لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۴:۵۸

بهروز وثوقی: عاشق کارم بودم ولی آن را از من گرفتند


بهروز وثوقی می گوید: درست است که من دور از وطنم هستم اما نه هيچ وقت وطنم ايران را فراموش کرده ام و نه هموطنانم را.
بهروز وثوقی می گوید: درست است که من دور از وطنم هستم اما نه هيچ وقت وطنم ايران را فراموش کرده ام و نه هموطنانم را.

بهروز وثوقی، یکی از معروف ترین بازیگران سینمای ایران است که طی حدود یک دهه، از نیمه دهه چهل تا زمان انقلاب در بسیاری از فیلم های هنری از سویی و فیلم های پر فروش سینمای ایران از سوی دیگر، نقش آفرینی کرد و به شهرت زیادی رسید.


آقای وثوقی سال هاست که در خارج از کشور زندگی می کند و به فعالیت های سینمایی و تئاتری خود ادامه می دهد. « از ماهواره با عشق»، عنوان آخرین نمایش با بازی اوست که طی سال های اخیر در اروپا و آمریکا اجرا شده و اکنون به دوبی رسیده است.


رادیو فردا: پيش از اينکه پرسش ها را مطرح کنم، خواهش مي کنم که در آغاز اگر صحبتی راجع به نوروز دارید بفرمائید.


بهروز وثوقی: خيلی متشکرم که اين فرصت هست به هموطنان عزيزم، به خصوص شنوندگان راديو فردا، اين عيد باستانی را تبریک بگویم، عیدی که هميشه برای ما شگون داشته و همه چيز نو و تازه مي شود و از رسوم قديمی ما است و هر ساله جشن مي گيريم.


متاسفانه اکنون که در غربت هستيم برای ما مشکل تر است و حال و هوای سرزمين مان برای ما چيز ديگری است، خوشحالم که از اين طريق مي توانم عيد را به هموطنانم در سراسر دنيا تبريک بگويم، چون دسترسی ندارم که دست هموطنانم را در ايران بفشارم و تبريک بگويم ولی اين فرصت مناسبی است که بتوانم به همه تبريک بگويم.


آقای وثوقی به چه دليل در آغاز بهار گذارتان به آلمان افتاده؟


در آلمان دوستان زيادی مثل شما دارم و هر وقت فرصتی پيدا مي کنم که از سان فرانسيسکو خارج شوم و به اروپا بيايم حتما به آلمان سفر مي کنم.


  • «به آمريکا که آمدم با عرفان آشنا شدم. عرفان کمک بزرگی به من کرد. اگر در اين غربت هر کس ديگری جای من بود، پوسيده بود، چون واقعا عاشق کارش بود و اين را از او گرفتند. عرفان تنها چيزي است که من را روی پا نگهداشت و تنها چيزی است که هنوز هم من را زنده نگهداشته است.»
بهروز وثوقی

حتما اطلاع داريد که قرار است ما نمايش «از ماهواره با عشق» را پنج شب در دبی اجرا کنيم و من به اين خاطر سفر کردم و فکرکردم فرصت خوبی است که سر راه به دوستانم در آلمان هم سری بزنم و دارم مي روم به دبی که اين برنامه را اجرا کنم.


اين برنامه کی اجرا می شود؟


اين نمايش در روزهای ۲۲ ،۲۳، ۲۴ و ۲۵ مارس در دبی خواهد بود و بيشتر خوشحالی من اين است که عده زيادی از هموطنانم از ايران دارند مي آيند آنجا تا ما ديدار تازه کنيم و برای من خيلی جالب است که نوروز امسال را با هموطنانم به يک نوعی نزديک هستم.


نمايش «از ماهواره با عشق» تا به حال در چه شهرهايی به روی صحنه رفته و اگر ممکن است بفرمائيد که چند بار اين برنامه اجرا شده است؟


دقيقا به ياد نمي آورم ولی می دانم که تا به حال بيش از ۷۰ اجرا در سرتاسر دنيا داشته ايم. دو بار تور آمريکا، دو بار تور اروپا و اکنون اين بار دومی است که در دبی اجرا مي شود.


اين نمايشنامه پر از طنز و مسائل اجتماعی است؛ نوشته دوست عزيزم آقای هوشنگ توزیع. خود او کارگردانی را به عهده دارد و نقشی را هم بازی می کند.


مردم دوست داشتند که اين برنامه را مشاهده کنند و به خصوص مدتها بود که مردم خبری از من نداشتند و اين واقعا فرصت مناسبی بود هم برای من و هم برای آنها که اين برخورد را داشته باشيم و بدين طريق ديداری تازه کرده باشيم.


البته من يک بار راجع به حال و هوای نمايشنامه «از ماهواره با عشق» با شما صحبت کرده بودم، اما چون مدت طولانی ای از اين صحبت گذشته، خيلی خوشحال مي شوم که خود شما راجع به اين نمايشنامه اطلاعاتی در اختيار ما بگذاريد.


برای آنهایی که نمایش را نديده اند می گويم نمايشي است که مسائل اجتماعی لس آنجلسی ها را مطرح می کند؛ نقاط ضعف مسائلی که در آنجا اتفاق مي افتد و من فکر می کنم که برای تمام مردم دنيا که از لس آنجلس خبری ندارند جالب است بدانند در آنجا چه اتفاقاتی می افتد.


بيشتر نقطه نظر ما تلويزيون های لس آنجلس است و به صورت انتقاد به مسائلی که آنها مطرح می کنند نگاه می کنيم و به نظر من اين کار، به خصوص با نوشته هوشنگ توزیع، خيلی ظريف اجرا شده، بسيار آگاهانه مطرح شده و به همين دليل هم در همه جای دنيا با موفقيت روبرو شده است.


آقای وثوقی، تا آنجائي که اطلاع دارم اين نمايش مورد مخالفت برخی از شبکه های تلويزيونی در لس آنجلس قرار گرفته...


برخی خير، تقريبا تمامی آنها؛ به دليل اينکه هرکدام از اين تلويزيون ها نقاط ضعفی دارند. اتفاقا نبايد برای آنها گران تمام شود. فکر می کنم که بايد توجه کنند، زيرا به هرحال در اجتماع، انتقاد هميشه سازنده است البته انتقاد صحيح و نه انتقاد از روی غرض.


به همين دليل فکر می کنم بايد خيلی خوشحال باشند که ما نکاتی را از آنها گرفته ايم که شايد خود خبر ندارند و دارند اينها را به اجرا در مي آورند و ياد بگيرند که راه درست تری را پيش بگيرند. به همين دليل هم مورد استقبال مردم قرار گرفته است.


نقش اصلی نمايش به عهده شماست. از اين حدود هفتاد اجرا راضی بوديد؟


برای من مهمترين مسئله اين بود که خود را در نقش کمدی محک بزنم و امتحان کنم، زيرا اگر به خاطر بياوريد فيلم های من گاهی همراه با طنز بود ولی نه به اين شکل و می خواستم که اين شکل خود را نيز ببينم.



بهروز وثوقی همراه با مسعود کیمیایی (کارگردان) و فرامرز قریبیان سر صحنه فیلم گوزن ها

این فرصت را هم پیدا کردمکه هموطنان عزيزم را از نزديک ببينم، با هم برخوردی داشته باشيم، صحبت کنيم و خاطرات زنده شوند.


اين تازه ترين کار شما است. وقتی اين برنامه تمام شود باز هم در نمايش به هنرنمایی خواهيد پرداخت يا برنامه های ديگری پيش رو داريد؟


فيلمی داريم که بعد از دو تا سه سال کار روی فیلمنامه آن همراه با آقای بهمن قبادی، آماده شده است و احتمالا در ترکيه فيلمبرداری خواهد شد. اکنون آقای قبادی مقدمات تهيه را آماده مي کنند.


آقای توزیع هم دارند نمايشنامه ديگری می نويسند و انشا الله بتوانيم تمرينات را شروع کنيم و اجرا کنيم.


البته همين اواخر فيلمی هم پيشنهاد شد که داستانی در مورد سنگسار کردن يک زن ايرانی بود. داستان ايرانی بود و تهيه کننده آمريکایی داشت و از من خواسته شد که نقشی داشته باشم.


داستان را که خواندم خيلی ناراحت شدم به خاطر اينکه سنگسار کردن اصلا فرهنگ ما نيست، سنت ما نيست و من اصلا دوست نداشتم در داستانی باشم که يک زن ايرانی را سنگسار مي کنند. دنيای متمدن ديگر از اين کارها به دور است، هر کسی خلافی هم داشته باشد، قانونی هست که مي تواند رسيدگی کند.



من نتوانستم به هيچ شکلی قبول کنم، پيشنهاد خيلی خوبی هم کردند ولی ديدم اصلا جای من نيست و نمی توانم در صحنه ای باشم که زنی را سنگسار کنند.


اين فيلم در اردن ساخته مي شود و دوستان و هنرمندان ديگری هستند که در آن دارند ايفای نقش مي کنند. اميدوارم که انعکاس بدی نداشته باشد، فقط همين را می گويم.


اشاره کرديد به اين فيلم که رد کرديد... ظاهرا تا به حال چند فيلم اين چنینی را رد کرده ايد، فيلم هایی که مربوط به مسائل ايران بوده و باز به قول خودتان اينها مسئله را خيلی بزرگ جلوه داده بودند.


درست است که من دور از وطنم هستم اما نه هيچ وقت وطنم ايران را فراموش کرده ام و نه هموطنانم را. با هر چيزی که مخالف هموطنانم باشد و يا هرچيزی که توهين آميز باشد مخالفم.


همانطوری که اشاره کرديد اين يکی فقط نبود، فيلم های ديگری هم بود که وقتی من فهميدم يک نوع اهانت به ملت من و به وطن من است، طبيعتا تنها کاری که از دستم برمي آيد اين است که قبول نکنم کار بکنم.


  • «این اواخر فيلمی هم پيشنهاد شد که داستانی در مورد سنگسار کردن يک زن ايرانی بود. داستان ايرانی بود و تهيه کننده آمريکایی داشت و از من خواسته شد که نقشی داشته باشم. داستان را که خواندم خيلی ناراحت شدم به خاطر اينکه سنگسار کردن اصلا فرهنگ ما نيست، سنت ما نيست و من اصلا دوست نداشتم در داستانی باشم که يک زن ايرانی را سنگسار مي کنند. دنيای متمدن ديگر از اين کارها به دور است، هر کسی خلافی هم داشته باشد، قانونی هست که مي تواند رسيدگی کند.»
بهروز وثوقی

اگر تنها نبودم و عده زيادی همراه من بودند شايد اصلا آن فيلم ها ساخته نمی شد، ولی چون تنها بودم وقتی قبول نکردم برای آنها زياد مهم نبود، رفتند و ساختند. خوشبختانه، تا آنجایی که اطلاع دارم، هيچ کدام از اين فيلم ها موفق هم نبود.


آقای وثوقی اشاره کرديد به فيلمی که بوسيله آقای بهمن قبادی ساخته مي شود و قرار است شما بازی کنيد، همچنين يک نمايشنامه که باز هم آن را آقای توزیع نوشته اند. اگر امکان دارد بفرمائيد که از اين دو اثر کدام اول به مرحله اجرا در می آيد؟


من فيلم ديگری را فراموش کردم که در حال آماده شدن برای ساخت است و قرار است در آمريکا با آقای رضا بديعی کار کنيم، مقدار زيادی از آن هم در مراکش و استانبول تهيه خواهد شد.


آنچه مسلم است زمان فيلمبرداری محدود است و حداکثر تا دو يا سه ماه تمام مي شود. احتمالا تمرينات نمايش را شروع خواهم کرد، فيلمبرداری را شروع مي کنیم و تمام که شد نمايش را ادامه مي دهم.


اگر زمان فيلمبرداری عقب بيفتد، نمايش را شروع مي کنيم هر موقع که فيلمبرداری شروع شد، دو ماه نمايش را تعطيل مي کنیم و کار فيلم را انجام مي دهیم.


اما کتاب خاطرات شما... کتابی که حدود دو سال پیش منتشر شد. بازتاب اين کتاب و استقبال از آن چگونه بود؟


هدف من از نوشتن اين کتاب، شرح خاطرات زندگيم در پشت صحنه فيلمبرداري ها بود، به این دليل که کسانی که کارهای من را ديده بودند، مايل بودند بدانند و برایشان جالب بود که اين کارها به چه شکلی تهيه شده، پشت صحنه اين فيلم ها، به عنوان مثال قيصر، چه اتفاقاتی افتاده.


فکر مي کردم که در ايران انتشار پيدا می کند و با انتشارات معين قرارداد بستم و يک سال هم در وزارت ارشاد اين کتاب را بررسی می کردند و برای آن ايرادی نداشتند زيرا مسائل سياسی در آن مطرح نيست، بيشتر مسائل اجتماعی و زندگی شخصی من در اين فيلم ها بوده، با این حال اجازه انتشار ندادند.


در نتيجه ناگزير شدم کتاب را در آمريکا منتشر کنم. در آمريکا با استقبال بسيار زيادی روبرو شده و هنوز هم ادامه دارد و اکنون هم که به دبی مي روم تعداد زيادی از کتاب آنجا خواهد بود و دوستانی که از ايران مي آيند مانند سال قبل که کتاب ها را خريدند و بردند، فکر مي کنم کتابها را تهيه کنند و بخواهند که امضاء کنم و استقبال کنند.


از نظر من، اين کتاب برای همه نيست، شايد همه حوصله خواندن آن را نداشته باشند. اين برای کسانی است که کارهای مرا دوست داشتند، آنها را ديده اند و مرا دوست داشتند و دلشان مي خواهد که درباره من بدانند، چون خيلی ها هستند که ممکن است فيلم های من را نديده باشند که کتاب برای اينها جذابيتی نخواهد داشت.


فکر مي کنم در کتابخانه هر کسی که کار من را دیده و پسندیده و علاقه ای به من دارد، این کتاب یادگاری خوبی است.


آقای وثوقی من شما را هر سال يا دو سالی یک بار در آلمان مي بينم و متوجه شده ام که شما هميشه شاداب، سرزنده و آن تيپ سالم شما همچنان هست... واقعا بدون مبالغه مي گويم بهروز وثوقی آنچنان تغييری نکرده.... ممکن است بگوئيد که راز شما چيست؟


شهرام عزيز تو يکی از دوستان صميمی و خوب من هستی که هر وقت به آلمان مي آيم همديگر را مي بينيم و فرصت خوبی هم هست برای مصاحبه.


همانطوری که اشاره کردی واقعا من تمام عمرم سالم زندگی کردم، در ايران هم که بودم زياد ورزش مي کردم زيرا معتقد بودم که بايد سالم باشم تا بتوانم کار درستی ارائه کنم .


به آمريکا هم که آمدم با عرفان آشنا شدم. عرفان کمک بزرگی به من کرد. اگر در اين غربت هر کس ديگری جای من بود، پوسيده بود، چون واقعا عاشق کارش بود و اين را از او گرفتند. عرفان تنها چيزی است که من را روی پا نگهداشت و تنها چيزی است که هنوز هم من را زنده نگهداشته است.


XS
SM
MD
LG