لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۵:۵۸

پایان جنگ اول، سقوط قاجاریه و ظهور پهلوی


نقاشی بر دیوار کاخ گلستان، یکی از قدیمی‌ترین بناهای به یادگار مانده از سلسله قاجاریه
نقاشی بر دیوار کاخ گلستان، یکی از قدیمی‌ترین بناهای به یادگار مانده از سلسله قاجاریه

در بخش‌های پیشین تأثیرات جنگ بر جهان در آستانه قرن بیستم را بررسی کردیم. آخرین قسمت از سری برنامه‌های جنگ‌اول به تأثیر کلی جنگ بر ایران اختصاص دارد.

برنامه «جنگ اول»، قسمت آخر: پایان قاجاریه، آغاز پهلوی
please wait

No media source currently available

0:00 0:11:58 0:00
لینک مستقیم

جنگ جهانی اول که آغاز شد، شاه جوان ایران که در نتیجه قانون‌شکنی پدرش بر تخت سلطنت نشسته بود، به تازگی تاجگذاری کرده بود. وقتی جنگ تمام شد، ایران چهار سال پرماجرای سخت را با اشغال و شورش و درگیری و قحطی سپری کرده بود؛ چهار سالی که کشور را به زانو درآورده بود و اوجی کم سابقه از نابسامانی سیاسی-اقتصادی، سراسر مملکت ایران را فرا گرفته بود.

مجید تفرشی، مورخ ساکن لندن ایران بعد از جنگ را چنین توصیف می‌کند:

«در فاصله بین پیروزی انقلاب مشروطه و آغاز جنگ جهانی اول، ما شاهد شکل‌گیری تدریجی نهادهای مدنی در ایران هستیم. اگر چه دولت‌ها قوی نبودند، اما به هر حال پارلمان و دولت روز به روز قو‌ی‌تر می‌شدند و به تدریج، مملکت نظم و نسق می‌گیرد.
شروع جنگ جهانی اول برای ایران، شروع بی‌قانونی و ابتدای بسیاری مشکلات است. از جمله این مشکلات، گردن‌کشی‌های محلی است. که البته منظور من تنها جنبه منفی نیست. برخی هم در پی ناامیدی از وضعیت کشور و وقتی می‌بینند از راه قانونی به نتیجه نمی‌رسند، سر به شورش برمی‌دارند. در آذربایجان. در گیلان. در جنوب.»

و در این فضای نابسامان ناامن، بازی قدرت‌های بین‌المللی در ایران نیز وارد مرحله تازه‌ای شد.

مسئله این بود که روسیه انقلابی دیگر علاقه‌ای نداشت که همانند سال ۱۹۰۷ میلادی، در همدستی با بریتانیا نفوذش را بر ایران حفظ کند.

پیش از ثبات و اسقرار اتحاد جماهیر شوروی و حمایت‌های این کشور از احزاب کمونیست در سراسر جهان، وقتی جنگ تمام شد، بریتانیا خود را در ایران تنها دید؛ فرصتی استثنایی برای اینکه ایران نیز مانند باقی خاورمیانه به مستعمره این کشور تبدیل شود.

یرواند آبراهامیان، مورخ ساکن نیویورک و نویسنده کتاب «ایران بین دو انقلاب» می‌گوید:

«بریتانیایی‌ها همیشه این استدلال را مطرح می‌کردند که در ایران حضور فعال دارند تا از ایران در برابر امپریالیسم روسیه، حفاظت کنند. با این استدلال وقتی امپراتوری روسیه فروپاشید، ایران باید از نفوذ بریتانیا نیز رها می‌شد.
اما آنچه رخ داد کاملا برخلاف این موضوع بود. نقشه جرج کرزن، دیپلمات ارشد بریتانیا در امور ایران این بود که ایران را در سال ۱۹۱۹ به بریتانیا ملحق کند. قرارداد ۱۹۱۹ بریتانیا و ایران که میان او و وثوق‌الدوله امضا شد، ایران را به مستمعره بریتانیا تبدیل می‌کرد و اگر اجرا می‌شد، بریتانیا از دریای مدیترانه تا شرق هند را به زیر سلطه خود در می‌آورد و به نوعی می‌توان آن را قرارداد گسترش امپراتوری بریتانیا به سراسر ایران تعبیر کرد. اما به دلیل مقاومت درون ایران، این قرارداد شکست خورد.»

وقتی خبر مذاکرات پنهانی وثوق‌الدوله و جرج کرزن در روزنامه‌های تهران منتشر شد، موجی از اعتراض کشور را فراگرفت و در نهایت با مخالفت سرسختانه نمایندگان مجلس و رجال سیاسی، قرارداد ۱۹۱۹ ناکام ماند.

اما بریتانیایی‌ها کوتاه نیامدند. نه کرزن که در پایان سال ۱۹۱۹ وزیر امور خارجه شد و نه نظامیان این کشور که اوضاع ایران را از نزدیک دنبال می‌کردند.

در این زمان که به نظر می‌رسید خوانین محلی یکی پس از دیگری کنترل بخشی از کشور را به دست گرفته‌اند، حمایت از یک چهره قدرتمند برای بازگرداندن ثبات و امنیت به ایران، به ایده‌ای جدید گروهی از بریتانیایی‌های بانفوذ برای حل مسئله ایران تبدیل شد.

شاهین بخت بر شانه‌های یک افسر فوج قزاق نشست؛ مردی به نام رضاخان.

مجید تفرشی درباره این افسر قوای قزاق می‌گوید:

«رضا خان در دوران مشروطیت و پس از آن، یک درجه‌دار ساده در قوای قزاق بود. به تدریج در دیویژن قزاق رشد می‌کند. در سال‌های جنگ در چندین عملیات شرکت می‌کند و به عنوان یک آدم قاطع و مدیر در عرصه نظامی ایران، شهرتی برای خودش کسب می‌کند.
در فاصله سال‌های ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۱ که قرارداد بریتانیایی‌ها شکست می‌خورد، گفته می‌شود بر اساس لیاقت خودش و البته به عنوان کشف ژنرال ادموند آیرونساید ]فرمانده وقت ارتش بریتانیا[ به عنوان بازی نظامی کودتایی که قرار بود انجام شود، انتخاب می‌شود.»

ژنرال آیرونساید، فرمانده ارتش بریتانیا که گفته می‌شود، رضا خان را برای انجام کودتا انتخاب کرد.
ژنرال آیرونساید، فرمانده ارتش بریتانیا که گفته می‌شود، رضا خان را برای انجام کودتا انتخاب کرد.

بدین ترتیب رضا خان، دو سال بعد از شکست قرارداد ۱۹۱۹ و اوج‌گیری روزافزون نابسامانی دولت مرکزی در ایران، همراه با سربازان مسلحش وارد تهران شد و در کودتایی که امروز به نام کودتای ۳ اسفند می‌شناسیم، ادارات دولتی را اشغال کرد، گروه بزرگی از رجال سیاسی را بازداشت کرد و روزنامه‌نگار همدستش، سیدضیا‌ء‌الدین طباطبایی را به نخست‌وزیری رساند.

شرح این واقعه که در فاصله سه سال بعد از پایان جنگ جهانی اول رخ داد، از یرواند آبراهامیان:

«یکی از آثار قرارداد ۱۹۱۹ این بود که به احساسات ضدبریتانیایی دامن زد. ضمن اینکه در غیاب تزار، ملی‌گرایی ایرانی تنها یک دشمن در برابر خود می‌دید که آن هم بریتانیا بود.
در چنین شرایطی در سال ۱۹۲۰، نقشه جرج کرزن به کلی غیر قابل اجرا به نظر می‌رسید و هیچ راهی وجود نداشت که ایران به بریتانیا ملحق شود. از اینجا میان بریتانیایی‌ها اختلاف نظر به وجود آمد. در تهران، سفارت بریتانیا زیر نظر کرزن بود که حالا وزیر امور خارجه شده بود و می‌بایست، ایده او را دنبال می‌کرد.
اما ژنرال آیرون‌ساید که فرمانده ارتش بریتانیا بود، نگاهی واقع‌بینانه داشت و معتقد بود که الحاق ایران به امپراتوری بریتانیا، شدنی نیست. و همین ژنرال بود که استراتژی کمک به رضا‌خان برای انجام یک کودتا را برنامه‌ریزی کرد. ایده، این بود که ایران مستقل بماند. قرارداد ۱۹۱۹ به کلی ملغی شود. و همچنین ایران در مناقشه روبه‌افزایش بریتانیا و شوروی، بی‌طرف بماند که اینها همه سیاستهای رضاخان هم بود.
به بیان دیگر در بحث اینکه آیا بریتانیایی‌ها در این کودتا دست داشتند یا نه، پاسخ این است که کودتا با حمایت آیرون‌ساید و ارتش بریتانیا انجام شد در حالی که کرزن و وزارت امور خارجه مخالف بودند و می‌خواستند ایران به امپراتوری بریتانیا ملحق شود.»

بدین ترتیب رضاخان وارد تاریخ معاصر ایران شد و تأثیر عمیق سیاست‌هایش برای دهه‌ها سرنوشت سیاسی ایران را رقم زد.

پیروزی کودتا با حمایت روشنفکران و آزادیخواهانی روبه‌رو شد که به دنبال ثبات و امنیت برای ایران بودند. رضاخان که حالا شده بود «سردار سپه»، سوار بر این موج ستایش و خوشنودی تا سرنگونی کامل خاندان قاجار و تاسیس سلسله‌ای تازه به نام پهلوی، پیش‌ رفت.

رکسان فرمانفرمائیان، استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه کمبریج که خود از شاهزادگان قاجار است، معتقد است، مهم‌ترین تاثیر جنگ جهانی اول بر ایران، انقراض قاجاریه و ظهور رضاخان است. او می‌گوید:

«یکی از دلایل اصلی پایان یافتن کار سلسله قاجاریه این بود که بریتانیایی‌ها به حمایت از قاجار پایان دادند و در عوض به رضاخان روی ‌آوردند که یک مرد استثنایی در بریگاد قزاق بود و در سراسر کشور خدمت کرده بود.
در واقع سیاست این بود که بروند سراغ یک چهره قوی که بتوانند به عنوان طرف معامله رویش حساب کنند . یکی از ابعاد مهم این سیاست انتخاب چهره قوی، این بود که شخص مورد نظر نباید به خاندان و خانواده‌های بانفوذ مرتبط باشد. در خاورمیانه و ایران در آن زمان بسیار رایج بود که رجال سیاسی همه به خاندان بزرگی وابسته بودند.
سلسله قاجار هم به یک ایل بسیار بزرگ وابسته بود که در بخش‌های مختلف مناطق ترک‌نشین ریشه داشت. اما رضاخان اینچنین نبود. او از یک خانواه بسیار کوچک از شمال کشور می‌آمد و از سوی یک ایل و قبیله بزرگ حمایت نمی‌شد. از زاویه دید بریتانیا، او یک شریک مناسب بود که می‌شد طرف مذاکره قرار بگیرد.»

رضاخان هفت سال بعد از پایان جنگ جهانی اول در مجلس مؤسسان، سوگند پادشاهی یاد کرد و شد رضا شاه؛ رضا شاهی که دیگر کار چندانی با انقلاب مشروطه نداشت.

او یکه‌تاز قدرت سیاسی کشور ماند تا روزی که دوباره جنگ شود، دوباره قدرت‌های اروپایی در برابر هم صف بکشند، دوباره نقشه‌های جنگی پیچیده جای دیپلماسی و مذاکره را بگیرد و دوباره آلمان بشود مسئله جهان و از شرق تا غرب کره زمین در آتش جنگ بسوزند، رضا شاه، مهمترین نتیجه جنگ جهانی اول بود برای ایران، و ماند تا شد بزرگترین قربانی جنگ جهانی دوم در ایران.

باقی میراث جنگ اول در سراسر جهان هم وضعیتی بهتر از رضا شاه نداشتند. سؤالات بی‌پاسخ مانده قرن بیستم در پایان جنگ اول، ۲۵ سال بعد در جنگ جهانی دوم، پاسخ خود را یافتند...

XS
SM
MD
LG