لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۷:۰۵

ایران، اسرائیل و فرصت‌های پیش رو در قاره سیاه


بندر مالابو در گینه استوایی قرار است میزبان هفدهمین کنفرانس دو سالانه اتحادیه آفریقا باشد
بندر مالابو در گینه استوایی قرار است میزبان هفدهمین کنفرانس دو سالانه اتحادیه آفریقا باشد
قذافی توان خود را از دست داده است، مصر دلمشغول تقویت اقتصادی خود شده است، و تقسیم سودان به دو کشور، فرصت‌های جدیدی در آفریقا به‌وجود آورده است؛ اسرائیل در حال سنجیدن میزان اثر و نفوذ خود در آفریقا در رهگذر این تغییرات بی‌سابقه است و تلاش می‌کند که گام‌های ایران را در قاره سیاه محدود کند.

تلاطم‌های شش ماه اخیر شمال آفریقا جبهه استراتژیک تازه‌ای برای اسرائیل گشوده است؛ تغییرات دراماتیکی که همچنان این منطقه را دربرگرفته، پیشاپیش نیز اثرات مهمی بر سیاست‌های اسرائیل و همسایگانش داشته است.

از جمله دولتمردان اسرائیلی در اورشلیم (بیت‌المقدس) عمیقاً غرق این تفکر هستند که خیزش‌های ملت‌ها در لیبی و مصر بر توازن قوای منطقه‌ای چه اثراتی دارد؟

در سرلوحه این امور، قاره آفریقا نشسته است که اکنون نبرد بر سر نفوذ در آن، به عرصه چالش نوینی برای ایران و اسرائیل، تبدیل شده است.

برای نخستین بار از آغاز طوفان‌های سیاسی بی‌سابقه دنیای عرب، قرار است این روز‌ها هفدهمین کنفرانس دو سالانه اتحادیه آفریقا در شهر مالابو، پایتخت گینه استوایی در غرب قاره سیاه برگزار شود.

هرچند این همایش باید طبیعتاً به پیشبرد منافع کشورهای آفریقا در جهان بپردازد اما این نشست آن، در سایه سنگین تغییرات سهمگین جاری که در دو کشور بسیار مهم و اثرگذار شمال آفریقا؛ لیبی و مصر، رخ داده، از مفاهیمی فرا‌تر از اتحادیه آفریقایی برخوردار است.

افزون براثرات روشن منطقه‌ای ناشی از تغییرات در ساختار این دو کشور عظیم، رخدادهای آن‌ها ابعاد امنیتی فرامنطقه‌ای نیز دارند.

آفریقا در سال‌های اخیر صحنه نبرد پنهانی میان ایران و اسرائیل بوده است؛ از یکسو ایران تلاش کرده است که بازوان خود را در قاره سیاه هرچه دراز‌تر کند و از دیگرسو، اسرائیل و همپیمانانش کوشیده‌اند که گام‌های ایران را محدود کنند.

از همین روست که در نتیجه فروکش کردن اهمیت نظام‌های پیشین مصر و لیبی، نبرد منطقه‌ای جدیدی میان اسرائیل و ایران برسر تقویت رد پای خود در آفریقا، آشکارترشده است.

مداخلات و اشتیاق بزرگ جمهوری اسلامی ایران در قبال آفریقا، مدت‌ها پیش از «بهار عربی» مشاهده می‌شد؛ امری که در تقویت مناسبات از سوی ایران با همه کشور‌ها در کنار برقراری انواع روابط میان تهران با نهاد‌ها و تشکل‌های متعدد و ریز و درشت آفریقایی پدیدار شده بود.

تنها همین اکتبرگذشته بود که نیجریه از کشف محموله‌های تسلیحاتی ایران در راه گامبیا خبر داد. اندکی بعد نیز، گامبیا مناسبات خود را با ایران قطع کرد و روابط نیجریه و یکی دو کشوردیگر آفریقایی با ایران دستخوش بحران شد. حتی سنگال نیز با ادعای «کشف محموله‌های سپاه پاسداران ایران برای شورشی‌های سنگالی» مناسبات با دولت محمود احمدی‌نژاد را تعلیق کرد.

مراکش در آفریقا نیز در سال ۲۰۰۹ به نشانه خشم از «مداخلات ایران برای لطمه زدن به امنیت» این کشور، مناسبات با ایران را قطع کرده بود.

به نوشته یدیعوت آخرونوت، مقامات اسرائیلی مدعی هستند که از آغاز انقلاب‌های منطقه‌ای، ایران درصدد بهره‌برداری از تزلزل در ثبات با هدف تقویت نفوذ خود بوده است.

به گزارش این روزنامه اسرائیلی، نگرانی اصلی این کشور، سرنوشت زرادخانه تسلیحاتی لیبی است که ممکن است زیر تسلط «دستان نادرست» قرارگیرد.

مقامات اسرائیلی گفته‌اند که برخی از سلاح‌های ارتش لیبی، مانند راکت‌های دوش پرتاب علیه هواپیما‌ها، در اختیار شورشی‌های لیبیایی قرار گرفته که آن‌ها با سازمان‌های فلسطینی مناسبات نزدیکی دارند و حامیان تشکل‌های مسلح فلسطینی هستند.

برخی از این نیروهای شورشی لیبیایی، از هواداران القاعده و جهاد جهانی بوده‌اند و حتی در صفوف آن‌ها جنگیده‌اند، که نیویورک تایمز نیز اخیراً در گزارشی این امر را افشا کرد و برخی از مقامات آمریکا ناچار به تأیید آن شدند؛ امری که سرهنگ معمر قذافی به بهره‌گیری از آن پرداخت و به ناتو هشدارداد که رفتن او، کشورش را به دامان تروریست‌هایی می‌اندازد که آمریکا وغرب سال‌ها با آن‌ها مبارزه کرده‌اند.

مقامات اسرائیلی گفته‌اند که نگران هستند که سلاح‌های شیمیایی ارتش لیبی نیز در اختیار نیروهای «خصم» قرار گیرد؛ یک مقام اسرائیلی به یدیعوت آخرونوت گفته است: «این یک فیلم خیالی نیست؛ سلاح‌های شیمیایی کاملاً ممکن است به مرز مصر و غزه برسد و بعد خودتان می‌دانید چه خواهد شد».

اسرائیل و آفریقا: چند دهه جذر و مد در مناسبات

روابط اسرائیل و آفریقا در طول دهه‌ها شاهد فراز و نشیب‌ها بوده است؛ اسرائیل از نیمه قرن بیستم درصدد برقراری مناسباتی حسنه با شماری از مهره‌های مهم در آفریقا برآمد.

در این راستا بود که اسرائیل مرکز همکاری‌های بین‌المللی خود را مأمور اجرای پروژه‌های زیادی در آفریقا کرد؛ از دادن خدمات انسان‌دوستانه مانند فرستادن ده‌ها جراح و پزشک برجسته به دور‌ترین نقاط آفریقا و دادن آموزش‌های علمی، کشاورزی و صنعتی گرفته تا دادن مشورت‌های نظامی به سران آفریقایی.

درسال ۱۹۶۳ در پی استقلال شمار زیادی از کشورهای آفریقا بود که «سازمان وحدت آفریقا» با هدف پیشبرد منافع این قاره در جهان شالوده‌ریزی شد.

«سازمان وحدت آفریقا» در سال ۲۰۰۲، با پیروی از الگوی اتحادیه اروپا به «اتحادیه آفریقا» تغییر نام داد.

اسرائیل اگر تا زمان حیات «سازمان وحدت آفریقا» مناسبات نزدیکی با کشورهای عضو داشت و به باور خود، می‌توانست از طریق این سازمان موجب شود که برخی تصمیم‌گیری‌ها و قطعنامه‌های سازمان ملل و شورای امنیت در قبال اسرائیل «ملایم‌تر و منطقی‌تر» شود، اما احساس کرده است که از زمان ایجاد «اتحادیه آفریقا» دوران مناسبات گذشته‌اش با آفریقا سپری شده است.

آقای ژاک رواخ، مدیرکل بخش آفریقا در وزارت خارجه اسرائیل به یدیعوت آخرونوت گفته است که تا سال ۲۰۰۲ مناسباتمان با آفریقا بسیار بهتر از امروز بود و هرچند کشورهای عربی برای اسرائیل «دردسرهایی» در قبال آفریقا به وجود می‌آوردند اما اسرائیل هنوز به عنوان «یک میهمان مطلوب» دیده می‌شد و در نشست‌های سران نیز نماینده ناظر می‌فرستاد و این ناظران عملاً امکان داشتند که به لابی‌گری در مورد تصمیمات مرتبط با خاورمیانه بپردازند اما در یک دهه اخیر وضعیت اسرائیل در قاره سیاه نامطلوب است.

این درحالی است که اسرائیل با ۳۹ کشور از میان ۴۷ کشور پایین‌تر از صحرای آفریقا مناسبات دارد و تنها هشت کشور دیگر از میان ۵۳ عضو «اتحادیه آفریقا»، ممالک عربی هستند.

به گفته آقای ژاک رواخ، با وجود ادامه مناسبات اسرائیل با اکثریت چشمگیر کشورهای آفریقایی، به گونه متناقضی، مناسبات اسرائیل با کل «اتحادیه آفریقا» جالب نیست و فشار اتحادیه عرب از یک سو و تعلق اکثر این کشور‌ها به بلوک جنبش عدم تعهد، در این سردی مناسبات آفریقا با اسرائیل به شدت اثرگذاراست.

این دیپلمات ارشد وزارت خارجه اسرائیل گفته است که نماد دیگری از مشکلات اسرائیل و انزوایش در قاره سیاه، در نبرد سیاسی اسرائیلی- فلسطینی بر سر افکار عمومی تجلی می‌یابد.

سران فلسطینی همواره به عنوان میهمانان بارز حتی به ایراد سخنرانی در نشست‌های افتتاحیه سران «اتحادیه آفریقا» دعوت می‌شوند، و بزودی نیز ممکن است ده‌ها کشور عضو اتحادیه از عضویت کشور مستقل فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل حمایت کنند.

سرهنگ معمر قذافی و حسنی مبارک در یک دهه اخیر موجب اثرگذاری عمیق لیبی و مصر بر «اتحادیه آفریقا» شده بودند؛ که دلیل این امر، ظاهراً توان بالای این دو حکومت و ضربه ناپذیری داخلی آن‌ها عنوان می‌شد.

سرهنگ معمر قذافی از مدت‌ها پیش بر لزوم پیوستن همه کشورهای آفریقایی به یکدیگر و تبدیل این قاره به «ایالات متحده آفریقا» اصرار داشت، و در همایش‌های «سازمان وحدت آفریقا» و سپس «اتحادیه آفریقا»، به عادت همیشگی با پوشیدن لباس‌های غریب و رنگارنگش، خود را نیز پیشاپیش «شاهنشاه آفریقا» نامیده بود.

سرهنگ قذافی برای تحقق رؤیای خود؛ یعنی اعلام «ایالات متحده آفریقا»، مبالغ هنگفتی هزینه می‌کرد و عملاً نیز پدرخوانده برخی از کشورهای آفریقایی شده بود؛ بسیاری از کشورهای ضعیف قاره تسلیم فشار او می‌شدند- حتی اگر در پشت پرده او را تمسخر کرده و در برخی نشست‌های خود، که بعداً خبرهای آن درز می‌کرد، سیاست‌های داخلی لیبی را مورد انتقاد قرار می‌دادند.

اکنون که نبرد نظامی چند ماهه‌ای در سرزمین پهناور و مملو از منابع سرشارخدادادی لیبی در جریان دارد، مقامات وزارت خارجه اسرائیل گفته‌اند: «امیدوارند که اتحادیه آفریقا بدون پول سرهنگ قذافی بتواند آزادانه‌تر و مستقل‌تر تصمیم بگیرد».

منظور این دیپلمات‌های اسرائیلی این است که تصمیمات به‌گونه‌ای باشد که جای پای اسرائیل در آفریقا همانند دهه‌های پنجاه و شصت قرن گذشته محکم شود اما نگرانی‌‌هایشان از این است که با حذف اثرگذاری قذافی و مبارک، جمهوری اسلامی ایران فرصت را برای نفوذ خود مناسب ببیند.

بر خلاف لیبی که سرهنگ قذافی آشکارا با تقویت نفوذ اسرائیل در آفریقا مخالفت می‌کرد، مصر تا زمانی که در کف پرقدرت حسنی مبارک بود، سیاست دوگانه‌ای در زمینه برنامه‌ها و اقدامات اسرائیل در قبال آفریقا داشت؛ از یکسو با مداخله اسرائیل در این قاره مخالفت می‌کرد اما از سوی دیگر، عملاً و سال‌ها نقش «نگاهبان» در مرز غزه را ایفا می‌کرد و شدیداً راه ورود سلاح و مهمات و نیرو از آفریقا به سوی باریکه غزه را سد می‌کرد.

عمده تلاش مصر در زمان حسنی مبارک در این «نگاهبانی» از حدود غزه، مقابله با جمهوری اسلامی ایران بود؛ چه بسا مصر مبارک بر این تصور بود که ایران برای فرستادن سلاح و کار‌شناس و رد و بدل کردن نیرو با غزه، از راه مصر شدیداً تقلا می‌کند؛ تصوری که به‌‌ همان اندازه نیز اسرائیل در آن شریک بود.

مصر زمان مبارک نیز به اندازه اسرائیل و حتی بیش از آن، می‌خواست مانع از نفوذ جمهوری اسلامی ایران در آفریقا، بویژه در سرزمین‌ها، آبراه‌ها، شاهراه‌ها، میان بُر‌ها و کانال‌های راهبردی و حساس قاره سیاه شود.

اما نه قذافی دیگر قذافی گذشته است و نه مبارک در مصر قدرتی دارد.

یدیعوت آخرونوت، نوشته است که «اکنون اسرائیل نگران است که در رهگذر تغییرات راهبردی منطقه، این ایران باشد که خلأ ایجاد شده را پر کند».

حال بعد از انقلاب مصر، بیشتر تلاش‌های دولتمردان جدید و غیرانتخابی این کشور که دست سرنوشت، و نه انتخاباتی آزاد، فعلاً آن‌ها را در مسند امور مصر گماشته است، سخت دلمشغول روشن کردن موتور اقتصادی هستند تا درخواست‌های جوانان مصری را عملی کنند.

اما مقامات اسرائیلی به یدیعوت آخرونوت گفته‌اند که تمرکز سران مصر بر امور اقتصادی و دور شدن نسبی آن‌ها از اثرگذاری برآفریقا و خاورمیانه به احتمال زیاد موقتی است.

همین دهم ژوئیه، نوزدهم تیر، که بیاید و در رأی‌گیری مجمع عمومی سازمان ملل متحد کشور جدید جنوب سودان (در نتیجه تقسیم سودان به شمال و جنوب در همه‌پرسی مهم چند ماه پیش آن سرزمین)، استقلال کشور تازه در شمال آفریقا، یک واقعیت جدید کاملاً حیاتی و استراتژیک در برابر مصر به وجود می‌آورد؛ به‌ویژه منبع اصلی و مرکزی آب مصر را از رودخانه نیل با چالش عمده روبه‌رو می‌کند.

از این روی است که مقامات سیاسی اسرائیل ارزیابی می‌کنند که مصر حتی اگر شدیداً هم بخواهد که فعلاً تنها دلمشغول مسایل داخلی خود باشد، اما هرگز نخواهد توانست از چالش جدید منطقه‌ای رهایی یابد و حتی منطق ایجاب می‌کند که برای تبدیل مصر به کشوری قوی‌تر ازنظر داخلی، راسخ‌تر از گذشته در منطقه دخالت کند.

تبدیل سودان به دو کشور، یک گام استراتژیک دراماتیک برای شمال آفریقاست؛ سودان در سال‌های اخیر یک بازیگر عضو «محور شرارت» در کنار ایران- سوریه- حماس و حزب‌الله بود و تا به امروز حاکمیت خارطوم و رییس‌اش، ژنرال عمر البشیر، در مظان این اتهام هستند که راه‌های اصلی را برای انتقال اسلحه ایرانی از شمال آفریقا برای غزه ایجاد کرده‌اند.

اگر گزارش‌های منابع مهم غربی را علیرغم سکوت سنگین دولت‌های اسرائیلی بپذیریریم، اسرائیل دست کم دو بار به کاروان‌های بزرگ اسلحه‌رسانی ایرانی از راه سودان به غزه، در خاک سودان حمله هوایی مرگبار کرده است؛ یکی حدود سه سال پیش در میانه سال ۲۰۰۹ و دیگری احتمالاً حدود سه ماه قبل؛ در اوایل آوریل امسال.

لذا هفته‌های آینده، از نظر نبرد راهبردی اسرائیل در قبال آفریقا اهمیت بسیاری دارد؛ همایش سران «اتحادیه آفریقا» در کنار رسمیت یافتن تقسیم سودان و وضعیت لرزان حاکمیت‌های لیبی و مصر نوین، می‌رود که وضع را دگرگون کند.

اسرائیل در آستانه این تغییرات امکان یافته است که یک سفارت خانه جدید آفریقایی در شهر آکرا، پایتخت غنا، برپا کند.

دیپلمات‌های اسرائیلی به یدیعوت آخرونوت گفته‌اند که نظر به «چشمداشت جدی ایران به آفریقا»، ضروری است که اسرائیل نیز جای پای خود را تقویت کند زیرا ممکن است این تغییرات «عمق استراتژیک جدیدی» برای اسرائیل به‌وجود آورده باشد.
XS
SM
MD
LG