رهبران و مديران جمهورى اسلامى كه اكنون متوسط سطح سوادشان از فرهنگ ايرانى و اسلامى و غربى زير متوسط جامعه است (اگر مدارك قلابى و سهميهاى (بسيجى) و تطبيقى و فرمايشى و رانتى و غير حضورى را كنار بگذاريم) هر روز هزاران جملهى بى ربط و بى حساب و كتاب و ناسزا و دشنام و ياوه به هم مى بافند و به جامعه عرضه مى كنند. اين سطح از هرزه و دشنام گويى و مهمل بافى در تاريخ معاصر ايران بى سابقه بوده و به شدت منافع و امنيت كشور را مورد مخاطره قرار داده است.
براى نمونهاى از اين سخنان، نگاه كنيد به اين سخنان احمدى نژاد خطاب به اوباما، رئيس جمهور امريكا كه ياد آور ادبيات اوباش در ايران است: «بدان گنده تر از تو، بزرگ تر از تو، گردن كلفت تر از تو هم نتونستن از اين غلطها بكنن» (سخنان وى در اروميه، ۱۹ فروردين ۱۳۸۹)؛ يا توصيف وى از رهبران ديگر كشورها: «اين گروه احمقى كه امروز در دنيا سر كار هستند مثل آدمهاى احمق و عقبافتادهاى هستند كه هر كجا كم مى آورند شمشير مىكشند.» (تابناك،۲۳ فروردين ۱۳۸۹)؛ يا در مورد مواضع دول غربى در مورد ماجراى هستهاى: «اينها سوختنشان از جاى ديگرى است.» (سخنرانى در اصفهان، سايت وزارت خارجه، ۱۱ بهمن ۱۳۸۸)
بنا به باور هيئت حاكمه، نتيجهى اين ناسزاگويىها و بى ادبىها آن است كه « گفتمان جهان بر اساس اظهارات احمدىنژاد [به سمت فرهنگ، علم و معنويت] تغيير پيدا كرده است.» (ثمرهى هاشمى، دستيار احمدى نزاد، ايلنا، ۲۴ فروردين ۱۳۸۹)
اين تازه بخشى است كه توسط ديوانسالارى دولتى و با پرداخت حقوق به هزاران نفر ويراستار و مترجم سر راست شده و انتشار مى يابد. همچنين صدا و تصوير اعضاى هيئت حاكمه با تدوين صوتى و تصويرى به مردم عرضه مى شود و تدوين كنندگان از سطح آبروريزى مطالب و سخنان آنها مى كاهند (مثل تغيير مكرر واژهِ رايانه به يارانه در پخش تلويزيونى سخنان كاظم صديقى امام جمعهى موقت تهران كه از سوبسيدها سخن مى كفت: خبرنامهى گويا، ۳ آبان ۱۳۸۸).
با همهى اين هزينهها، ياوهها و بى ربط گويىهاى اين رهبران با هزاران غلط املايى و انشايى در دهها روزنامه، دهها شبكهى راديويى و تلويزيونى، صدها سايت اينترنتى و تبليغات خيابانى تكرار مى شود تا مردم بدانها عادت كنند و انتظاراتشان را بر حسب همين سطح از سواد و فرهنگ حاكمان تنظيم كنند. اين متون مغلوط به رسانهها محدود نمى شود و متون رسمى رژيم مثل بستهى پيشنهادى ايران به گروه ۵+۱ نيز چنين وضعيتى داشت. جدا از مخاطرات و هزينههاى بين المللى و داخلى، مردم ايران از اين ياوه گويىها و مهمل بافىها چه سهمى دارند؟
طنز و كاريكاتور
مردم ايران در مقابل اين بى ربط گويىها منفعل نيستند و كارهايى با آنها مى كنند. بيشترين بهره را از اين سخنان طنز نويسان و كاريكاتوريستهاى ايرانى و غير ايرانى مى برند. مردم نيز در كوچه و خيابان اين سخنان را به سخره مى گيرند، از روى آنها لطيفه مى سازند، آنها را طنزوار در گفتارهايشان تكرار مى كنند و به تحقير رهبرانى مى پردازند كه مردم را تحقير مى كنند. سخنان خامنهاى، مشكينىٍ، جوادى آملى، كردان، خزعلى، حسنى، احمدى نژاد، مشائى، مصباح، بشارتى، گيلانى، علم الهدى و مانند آنها منشا نوشتن صدها قطعه طنز (نثر و شعر) و كشيده شدن كاريكاتور و قطعات نمايشى شدهاند. در بسيارى از موارد، طنز نويسان حتى متن سخنان مقامات را تغيير نمى دهند و اصل آنها را با بسته بندى جديد ارائه مى كنند.
بيدارى
سخنان رهبران جمهورى اسلامى كه ناقض منطق و ادب و بر خلاف انتظار مخاطب هستند و مملواند از توهمات و تخيلات ماليخوليايى، كاركردى بيدار كننده نيز دارند. اگر نبود سخن هر روزهى خامنه اى و فرماندهان نظامىاش از توطئهى دشمنان، اكثر مردم ايران هنوز در دام نظريهى توطئه گرفتار بودند. وقتى مصباح يزدى مى گويد «بزرگترين مراكز شيعهشناسى در اسرائيل است، زيرا آنها به دنبال آنند تا بدانند چه خاصيتى در شيعه و نظام اسلامى است كه چنين استعدادهاى معرفتى و انسانهاى سالمى را تربيت كرده است» (تابناك، ۱۸ مهر ۱۳۸۸) خوانندهاى كه مى داند پژوهشگران اسرائيلى چنين ديدگاهى ندارند و اصولا با اين چشم انداز وارد تحقيق نمى شوند و اصولا موسسات تحقيقاتى به اين منطور تاسيس نمى شوند تنها نتيجهاى كه مى گيرند بى اطلاعى يا بى ربط گويى گوينده است.
فردى كه بداند سالانه حدود چهارصد فيلم سينمايى در امريكا توليد مى شود و فقط بخشى از آن توليد هاليوود است در مواجهه با اين گفته كه «هاليوود سالانه ۶۰۰ فيلم ضد امام زمان توليد مى كند» (سرپرست اداره كل تبليغات اسلامى استان همدان، كيهان، ۶ آبان ۱۳۸۸) به عمق بى اطلاعى گوينده از صنعت فيلم در امريكا واقف مى شود. شايد از حدود چهارصد نويسندهى فيلمنامههايى كه در يك سال توليد مى شوند در صد بسيار اندكى از مبانى اعتقادى شيعه اطلاع داشته باشند چه برسد به آن كه بخواهند اين مبانى را نفى كنند. اسماعيل شفيعى سروستانى، مسئول موسسه فرهنگى موعود عصر مى گويد: «از ۱۲۰۰ نشانه آخرالزمان تنها ۵ نشانه باقى مانده است.» (فردا نيوز، ۱۲ آبان ۱۳۸۸) اين جمله حكايت از آن دارد كه سالانه ميلياردها تومان صرف دستگاههاى به ظاهر تحقيقاتى مى شود تا احاديث را كه بخش عمدهاى از آنها بر اساس علم الحديث و علم رجال شيعه غير موثق هستند سوراخ كنند و به پيش بينى دقيق ظهور امام زمان بپردازند.
بى ربط گويى به مديران اقتدارگرا و تماميت طلب محدود نمى شود. اصلاح طلبانى كه هنوز (با گذشت از فيلترهاى مختلف) در راس برخى امور هستند نيز در اين امر قابل توجهاند. آنها اگر چنين نباشند از سوى حاكمان تحمل نمى شوند. معصومهى ابتكار، يكى از اصلاح طلبانى كه سى سال است در مورد نقض حقوق بشر در ايران ساكت بوده و تنها بر اساس روابط محفلى اصلاح طلبان به مقامى بالا در دولت خاتمى رسيد مى گويد: «جنبش سبز احساس مى كند كه به باور به و دعا براى يك منجى نياز دارد تا بيايد و شرايط بى اعتمادى، نا امنى و بحران مشروعيت را تغيير دهد.» («ترجمه از من است»، وبلاگ شخصى ابتكار، ۱۲ آبان، ۱۳۸۸) به بيان وى حكومت ديكتاتورى با حركت مردمى قابل تغيير نيست و مردم مى توانند دست روى دست بگذارند و فقط دعا كنند تا امام زمان بيايد و خامنه اى را به اصلاحات حداقلى اصلاح طلبان محافظه كار قانع سازد. ابتكار هنگامى كه از ديوار سفارت امريكا بالا رفت چنين باور موعودگرايانه و سكوت گرايانه اى نداشت.
«رعايا»يى كه كتابى خوانده باشند و اين گونه سخنان را بشنوند از كوتاهى منطق و نحوهى عمل «اربابان» خود يك باره تكان خورده و كليت رژيم را مورد پرسش قرار مى دهند. البته اين فرايند براى خمينى چند سالى طول كشيد. مردمى كه پيش از به قدرت رسيدن خمينى مجذوب رهبر ناديدهى خود بودند وقتى صبح و شام سخنرانىهاى يك فرد عامى و بى اطلاع از زبان پيراستهى فارسى و علم روز را كه در حد انشاى دانش آموزان دبيرستانى بود در راديو و تلويزيون مى شنيدند پى بردند كه چه كسانى را رهبر خود قرار دادهاند.
پوچى
در اين فضاى پوچى كه رهبران حكومت دينى در انتظار گودو هستند و هالههاى نور را به رخ هم مى كشند مردم پوچى را به خوبى درك مى كنند و راههايى براى نشان دادن عكس العمل به آن مى يابند. احساس گيج كنندگى و دوارى كه از سخنان پوچ رهبران ايجاد مى شود احساسى هشدار دهنده به دست مخاطبان مى دهد كه در غير اين صورت به چنگ نمى آوردند. اين درست همانند حس بى اعتمادى به رهبران سياسى است كه همهى ايرانيان مهاجر دارند چون آن قدر به آنها دروغ گفته شده است كه نمى توانند به سادگى اهل سياست را باور كنند. بسيارى از ايرانيان در برابر دروغ و تقلب در عالم سياست واكسينه هستند. ايرانيان آن چنان از بى ربطى و بى معنايى سخنان رهبران سياسى خود دلخوراند كه در جايى ديگر به دنبال معنى مى گردند.
تهديد
يكى از احساسات معمول در برابر چرنديات رهبران سياسى احساس تهديد شدگى است. كسانى كه مدام چرند مى بافند و در عين حال خود را منجى عالم بشريت و جانشينان برحق معصومان مى دانند هراسناكند. وقتى هر گونه اعتراض به حاكميت خروج بر امام عادل و لذا مستوجب مرگ است افراد معترض به نحو اتفاقى زندهاند. پس از سى و يك سال از رخداد انقلاب، هنوز خامنه اى رهبر انقلاب و منتقدان وى ضد انقلاب معرفى مى شوند كه كاركرد آن پرونده سازى براى و محاكمهى مخالفان در دادگاه هاى انقلاب است. خشونت عريان اين انقلابيون هميشگى و منجيان عالم بشريت بر رعب و وحشت افراد از آنها مى افزايد. اين تهديد بر تهديدات هر روزهى حكومت و كنترل تماميت طلبانه و نهادينه آنها افزوده مى شود. كسانى كه مى خواهند مردم را به زور به بهشت ببرند در حالى كه خود هيچ اصل اخلاقى و حقوقى را به رسميت نمى شناسند و دنياى پيرامونشان را نمى شناسند مى توانند بسيار خطرناك باشند.
جستجوى الگوها
بعد از سى سال تبليغات مدام حكومت، اكنون الگوهاى رفتارى حكومت براى گروه هاى مختلف مردم كشف شده است و رمز پنهانى وجود ندارد تا مخاطب را مسحور خويش سازد. مطالعات روانشناختى نشان مى دهند كه افرادى كه بيشتر در معرض متون و گفتارهاى بى معنى و پوچ و چرنديات قرار مى گيرند ميل بيشترى براى يافتن الگو و ساختار منطقى در گفتارها و نوشتارها و مواد سمعى و بصرى پيدا مى كنند. بدون در معرض اين موهومات و ناهنجارىها قرار گرفتن قوهى الگوسازى در افراد تقويت نمى شود.
به عنوان مثال الگويى كه پس از شنيدن اين سخن محمد جواد لاريجانى كه اعتراض به نتيجهى انتخابات خروج بر امام عادل است (كيهان، ۳ آبان ۱۳۸۸) در اذهان شكل مى گيرد آنست كه رهبرى سياسى در ايران دچار توهم «خود على پندارى» است در عين آنكه ائمهى شيعه را نيز در چارچوب نظامهاى كمونيستى و فاشيستى تعبير و تفسير مى كند. مثال ديگر، اين سخن وى است كه «كارى كه رهبر معظم انقلاب در حفظ مردمسالارى دينى در اين انتخابات كردند، در دفاع از شرف و حيثيت مردم بود.» (كيهان، ۳ آبان ۱۳۸۸) الگويى كه از اين سخن نتيجه مى شود آن است كه رهبران در نظامهاى اقتدارگرا اين ظرفيت را دارند كه انسان ها را در روز روشن به تير ببندند و اين كار خود را دفاع از شرف خود آنها معرفى كنند.
الگويى كه پس از شنيدن اين سخنان علم الهدى، امام جمعه مشهد، به ذهن افراد مى رسد آن است كه اسلامگرايى عليه انتخاب فردى و زن ستيز است: «بى حجابى عين زشتى و نكبت است. ... اين قيافه ... متعفن است.» (ايران نگاه، ۲۵ فروردين ۱۳۸۹)
الگويى كه پس از سخنان احمدى نژاد در مورد تورم به ذهن مى آيد آن است كه مفاهيم و شاخصها براى مديران جمهورى اسلامى محلى از اعراب ندارند و به بازى گرفته مى شوند: «مردم نبايد [از تورم] نگران شوند. خود عدد تورم نقشى ندارد اين قدرت خريد مردم است كه نقش دارد.» (رجا نيوز، ۲۶ فروردين ۱۳۸۹) از نگاه وى تورم افزايش يافته اما قدرت خريد مردم افزايش يافته است اما تورم بنا به تعريف يعنى كاهش قدرت خريد مردم (مديران جمهورى اسلامى مشكلى در تناقض گويى ندارند).
البته اين خطر وجود دارد كه افرادى كه بواسطهى در معرض چرنديات قرار گرفتن قدرت الگو سازى بالايى پيدا كردهاند اين قوه را در حوزههايى به كار گيرند كه از فرط ياوه بودن و پوچى اصولا الگويى در آنها وجود ندارد و در نهايت الگوى مورد نظر خود را بر متن تحميل كنند. اين افراد ممكن است بيش از حد متن بر آن سوار كنند و تفسير در اين حالت هيچ قاعده و قانونى نخواهد داشت.
***
گروههاى مختلف مردم ايران بالاخص قشر تحصيل كرده على رغم پرداخت هزينهى بالاى اجتماعى و فرهنگى براى داشتن رهبرانى ناشايسته و مستبد، عايداتى نيز از اين حكومت داشته اند، عايداتى كه حكومت هيچ ارادهاى از منتفع شدن مردم از آنها نداشتهاست، بلكه مردم من باب «ادب از كه آموختى از بى ادبان» نكات بسيار از اين حكومت و رفتارهاى آن آموختهاند. آنها همان طور كه از اين حكومت خشن، عدم خشونت را آموختهاند، و از فريبكارى و دروغهاى آن امانت دارى و صداقت را مى آموزند (تا مثل آن نباشند)، از ياوه گويى و زياده گويى آن نيز درست گويى و به اندازه گويى و روشن گويى را فرا مى گيرند.
براى نمونهاى از اين سخنان، نگاه كنيد به اين سخنان احمدى نژاد خطاب به اوباما، رئيس جمهور امريكا كه ياد آور ادبيات اوباش در ايران است: «بدان گنده تر از تو، بزرگ تر از تو، گردن كلفت تر از تو هم نتونستن از اين غلطها بكنن» (سخنان وى در اروميه، ۱۹ فروردين ۱۳۸۹)؛ يا توصيف وى از رهبران ديگر كشورها: «اين گروه احمقى كه امروز در دنيا سر كار هستند مثل آدمهاى احمق و عقبافتادهاى هستند كه هر كجا كم مى آورند شمشير مىكشند.» (تابناك،۲۳ فروردين ۱۳۸۹)؛ يا در مورد مواضع دول غربى در مورد ماجراى هستهاى: «اينها سوختنشان از جاى ديگرى است.» (سخنرانى در اصفهان، سايت وزارت خارجه، ۱۱ بهمن ۱۳۸۸)
بنا به باور هيئت حاكمه، نتيجهى اين ناسزاگويىها و بى ادبىها آن است كه « گفتمان جهان بر اساس اظهارات احمدىنژاد [به سمت فرهنگ، علم و معنويت] تغيير پيدا كرده است.» (ثمرهى هاشمى، دستيار احمدى نزاد، ايلنا، ۲۴ فروردين ۱۳۸۹)
اين تازه بخشى است كه توسط ديوانسالارى دولتى و با پرداخت حقوق به هزاران نفر ويراستار و مترجم سر راست شده و انتشار مى يابد. همچنين صدا و تصوير اعضاى هيئت حاكمه با تدوين صوتى و تصويرى به مردم عرضه مى شود و تدوين كنندگان از سطح آبروريزى مطالب و سخنان آنها مى كاهند (مثل تغيير مكرر واژهِ رايانه به يارانه در پخش تلويزيونى سخنان كاظم صديقى امام جمعهى موقت تهران كه از سوبسيدها سخن مى كفت: خبرنامهى گويا، ۳ آبان ۱۳۸۸).
با همهى اين هزينهها، ياوهها و بى ربط گويىهاى اين رهبران با هزاران غلط املايى و انشايى در دهها روزنامه، دهها شبكهى راديويى و تلويزيونى، صدها سايت اينترنتى و تبليغات خيابانى تكرار مى شود تا مردم بدانها عادت كنند و انتظاراتشان را بر حسب همين سطح از سواد و فرهنگ حاكمان تنظيم كنند. اين متون مغلوط به رسانهها محدود نمى شود و متون رسمى رژيم مثل بستهى پيشنهادى ايران به گروه ۵+۱ نيز چنين وضعيتى داشت. جدا از مخاطرات و هزينههاى بين المللى و داخلى، مردم ايران از اين ياوه گويىها و مهمل بافىها چه سهمى دارند؟
طنز و كاريكاتور
مردم ايران در مقابل اين بى ربط گويىها منفعل نيستند و كارهايى با آنها مى كنند. بيشترين بهره را از اين سخنان طنز نويسان و كاريكاتوريستهاى ايرانى و غير ايرانى مى برند. مردم نيز در كوچه و خيابان اين سخنان را به سخره مى گيرند، از روى آنها لطيفه مى سازند، آنها را طنزوار در گفتارهايشان تكرار مى كنند و به تحقير رهبرانى مى پردازند كه مردم را تحقير مى كنند. سخنان خامنهاى، مشكينىٍ، جوادى آملى، كردان، خزعلى، حسنى، احمدى نژاد، مشائى، مصباح، بشارتى، گيلانى، علم الهدى و مانند آنها منشا نوشتن صدها قطعه طنز (نثر و شعر) و كشيده شدن كاريكاتور و قطعات نمايشى شدهاند. در بسيارى از موارد، طنز نويسان حتى متن سخنان مقامات را تغيير نمى دهند و اصل آنها را با بسته بندى جديد ارائه مى كنند.
بيدارى
سخنان رهبران جمهورى اسلامى كه ناقض منطق و ادب و بر خلاف انتظار مخاطب هستند و مملواند از توهمات و تخيلات ماليخوليايى، كاركردى بيدار كننده نيز دارند. اگر نبود سخن هر روزهى خامنه اى و فرماندهان نظامىاش از توطئهى دشمنان، اكثر مردم ايران هنوز در دام نظريهى توطئه گرفتار بودند. وقتى مصباح يزدى مى گويد «بزرگترين مراكز شيعهشناسى در اسرائيل است، زيرا آنها به دنبال آنند تا بدانند چه خاصيتى در شيعه و نظام اسلامى است كه چنين استعدادهاى معرفتى و انسانهاى سالمى را تربيت كرده است» (تابناك، ۱۸ مهر ۱۳۸۸) خوانندهاى كه مى داند پژوهشگران اسرائيلى چنين ديدگاهى ندارند و اصولا با اين چشم انداز وارد تحقيق نمى شوند و اصولا موسسات تحقيقاتى به اين منطور تاسيس نمى شوند تنها نتيجهاى كه مى گيرند بى اطلاعى يا بى ربط گويى گوينده است.
فردى كه بداند سالانه حدود چهارصد فيلم سينمايى در امريكا توليد مى شود و فقط بخشى از آن توليد هاليوود است در مواجهه با اين گفته كه «هاليوود سالانه ۶۰۰ فيلم ضد امام زمان توليد مى كند» (سرپرست اداره كل تبليغات اسلامى استان همدان، كيهان، ۶ آبان ۱۳۸۸) به عمق بى اطلاعى گوينده از صنعت فيلم در امريكا واقف مى شود. شايد از حدود چهارصد نويسندهى فيلمنامههايى كه در يك سال توليد مى شوند در صد بسيار اندكى از مبانى اعتقادى شيعه اطلاع داشته باشند چه برسد به آن كه بخواهند اين مبانى را نفى كنند. اسماعيل شفيعى سروستانى، مسئول موسسه فرهنگى موعود عصر مى گويد: «از ۱۲۰۰ نشانه آخرالزمان تنها ۵ نشانه باقى مانده است.» (فردا نيوز، ۱۲ آبان ۱۳۸۸) اين جمله حكايت از آن دارد كه سالانه ميلياردها تومان صرف دستگاههاى به ظاهر تحقيقاتى مى شود تا احاديث را كه بخش عمدهاى از آنها بر اساس علم الحديث و علم رجال شيعه غير موثق هستند سوراخ كنند و به پيش بينى دقيق ظهور امام زمان بپردازند.
بى ربط گويى به مديران اقتدارگرا و تماميت طلب محدود نمى شود. اصلاح طلبانى كه هنوز (با گذشت از فيلترهاى مختلف) در راس برخى امور هستند نيز در اين امر قابل توجهاند. آنها اگر چنين نباشند از سوى حاكمان تحمل نمى شوند. معصومهى ابتكار، يكى از اصلاح طلبانى كه سى سال است در مورد نقض حقوق بشر در ايران ساكت بوده و تنها بر اساس روابط محفلى اصلاح طلبان به مقامى بالا در دولت خاتمى رسيد مى گويد: «جنبش سبز احساس مى كند كه به باور به و دعا براى يك منجى نياز دارد تا بيايد و شرايط بى اعتمادى، نا امنى و بحران مشروعيت را تغيير دهد.» («ترجمه از من است»، وبلاگ شخصى ابتكار، ۱۲ آبان، ۱۳۸۸) به بيان وى حكومت ديكتاتورى با حركت مردمى قابل تغيير نيست و مردم مى توانند دست روى دست بگذارند و فقط دعا كنند تا امام زمان بيايد و خامنه اى را به اصلاحات حداقلى اصلاح طلبان محافظه كار قانع سازد. ابتكار هنگامى كه از ديوار سفارت امريكا بالا رفت چنين باور موعودگرايانه و سكوت گرايانه اى نداشت.
«رعايا»يى كه كتابى خوانده باشند و اين گونه سخنان را بشنوند از كوتاهى منطق و نحوهى عمل «اربابان» خود يك باره تكان خورده و كليت رژيم را مورد پرسش قرار مى دهند. البته اين فرايند براى خمينى چند سالى طول كشيد. مردمى كه پيش از به قدرت رسيدن خمينى مجذوب رهبر ناديدهى خود بودند وقتى صبح و شام سخنرانىهاى يك فرد عامى و بى اطلاع از زبان پيراستهى فارسى و علم روز را كه در حد انشاى دانش آموزان دبيرستانى بود در راديو و تلويزيون مى شنيدند پى بردند كه چه كسانى را رهبر خود قرار دادهاند.
پوچى
در اين فضاى پوچى كه رهبران حكومت دينى در انتظار گودو هستند و هالههاى نور را به رخ هم مى كشند مردم پوچى را به خوبى درك مى كنند و راههايى براى نشان دادن عكس العمل به آن مى يابند. احساس گيج كنندگى و دوارى كه از سخنان پوچ رهبران ايجاد مى شود احساسى هشدار دهنده به دست مخاطبان مى دهد كه در غير اين صورت به چنگ نمى آوردند. اين درست همانند حس بى اعتمادى به رهبران سياسى است كه همهى ايرانيان مهاجر دارند چون آن قدر به آنها دروغ گفته شده است كه نمى توانند به سادگى اهل سياست را باور كنند. بسيارى از ايرانيان در برابر دروغ و تقلب در عالم سياست واكسينه هستند. ايرانيان آن چنان از بى ربطى و بى معنايى سخنان رهبران سياسى خود دلخوراند كه در جايى ديگر به دنبال معنى مى گردند.
تهديد
يكى از احساسات معمول در برابر چرنديات رهبران سياسى احساس تهديد شدگى است. كسانى كه مدام چرند مى بافند و در عين حال خود را منجى عالم بشريت و جانشينان برحق معصومان مى دانند هراسناكند. وقتى هر گونه اعتراض به حاكميت خروج بر امام عادل و لذا مستوجب مرگ است افراد معترض به نحو اتفاقى زندهاند. پس از سى و يك سال از رخداد انقلاب، هنوز خامنه اى رهبر انقلاب و منتقدان وى ضد انقلاب معرفى مى شوند كه كاركرد آن پرونده سازى براى و محاكمهى مخالفان در دادگاه هاى انقلاب است. خشونت عريان اين انقلابيون هميشگى و منجيان عالم بشريت بر رعب و وحشت افراد از آنها مى افزايد. اين تهديد بر تهديدات هر روزهى حكومت و كنترل تماميت طلبانه و نهادينه آنها افزوده مى شود. كسانى كه مى خواهند مردم را به زور به بهشت ببرند در حالى كه خود هيچ اصل اخلاقى و حقوقى را به رسميت نمى شناسند و دنياى پيرامونشان را نمى شناسند مى توانند بسيار خطرناك باشند.
جستجوى الگوها
بعد از سى سال تبليغات مدام حكومت، اكنون الگوهاى رفتارى حكومت براى گروه هاى مختلف مردم كشف شده است و رمز پنهانى وجود ندارد تا مخاطب را مسحور خويش سازد. مطالعات روانشناختى نشان مى دهند كه افرادى كه بيشتر در معرض متون و گفتارهاى بى معنى و پوچ و چرنديات قرار مى گيرند ميل بيشترى براى يافتن الگو و ساختار منطقى در گفتارها و نوشتارها و مواد سمعى و بصرى پيدا مى كنند. بدون در معرض اين موهومات و ناهنجارىها قرار گرفتن قوهى الگوسازى در افراد تقويت نمى شود.
به عنوان مثال الگويى كه پس از شنيدن اين سخن محمد جواد لاريجانى كه اعتراض به نتيجهى انتخابات خروج بر امام عادل است (كيهان، ۳ آبان ۱۳۸۸) در اذهان شكل مى گيرد آنست كه رهبرى سياسى در ايران دچار توهم «خود على پندارى» است در عين آنكه ائمهى شيعه را نيز در چارچوب نظامهاى كمونيستى و فاشيستى تعبير و تفسير مى كند. مثال ديگر، اين سخن وى است كه «كارى كه رهبر معظم انقلاب در حفظ مردمسالارى دينى در اين انتخابات كردند، در دفاع از شرف و حيثيت مردم بود.» (كيهان، ۳ آبان ۱۳۸۸) الگويى كه از اين سخن نتيجه مى شود آن است كه رهبران در نظامهاى اقتدارگرا اين ظرفيت را دارند كه انسان ها را در روز روشن به تير ببندند و اين كار خود را دفاع از شرف خود آنها معرفى كنند.
الگويى كه پس از شنيدن اين سخنان علم الهدى، امام جمعه مشهد، به ذهن افراد مى رسد آن است كه اسلامگرايى عليه انتخاب فردى و زن ستيز است: «بى حجابى عين زشتى و نكبت است. ... اين قيافه ... متعفن است.» (ايران نگاه، ۲۵ فروردين ۱۳۸۹)
الگويى كه پس از سخنان احمدى نژاد در مورد تورم به ذهن مى آيد آن است كه مفاهيم و شاخصها براى مديران جمهورى اسلامى محلى از اعراب ندارند و به بازى گرفته مى شوند: «مردم نبايد [از تورم] نگران شوند. خود عدد تورم نقشى ندارد اين قدرت خريد مردم است كه نقش دارد.» (رجا نيوز، ۲۶ فروردين ۱۳۸۹) از نگاه وى تورم افزايش يافته اما قدرت خريد مردم افزايش يافته است اما تورم بنا به تعريف يعنى كاهش قدرت خريد مردم (مديران جمهورى اسلامى مشكلى در تناقض گويى ندارند).
البته اين خطر وجود دارد كه افرادى كه بواسطهى در معرض چرنديات قرار گرفتن قدرت الگو سازى بالايى پيدا كردهاند اين قوه را در حوزههايى به كار گيرند كه از فرط ياوه بودن و پوچى اصولا الگويى در آنها وجود ندارد و در نهايت الگوى مورد نظر خود را بر متن تحميل كنند. اين افراد ممكن است بيش از حد متن بر آن سوار كنند و تفسير در اين حالت هيچ قاعده و قانونى نخواهد داشت.
***
گروههاى مختلف مردم ايران بالاخص قشر تحصيل كرده على رغم پرداخت هزينهى بالاى اجتماعى و فرهنگى براى داشتن رهبرانى ناشايسته و مستبد، عايداتى نيز از اين حكومت داشته اند، عايداتى كه حكومت هيچ ارادهاى از منتفع شدن مردم از آنها نداشتهاست، بلكه مردم من باب «ادب از كه آموختى از بى ادبان» نكات بسيار از اين حكومت و رفتارهاى آن آموختهاند. آنها همان طور كه از اين حكومت خشن، عدم خشونت را آموختهاند، و از فريبكارى و دروغهاى آن امانت دارى و صداقت را مى آموزند (تا مثل آن نباشند)، از ياوه گويى و زياده گويى آن نيز درست گويى و به اندازه گويى و روشن گويى را فرا مى گيرند.