لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۴:۲۳

آمریکا، ابرقدرت نوظهور و جستجوی تاریخی ایرانی‌ها


استقبال ترومن، رئیس جمهوری آمریکا از مصدق نخست وزیر ایران در سال ۱۹۵۱
استقبال ترومن، رئیس جمهوری آمریکا از مصدق نخست وزیر ایران در سال ۱۹۵۱

سری برنامه‌های «سقوط»، در شصت سالگی ۲۸ مرداد، این رویداد را مفصل‌تر از همیشه خواهد کاوید. در این سلسله برنامه‌ها بازیگران کلیدی دهه ۲۰ و دو سال نخست دهه ۳۰ بررسی خواهند شد.

(در ادامه سلسه برنامه‌های بررسی بازیگران کلیدی سالهای زمامداری محمد مصدق، از تاریخچه حضور بریتانیا در ایران گفتیم. در این قسمت از روابط ایران با دیگر قدرت غربی موثر در ماجرای ۲۸ مرداد خواهیم گفت: ایالات متحده آمریکا.)

برنامه هفتگی سقوط - قسمت دوازدهم: نیروی سوم؛ آمریکا
please wait

No media source currently available

0:00 0:11:33 0:00
لینک مستقیم
در سال ۱۳۳۰ خورشیدی، وقتی محمد مصدق سمت نخست‌وزیری را به عهده گرفت تا پروژه ملی کردن نفت را به سرانجام برساند، با اینکه از تاسیس کشوری به نام ایالات متحده‌ آمریکا فقط ۱۷۵ سال گذشته بود، اما این کشور در فاصله سال‌های جنگ جهانی دوم و دهه بعد از آن، عملا خود را به عنوان ابرقدرت جهان سرمایه‌داری تثبیت کرده بود.

و گروهی از روشنفکران و سیاستمداران ایرانی نمی‌توانستند به آسانی از کنار این قدرت خارجی بگذرند.

برخلاف ظاهر ماجرا که تمایلی به وابستگی و زیر سؤال بردن استقلال کشور در توجه ویژه به قدرت یک کشور خارجی دیده می‌شود، اما به گفته هوشنگ نهاوندی، پژوهشگر ساکن فرانسه و نویسنده کتاب‌هایی درباره زندگی محمدرضا شاه، چنین تمایلاتی نه تنها در ایران سابقه‌ای دیرینه داشته، بلکه مایه‌های وطن‌پرستی آن هم پررنگ بود؛ چرا که ایرانی‌ها، سالیان سال به دنبال قدرتی بودند که از آنها در برابر بریتانیا و روسیه حمایت کند. یک نیروی سوم.

هوشنگ نهاوندی می‌گوید: «همیشه سیاستمداران ملی‌گرا و وطن‌پرستان واقعی ایران از زمان امیرکبیر سعی می‌کردند که برای تعادل بخشیدن به نفوذ انگلیس و روسیه (و بعدا اتحاد جماهیر شوروی)، دولتهای بزرگ دیگری را وارد عرصه سیاست ایران بکنند. امیرکبیر سعی کردن اتریش و آمریکا را از همان زمان وارد عرصه سیاست ایران بکند. همچنین رضا شاه بسیار کوشید تا ایتالیایی‌ها، فرانسویها و آلمانها را (که این‌آخری برای او گران تمام شد) در مقابل انگلیس و روسیه وارد عرصه سیاست ایران بکند.»

ابرقدرت نوظهور

در سال‌های نخستین دهه ۲۰ خورشیدی و شاه شدن محمدرضا شاه، جنگ جهانی دوم به روزهای سرنوشت‌ساز خود رسید و از دل همین جنگ، یک ابرقدرت جدید وارد عرصه سیاست بین‌الملل شد.

عباس میلانی، استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد در غرب آمریکا معتقد است که از آغاز جنگ، به رغم اینکه آمریکا در جنگ حضور نداشت، اما روشن بود که بریتانیا بدون آمریکا شکست خواهد خورد و این آمریکا است که به عنوان یک قدرت نوظهور جهان سرمایه‌داری، سربلند کرده است.

مسئله قدرت‌گیری آمریکا در جهان و ورود این کشور به عرصه سرنوشت سیاسی ایرانیان در آن سالها به حدی جدی است که به گفته عباس میلانی، وقتی در سال‌های آغازین جنگ جهانی دوم، سربازان ارتش‌های دو کشور بریتانیا و شوروی وارد خاک ایران شدند، شاه مستاصل ایران، رضا شاه، دست به دامان آمریکا شد.

رضا شاه بعد از حمله به اولین کسی که تلگراف فرستاد، روزولت، رئیس جمهوری آمریکا بود و از او خواست که بیاید و جلوی شوروی و بریتانیا را بگیرد. در این زمان می‌بینم که بعد از مدتی نیروهای آمریکا هم وارد ایران می‌شوند.
عباس میلانی
او می‌گوید: «رضا شاه بعد از حمله به اولین کسی که تلگراف فرستاد، روزولت، رئیس جمهوری آمریکا بود و از او خواست که بیاید و جلوی شوروی و بریتانیا را بگیرد. در این زمان می‌بینم که بعد از مدتی نیروهای آمریکا هم وارد ایران می‌شوند.»

تلگراف رضا شاه برای مدتی بی‌جواب ماند و در نهایت پاسخ کلی رئیس‌جمهور آمریکا کمکی به رضا شاه نکرد تا بتواند تاج و تختش را حفظ کند، اما در این سال‌ها عملا آمریکا گام به گام بیشتر در ایران نفوذ پیدا می‌کرد.

از نظر ایرج امینی، پژوهشگری که پدرش علی امینی به عنوان سیاستمدار نزدیک به آمریکا شناخته می‌شد، بخشی از افزایش نفوذ آمریکا در ایران در نتیجه خواست برخی نخبگان سیاسی بود چرا که بر پایه نظریه نیروی سوم، در جهان بعد از جنگ دوم جهانی، این آمریکا بود که به ظاهر می‌توانست در برابر استعمار روس و انگلیس بیاستد.

ایرج امینی می‌گوید: «بعد از اینکه سال‌ها تحت نفوذ روس و انگلیس بودیم، برخی سیاستمدارها فکر کردند باید با یک نیروی سوم، در برابر اینها موازنه ایجاد کنیم. البته زمان رضا شاه هم معروف بود که ما می‌خواهیم این موازنه را با آلمان‌ها ایجاد کنیم. از زمان محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) این نظر پیدا شد که ما به آمریکا نزدیک شویم و در زمان قوام‌السلطنه این نظریه شدت پیدا کرد و فکر می‌کنم در زمان او بود که نزدیکی ما با آمریکا بیشتر شد.»

شاه و آمریکا

در این سال‌ها آمریکایی‌ها نیز بیکار نمی‌نشینند و در مقاطعی ویژه، بر مناقشات بین‌المللی ایران و حتی وضعیت اقتصادی ایران تاثیر می‌گذارد.

عباس میلانی دو مورد از تأثیرات و نقش آمریکا در مسایل ایران دهه ۲۰ را چنین شرح می‌دهد:

«کمک‌های آمریکا به صورت روزافزونی، نقش مهمی در بازار ایران و تامین گندم پیدا کرد. آمریکا همچنین نقش بسیار مهمی در بیرون کردن شوروی از آذربایجان داشت. ترومن ادعا می‌کند که [برای خروج نیروهای شوروی از خاک ایران] به این کشور اولتیماتوم داده. برخی مورخین می‌گویند که این اولتیماتومی در معنای دقیق نبوده اما به هرحال آمریکا نقش خیلی مهمی در این زمینه بازی می‌کند.»

از اینها مهم‌تر، چنانکه این مورخ ایرانی می‌گوید، در آن زمان با گذشت هر روز، این حقیقت بیشتر هویدا می‌شد که قدرت بریتانیا رو به افول گذاشته و این آمریکا است که جا پای بریتانیا گذاشته و آرام آرام به قدرت اول جهان سرمایه‌داری بدل شده است.

این تحولات و تأثیرات از چشم مهم‌ترین مقام سیاسی ایران یعنی شخص شاه هم دور نمی‌ماند. سرنوشت محمدرضا شاه پهلوی شاید بیش از هر قدرت خارجی دیگر به نام ایالات متحده آمریکایی گره خورده است.

این نزدیکی به حدی است که در تبلیغات رسمی انقلابیون سال ۵۷ که ۳۵ سال است قدرت را در کشور قبضه کرده‌اند، شاه سابق ایران به تحقیر، «نوکر آمریکا» خوانده می‌شود.

هر چند که برخی مورخان، تاثیر رویدادهای سال ۳۲ را بر روابط محمدرضا شاه و آمریکا، کلیدی توصیف می‌کنند، اما بهرحال این رابطه، قدمتی بیش از سال ۳۲ دارد.

یرواند آبراهامیان، مورخ ساکن نیویورک
یرواند آبراهامیان، مورخ ساکن نیویورک
ایرج امینی کسی است که گفته می‌شود پدرش با خواست و فشار آمریکایی‌ها به نخست‌وزیری رسید. او در پاسخ به این سؤال که آیا محمدرضا شاه گوش‌به‌فرمان آمریکا بود؟ می‌گوید: «مسلما شاه که نقش انگلیسی‌ها را در ماجرای کناره‌گیری رضا شاه از سلطنت دیده بود، طبیعتا به مقدار زیادی بر روی سیاست خارجی حساب می‌کرد. اما حرف‌شنوی به آن شکلی که شایع است و می‌گویند، به عقیده من خیلی اغراق‌آمیز است. فکر می‌کرد برای ثبات مملکت باید مقداری از آمریکا و کمتر از انگلیس، حرف‌شنوی داشته باشد. ولی ایشان نوکر آمریکا نبود.»

مصدق و آمریکا

در سال ۱۳۳۰، وقتی دولت ایران بیش از هر زمان دیگری تمام توانش را صرف ملی‌کردن نفت می‌کرد، محمدرضا شاه پهلوی در اهمیت دادن به آمریکا و تلاش برای استفاده از نیروی آنها برای کنترل نفوذ بریتانیا و روسیه، تنها نبود.

ایرج امینی معتقد است که شخص محمد مصدق در آغاز جنبش ملی کردن نفت، بر روی حمایت آمریکا حساب کرده بود.

او می‌گوید: «دکتر مصدق هم اگر روی پشتیبانی آمریکا حساب نمی‌کرد، من فکر می‌کنم تا این حد بر روی سیاستی که در پیش گرفته بود، پافشاری نمی‌کرد.»

البته تلقی و تصور مصدق از حمایت آمریکا نیز در واقع نتیجه عملکرد ایالات متحده آمریکا بود.

به گفته عباس میلانی، آمریکا چنان از جنبش ملی کردن نفت حمایت می‌کرد که برخی این جبنش را یک حرکت وابسته به آمریکا می‌خواندند.

نویسنده کتاب «نگاهی به شاه» می‌گوید: «آنقدر برخورد آمریکا – دستکم در آغاز – با جنبش نفت متفاوت بود که انگلیسی‌ها و حزب توده اعتقاد داشتند (و حزب توده این را در تبلیغاتش هم مدام می‌گفت) که جنبش ملی کردن نفت، برخواسته آمریکا است تا نفوذ پیر استعمار را در ایران کم کنند.»

خط قرمز

اما این حمایت، خط‌ قرمزهایی هم داشت چرا که در نهایت مسئله منافع ملی آمریکا، اولویت اصلی سیاست خارجی این کشور بود.

یرواند آبراهامیان معتقد است که خط قرمز آمریکا، به دلیل آمریکایی بودن اکثریت شرکتهای نفتی اصلی جهان، کنترل صنعت نفت بود.

او می‌گوید: «از آنجا که شش شرکت از هفت شرکت بزرگ نفتی یا هفت‌خواهران نفتی، آمریکایی بودند، این مسئله مستقیماً بر آمریکا تأثیر می‌گذاشت. در واقع اگر شرکت‌های نفتی، کنترل صنعت نفت جهان را از دست می‌دادند به این معنا بود که آمریکا و بریتانیا کنترل صنعت نفت را از دست داده‌اند. و این موضوع از نقطه نظر آنها، انتقال قدرت جهانی از غرب بود.»

چه پافشاری محمد مصدق در مذاکرات نفت و بن‌بست تاریخی و چه گسترش روزافزون قدرت و نفوذ حزب کمونیستی توده در ایران، در نهایت سلسله اتفاقات بسیاری در کنار هم کار را به جایی رساند که دولت آمریکا به نتیجه‌ای سرنوشت‌ساز برای آینده محمد مصدق رسید. در ادامه سلسله برنامه‌های سقوط در هفته‌های آینده مفصل خواهیم شنید که چگونه آمریکا از حامی مصدق به خطرناک‌ترین دشمن او بدل شد.

(در قسمت بعدی برنامه سقوط به یکی دیگر از بازیگران عرصه سیاست داخلی ایران در آن سال‌ها خواهیم پرداخت: اسلامگرایان. از روحانیون میانه رو مانند آیت‌الله بروجردی، تا سیاستمداری فعال و مطرح چون آیت‌الله کاشانی و سازمانی مخفی و تروریستی به نام فدائیان اسلام. اسلامگرایان چقدر بر تحولات سیاسی دهه ۲۰ تاثیر داشتند و به دنبال چه بودند؟)
XS
SM
MD
LG