لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۵:۰۱

من یارِ مَش حسنم


احمدی‌نژاد به خوابم آمد تا چند طرح عمرانی را افتتاح کند.

رفتم جلو و ورودش را به خوابم خوش‌آمد گفتم. گفت:«شما هنوز استعفا ندادی؟» گفتم: «من چکاره‌ام که استعفا بدم؟» دستی به ریشش کشید و گفت: «یه قیچی بده من این طرحای عمرانیتو پاره کنم برم.»

قیچی پیدا نکردم. گفتم: «نداریم» با دندان به جان همه طرح‌های عمرانیم افتاد و روبانشان را پاره کرد و گفت: «مدیریت انقلابی رو حال کردی؟ آدم باید از همه جاش برای اداره کشور استفاده کنه.»

گفتم: «احسنت! راستی از آقای مشایی چه خبر؟» در حالی که هنوز مقداری روبان طرح‌های عمرانیم از دهانش بیرون زده بود بغض کرد و لب باغچه نشست. آهی کشید و صداش صدای خانم لیلا فروهر شد و خواند: «کاشکی دل سنگ بودی/ تا که دلتنگ نبودم/ کاشکی بد بودی تا من/ این همه یکرنگ نبودم» من هم دم گرفتم: «دل ای دل ای دل ای دل ای دل» گفت: «تو حالت از منم بدتره که.»

ناگهان ‌همهمه‌ای در خوابم به پا شد. علی ربیعی وزیر سابق کار آمد. تا احمدی‌نژاد را دید به سمت او حمله‌ور شد. احمدی‌نژاد پر زد و رفت روی دیوار نشست. ربیعی گفت: «این مگه پروازم می‌کرد؟» گفتم: «شما خودت برادر عبادی، بهتر از ما میدونی.»

سرش را گذاشت روی شانه‌ام و گریه کرد و گفت: «عباد چیه؟ من دیگه وزیر کارم نیستم، من یارِ مَش حسنم.» نازش کردم و گفتم: «نازی نازی، تو پوست پیازی.»

احمدی‌نژاد از همان روی دیوار داد زد: «آبو بریز همونجایی که می‌سوزه.» ربیعی پا شد ایستاد.

گفتم: «کجا؟ تازه می‌خواستم بپرسم این ماجرای دختر پزشکیان چیه؟» گفت:«من برم این برج بلند دموکراسی رو بیارم برم رو دیوار دهن اینو...» از خواب پریدم.

همیشه وقتی کسی توی خوابم می‌خواهد با دهان دیگری کاری کند از خواب می‌پرم.

XS
SM
MD
LG