برای ایرانیان که طی یک دوره بسیار طولانی طعم همسایگی با روسیه را چشیدهاند، ماجرایی که امروز در اوکراین میگذرد سخت پر معنا است.
پیشروی مقاومت ناپذیر ارتش تزارها در خاک ایران در اوایل قرن نوزدهم میلادی، عهد نامههای گلستان و ترکمانچای، لیاخوف روسی و بمباران مجلس نوپای شورای ملی از سوی قزاقان، تلاش استالین برای جدا کردن آذربایجان و تاثیر بسیار شوم کمونیسم روسی بر تحولات فکری و سیاسی ایران در بخش بزرگی از قرن بیستم میلادی، بهای سنگینی است که ایرانیان در راه این همسایگی دست و پا گیر پرداختند. حتی امروز، که بیش از دو دهه از فرو ریختن مرزهای خاکی ایران با روسیه میگذرد، سنگینی حضور مسکو در فضای سیاست تهران همچنان احساس میشود.
از «فلاکتی» به «فلاکت دیگر»
عطش سیری ناپذیر روسیه و بعد شوروی برای پیشروی در خاک دیگران و به زنجیر کشیدن ملتها، روسها را خوشبخت نکرد. هنگامی که نظامیان شوروی در پایگاههای نظامی خود در بسیاری از نقاط جهان، از کوبا تا آنگولا، جولان میدادند، ساکنان نگون بخت مسکو و لنینگراد در صفهای طولانی منتظر دریافت روغن و صابون بودند و در حسرت شکاف روز افزونی که میان سطح زندگی آنها با شهروندان نیمهی غربی اروپا به وجود آمده بود، آه میکشیدند.
ملتهای بزرگی در جهان، به رغم دستآوردهای درخشان فرهنگی و نقش برجسته خود در تاریخ تمدن انسانی، کمتر روی آرامش و خوشبختی به خود دیدند و از فلاکتی به فلاکت دیگر غلطیدند. ملت روس یکی از آنها است.
ادبیات و هنر روسیه در دو قرن گذشته، از نوشتههای پوشکین و داستایوسکی گرفته تا موسیقی چایکوفسکی و پروکوفیف و تابلوهای کاندینسکی و شاگال، دنیایی را مسحور خویش ساخته است. در عرصه علوم و تکنولوژی نیز تنها کافی است بر سهم روسیه در حضور انسان و ساختههایش در فضا تاکید کنیم که بدون تردید بر آمده از نبوغ مردمان این کشور است.
چنین ملتی، که میتوانست در کنار بزرگترین و پیشرفتهترین دموکراسیهای جهان از آزادی و رفاه و امنیت برخوردار باشد، و برای برخورداری دیگر ملتها از همین مواهب به یاری آنها بشتابد، بعد از گذشتن از تمام مصایب هولناک قرن بیستم میلادی، هنوز گرفتار نظام سیاسی خود کامه و فاسدی است که از «دموکراسی» تنها به ظاهر سازیهای انتخاباتی اکتفا میکند و برای تحکیم موقعیتش از دامن زدن به واپس ماندهترین غرایز شوینیستی ابایی ندارد. چهرهای که امروز بر تخت تزارهای روسیه و کرسی دبیر کلهای حزب کمونیست شوروی سابق تکیه زده، از لحاظ گفتمان سیاسی و تکنیکهای رهبری چندان از احمدینژاد و هوگو چاوز دور نیست.
روسیه با حدود صد و چهل میلیون نفر جمعیت، بیش از هفده میلیون کیلومتر مربع، ده برابر ایران، مساحت دارد و بزرگترین کشور جهان است. در مقام مقایسه بد نیست بدانیم که مساحت روسیه بیش از پنج برابر هند است، حال آنکه هند نزدیک به هشت برابر روسیه جمعیت دارد.
شگفت آنکه روسیه به این پهناوری، با جمعیت نسبتا محدود خود، هنوز به تکههایی از سرزمینهای همسایگانش چشم طمع دارد، آنهم در دنیایی که بر خلاف گذشته دیگر مساحت و خاک سرچشمه اصلی قدرت و ثروت به شمار نمیرود. دیدگاه ژئوپولیتیسینهای آلمانی اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم درباره «فضای حیاتی»، که بعدها به هسته مرکزی شووینیزم هیتلری بدل شد، امروز تنها در میان عوامفریبترین رهبران جهان سوم طرفدار دارد. اینان هر بار که بخواهند مردمان خود را از مسایل مهم و حیاتی منحرف کنند، نگاه آنها را به دستاندازی بر سرزمینهای همسایه منحرف میکنند. ولادیمیر پوتین و دستگاه رهبری روسیه آشکارا به همین روش روی آوردهاند و به نظر میرسد از پشتیبانی بخش مهمی از افکار عمومی کشور خود نیز برخوردارند.
ولی در دنیای سده بیست و یکم، با فتوحات خاکی نمیتوان امپراتوری ساخت. «فتح کریمه» توسط «نظامیان روسی»، حتی اگر به فتح تمامی اوکراین هم منجر شود، به بحران بسیار بزرگی که روسیه در آن گرفتار آمده است، پایان نخواهد داد. به قول ولفگانگ شوبل، وزیر دارایی آلمان، این احساس امپراتوری تنها یک لحظه دوام خواهد آورد. ولادیمیر پوتین با رفتار پرخاشگرانهاش در قبال همسایگانی کوچک، در واقع ضعف خود را به نمایش میگذارد. راست است که کشور بسیار پهناور او هزاران کلاهک هستهای و صدها موشک قاره پیما در اختیار دارد، ولی به دلیل تنگناهای بنیادیاش غولی است با پاهای چوبین.
پی بردن ولادیمیرپوتین به ضعفهای عمیق کشورش در دنیای امروزی، از قدرت نمایی معارضان او سر چشمه نمیگیرد. حکومت مستقر در کیف غرق در گرفتاری است و زمام اوکراین (و یا آنچه که از آن بر جای مانده) را، آنچنان که باید و شاید، در دست ندارد. اتحادیه اروپا، وفادار به دیپلماسی نرم، و نگران از تداوم یک کانون خطرناک تنش در کنار مرزهای شرقی خود، به انعطافی چشمگیر در رابطه با کرملین روی آورده است. و کاخ سفید نیز در رابطه با آنچه در اوکراین میگذرد، سخت محتاط به نظر میرسد. پس در زمان حاضر، اینان نیستند که ولادیمیر پوتین را میترسانند.
چشم اسفندیار کرملین
آنچه در عوض مرد نیرومند مسکو را حتما نگران کرده، گزارشی است انباشته از آمار و ارقام که، به نوشته روزنامه فرانسوی «لوموند»، آندری کلپاچ معاون وزیر اقتصاد روسیه هشتم آوریل به کرملین فرستاده است. این گزارش به خوبی نشان میدهد که امروز نیز همچون دوران شوروی سابق، اقتصاد، «چشم اسفندیار» کرملین است.
در این گزارش گفته میشود نرخ رشد روسیه در سال ۲۰۱۴ که پیش از این ۵ / ۲ در صد پیش بینی شده بود، از نیم در صد بیشتر نخواهد بود. در همان گزارش گفته میشود فرار سرمایه از روسیه در سال جاری خورشیدی به صد میلیارد دلار خواهد رسید و در صورت شدت گرفتن بحران اوکراین، به صد و پنجاه میلیارد دلار هم میتواند برسد. در این شرایط معاون وزارت اقتصاد روسیه پیشنهاد میکند که برای مقابله با رکود، هزینههای دولتی در سطحی معادل نیم در صد تولید ناخالص داخلی روسیه افزایش یابد و مازاد در آمدهای نفتی برای پیشبرد توسعه کریمه مورد استفاده قرار بگیرند.
فرار به جلو، و به کار گرفتن بیمحابای دلارهای نفتی در خدمت هدفهای سیاسی، ماجرایی است که ایرانیها به خوبی با پیآمدهایش آشنا هستند، به ویژه زمانی که تحریمهای اقتصادی غرب رو به افزایش بگذارند. روسیه امروز در سطحی بسیار بالاتر از شوروی سابق در اقتصاد جهانی ادغام شده و، به همین سبب، در برابر فشارهای مالی و بانکی بسیار آسیب پذیر است.
تنها طی سه ماه گذشته، شصت و سه میلیارد دلار سرمایه از روسیه فرار کرده است. در صورتی که پیش بینی معاون وزارت اقتصاد روسیه در مورد شدت گرفتن فرار سرمایه تحقق یابد، بانک مرکزی این کشور دیر یا زود مجبور خواهد شد تزریق ارز به بازار برای جلوگیری از سقوط ارزش روبل را متوقف کند، سناریویی که میتواند برای ارز یک بازار سیاه رو به گسترش در روسیه به وجود آورد و حتی روبل را به یک پول غیر قابل تبدیل به ارزهای بینالمللی بدل کند. پیآمدهای این رویداد، و تاثیر آن بر نرخ تورم نیز، برای ایرانیها، پدیدهای بسیار آشنا است.
یادآوری و حتی تکرار این واقعیت ضروری است که روسیه ولادیمیر پوتین عمدتا با صدور نفت و گاز روزگار میگذراند. نزدیک به هفتاد در صد ارز صادراتی روسیه و پنجاه در صد بودجه این کشور از محل همین دو کالا تامین میشود.
حتی بخش بسیار بزرگی از محبوبیت ولادیمیر پوتین نیز بر آمده از تحولاتی است که طی پانزده سال سلطه او بر روسیه در بازارهای گاز و نفت به وجود آمده است. زمانی که پوتین به قدرت رسید، بهای هر بشکه نفت بین ده تا پانزده دلار نوسان میکرد. پا به پای اوجگیری بهای هر بشکه طلای سیاه تا بالای صد دلار، توهم قدرت و شوکت در دستگاه او رو به افزایش گذاشت.
در واقع مرد نیرومند کرملین و کشورش نیز در زمره قربانیان «نفرین نفت»اند. شاید اگر این نفرین دامن روسیه را نمیگرفت، این کشور میتوانست سر انجام، بعد از این همه ناکامی، با انجام اصلاحات پرهیز ناپذیر سیاسی و اقتصادی، سرانجام به یک قدرت مدرن قرن بیست و یکمی بدل شود و همچون شماری از کشورهای اروپای مرکزی و خاوری، دوران گذار از کمونیسم به لیبرالیسم را با سرعت بیشتری طی کند. به جای توفیق یافتن در این تحول، روسیه به دام «پوتینایسم» گرفتار آمده که معجونی از ناسیونالیسم دوران تزار، مذهب ارتدوکس و استالینیزم است. تظاهرات هواداران پوتین، با همراهی کشیشهای ارتدوکس در پیرامون مجسمههای لنین، سخت دیدنی است.
آنچه میتواند همسایگان روسیه را از مزاحمتهای پایان ناپذیر آن رهایی بخشد، تحول در خود مسکو است. اگر روزی روسیه از بند شیطانهایی که تاریخ پر فراز و نشیبش را با زجر و درد آلودند رهایی یابد و اومانیسم تولستوی و چخوف سر انجام در آسمان مسکو بر اشباح ایوان مخوف و استالین پیروز شود، مردم روسیه در جشن بزرگ خود، بسیاری از همسایگان دور و نزیک، از جمله ایرانیان را، در کنارشان خواهند یافت.
---------------------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.
پیشروی مقاومت ناپذیر ارتش تزارها در خاک ایران در اوایل قرن نوزدهم میلادی، عهد نامههای گلستان و ترکمانچای، لیاخوف روسی و بمباران مجلس نوپای شورای ملی از سوی قزاقان، تلاش استالین برای جدا کردن آذربایجان و تاثیر بسیار شوم کمونیسم روسی بر تحولات فکری و سیاسی ایران در بخش بزرگی از قرن بیستم میلادی، بهای سنگینی است که ایرانیان در راه این همسایگی دست و پا گیر پرداختند. حتی امروز، که بیش از دو دهه از فرو ریختن مرزهای خاکی ایران با روسیه میگذرد، سنگینی حضور مسکو در فضای سیاست تهران همچنان احساس میشود.
از «فلاکتی» به «فلاکت دیگر»
عطش سیری ناپذیر روسیه و بعد شوروی برای پیشروی در خاک دیگران و به زنجیر کشیدن ملتها، روسها را خوشبخت نکرد. هنگامی که نظامیان شوروی در پایگاههای نظامی خود در بسیاری از نقاط جهان، از کوبا تا آنگولا، جولان میدادند، ساکنان نگون بخت مسکو و لنینگراد در صفهای طولانی منتظر دریافت روغن و صابون بودند و در حسرت شکاف روز افزونی که میان سطح زندگی آنها با شهروندان نیمهی غربی اروپا به وجود آمده بود، آه میکشیدند.
ملتهای بزرگی در جهان، به رغم دستآوردهای درخشان فرهنگی و نقش برجسته خود در تاریخ تمدن انسانی، کمتر روی آرامش و خوشبختی به خود دیدند و از فلاکتی به فلاکت دیگر غلطیدند. ملت روس یکی از آنها است.
ادبیات و هنر روسیه در دو قرن گذشته، از نوشتههای پوشکین و داستایوسکی گرفته تا موسیقی چایکوفسکی و پروکوفیف و تابلوهای کاندینسکی و شاگال، دنیایی را مسحور خویش ساخته است. در عرصه علوم و تکنولوژی نیز تنها کافی است بر سهم روسیه در حضور انسان و ساختههایش در فضا تاکید کنیم که بدون تردید بر آمده از نبوغ مردمان این کشور است.
چنین ملتی، که میتوانست در کنار بزرگترین و پیشرفتهترین دموکراسیهای جهان از آزادی و رفاه و امنیت برخوردار باشد، و برای برخورداری دیگر ملتها از همین مواهب به یاری آنها بشتابد، بعد از گذشتن از تمام مصایب هولناک قرن بیستم میلادی، هنوز گرفتار نظام سیاسی خود کامه و فاسدی است که از «دموکراسی» تنها به ظاهر سازیهای انتخاباتی اکتفا میکند و برای تحکیم موقعیتش از دامن زدن به واپس ماندهترین غرایز شوینیستی ابایی ندارد. چهرهای که امروز بر تخت تزارهای روسیه و کرسی دبیر کلهای حزب کمونیست شوروی سابق تکیه زده، از لحاظ گفتمان سیاسی و تکنیکهای رهبری چندان از احمدینژاد و هوگو چاوز دور نیست.
روسیه با حدود صد و چهل میلیون نفر جمعیت، بیش از هفده میلیون کیلومتر مربع، ده برابر ایران، مساحت دارد و بزرگترین کشور جهان است. در مقام مقایسه بد نیست بدانیم که مساحت روسیه بیش از پنج برابر هند است، حال آنکه هند نزدیک به هشت برابر روسیه جمعیت دارد.
شگفت آنکه روسیه به این پهناوری، با جمعیت نسبتا محدود خود، هنوز به تکههایی از سرزمینهای همسایگانش چشم طمع دارد، آنهم در دنیایی که بر خلاف گذشته دیگر مساحت و خاک سرچشمه اصلی قدرت و ثروت به شمار نمیرود. دیدگاه ژئوپولیتیسینهای آلمانی اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم درباره «فضای حیاتی»، که بعدها به هسته مرکزی شووینیزم هیتلری بدل شد، امروز تنها در میان عوامفریبترین رهبران جهان سوم طرفدار دارد. اینان هر بار که بخواهند مردمان خود را از مسایل مهم و حیاتی منحرف کنند، نگاه آنها را به دستاندازی بر سرزمینهای همسایه منحرف میکنند. ولادیمیر پوتین و دستگاه رهبری روسیه آشکارا به همین روش روی آوردهاند و به نظر میرسد از پشتیبانی بخش مهمی از افکار عمومی کشور خود نیز برخوردارند.
آنچه مرد نیرومند مسکو را حتما نگران کرده، گزارشی است انباشته از آمار و ارقام که، به نوشته روزنامه فرانسوی «لوموند»، آندری کلپاچ معاون وزیر اقتصاد روسیه هشتم آوریل به کرملین فرستاده است. این گزارش به خوبی نشان میدهد که امروز نیز همچون دوران شوروی سابق، اقتصاد، «چشم اسفندیار» کرملین است.
پی بردن ولادیمیرپوتین به ضعفهای عمیق کشورش در دنیای امروزی، از قدرت نمایی معارضان او سر چشمه نمیگیرد. حکومت مستقر در کیف غرق در گرفتاری است و زمام اوکراین (و یا آنچه که از آن بر جای مانده) را، آنچنان که باید و شاید، در دست ندارد. اتحادیه اروپا، وفادار به دیپلماسی نرم، و نگران از تداوم یک کانون خطرناک تنش در کنار مرزهای شرقی خود، به انعطافی چشمگیر در رابطه با کرملین روی آورده است. و کاخ سفید نیز در رابطه با آنچه در اوکراین میگذرد، سخت محتاط به نظر میرسد. پس در زمان حاضر، اینان نیستند که ولادیمیر پوتین را میترسانند.
چشم اسفندیار کرملین
آنچه در عوض مرد نیرومند مسکو را حتما نگران کرده، گزارشی است انباشته از آمار و ارقام که، به نوشته روزنامه فرانسوی «لوموند»، آندری کلپاچ معاون وزیر اقتصاد روسیه هشتم آوریل به کرملین فرستاده است. این گزارش به خوبی نشان میدهد که امروز نیز همچون دوران شوروی سابق، اقتصاد، «چشم اسفندیار» کرملین است.
در این گزارش گفته میشود نرخ رشد روسیه در سال ۲۰۱۴ که پیش از این ۵ / ۲ در صد پیش بینی شده بود، از نیم در صد بیشتر نخواهد بود. در همان گزارش گفته میشود فرار سرمایه از روسیه در سال جاری خورشیدی به صد میلیارد دلار خواهد رسید و در صورت شدت گرفتن بحران اوکراین، به صد و پنجاه میلیارد دلار هم میتواند برسد. در این شرایط معاون وزارت اقتصاد روسیه پیشنهاد میکند که برای مقابله با رکود، هزینههای دولتی در سطحی معادل نیم در صد تولید ناخالص داخلی روسیه افزایش یابد و مازاد در آمدهای نفتی برای پیشبرد توسعه کریمه مورد استفاده قرار بگیرند.
فرار به جلو، و به کار گرفتن بیمحابای دلارهای نفتی در خدمت هدفهای سیاسی، ماجرایی است که ایرانیها به خوبی با پیآمدهایش آشنا هستند، به ویژه زمانی که تحریمهای اقتصادی غرب رو به افزایش بگذارند. روسیه امروز در سطحی بسیار بالاتر از شوروی سابق در اقتصاد جهانی ادغام شده و، به همین سبب، در برابر فشارهای مالی و بانکی بسیار آسیب پذیر است.
تنها طی سه ماه گذشته، شصت و سه میلیارد دلار سرمایه از روسیه فرار کرده است. در صورتی که پیش بینی معاون وزارت اقتصاد روسیه در مورد شدت گرفتن فرار سرمایه تحقق یابد، بانک مرکزی این کشور دیر یا زود مجبور خواهد شد تزریق ارز به بازار برای جلوگیری از سقوط ارزش روبل را متوقف کند، سناریویی که میتواند برای ارز یک بازار سیاه رو به گسترش در روسیه به وجود آورد و حتی روبل را به یک پول غیر قابل تبدیل به ارزهای بینالمللی بدل کند. پیآمدهای این رویداد، و تاثیر آن بر نرخ تورم نیز، برای ایرانیها، پدیدهای بسیار آشنا است.
یادآوری و حتی تکرار این واقعیت ضروری است که روسیه ولادیمیر پوتین عمدتا با صدور نفت و گاز روزگار میگذراند. نزدیک به هفتاد در صد ارز صادراتی روسیه و پنجاه در صد بودجه این کشور از محل همین دو کالا تامین میشود.
حتی بخش بسیار بزرگی از محبوبیت ولادیمیر پوتین نیز بر آمده از تحولاتی است که طی پانزده سال سلطه او بر روسیه در بازارهای گاز و نفت به وجود آمده است. زمانی که پوتین به قدرت رسید، بهای هر بشکه نفت بین ده تا پانزده دلار نوسان میکرد. پا به پای اوجگیری بهای هر بشکه طلای سیاه تا بالای صد دلار، توهم قدرت و شوکت در دستگاه او رو به افزایش گذاشت.
در واقع مرد نیرومند کرملین و کشورش نیز در زمره قربانیان «نفرین نفت»اند. شاید اگر این نفرین دامن روسیه را نمیگرفت، این کشور میتوانست سر انجام، بعد از این همه ناکامی، با انجام اصلاحات پرهیز ناپذیر سیاسی و اقتصادی، سرانجام به یک قدرت مدرن قرن بیست و یکمی بدل شود و همچون شماری از کشورهای اروپای مرکزی و خاوری، دوران گذار از کمونیسم به لیبرالیسم را با سرعت بیشتری طی کند. به جای توفیق یافتن در این تحول، روسیه به دام «پوتینایسم» گرفتار آمده که معجونی از ناسیونالیسم دوران تزار، مذهب ارتدوکس و استالینیزم است. تظاهرات هواداران پوتین، با همراهی کشیشهای ارتدوکس در پیرامون مجسمههای لنین، سخت دیدنی است.
آنچه میتواند همسایگان روسیه را از مزاحمتهای پایان ناپذیر آن رهایی بخشد، تحول در خود مسکو است. اگر روزی روسیه از بند شیطانهایی که تاریخ پر فراز و نشیبش را با زجر و درد آلودند رهایی یابد و اومانیسم تولستوی و چخوف سر انجام در آسمان مسکو بر اشباح ایوان مخوف و استالین پیروز شود، مردم روسیه در جشن بزرگ خود، بسیاری از همسایگان دور و نزیک، از جمله ایرانیان را، در کنارشان خواهند یافت.
---------------------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.