لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۱:۱۱

یازدهم سپتامبر و اقتصاد جهانی: از بحران تا فاجعه


وال استریت، بازار بورس آمریکا در شهر نیویورک
وال استریت، بازار بورس آمریکا در شهر نیویورک
رویداد تروریستی یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی علاوه بر پیامد‌های سیاسی و استراتژیک آن، بر اقتصاد آمریکا و جهان نیز تاثیر گذاشت. همزمان با دهمین سالگرد این رویداد، گفت‌وگوی اقتصادی امروز رادیوفردا با فریدون خاوند به همین موضوع می‌پردازد.

  • رادیوفردا: ده سال بعد از رویداد یازدهم سپتامبر، هزینه‌های اقتصادی مستقیم ناشی از آن چه قدر ارزیابی شده است؟

فریدون خاوند: در فاصله نسبتا کمی بعد از این رویداد، هزینه عملیات تروریستی گروه القاعده تنها برای شهر نیویورک ۸۳ تا ۹۳ میلیارد دلار برآورد شد، چه از لحاظ هزینه‌هایی که باید برای بازسازی عمارات و زیربنا‌های ویران شده به مصرف می‌رسید، و چه هزینه‌هایی که باید به عنوان دستمزد یا غرامت به بازماندگان سه هزار قربانی این حادثه پرداخت می‌شد.

این‌ها هزینه‌های مستقیم بود تنها برای شهر نیویورک که باید حدود شصت میلیارد دلار هزینه‌های غیرمستقیم سال‌های بعد را هم، برای‌‌ همان شهر، به حساب آورد: فرصت‌های شغلی که از دست رفت، توریست‌هایی که به مدت چند سال تعدادشان کم شد، شرکت‌هایی که از این شهر رفتند.

ولی زیان وارد شده به شهر نیویورک تنها بخش کوچکی است از کل هزینه‌هایی که بعد از رویداد یازدهم سپتامبر دامن آمریکا را گرفت، به خصوص آن چه از اواخر ۲۰۰۱ تا امروز برای عملیات نظامی و امنیتی خرج شده که بر اساس ارزیابی‌های مختلف رقمی است بین سه هزار میلیارد تا چهار هزار میلیارد دلار.

در خارج از ایالات متحده آمریکا هم یازدهم سپتامبر پیامد‌های منفی اقتصادی داشت، به خصوص برای شرکت‌های هواپیمایی و شرکت‌های بیمه.

  • آیا می‌شود گفت که رویداد یازدهم سپتامبر و هزینه‌های ناشی از آن یکی از مهم‌ترین عوامل ایجاد بحرانی است که در حال حاضر دامن اقتصاد آمریکا و دنیا را گرفته است؟

بعضی از اقتصاد‌دان‌ها می‌گویند که چون دولت آمریکا برای مقابله با شوک ناشی از حمله تروریستی نرخ بهره‌ها را پایین آورد و به این ترتیب اجازه داد پول زیادی در شریان‌های اقتصادی تزریق بشود، از‌‌ همان زمان حباب‌هایی به وجود آمد از جمله در بخش مسکن. از دیدگاه این اقتصاد‌دان‌ها، ترکیدن همین حباب‌ها بود که از سال ۲۰۰۸ تا امروز، اقتصاد دنیا را در بحران فرو برده است.

من شخصا با این نظر مخالفم، چون اولا کاهش نرخ بهره در آمریکا مدت‌ها پیش از یازدهم سپتامبر شروع شده بود که البته با این رویداد شدت گرفت. پیش از یازدهم سپتامبر، در ارتباط با بحران ناشی از ترکیدن حباب ناشی از فعالیت‌های اینترنتی، بانک فدرال آمریکا هفت بار نرخ بهره را کاهش داده و از ۶.۵ درصد به ۳.۵ درصد رسانده بود. البته بعد از یازدهم سپتامبر نرخ بهره باز هم کاهش یافت و تا سال ۲۰۰۳ به یک درصد رسید. ولی این کاهش سریع نرخ بهره، همان طور که گفته شد، ادامه سیاستی بود که پیش از حمله به برج‌های دوقلو آغاز شده بود.

از طرف دیگر ما می‌بینیم که در شرایط کنونی اقتصاد‌های دیگری هم در بحران به سر می‌برند، از جمله در اتحادیه اروپا و ژاپن، که از یازده سپتامبر مستقیما ضربه نخوردند. بحران شدید بدهی‌ها در منطقه یورو، و وضعیتی که در یونان و اسپانیا و پرتغال و احتمالا دیگر کشور‌ها به وجود آمده، ارتباطی به یازدهم سپتامبر ندارد.

تازه نه دولت‌مردان آمریکا و نه دولت‌مردان اروپا، گناه بحران اخیر را به گردن رویداد یازدهم سپتامبر نمی‌اندازند.

  • با ضربه زدن به برج‌های دوقلوی نیویورک، سازمان القاعده از دیدگاه خودش قلب سرمایه‌داری جهانی را نشانه گرفت. این سازمان چه قدر در دسترسی به این هدف موفقیت به دست آورد؟

عملیات تروریستی نیویورک از لحاظ فنی موفقیت‌آمیز بود، ولی برای سازمان‌دهنده‌های آن پیروزی درازمدت سیاسی و ایدئولوژیک به وجود نیاورد و به هر حال الگوی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مورد قبول سازمان القاعده، از محدوده گروه‌های بسته تروریستی تجاوز نکرد.

حتی برای بسیاری از گرایش‌های اسلام‌گرای جهان اسلام، تئوری‌های القاعده درباره آن چه این سازمان «بازگشت به دنیای صدر اسلام» می‌خواند، قابل قبول نیست. آخر چگونه می‌توان افغانستان ملاعمر را به عنوان الگو به صد‌ها میلیون مسلمان عرضه کرد؟

گویا سید قطب، یکی از مشهور‌ترین پایه‌گذاران بنیادگرایی اسلامی (که در نیمه دهه ۱۹۶۰ میلادی در زندان‌های ناصر اعدام شد)، طی دو سه سال اقامتش در آمریکا از نیویورک تنفر عمیقی پیدا کرد و در نوشته‌های خود از این شهر با کینه فراوان صحبت می‌کند. بن لادن، که از سید قطب به شدت تاثیر پذیرفته است، احتمالا با حمله به برج‌های دوقلوی نیویورک، به کین‌خواهی استاد نیز بی‌توجه نبوده است. به هر حال در طول قرن بیستم همه دشمنان سوگند خورده سرمایه‌داری از نیویورک نفرت داشته‌اند.

بعد از یازدهم سپتامبر، کم نبودند تحلیل‌گرانی که از اجتناب‌ناپذیر بودن جنگ بین غرب و دنیای اسلام سخن می‌گفتند. این جنگ اتفاق نیفتاد، به این دلیل ساده که اصولا دلیلی برای به وقوع پیوستن آن وجود ندارد.

جنگ واقعی در درون دنیای اسلام جریان دارد، بین اکثریتی که می‌خواهند ضمن حفظ اعتقادات مذهبی خود، در قرن بیست و یکم زندگی کنند، و اقلیت بسیار کوچکی که در رویای گذشته‌های بسیار دور روزگار می‌گذرانند. آخر شهر‌هایی چون استانبول، دبی، کوآلالامپور و جاکارتا را چگونه می‌توان با قندهار دوران ملاعمر آشتی داد؟

از انبوه جوان‌هایی که طی یک سال گذشته در تونس، لیبی، مصر، سوریه و یمن به خیابان‌ها ریختند، واقعا چند نفر خواستار استقرار جامعه‌ای شدند که بن لادن شیفته آن بود؟ جنبش بزرگی که به عنوان «بهار عربی» شهرت پیدا کرده، عمدتا خواستار دموکراسی و اقتصاد آزاد است.

من فکر می‌کنم که اقتصاد آزاد، به عنوان یکی از نماد‌های مدرنیته، هیچ وقت به اندازه امروز در دنیای اسلام طرفدار نداشته و این یکی از مهم‌ترین نشانه‌های شکست بن لادن است.

البته نظام‌های متکی بر اقتصاد آزاد که به آن‌ها «سرمایه‌داری» می‌گویند، همیشه با بحران‌های ادواری زندگی کرده و خواهند کرد. لیبرالیسم، در اشکال سیاسی و اقتصادی آن، از بحران برکنار نمی‌ماند.

ولی نظامی که بن لادن در آرزوی استقرار آن نیویورک را به خاک و خون کشید، یک فاجعه واقعی است. دیگر اشکال این فاجعه را کامبوجی‌ها در دوران پول پوت آزمودند و کره‌ای‌های شمالی همین امروز زیر لوای «جمهوری دموکراتیک خلق کره» با پوست و استخوان خود آزمایش می‌کنند.

ولی بین بحران نظام‌های لیبرال، و فاجعه حکومت‌هایی که بن لادن و پول پوت و کیم ایل سونگ به بشریت پیشنهاد کرده‌اند، انتخاب زیاد دشوار نیست.
XS
SM
MD
LG