سهیلا بسکی بنا به گزارش اعضای خانوادهاش پس از سالها مبارزه با بیماری در ۶ خرداد ۱۳۹۴ به وقت دیدار با اعضای خانوادهاش در استانبول درگذشت. سهیلا بسکی (متولد ۱۳۳۲) دوستی بسیار مهربان و غمخوار برای همکاران، بانویی اهل ریسک، شجاع، پُرکار، استوار و خلاق در حوزهی حرفهایاش، انسانی صریح و باز در برابر دوستانش، و زنی نمونه در برآمدن از شرایط تبعیض علیه زنان در ایران پس از انقلاب بود.
او به سرعت در هر فعالیتی به همکاران مردش نشان می داد که نه تنها شهروند درجه دو و جنس دوم نیست بلکه می تواند دهها و صدها مرد و زن پیرامونش را مدیریت کند. او در انجام کارها پروژه محور بود و تا کار را به انجام نمی رساند از پا نمی نشست. او دهها تن از همکارانش را برای تداوم کارهایی که به راه انداخت آماده ساخته است.
سهیلا فارغ التحصیل رشتهی مدیریت مدرسۀ عالی مدیریت گیلان و رشتهی اقتصاد دانشگاه ایالتی میشیگان در ایالات متحده بود. او مدتی بعد از انقلاب به تدریس در دانشگاههای داخل کشور پرداخت اما در جریان انقلاب فرهنگی از کار تدریس کنار گذاشته شد.
ترجمهها محصول دوران خانه نشینی وی بودند که به یمن سخت گیری وزارت ارشاد سالها بعد منتشر شدند. سهیلا در کار نشر آثارش اهل وادادن نبود و از هر فرصتی برای گذر از سد سانسور بهره می گرفت. وقتی در دوران محمود احمدینژاد جلوی انتشار آثارش را گرفتند آنها را در آلمان و سوئد منتشر کرد.
طبع لطیف وی که در داستانهایش منعکس شده هیچگاه مانع از عقلگرایی و عملگرایی وی در حوزهی کار آموزشی، نشر و فعالیتهای انسان دوستانهاش نبود. سهیلا گرچه فردی عرفیگرا و آزاد اندیش بود اما از ارتباط و همکاری با کسانی که همانند وی نمی اندیشیدند (در بخش دولتی و غیر دولتی) ابایی نداشت. نگرش، منش و سبک کاری و حرفهای سهیلا نمونهای مثال زدنی برای جامعهای در حال گذار و توسعه است.
سهیلا بسکی آثاری ماندگار و ارزنده از خود در چهار قلمرو به جای گذاشته است:
۱. ترجمه: او زندگینامهی دو تن از زنان سرشناس و آزاد اندیش جهان یعنی اما گلدمن (فعال سیاسی و طرفدار آزادی ذهن انسان از قیود پیرامون مثل مذهب و دولت) و ویرجینیا ولف (رمان نویس و منتقد ادبی فمینیست) را از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه کرده است (هر دو توسط انتشارات نیلوفر). سهیلا در ترجمهی این دو اثر به ارتقای نظری و عملی جنبش زنان در ایران می اندیشید. از همین جهت فعالان جنبش زنان در ایران به او به عنوان یک همگام نگاه کرده و می کنند.
۲. داستان نویسی: از بسکی چندین مجموعه داستان کوتاه و رمان منتشر شده است: دو مجموعه داستان کوتاه «پارهی کوچک» (آگاه) و «بیبی پیک» (نیلوفر)، و رمانهای «در محاق» (فروغ آلمان و نیلوفر)، «گذشتهای هست که نمیگذرد» (باران سوئد و نیلوفر)، «در حکایت ساختن مبال در بم» و «ذره» (هر دو توسط فروغ آلمان). «پاره کوچک» در سال ۱۳۸۱ برنده جایزه گلشیری شد. آخرین مجموعه داستان او زیر عنوان «عکسهای فوری» چند هفته پیش به چاپ رسید.
۳. کار آفرینی: سهیلا به تاسیس نهادهای مدنی و راه اندازی فعالیت در بخش عمومی و خصوصی باور داشت اما در شرایطی که کار در بخش خصوصی ممکن نبود (دوران جنگ) بخش دولتی را نیز از نظر دور نمیداشت. با همین نگرش بود که پس از خروج از بخش دولتی (وزارت راه و شهرسازی و مدیریت مجلهی آبادی که خود وی تاسیس کرده بود و من افتخار همکاری با وی در آن نشریه را دارم) به بنیاد نهادن جایزهی معمار، نشریهی تخصصی معمار (وزین ترین نشریه در این حوزه)، و نشریهی «شهر» در حوزهی شهرسازی و مدیریت شهری (اولین نشریه از این جنس و نمونهای ارزشمند) و راه اندازی کلاسهای آموزشی در حوزهی شهرسازی اقدام کرد.
خروج وی از بخش دولتی نیز ناشی از اصرار وی بر حفظ کرامت شخصی و انسانیاش بود: «در سال ۷۶ كه آقای خاتمی آمد سركار برعكس آنچه انتظار ميرفت پستهای بازديد لباس و وسايل زنان كه مدتها بود برچيده شده بود، دوباره به پا شد. من نامهای برای آقای خاتمی نوشتم به اعتراض؛ نامه برای پاسخگويی به حراست وزارت مسكن آمد و آنها مرا احظار كردند. فرم دادند كه پركنم و من قبول نكردم چون فرم ويژه كارمندان بود نه كسانی مثل ما كه قراردادی كار میكردند، آنها هم مرا به ساختمانهای وزارت مسكن ممنوع الورود كردند.» (مصاحبه با سایت معمار نت)
پارادکس زمانه آن بود که سهیلا در جریان انتخابات سال ۷۶ برای انتخاب خاتمی بسیار فعال بود و امید داشت گرههایی به دست اصلاحطلبان باز شود.
خداحافظی از بخش دولتی برای سهیلا به معنای پایان کار در بخش عمومی نبود. او در بخش خصوصی از این جهت موفق بود که رمز و راز تجارت و مدیریت را می دانست و می توانست در کشوری که همه برای فعالیتهای فرهنگی چشم به دولت دارند نشریهای را با کمک معماران و تبلیغات تجاری راه بیاندازد. مجلهی معمار از حیث گرفتن آگهی از بخش خصوصی کم نظیر است.
او کالایش را برای بازار تولید می کرد: «به نظر من اين نظر که مجلات فروش ندارند و مردم ایران کتابخوان نیستند، خيلی درست نيست. باید چیزی تولید كنيم که آنها بخواهند. نه آنکه خودمان را راضی كنيم. مجله باید برای مردمی که پول می دهند و آن را می خرند، مطالبش به پول تبدیل شود؛ یعنی یک جایی به دردشان بخورد.» (همانجا)
نشریهی «آبادی» گرچه توسط بخش دولتی منتشر می شد اما شمارههایش در انبارها نمیماند و پنج هزار تیراژ آن به فروش می رفت. او گرچه مدیریت و اقتصاد خوانده بود اما فرهنگ معماری و شهرسازی در ایران همیشه مدیون وی خواهد بود.
۴. فعالیت بشر دوستانه: سهیلا پس از زلزلهی بم یکی از فعال ترین افراد در فعالیتهای بشردوستانه در این شهر بود. رمان «در حکایت ساختن مبال در بم» محصول مشاهدات ناشی از فعالیتهای وی در بم است.
شمار زنانی مثل سهیلا در ایران کم نیست. آنها کمتر شناخته شدهاند.