این منتقدان مطالعه درباره آیین‌های ایرانی با کمبود مطالعات تطبیقی و تاریخی روبه‌روست که به نوعی بی‌توجهی در دیدن تاثیر دیگر فرهنگ‌ها و اقوام و به‌ویژه اقوام مهاجر و همسایه در شکل‌گیری آیین‌ها و باورهای ایرانیان منجر شده است.

مثلا درباره جشن نوروز، به این واقعیت کمتر توجه شده است که اگرچه جشن آغاز بهار یکی از جشن‌های مرسوم زرتشتیان از زمانی در حدود ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد مسیح بوده است، اما تبدیل شدن آن به آیینی یگانه در آغاز سالِ عرفی، آشکارا تحت تاثیر باورهای بابلیان صورت گرفته که خاندان هخامنش و موبدان این دوره به بهره‌گیری از آن برای شکل دادن به نظم حکومتی نیاز داشته‌اند.

باور بر این تاثیرپذیری حتی در مورد سننی مانند میر نوروزی (نگاه کنید به مقاله بهار مختاریان درباره میر نوروزی) و تفال یا پیش‌گویی آغاز سال و حتی به اعتقاد گروهی، در شکل‌گیری رسم سیزده‌به‌در وجود داشته است. از نظر فرهنگ سیاسی، مهم‌ترین تاثیرپذیری، سازمان دادن نمادین رابطه میان شاه و فرمانروا از یک سو و مردم از سوی دیگر است که در نوع برگزاری مراسم رسمی سالانه نوروز توسط هخامنشیان دیده می‌شود، سنتی که پیش از آن در بابل به نشان تجدید عهد سالانه شاهان و بزرگان با مردم بوده و با حضور روحانیون در معبد به اجرا درمی‌آمده است.
جوانان ایرانی امروز به نوروز به عنوان همان اکسیری می‌نگرند که رودکی در سومین قرن پس از فروپاشی امپراتوری ایرانی می‌نگریست: نیازی برای روزگار دردمند ایرانی.

این تاثیرپذیری و گزینش فرهنگی گاه پر از جنجال‌های سیاسی و اجتماعی بوده است، مانند در نظر گرفتن یک ماه اضافه ۵ روزه که ناشی از پذیرفتن اصلاحات گاه‌شماری مصری پس از تسلط هخامنشیان بر مصر بوده است و توجه به فایده عملی آن. دولت هخامنشی برای اصلاح تقویم خود این پنج روز را به‌ عنوان ماه کوچک به آخر سال افزود، اما موبدان زرتشتی و زرتشتیان متعصب آن را نپذیرفتند و در خانه و در خفا جشن را بر اساس گاه‌شماری خود به جا می‌آوردند و سپس ۵ روز بعدی را در عرصه عمومی و بنا بر تقویم حکومتی در کوی و برزن به جشن می‌پرداختند. گروهی بر این اعتقاد هستند که عمر پنج‌روزه میر نوروزی مربوط به پذیرش عملی این گاه‌شماری مصری است.

همان میرنوروزی که حافظ از او سخن می‌گوید:

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی/ که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

ابداعات هخامنشیان، با تاکید بیشتر بر نظم گاه‌شماری سالانه و به میان آمدن پای دولت و برخی جزئیات دیگر (آن چنان که نیاز یک امپراتوری بزرگ برای نظم دادن به مالیات سالانه و زندگی عرفی و بهره‌گیری در تبلیغات سیاسی و آموختن قواعد تازه به شهروندان بود) به شکل‌گیری نوروزی تازه در غرب فلات ایران و در میان زرتشتیان نواحی غربی منجر شد. نوروزی که تفاوت‌هایی با شکل سنتی آن داشت که در نواحی شرقی اجرا می‌شد. نشانه‌های این تفاوت را، حتی امروز می‌توان در تفاوت آشکار نوع برگزاری جشن نوروز در مناطقی مانند تاجیکستان و افغانستان به عنوان نمونه فرهنگی ایرانی در مشرق فلات ایران و آسیای میانه با شکل برگزاری در مناطق مرکزی و غرب و جنوب فلات ایران دید. در مناطق شرقی هنوز توجه به رقص و پایکوبی، گردش در طبیعت، چیدن و آرایش گل‌ها و لباس‌های رنگارنگ و به‌ویژه حضور زنان در مرکز این آیین دیده می‌شود که هر یک دارای معنای اسطوره‌ای ویژه‌ای در فرهنگ متاخر زرتشتی است، فرهنگی که پس از تبدیل شدن تدریجی رمه‌بانان کوچ‌گر به کشاورزان یک‌جانشین در طی قرن‌ها می‌کوشد بین خدای خورشید و آسمان که خدای شهریور و خدای مردان است با خدای اسفند و فروردین که خدای زمین و آب و زنان است پیوند برقرار کند.

با وجود اهمیت محوری نوروز در شناخت فرهنگ ایرانی، هنوز مطالعات درباره آن به صورت فرعی و در حد مبانی محدود مانده است. در دو مقاله بسیار با ارزش در دائره‌المعارف ایرانیکا، یکی مقاله ایران‌شناس برجسته، مری بویس، درباره نوروز در دوران پیش از اسلام و دیگری مقاله باستان‌شناس و پژوهشگر برجسته و متاسفانه از دست رفته ایرانی، علیرضا شاپور شهبازی، کوشیده شده است پرتویی به تاریخ نوروز تابانده شود، اما هر دو مقاله بر این نکته اذعان دارند که مطالعات درباره تاریخ نوروز و جنبه‌های فرهنگ‌شناسانه و اسطوره‌ای آن همچنان اندک و محدود مانده است.

درک معاصر مردم در ایران از نوروز شاید بیش از هر چیز تحت تاثیر روایتی است که فردوسی در شاهنامه به یادگار نهاده است، چه در آنجا که آن را با جهان‌شناسی باستانی ایرانی و زرتشتی پیوند می‌زند:

چو آمد به برج حمل آفتاب/ جهان گشت با فر و آیین و آب

و چه در آنجا که آن را در قالب بازخوانی افسانه‌ای زندگی اقوام ایرانی با روایتی از روزگار خوش ایرانیان در زمان هخامنشیان و ساسانیان بازسازی می‌کند:

به جمشید بر گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین/ برآسوده از رنج، تن، دل ز کین
به نوروز نو شاه گیتی‌فروز/ بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان به شادی بیاراستند/ می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار/ بمانده از آن خسروان یادگار


او همچنین در هنگامه سانسور ناشی از سلطه حاکمان اسلام‌پناه، از پایداری باورهای زرتشتی و باستانی ایرانیان در قالب نوروز سخن می‌گوید:

برفتند یکسر به آتشکده/ به ایوان نوروز جشن سده
همی مشک بر آتش افشاندند/ به بهرام بر آفرین خواندند
چو شد ساخته کار آتشکده/ همان جای نوروز و جشن سده


با وجود این، روایت فردوسی به دلایلی که اکنون مجال مرور آن نیست از جزئیات تاریخ نوروز و مقید کردن آن با رویدادهای تاریخی می‌پرهیزد و به نوروز شکلی افسانه‌ای می‌دهد، روایتی که درهم آمیخته بخشی از روایت‌های بازمانده از دوران ساسانی و اشکانی است.

روشن است که زبان بیانی فردوسی نمی‌توانست در دوران اسلامی به زبان رسمی درباره نوروز انتقال یابد. اما به سرعت مانند جنبه‌های دیگر اندیشه و فرهنگ ایرانی و زرتشتی به ادبیات اسلامی راه یافت و در قالب حدیث یا کلمات قصار منسوب به شخصیت‌های اسلامی کاربرد عمومی یافت.

ایران‌شناسان و اسلام‌شناسان در مطالعات متعددی نشان داده‌اند که این اندیشه و تفکر چگونه دامنه وسیعی از ادبیات اسلامی از قرآن گرفته تا احادیث تا اندیشه‌های متفکران را در برگرفته است. در مورد نوروز مهم‌ترین عبارتی که به کار گرفته شده است احادیثی است که به امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان، نسبت داده شده است. توصیه‌هایی برای انجام آداب خاصی به عنوان آداب مستحب در عید نوروز به او نسبت داده شده است. به جای آوردن نماز، پوشیدن جامه نو و استفاده از بوی خوش که همگی از آداب پیش از اسلام نوروز است. معروف‌ترین مورد شبیه‌سازی باورهای نوروزی به باورهای اسلامی دعایی است که به عنوان دعای سال نو (یا مقلب القلوب و الاحوال…) در فرهنگ شیعیان ایرانی پذیرش عام یافته و پس از پذیرفته شدن تشیع به عنوان مذهب رسمی در ایران در دوره صفویه همواره در مراسم رسمی از آن استفاده شده است، دعاهایی که اگرچه به زبان عربی قرائت می‌شود، اما هسته‌های بنیادین اندیشه دینی ایرانیان باستان را در خود نهفته دارد.

ماندگاری آیین‌های نوروز و توانایی هماهنگ شدن با فرهنگ‌های گوناگون، صرف نظر از درون‌مایه ذهنی آن بیانگر کارکردهای اجتماعی است که برای جوامع ایرانی یافتن معادلی برای آن را دشوار می‌ساخته است. در جامعه‌ای که همواره از هجوم و چندپارگی فرهنگی و گسست‌های تاریخی رنج برده است، نوروز تکیه‌گاه امیدی است برای پیوند دوباره و بازگشت به مدار شادی در زندگی و زدودن کینه‌ها و به یاد آوردن نیاکان و پیوستگی تاریخی. فرصتی است برای بروز انرژی اجتماعی و ابراز هویت افتخارآفرین. به دلیل همین کارکردهاست که در دوران معاصر و همزمان با بروز اشکال متفاوت ملی‌گرایی، نوروز بار دیگر نیازی تازه و روزآمد دانسته می‌شود. این هسته اصلی است که در زبان فارسی چه در قالب ادبیات کلاسیک و چه در ادبیات معاصر و مدرن ایران پایدار مانده و به فرهنگ امروز جوامع ایرانی منتقل شده است. عجیب نیست که جوانان ایرانی امروز به نوروز به عنوان همان اکسیری می‌نگرند که رودکی در سومین قرن پس از فروپاشی امپراتوری ایرانی می‌نگریست: نیازی برای روزگار دردمند ایرانی.
XS
SM
MD
LG