غلامعلی رجایی یکی دیگر از اعضای سابق سپاه پاسداران در یادداشتی ضمن حمایت قاطع از سردار حسین علایی، خطاب به حملهکنندگان به این فرمانده دوران جنگ گفته است، چرا کسی نباید، آیتالله خامنهای را نقد کند؛ به نوشته غلامعلی رجایی حسین علایی تنها حرفهای درگوشی را در این شرایط بحرانی به سطح رسانهها کشانده است.
حسین علایی، بنیانگذار نیروی دریایی سپاه پاسداران، در روز ۱۹ دیماه، به مناسبت سالگرد چاپ یادداشت احمد رشیدی مطلق، در روزنامه اطلاعات، در همان روزنامه این پرسش را مطرح کرد که چرا شاه ایران به جای گوش دادن به اعتراضها، ماموران خود را علیه مردم بسیج کرد و رهبران آنها را حبس و حصر کرد تا اینکه مجبور به فرار از کشور شد.
این یادداشت با واکنش ۱۲ فرمانده سپاه مواجه شد و عدهای نیز در شهرک کلاهدوز مقابل منزل این فرمانده دوران جنگ تجمع کردند و بر در و دیوار خانهاش شعار نوشتند. ۱۲ فرمانده با این حال در نامهای دیگر از حسین علایی دلجویی کردند و همرزمی با او را افتخار خود دانستند.
یادداشت علایی، که تلویحا مقایسهای بود با واپسین سالهای حکومت شاه ایران و شرایط کنونی، پای دیگر سپاهیانی چون سید علی صنیع خانی و چهرههای اصولگرایی چون احمد توکلی را به میان کشید، که چرا نباید کسانی چون عماد افروغ و حسین علایی، اوضاع کشور و حتی کانون قدرت و رهبری را به نقد بکشند.
اکنون غلامعلی رجایی، که به گفته خود «جانباز ۲۰ درصد جنگ» است و «۹۳ ماه سابقه» حضور در جبهه را دارد، با حمایت قاطع از علایی، در وبلاگ خود نوشته است: «با دیدن نامه ۱۲ سردار سپاه و تصاویر تجمع خود جوش! لباس شخصیها مقابل درب منزل ایشان درمنطقه حفاظت شده سرداران ارشد سپاه در شهرک شهید کلاهدوز درانتهای خیابان پیروزی، آه از نهادم برآمد که بالاخره نوبت تنگ بینیها وتنگ نظریها و یکسویهنگریها به آقاحسین علایی هم رسید و شاید هم چه دیر!»
رجایی میگوید که حسین علایی مقالهاش را پیش از انتشار به او داده بود تا بخواند که به نظر وی «از این ناصحانهتر نمیشد نوشت.»
غلامعلی رجایی مینویسد: «باید دید اشکال در کجاست که وقتی بعضی در تخطئه رفتار و حاکمیت مطلقانه و مستبدانه قذافی معدوم ایراد میگیرند بعضی آن را کنایهای متوجه داخل می دانند؟»
وی میافزاید: «بجای اینکه قلم را از دست امثال علایی، نوریزاد، خزعلی و ... بگیریم باید رفتار خودمان را درست کنیم تا این نقدها نوشته نشود.»
غلامعلی رجایی تصریح میکند: «گیرم که تمام نقد و نتیجهگیری دکتر علایی در آن نوشته متوجه بعضی مواضع و رفتارهای اخیر رهبری باشد،کجای این کار اشکال دارد؟ کجای این کار خلاف قانون است؟ مگر رهبری خود را فارغ از نقد میداند و باید بداند و یا دانسته است؟»
به نوشته غلامعلی رجایی، حسین علایی چون یک نظامی است، بر این امر واقف بوده که ممکن است این مقاله برایش تبعاتی داشته باشد اما با این حال این تبعات را میپذیرد و دست به قلم میبرد.
رجایی مینویسد: «اینکه دکتر علایی با اینکه در کسوت نظامیگری است، دست به قلم میبرد و با دانستن همه تبعات آن شجاعانه نقد ناصحانه حاکمیت میکند بهترین گواه سلامت و آزادگی و دانایی و وظیفهشناسی اوست.»
وی در ادامه تصریح میکند: «در اینکه انتقاد از رهبری و حتی از بعضی رفتارهای حضرت امام در سطح بعضی از اقشار جامعه وجود دارد تردیدی نیست. از قضا طبیعی هم هست. خود رهبری هم این مطلب را تایید کرده است. اتفاقا از برکات این نقدها این است که مسئولیت و جایگاه رهبری فقیه را که یک امر انتخابی توسط خبرگان مردم است از حالت قدسی آن خارج میکند. مگر نه اینکه از نظر شرع حق هرکس دارد دیگری از جمله رهبری را نقد کند، او را به معروف دعوت کند از کاری که به زعم خود ناصواب میداند باز دارد؟ چرا بعضیها حکم خدا را نسبت به حقوق مردم در قبال حاکم در این عرصه تعطیل میبینند؟»
غلامعلی رجایی در بخشی دیگری از این یادداشت مینویسد کار به جایی رسیده که حتی شخصیتی نظیر هاشمی رفسنجانی که سوابقش از رهبر جمهوری اسلامی نیز بیشتر است، پس از نوشتن نامه به رهبری مورد عتاب و غضب قرار میگیرد.
وی در این باره مینویسد: «در ایام محرم که در روضهای در اهواز شرکت کرده بودم طلبه جوان و کمدانی با اشاره به نامه آیتالله هاشمی رفسنجانی به رهبری در سال ۱۳۸۸ بدون اینکه از ایشان نامی ببرد با عتاب به ایشان می گفت: "آقا جرئت پیدا کرده است به رهبری نامه بنویسد! بعد گفت: تو چطور بخودت جرات دادی به رهبری نامه بنویسی؟" از نظر این طلبه، نوشتن نامه به رهبری حتی برای شخصیت بزرگی همانند هاشمی که بدلیل سن و موقعیتش در امر مبارزه بر بسیاری از علما و مراجع از جمله بر رهبری سبقت داشته است، جرم است. جرمی نابخشودنی. آقایانی که درد دین دارند خوب نگاه کنند و ببینند جامعه آزاداندیش ما را به کجا رساندهاند.»
رجایی تصریح میکند: «مهم وجود انتقاد از رهبری نیست. انتقاد، وارد یا ناوارد در ذهنها پدید میآید و نمیشود جلوی آن را گرفت. مهم این است که با این انتقادها که هرگز با اتهام به منتقدین و حبس و حصر آنها از بین رفتنی نیستند، چگونه برخورد شود.»
رجایی با بیان این که «نباید اشتباهات گذشته را تکرار کنیم» مینویسد: «اتفاقا کار امثال دکتر علایی از این جهت ستودنی است که حرفهای درگوشی را به سطح رسانهها کشید تا جامعه احساس کند بر خلاف آنچه میگویند فضای گفتن و نوشتن بسته است، هنوز هم میشود حرف زد.»
به نوشته رجایی در این سالها آنقدر فضا بسته شد که افرادی چون عطاءالله مهاجرانی، محسن کدیور و عبدالکریم سروش ترک وطن گفتند و حتی «بیت مرجع بزرگی همچون آیتالله العظمی منتظری از گرفتن مجلس سالگرد ترحیم و فاتحه آن مرحوم صرف نظر کرد.»
این پژوهشگر تاریخ مینویسد: «این ننگ را باید به کجا ببریم که بعضی با اعمال سلایق خود در عمل به دنیا اعلام میکنند این نظام از برپایی یک مجلس ختم و ترحیم که احیانا ممکن است بعضی در آن حرفهای مخالف حاکمیت بزنند واهمه دارد؟»
رجایی میپرسد چرا آنهایی که «سفارت انگلیس را در تهران اشغال کردند و آن همه در سطح مجامع بینالمللی و افکار عمومی جهان از ایران آبرو بردند در تلویزیون محاکمه نشدند؟»
به نوشته رجایی آیا این عده بیشتر به کشور لطمه زدند یا کسانی که به تعبیر وی پس از انتخابات «فقط دو سطل زباله آتش زدند»؟
رجایی میپرسد: «چرا اگر با حمله عدهای اوباش بعنوان بسیجی به مجلس روضه شب عاشورا در حسینیه جماران موافق نیستیند مجرمان و مهاجمان به روضه مظلوم کربلا را محاکمه نکردند و با پخش تصاویرشان به بقیه درس عبرت ندهند تا بدانند اگر روزی روزگاری چنین غلطی را تکرار بکنند با چنین عکسالعملی روبرو خواهند شد؟»
در روزهای اخیر، اظهارات بیپرده عماد افروغ، از چهرههای شاخص اصولگرا در برنامه زنده «پارک ملت» نیز با واکنشهای گسترده مواجه شده است.
وی در این برنامه تصریح کرده بود که رهبری به تنهایی نمیتواند جامعه را اراده کند و باید ارکان جامعه مدنی، مانند دوران پیش از انقلاب کانون قدرت را به نقد بکشند و هزینه آن را هم متقبل شوند؛ به گفته افروغ هماکنون در نظام جمهوری اسلامی، جنبه «قیمی» بر جنبه «وکالتی» آن غلبه پیدا کرده و از مقبولیت آن کاسته شده است.
حسین علایی، بنیانگذار نیروی دریایی سپاه پاسداران، در روز ۱۹ دیماه، به مناسبت سالگرد چاپ یادداشت احمد رشیدی مطلق، در روزنامه اطلاعات، در همان روزنامه این پرسش را مطرح کرد که چرا شاه ایران به جای گوش دادن به اعتراضها، ماموران خود را علیه مردم بسیج کرد و رهبران آنها را حبس و حصر کرد تا اینکه مجبور به فرار از کشور شد.
این یادداشت با واکنش ۱۲ فرمانده سپاه مواجه شد و عدهای نیز در شهرک کلاهدوز مقابل منزل این فرمانده دوران جنگ تجمع کردند و بر در و دیوار خانهاش شعار نوشتند. ۱۲ فرمانده با این حال در نامهای دیگر از حسین علایی دلجویی کردند و همرزمی با او را افتخار خود دانستند.
یادداشت علایی، که تلویحا مقایسهای بود با واپسین سالهای حکومت شاه ایران و شرایط کنونی، پای دیگر سپاهیانی چون سید علی صنیع خانی و چهرههای اصولگرایی چون احمد توکلی را به میان کشید، که چرا نباید کسانی چون عماد افروغ و حسین علایی، اوضاع کشور و حتی کانون قدرت و رهبری را به نقد بکشند.
اکنون غلامعلی رجایی، که به گفته خود «جانباز ۲۰ درصد جنگ» است و «۹۳ ماه سابقه» حضور در جبهه را دارد، با حمایت قاطع از علایی، در وبلاگ خود نوشته است: «با دیدن نامه ۱۲ سردار سپاه و تصاویر تجمع خود جوش! لباس شخصیها مقابل درب منزل ایشان درمنطقه حفاظت شده سرداران ارشد سپاه در شهرک شهید کلاهدوز درانتهای خیابان پیروزی، آه از نهادم برآمد که بالاخره نوبت تنگ بینیها وتنگ نظریها و یکسویهنگریها به آقاحسین علایی هم رسید و شاید هم چه دیر!»
رجایی میگوید که حسین علایی مقالهاش را پیش از انتشار به او داده بود تا بخواند که به نظر وی «از این ناصحانهتر نمیشد نوشت.»
غلامعلی رجایی مینویسد: «باید دید اشکال در کجاست که وقتی بعضی در تخطئه رفتار و حاکمیت مطلقانه و مستبدانه قذافی معدوم ایراد میگیرند بعضی آن را کنایهای متوجه داخل می دانند؟»
وی میافزاید: «بجای اینکه قلم را از دست امثال علایی، نوریزاد، خزعلی و ... بگیریم باید رفتار خودمان را درست کنیم تا این نقدها نوشته نشود.»
غلامعلی رجایی تصریح میکند: «گیرم که تمام نقد و نتیجهگیری دکتر علایی در آن نوشته متوجه بعضی مواضع و رفتارهای اخیر رهبری باشد،کجای این کار اشکال دارد؟ کجای این کار خلاف قانون است؟ مگر رهبری خود را فارغ از نقد میداند و باید بداند و یا دانسته است؟»
به نوشته غلامعلی رجایی، حسین علایی چون یک نظامی است، بر این امر واقف بوده که ممکن است این مقاله برایش تبعاتی داشته باشد اما با این حال این تبعات را میپذیرد و دست به قلم میبرد.
رجایی مینویسد: «اینکه دکتر علایی با اینکه در کسوت نظامیگری است، دست به قلم میبرد و با دانستن همه تبعات آن شجاعانه نقد ناصحانه حاکمیت میکند بهترین گواه سلامت و آزادگی و دانایی و وظیفهشناسی اوست.»
وی در ادامه تصریح میکند: «در اینکه انتقاد از رهبری و حتی از بعضی رفتارهای حضرت امام در سطح بعضی از اقشار جامعه وجود دارد تردیدی نیست. از قضا طبیعی هم هست. خود رهبری هم این مطلب را تایید کرده است. اتفاقا از برکات این نقدها این است که مسئولیت و جایگاه رهبری فقیه را که یک امر انتخابی توسط خبرگان مردم است از حالت قدسی آن خارج میکند. مگر نه اینکه از نظر شرع حق هرکس دارد دیگری از جمله رهبری را نقد کند، او را به معروف دعوت کند از کاری که به زعم خود ناصواب میداند باز دارد؟ چرا بعضیها حکم خدا را نسبت به حقوق مردم در قبال حاکم در این عرصه تعطیل میبینند؟»
غلامعلی رجایی در بخشی دیگری از این یادداشت مینویسد کار به جایی رسیده که حتی شخصیتی نظیر هاشمی رفسنجانی که سوابقش از رهبر جمهوری اسلامی نیز بیشتر است، پس از نوشتن نامه به رهبری مورد عتاب و غضب قرار میگیرد.
وی در این باره مینویسد: «در ایام محرم که در روضهای در اهواز شرکت کرده بودم طلبه جوان و کمدانی با اشاره به نامه آیتالله هاشمی رفسنجانی به رهبری در سال ۱۳۸۸ بدون اینکه از ایشان نامی ببرد با عتاب به ایشان می گفت: "آقا جرئت پیدا کرده است به رهبری نامه بنویسد! بعد گفت: تو چطور بخودت جرات دادی به رهبری نامه بنویسی؟" از نظر این طلبه، نوشتن نامه به رهبری حتی برای شخصیت بزرگی همانند هاشمی که بدلیل سن و موقعیتش در امر مبارزه بر بسیاری از علما و مراجع از جمله بر رهبری سبقت داشته است، جرم است. جرمی نابخشودنی. آقایانی که درد دین دارند خوب نگاه کنند و ببینند جامعه آزاداندیش ما را به کجا رساندهاند.»
رجایی تصریح میکند: «مهم وجود انتقاد از رهبری نیست. انتقاد، وارد یا ناوارد در ذهنها پدید میآید و نمیشود جلوی آن را گرفت. مهم این است که با این انتقادها که هرگز با اتهام به منتقدین و حبس و حصر آنها از بین رفتنی نیستند، چگونه برخورد شود.»
رجایی با بیان این که «نباید اشتباهات گذشته را تکرار کنیم» مینویسد: «اتفاقا کار امثال دکتر علایی از این جهت ستودنی است که حرفهای درگوشی را به سطح رسانهها کشید تا جامعه احساس کند بر خلاف آنچه میگویند فضای گفتن و نوشتن بسته است، هنوز هم میشود حرف زد.»
به نوشته رجایی در این سالها آنقدر فضا بسته شد که افرادی چون عطاءالله مهاجرانی، محسن کدیور و عبدالکریم سروش ترک وطن گفتند و حتی «بیت مرجع بزرگی همچون آیتالله العظمی منتظری از گرفتن مجلس سالگرد ترحیم و فاتحه آن مرحوم صرف نظر کرد.»
این پژوهشگر تاریخ مینویسد: «این ننگ را باید به کجا ببریم که بعضی با اعمال سلایق خود در عمل به دنیا اعلام میکنند این نظام از برپایی یک مجلس ختم و ترحیم که احیانا ممکن است بعضی در آن حرفهای مخالف حاکمیت بزنند واهمه دارد؟»
رجایی میپرسد چرا آنهایی که «سفارت انگلیس را در تهران اشغال کردند و آن همه در سطح مجامع بینالمللی و افکار عمومی جهان از ایران آبرو بردند در تلویزیون محاکمه نشدند؟»
به نوشته رجایی آیا این عده بیشتر به کشور لطمه زدند یا کسانی که به تعبیر وی پس از انتخابات «فقط دو سطل زباله آتش زدند»؟
رجایی میپرسد: «چرا اگر با حمله عدهای اوباش بعنوان بسیجی به مجلس روضه شب عاشورا در حسینیه جماران موافق نیستیند مجرمان و مهاجمان به روضه مظلوم کربلا را محاکمه نکردند و با پخش تصاویرشان به بقیه درس عبرت ندهند تا بدانند اگر روزی روزگاری چنین غلطی را تکرار بکنند با چنین عکسالعملی روبرو خواهند شد؟»
در روزهای اخیر، اظهارات بیپرده عماد افروغ، از چهرههای شاخص اصولگرا در برنامه زنده «پارک ملت» نیز با واکنشهای گسترده مواجه شده است.
وی در این برنامه تصریح کرده بود که رهبری به تنهایی نمیتواند جامعه را اراده کند و باید ارکان جامعه مدنی، مانند دوران پیش از انقلاب کانون قدرت را به نقد بکشند و هزینه آن را هم متقبل شوند؛ به گفته افروغ هماکنون در نظام جمهوری اسلامی، جنبه «قیمی» بر جنبه «وکالتی» آن غلبه پیدا کرده و از مقبولیت آن کاسته شده است.