پس از سقوط امپراطوری سوسیالیسم ، جريان چپ ضد سرمايه داری- ضد امپرياليستی که يک قطب قدرت را در جهان از دست داده و وعدهی سرزمين موعود خود را نابود شده می ديد به فعاليت در سه حوزه تمرکز بخشيد تا به چالش رقيب پيروز ادامه دهد:
۱) صلح طلبی: اين جريان که هميشه از خشونت بی حد و حصر برای به سر عقل آوردن سرمايه داری و نابودی امپرياليسم دفاع می کرد (حتی برخی از انواع اروپای غربی اين جريان) و در نقاط مختلف دنيا به آتش افروزی مشغول بود يا از اين جهت گيری دفاع می کرد پرچم صلح طلبی (البته بدون اذعان به روشهای مبارزهی بی خشونت) به دست گرفت تا جنبش صلح طلبی را از آن خود سازد؛
۲) جريان آزاد اطلاعات: جريان چپ مارکسيستی- سوسياليستی که هميشه بيشترين پنهانکاری را در رفتار و سازمانهای خود داشت يک باره به مبلغ شفافيت بالاخص شفافيت دولتها و جريان آزاد اطلاعات تبديل شد، البته بدون هيچ گونه قبول مسئوليت (مثل نشر اسناد محرمانهی جنگ عراق و افغانستان توسط ويکيليکس که جان بسياری از افراد را به مخاطره می انداخت)؛ و
۳) محيط زيست: پس از حدود هفت دهه بی توجهی کامل دولتهای سوسياليستی- کمونيستی به محيط زيست، جريان چپ در کشورهای غربی تلاش کرد دفاع از توسعهی پايدار، متوازن و همه جانبه با محوريت محيط زيست را از آن خود سازد.
فعاليت در اين سه حوزه البته به چپها اختصاص ندارد اما آنها در پی آنند که اين سه قلمرو را تحت نفوذ خود قرار دهند و به همين جهت رسانههای چپ که به اين موضوعات می پردازند صداهای ليبرال در اين سه قلمرو را منعکس نمی کنند يا عليه اين امور معرفی می کنند.
جولين آسانژ در مقولهی دوم به قهرمان اين جريان تبديل شده است، قهرمانی بسيار خبرساز و چالش برانگيز. چه بر سر اين قهرمان آمده است؟
لکهی ننگ حرفهای
زمانی که جولين آسانژ به استخدام يک شبکهی اختصاصی و ضد امريکايی ولاديمير پوتين (امروز روسيه) درآمد و مصاحبهی جانبدارانهاش و بسيار دوستانهاش را با حسن نصرالله انجام داد اعتباری را که در ميان بخشهايی از منتقدان دول غربی به دست آورده بود يکباره به باد داد. البته چپهای ضد امپرياليست هيچ مشکلی با اين مصاحبه نداشتند. کسی که رهبران سياسی در جوامع آزاد و دمکراتيک را با نشر ميليونها سند محرمانه مورد بازخواست قرار داده بود به حسن نصرالله که رسيد زبانش بند آمد و به وی به دليل کشتار امريکاييان و ايرانيان کارت سفيد داد. حسن حسن نصرالله البته در "دنيای فردا"ی آسانژ (نام برنامهاش) جايگاه ويژهای دارد.
او با اين نحوهی رفتار علی رغم ادعای روزنامه نگاری در کنار کسانی قرار گرفت که خبرنگاران و روزنامه نگاران را در خيابان ترور می کنند. آسانژ از نصرالله نپرسيد که چرا ولی فقيه نصرالله در ايران روزنامه نگاران را به صلابه می کشد. او در اين مصاحبه حتی در يک مورد (مثل دخالت حزب الله در ترور مخالفان جمهوری اسلامی يا گروگانگيری و کشتار ديپلماتهای امريکايی در لبنان، به راه انداختن جنگ ۳۳ روزه با حمله به سربازان اسرائيلی) سوالی چالش برانگيز از نصرالله نپرسيد.
بهره برداری يک طرفه
قهرمان رسانهای جريان چپ ضد امپرياليستی که مدعی شفافيت تام و تمام دولت هاست و تلاش کرده ميليونها سند محرمانهی دولتی را در اختيار عموم قرار دهد امروز از ساخته شدن يک فيلم داستانی در مورد خود توسط بيل کاندون (کارگردان "افسانهی تاريک روشن: سقوط") وحشت زده شده است. دو کتاب "درون ويکيليکس: زمان من و آسانژ در خطرناک ترين وبسايت دنيا" اثر دَنییِل دامشيت- برگ (از همکاران سابق آسانژ) و "ويکيليکس: درون جنگ جوليان آسانژ با محرمانه بودن" اثر ديويد لی و لوک هاردينگ متن اصلی فيلم رکن پنجم را شکل می دهند. بنديکت کامبربَچ در اين فيلم نقش آسانژ را بازی می کند.
اين قاعدهی دنيای آزاد و رسانههای آزاد است که افرادی را که به چهرههای عمومی تبديل می شوند موضوع ساختن فيلم و برنامههای تلويزيونی قرار می دهد (بارها رفتار آسانژ در برنامهی طنز شبهای شنبه در شبکهی تلويزيونی ان بی سی موضوع تکههای کميک شده است). شکايت از اين امر و تبليغاتی ناميدن اين گونه آثار شکستن نردبامی است که خود اين افراد از آنها بالا رفتهاند. چهرههای جريان چپ تا وقتی که از رسانههای عمومی برای نشر ايدههای خود بهره برداری می کنند آنها را مفيد و رکن چهارم می خواهند اما تا هنگام طرح انتقاد از آنها فراهم می رسد اين رسانه ها به کارگزاران امپرياليسم و رسانههای فاسد تبديل می شوند.
همان رسانههايی که نظرات آسانژ و ديگر چپها و اسلامگرايان نزديک به مراکز قدرت را عرضه می کنند بيشترين اخبار را در مورد ويکيليکس و تحولات جريان اسلامگرايی پوشش دادهاند در حالی که رسانههای چپ و اسلامگرا تنها خود را در عالم امکان می بينند و اتفاق ديگری در عالم نمی افتد.
زن ستيزی چهرههای اقتدارگرا و جاه طلب
در طول تاريخ، رفتار خشونت آميز مردان جاه طلب و اسرارآميز و سلطه جو با زنان کم سابقه نبوده است. با نوع برخوردهايی که آسانژ با دستگاههای قضايی در اروپا (سوئد و بريتانيا) دارد هيچ کس نمی تواند اتهامات آسانژ در مواجهه با زنان را ناديده بگيرد. پنهان شدن وی در لوای فعاليت سياسی برای فرار از تن در دادن به قانون در کشورهايی که قوانين مربوط به فرايندهای قضايی رعايت می شود (وی و وکيلش هيچگاه چنين چيزی را رد نکرده اند) موجب فراموش شدن اتهام وی (سوء رفتار جنسی) نخواهد شد. فرار به و پناه گرفتن در سفارت اکوادور (کشوری که رئيس دولت آن کارنامهی خوبی در برخورد با رسانههای مستقل ندارد) نه تنها با گذشت زمان موجب رفع اتهام ازوی نخواهد شد بلکه اين اتهام بر پيشانی وی مثل بسياری از مردان زن ستيز باقی خواهد ماند.
اولين و آخرين بار نيست
آسانژ در انتقاد به فيلم از عدم صحت سناريويی که جاش سينگر (نويسندهی مجموعهی پر بينندهی "وست وينگ" يا "بخش غربی کاخ سفيد") نوشته سخن گفته است گويی که نويسندگان مجموعههای داستانی بايد همانند نويسندگان فيلمهای تاريخی و مستند به رخدادها وفادار بمانند. جريان چپ وقتی بحث بر سر فيلم کاترين بيگهلو (سی دقيقه پس از نيمه شب) و استفاده از شکنجه برای دست يابی به رد بن لادن است و مقامات امريکايی بدان اعتراض می کنند از بيگلو دفاع می کند که وی فيلمساز است و نه مورخ اما وقتی نوبت به آسانژ می رسد بيل کاندون و همکارانش تبليغاتچی می شوند و نه فيلمساز.
طبيعی است که شخصيت خبرسازی مثل جولين آسانژ نمی توانست به نقش اول يک فيلم سينمايی تبديل نشود. مگر اولين بار است چنين اتفاقی افتاده که صدای آسانژ در آمده؟ مگر بقيهی سناريو نويسان و کارگردانان مثل کن بِرنز (مستند ساز معروف امريکايی که آثارش بارها از شبکهی عمومی پی بی اس پخش شده) از اين چهرهها فيلمهای مستند ساختهاند که فيلم مربوط به آسانژ نيز چنين باشد؟ اين انتظار چگونه برای آسانژ شکل گرفته است؟ تنها خود بزرگ بينی بيش از حد يا نظريهی توطئه است که عکس العمل وی را توجيه می کند. او در اين موضوع بايد خود را در کنار بزرگ ترين چهرههای تاريخ می ديد که به پردهی سينما راه يافتهاند. اما با توجه به مشارکت منتقد جدی وی در شکل گيری متن فيلم او می داند که اين اثر در پی بزرگداشتش نيست و همين امر وی را عصبانی و خشمناک کرده است.
پيش به سوی ولايت فقيه
ظاهرا آسانژ با تبليغات ضد ايرانی خواندن فيلم "رکن پنجم" به عنوان گام بعد از مصاحبهی جانبدارانه با نصرالله دارد زمينه را برای کسب حمايت جمهوری اسلامی در صورت عدم کارايی دولت اکوادور از حمايت وی فراهم می کند. او به عنوان روزنامه نگاری زيرک به خوبی دريافته که جمهوری اسلامی از حيث حمايت از فاشيستها، گروههای نژادگرا و ضد يهودی، و ... در جوامع غربی و غير غربی (اگر ضد امپرياليست و خودی تلقی شوند) قابل اتکاتر از دول چپگرای امريکای لاتين است. دولت اکوادور هنوز موفق نشده وی را از سفارت خود در لندن به کشوری ديگر منتقل کند در حالی که جمهوری اسلامی با گروگانگيری شهروندان غربی بسياری از مجرمان و تروريستهای ايرانی و لبنانی را از زندانهای اروپايی نجات داده است.
----------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در اینجا الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
۱) صلح طلبی: اين جريان که هميشه از خشونت بی حد و حصر برای به سر عقل آوردن سرمايه داری و نابودی امپرياليسم دفاع می کرد (حتی برخی از انواع اروپای غربی اين جريان) و در نقاط مختلف دنيا به آتش افروزی مشغول بود يا از اين جهت گيری دفاع می کرد پرچم صلح طلبی (البته بدون اذعان به روشهای مبارزهی بی خشونت) به دست گرفت تا جنبش صلح طلبی را از آن خود سازد؛
۲) جريان آزاد اطلاعات: جريان چپ مارکسيستی- سوسياليستی که هميشه بيشترين پنهانکاری را در رفتار و سازمانهای خود داشت يک باره به مبلغ شفافيت بالاخص شفافيت دولتها و جريان آزاد اطلاعات تبديل شد، البته بدون هيچ گونه قبول مسئوليت (مثل نشر اسناد محرمانهی جنگ عراق و افغانستان توسط ويکيليکس که جان بسياری از افراد را به مخاطره می انداخت)؛ و
۳) محيط زيست: پس از حدود هفت دهه بی توجهی کامل دولتهای سوسياليستی- کمونيستی به محيط زيست، جريان چپ در کشورهای غربی تلاش کرد دفاع از توسعهی پايدار، متوازن و همه جانبه با محوريت محيط زيست را از آن خود سازد.
فعاليت در اين سه حوزه البته به چپها اختصاص ندارد اما آنها در پی آنند که اين سه قلمرو را تحت نفوذ خود قرار دهند و به همين جهت رسانههای چپ که به اين موضوعات می پردازند صداهای ليبرال در اين سه قلمرو را منعکس نمی کنند يا عليه اين امور معرفی می کنند.
جولين آسانژ در مقولهی دوم به قهرمان اين جريان تبديل شده است، قهرمانی بسيار خبرساز و چالش برانگيز. چه بر سر اين قهرمان آمده است؟
لکهی ننگ حرفهای
زمانی که جولين آسانژ به استخدام يک شبکهی اختصاصی و ضد امريکايی ولاديمير پوتين (امروز روسيه) درآمد و مصاحبهی جانبدارانهاش و بسيار دوستانهاش را با حسن نصرالله انجام داد اعتباری را که در ميان بخشهايی از منتقدان دول غربی به دست آورده بود يکباره به باد داد. البته چپهای ضد امپرياليست هيچ مشکلی با اين مصاحبه نداشتند. کسی که رهبران سياسی در جوامع آزاد و دمکراتيک را با نشر ميليونها سند محرمانه مورد بازخواست قرار داده بود به حسن نصرالله که رسيد زبانش بند آمد و به وی به دليل کشتار امريکاييان و ايرانيان کارت سفيد داد. حسن حسن نصرالله البته در "دنيای فردا"ی آسانژ (نام برنامهاش) جايگاه ويژهای دارد.
آسانژ از نصرالله نپرسيد که چرا ولی فقيه نصرالله در ايران روزنامه نگاران را به صلابه می کشد.مجید محمدی
او با اين نحوهی رفتار علی رغم ادعای روزنامه نگاری در کنار کسانی قرار گرفت که خبرنگاران و روزنامه نگاران را در خيابان ترور می کنند. آسانژ از نصرالله نپرسيد که چرا ولی فقيه نصرالله در ايران روزنامه نگاران را به صلابه می کشد. او در اين مصاحبه حتی در يک مورد (مثل دخالت حزب الله در ترور مخالفان جمهوری اسلامی يا گروگانگيری و کشتار ديپلماتهای امريکايی در لبنان، به راه انداختن جنگ ۳۳ روزه با حمله به سربازان اسرائيلی) سوالی چالش برانگيز از نصرالله نپرسيد.
بهره برداری يک طرفه
قهرمان رسانهای جريان چپ ضد امپرياليستی که مدعی شفافيت تام و تمام دولت هاست و تلاش کرده ميليونها سند محرمانهی دولتی را در اختيار عموم قرار دهد امروز از ساخته شدن يک فيلم داستانی در مورد خود توسط بيل کاندون (کارگردان "افسانهی تاريک روشن: سقوط") وحشت زده شده است. دو کتاب "درون ويکيليکس: زمان من و آسانژ در خطرناک ترين وبسايت دنيا" اثر دَنییِل دامشيت- برگ (از همکاران سابق آسانژ) و "ويکيليکس: درون جنگ جوليان آسانژ با محرمانه بودن" اثر ديويد لی و لوک هاردينگ متن اصلی فيلم رکن پنجم را شکل می دهند. بنديکت کامبربَچ در اين فيلم نقش آسانژ را بازی می کند.
اين قاعدهی دنيای آزاد و رسانههای آزاد است که افرادی را که به چهرههای عمومی تبديل می شوند موضوع ساختن فيلم و برنامههای تلويزيونی قرار می دهد (بارها رفتار آسانژ در برنامهی طنز شبهای شنبه در شبکهی تلويزيونی ان بی سی موضوع تکههای کميک شده است). شکايت از اين امر و تبليغاتی ناميدن اين گونه آثار شکستن نردبامی است که خود اين افراد از آنها بالا رفتهاند. چهرههای جريان چپ تا وقتی که از رسانههای عمومی برای نشر ايدههای خود بهره برداری می کنند آنها را مفيد و رکن چهارم می خواهند اما تا هنگام طرح انتقاد از آنها فراهم می رسد اين رسانه ها به کارگزاران امپرياليسم و رسانههای فاسد تبديل می شوند.
همان رسانههايی که نظرات آسانژ و ديگر چپها و اسلامگرايان نزديک به مراکز قدرت را عرضه می کنند بيشترين اخبار را در مورد ويکيليکس و تحولات جريان اسلامگرايی پوشش دادهاند در حالی که رسانههای چپ و اسلامگرا تنها خود را در عالم امکان می بينند و اتفاق ديگری در عالم نمی افتد.
زن ستيزی چهرههای اقتدارگرا و جاه طلب
در طول تاريخ، رفتار خشونت آميز مردان جاه طلب و اسرارآميز و سلطه جو با زنان کم سابقه نبوده است. با نوع برخوردهايی که آسانژ با دستگاههای قضايی در اروپا (سوئد و بريتانيا) دارد هيچ کس نمی تواند اتهامات آسانژ در مواجهه با زنان را ناديده بگيرد. پنهان شدن وی در لوای فعاليت سياسی برای فرار از تن در دادن به قانون در کشورهايی که قوانين مربوط به فرايندهای قضايی رعايت می شود (وی و وکيلش هيچگاه چنين چيزی را رد نکرده اند) موجب فراموش شدن اتهام وی (سوء رفتار جنسی) نخواهد شد. فرار به و پناه گرفتن در سفارت اکوادور (کشوری که رئيس دولت آن کارنامهی خوبی در برخورد با رسانههای مستقل ندارد) نه تنها با گذشت زمان موجب رفع اتهام ازوی نخواهد شد بلکه اين اتهام بر پيشانی وی مثل بسياری از مردان زن ستيز باقی خواهد ماند.
اولين و آخرين بار نيست
آسانژ در انتقاد به فيلم از عدم صحت سناريويی که جاش سينگر (نويسندهی مجموعهی پر بينندهی "وست وينگ" يا "بخش غربی کاخ سفيد") نوشته سخن گفته است گويی که نويسندگان مجموعههای داستانی بايد همانند نويسندگان فيلمهای تاريخی و مستند به رخدادها وفادار بمانند. جريان چپ وقتی بحث بر سر فيلم کاترين بيگهلو (سی دقيقه پس از نيمه شب) و استفاده از شکنجه برای دست يابی به رد بن لادن است و مقامات امريکايی بدان اعتراض می کنند از بيگلو دفاع می کند که وی فيلمساز است و نه مورخ اما وقتی نوبت به آسانژ می رسد بيل کاندون و همکارانش تبليغاتچی می شوند و نه فيلمساز.
آسانژ در انتقاد به فيلم از عدم صحت سناريويی که جاش سينگر (نويسندهی مجموعهی پر بينندهی "وست وينگ" يا "بخش غربی کاخ سفيد") نوشته سخن گفته است گويی که نويسندگان مجموعههای داستانی بايد همانند نويسندگان فيلمهای تاريخی و مستند به رخدادها وفادار بمانند.مجید محمدی
طبيعی است که شخصيت خبرسازی مثل جولين آسانژ نمی توانست به نقش اول يک فيلم سينمايی تبديل نشود. مگر اولين بار است چنين اتفاقی افتاده که صدای آسانژ در آمده؟ مگر بقيهی سناريو نويسان و کارگردانان مثل کن بِرنز (مستند ساز معروف امريکايی که آثارش بارها از شبکهی عمومی پی بی اس پخش شده) از اين چهرهها فيلمهای مستند ساختهاند که فيلم مربوط به آسانژ نيز چنين باشد؟ اين انتظار چگونه برای آسانژ شکل گرفته است؟ تنها خود بزرگ بينی بيش از حد يا نظريهی توطئه است که عکس العمل وی را توجيه می کند. او در اين موضوع بايد خود را در کنار بزرگ ترين چهرههای تاريخ می ديد که به پردهی سينما راه يافتهاند. اما با توجه به مشارکت منتقد جدی وی در شکل گيری متن فيلم او می داند که اين اثر در پی بزرگداشتش نيست و همين امر وی را عصبانی و خشمناک کرده است.
پيش به سوی ولايت فقيه
ظاهرا آسانژ با تبليغات ضد ايرانی خواندن فيلم "رکن پنجم" به عنوان گام بعد از مصاحبهی جانبدارانه با نصرالله دارد زمينه را برای کسب حمايت جمهوری اسلامی در صورت عدم کارايی دولت اکوادور از حمايت وی فراهم می کند. او به عنوان روزنامه نگاری زيرک به خوبی دريافته که جمهوری اسلامی از حيث حمايت از فاشيستها، گروههای نژادگرا و ضد يهودی، و ... در جوامع غربی و غير غربی (اگر ضد امپرياليست و خودی تلقی شوند) قابل اتکاتر از دول چپگرای امريکای لاتين است. دولت اکوادور هنوز موفق نشده وی را از سفارت خود در لندن به کشوری ديگر منتقل کند در حالی که جمهوری اسلامی با گروگانگيری شهروندان غربی بسياری از مجرمان و تروريستهای ايرانی و لبنانی را از زندانهای اروپايی نجات داده است.
----------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در اینجا الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.