لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۱:۱۷

هانیبال الخاص؛ نقاش چهره های انسانی در قاب اساطیر کهن


يكى از آثار هانيبال الخاص كه تابستان سال ۱۳۷۸ در دبى به نمايش گذاشته شد.
يكى از آثار هانيبال الخاص كه تابستان سال ۱۳۷۸ در دبى به نمايش گذاشته شد.
هانيبال الخاص از اواخر دهه ۳۰ خورشيدى كه با مدرك فوق ليسانس هنرهاى تجسمى از انستيتو هنر شيگاگو به ايران بازگشت، چه با سبك منحصر به فردش و چه با فعاليت هاى گسترده اش از استادى دانشگاه تا نمايشگاه هاى مختلف هنرى، بر نسلى از هنرمندان ايران تاثير زیادی گذاشته است. الخاص، هنرهاى تجسمى ايران را با آثارش كه هميشه با انسان و كار و اساطير كهن و چهره هاى مختلف زنان و مردان انباشته بوده با فضايى متفاوت روبرو كرده است.

در مجموع، شيوه طراحى او و رنگ گذاری هایش و همين طور نمادها و نشانه هاى خاصش، از او امضايى منحصر به فرد در نقاشى ايران به جا نهاده است.

هانيبال الخاص امروز در سن ۸۰ سالگى همچنان پركار است.نقاشى مى كند و نمايشگاه سالانه مى گذارد. در سال جارى نيز خانه هنرمندان ايران در تهران يك نمايشگاه دو هفته اى از آثار او به مناسبت بزرگداشت هشتاد سالگى اين نقاش مدرنیست، برگزار خواهدکرد.از هانیبال الخاص دعوت کردم ميهمان ویژه آخرین برنامه هنر و فرهنگ سال هشتاد و هشت باشد.



رادیو فردا: اجازه دهید پرسش اول را اين طور شروع كنم كه اگر چه هانيبال الخاص در طول ۶۰ سال فعاليت هنرى از ترجمه و تاليف و قصه نويسى و شعر و ایلوستراسيون و طراحى روى جلد و مجسمه سازى گرفته تا نقد هنرى و معلمى و حضور در عرصه هاى روشنفكرى – به ويژه در دهه ۴۰ يا ۵۰ خورشيدى- حضور متنوعى داشته است، اما این وجه نقاش اوست که نسبت به همه آن وجوه، وضوح ،شهرت و تثبيت شدگى غير قابل مقايسه اى داشته و دارد.
سوال من به طور مشخص اين است كه اين همه تجربه هاى متفاوت در كنار نقاشى براى چه بوده است؟ آيا شما فكر مى كرديد كه نقاشى به تنهايى نمى تواند دغدغه ها و دلمشغوليهاى شما را .....

هانیبال الخاص:
... نه اين مثل اين مى ماند كه من گاه گاهى حرف هم مى زنم و در اين زمان است كه ديگر نقاشى نمى كنم. گاهى غذا مى خورم. گاهى موسيقى گوش مى دهم، و در اين زمانها نقاشى نمى كنم. گاهى با موسيقى نقاشى مى كنم. من هر كارى که كرده ام به نقاشى ام كمك كرده است. به من انرژى داده است.

من براى كودكان معلمى كردم تا از كودكان نقاشى كردن را بياموزم. چون آن را باور دارم. الان هم تمام سعى ام بر اين است كه به كودكى خودم برگردم. من فكر مى كنم به شش يا هفت سالگى ام حتما رسيده ام اما دلم مى خواهد به پنج سالگى ام هم برسم و با آن صداقت و صميميت كودكانه كار كنم.

هانیبال الخاص
من براى كودكان معلمى كردم تا از كودكان نقاشى كردن را بياموزم. چون آن را باور دارم. الان هم تمام سعى ام بر اين است كه به كودكى های خودم برگردم. من فكر مى كنم تا حالا به شش يا هفت سالگى ام توانسته ام برسم اما دلم مى خواهد به پنج سالگى ام هم برسم و با آن صداقت و صميميت كودكانه كار كنم.

اينها پر كننده زندگى من بوده است من شعر گفتم. خوشم مى آمده كه شعرهاى انگليسى را به فارسى يا به آشورى ترجمه كنم. حافظ را ترجمه كنم. از فردوسى هم داستان رستم و سهراب را به زبان آشورى ترجمه كردم.

وقتى كه آثارتان را در نمايشگاه هاى دهه ۴۰ و ۵۰ خورشيدى با بهره گيرى از عناصر اسطوره اى به ویژه فيگورها و چهره هاى برگرفته شده از اقوام باستانى بين النهرين و آشورى عرضه كرديد و با رنگ بندی هایی كه آن زمان شما را در زمره اكسپرسيونيست هاى جوان دسته بندى مى كرد، نگاه بسيارى را به سوی شما جلب کرد؛ شيوه اى كه تا همين الان هم در طول چند دهه ادامه داده ايد. شما به مخاطبتان چه مى خواستيد بگوييد؟ به عبارتى در تمام اين سالها انگشت اشاره شما به كدام سمت و سو بوده است؟

من اشاره نمى كنم. به كسى دستورى نمى دهم. هيچ وقت نمى خواهم بگويم نقاشى مرا بفهميد. يا من اين نقاشى را به اين دليل كشيده ام. گه گاهى شعرهايى مى نويسم كه شايد بى ربط هم باشد. اما همان را روى تابلوهايم مى نويسم . شايد اين هم يكى از ايماژهايى است كه آن شعر به وجود آورده است.

من خوشحالم كه مى بينيم مردم از كارهاى من خوششان مى آيد و تعداد علاقمندان آثارم بيشتر شده است. من از واكنش ها متوجه خوب بودن يا بد بودن كارم مى شوم. يادم مى آيد يك روز باغبانى تابلويى را كه من از آل احمد كشيده بودم ديد . سخنى از او شنيدم كه برايم بسيار جالب بود. او به تابلوى من نگاه كرد و گفت آقاى الخاص، شما براى اين آدمى كه نقاشى كرده ايد احترام زيادى قائل بوديد؟

آن باغبان اصلا نمى دانست آن تابلو تصوير كيست؟ همين كه ديدم يك باغبان كه در وادى هنر و مباحث دانشگاهى نيست حس احترام من به آل احمد را از تابلوى من درك كرده است به دلم خيلى نشست. اينها هديه هاى منند.

در آثار شما حضور دائمى انسان در قالب فيگورهاى زنانه و مردانه، عنصری تكرار شونده است كه البته هرگز هم انگار برای بیننده آثارتان كهنه نمى شوند. هر بار كه آدم به نمايشگاه شما سر مى زند و اين چهره ها را مى بيند، انگار روايت تازه اى از همان چهره ها را براى صدمين بار مى شنود. اين همه اصرارى كه شما براى قرار دادن مخاطبانتان در برابر چهره هاى انسانى تان در طى اين نيم قرن گذشته به طوری خستگى ناپذيرى داشته ايد، به چه دليل بوده است. چرا عناصر شما تغيير نكرده اند؟ چرا چهره انسانى، عنصر تكرار شونده در آثار شما بوده است؟

سوال خيلى قشنگى مى پرسيد. ولى نمى دانم در جوابش چه بگويم. من فكر مى كنم هر بار كه چهره اى كشيده ام. اين چهره ، چهره قبلى نبوده است. آن را تغيير داده ام. چهره ها، اندام ها و رنگ ها تغيير كرده اند. مثل اين مى ماند كه آدم طبيعت بي جان بكشد. من گاهى از پنجره به بيرون نگاه مى كنم و بعد همان كارى را در نقاشى ام مى كنم كه مينياتوريست ها مى كنند. پنجره را مى آورم نزديك تر تا آن چهره اى را كه كشيده ام بزرگ كنم تا تماشاگر آن را ببيند.

اگر اين تكرارها براى بيننده نوعى تحميل بوده است. كار من غلط است. من فكر نمى كنم دو تابلوى شبيه به هم داشته باشم.

منظور من شباهت يا كپى نيست آقاى الخاص. منظورم عنصر تكرار شونده ای از انسان است كه همه جا در كارهاى شما ديده مى شود. شما هميشه انسان، چهره هاى انسانى و فيگورهاى انسانى را در آثارتان نشان داده ايد. هميشه روايت هاى مختلفى از انسان بيان كرده ايد. و اين انسان است كه هميشه محور اصلى آثار شما بوده است.

اين كاملا درست است. من هر ديوارى كه مى كشم آن را خالى نمى گذارم. من دلم مى خواهد روى هر ديوارى چند انسان بكشم. دوست داشتن انسان هميشه مورد توجه ام بوده است. نقاشانى كه به انسان توجه كرده اند و انسان و فيگورهاى انسانى كشيده اند را بر نقاشانى كه طبيعت بى جان مى كشند ترجيح مى دهم .من موضوع خودم را مهمتر از طبيعت بى جان مى دانم.

سال ها پيش در مصاحبه اى كه در تهران با هم داشتيم شما گفتيد زيباترين چيزى كه در اين دنيا دوست داريد به آن خيره شويد، چهره آدم هاست. گفتيد كه دوست داريد گاهى صندليتان را بگذاريد دم در خانه و به آدم هايى كه عبور مى كنند و به صورتشان نگاه كنيد و هيچ وقت هم خسته نمى شويد.

بله . همين طور است من اين احساس را دارم. يادم به ضياءپورها و وزيري ها مى افتد كه به شاگردانشان مى گفتند تا پنج يا ده سال ديگر به كلى كسى در دنيا فيگوراتيو كار نمى كند و همه مى آيند آبستره كار مى كنند. اما اين جور نشد.

من با خواندن اشعار نيما و شاملو و شاعران بزرگ آموختم كه بايد چكار كنم. ما در نهايت به يك تفكر رئاليستى برمى گرديم. حتما برمى گرديم. چهرهايى كه امپرسيونيست ها از انسان مى كشيدند گوياتر از كارهاى كلاسيكى بود كه با عكاس مو نمى زند.

با این تعریف نظر شما درباره کارهای مثلا "دکونینگ" یا "جكسون پالاك" چيست؟

وقتى براى اولين بار به ايتاليا رفتم تا كارهاى ميكل آنژ را ببينم ديدم كه توريست هاى كره اى و ژاپنى دور این آثار جمع شده اند، در باره اين نقاشي ها حرف مى زنند، روى زمين دراز مى كشند تا از زوایای آنها عكس بگيرند. همان موقع در مقاله اى اين سوال را طرح كردم كه آيا ۵۰۰ سال يا هزار سال ديگر زمانى مى رسد كه كسانى در يك موزه با ديدن آثار جسكون پالاك و يا دکونینگ روى زمين بخوابند و از اين آثار عكس بگيرند؟

یا مثلا
هانیبال الخاص در یکی از نمایشگاه های برپا شده برای نمایش آثارش در تهران
آدم هايى از همه كشورهاى دنیا بيايند و راجع به این نوع آثار توضيح دهند، بحث كنند، بررسى كنند آنطور که درباره کارهای میکل آنژ مثلا،انجام می شود؟ بعد گفتم، نه! امكان ندارد!

اولين بار كه آثار ميكل آنژ را ديدم از خودم شرمنده شدم. احساس كوچكى كردم. حس كردم چقدر براى دانستن و فهميدن وقت لازم است.نه، من باور نمى كنم يك روزى پس از قرنها در تاريخ برسد كه از كشورهاى مختلفى مردم جمع شوند و بيايند در يك موزه كارهاى آبستره جكسون پالاك و دکونینگ را ببينند.

آقاى الخاص، رنگ هايى كه شما در آثارتان به كار مى بريد هر چه به سنين بالاتر مى رويد، شفاف تر، درخشان تر و چشم نوازتر مى شوند. به همان نسبت هم طرح هايى كه از آدمها ارائه مى كنيد شاعرانه تر مى شوند. آيا بايد نتيجه بگيريم كه هانيبال الخاص ۸۰ ساله خوشبين تر از هانيبال الخاص ۲۰ ساله است؟

اميدوارم. آرزو مى كنم اين حرف شما درست باشد؛اين حرفى كه شما مى زنيد بهترين هديه به من است. دارید با این حرف بهترين تعريف را از من مى كنيد. از شما ممنونم.

بعد از قريب به هفتاد سال كه از نقاشى مدرن در ايران مى گذرد به نظر مى رسد نسلى كه امروز دارد كار مى كند به نسبت نسل شما – يعنى نسلى كه در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشيدى در ايران كار مى كردند- متفاوت تر عمل مى كند. به اين معنا كه درآن زمان سبك هاى مختلف و غول آسایی وجود داشتند كه سيطره خود را بر سپهر همه هنرمندان جهان و از جمله ايران گسترده بودند. اما الان اين وضعيت متفاوت شده است.امروز دیگر نمى توان از سيطره سبك هاى مشخصى صحبت كرد. البته از سبك هاى مختلفى كه وجود دارند حرف زده مى شود، اما آنچه كه در عالم واقع،در جهان هنر ديده مى شود يك نوع رهايى از سيطره سبك هاست.
به نظر می رسد اين امر راه را براى شكوفايى استعدادهای نسل جوان در ایران گشوده تر كرده است. به نظر مى رسد كه بسيارى از نقاشان جوان ايرانى به همين دليل مشخص شايد موقعيت بهترى براى اثبات توانایی ها و خلاقیتهای خودشان دارند. نظر شما چيست؟

من حرفهاى شما را با تمام وجود قبول دارم. واقعا به شما بارك الله مى گويم. تحسينتان مى كنم. واقعا نظر شما درست ، مثبت و زيباست. همه اينها را كه گفتيد در كارهاى سراميك، بافت و نقاشى مى توان ديد. امروز استعدادهاى بى نظيرى وجود دارد كه انسان وقت ديدن آثارشان به معناى واقعى لذت مى برد و مشخص است كه چقدر نقاشان خوب و جوان و فراوانى دارند در ایران كار مى كنند.
XS
SM
MD
LG