لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۸:۱۰

یک جلسه پرحجم و کم‌نور با رهبری


خواب دیدم به اتفاق هیئت دولت خدمت معظم رهبری رسیده‌ایم. نور اتاق بسیار کم بود و با سختی حضار را می‌دیدم و نمی‌دانستم دور برم چه کسانی نشسته‌اند. سعی کردم با لمس بفهمم. دستم را دراز کردم و شیء دراز و پرحجمی توی دستم آمد. صدایی گفت: «ول کن! ول کن!»

اسحاق جهانگیری بود. گفتم: «ببخشید مهندس! چرا انقدر نور کمه؟»
اسحاق گفت: «اگه ول کنی بهت میگم.»
ول کردم؛ دماغش بود. گفتم: «به گوشم!»

آرام توی گوشم گفت: «به خاطر مصوبات ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی آقا گفتن جلسه تو نور کم برگزار بشه»

گفتم: «آهان! چقدر خوب! اینجوری مردم می‌فهمن که مسئولین با اونا همدردن»
توی تاریکی توانستم دو تا صندلی خالی را تشخیص بدهم که روی آنها قاب عکس گذاشته بودند و شمعی هم جلویشان روشن کرده بودند. جهانگیری دید توجهم جلب شده. گفت: «به یاد آقایان ربیعی و کرباسیان دو وزیر تازه از وزارت درگذشته فاتحه مع صلوات!»

جماعت صلوات بلندی فرستادند و و شروع کردند به پچ پچ و چند نفر هم هق هقشان بلند شد. صدای حسن روحانی آمد که داشت نوحه می‌خواند: «آن گل که به چمن بیشتر می‌دهد صفا/ مجلس با استیضاح امانش نمی‌دهد»

همه داشتند آه و ناله می کردند و ضجه می‌زدند. که ناگهان صدای آقای وحید حقانیان توی فضا پیچید: «آقا...آقا»
هیئت دولت یک صدا با لحن حزن‌انگیزی تکرار کردند: «آقا...آقا»
حقانیان داد زد: «بابا میگم آقا دارن میان آماده باشید!»
صدای معصومه ابتکار آمد: «وا! چرا یالله نمی‌گید شاید خانوما آماده نباشن»

در این لحظه رهبری وارد شد و حالت عجیبی بر جمع رفت. من خودم را دیدم که به اذن خدا در فضا معلق شده‌ام. بقیه حضار هم همینطور داشتند توی فضا این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند.

توی فضا داشتیم با آقای علوی وزیر اطلاعات سپر به سپر می‌شدیم که بازهم به اذن خدا به خودم آمدم و دیدم سرجایم نشسته‌ام و رهبری هم بالای مجلس نشسته و دارد با رئیس‌جمهور چاق سلامتی میکند و مجلس حسابی پر نور شده.

نگاهی به اسحاق جهانگیری انداختم. هنوز جای انگشتهایم روی دماغش بود. سرش را آورد جلو و در گوشم گفت: « این نوری که می‌بینی به خاطر وجود آقاست. به شبکه سراسری برق وصل نیست.» و بغض کرد.

خیالم راحت شد که مصوبات ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی زیر سؤال نرفته است. رهبری شروع به حرف زدن کرد. همه دفترچه‌هایشان را درآوردند و شروع به نوشتن کردند. نگاهم به نوشته‌های دکتر قاضی‌زاده هاشمی وزیر بهداشت افتاد. داشت نسخه می‌نوشت. در گوشش گفتم: «دکتر این چشم چپ من گاهی می‌پره. چیکار کنم؟»
گفت: «اونو کَمِش کن. فقط صبح، ظهر، شب بعد از غذا.»
گفتم: «به خدا کمه. فقط عصرا اونم تنوعی!»

آقای حقانیان آمد به سمتم. توی گوشم گفت: «شما دفتر یادداشتت کو؟ نمی‌نویسی حرفای آقا رو؟»
گفتم: «به خدا دفترمو جا گذاشتم. ولی ناخونامو گرفتم، لیوانمم تو کیفمه.»

یک پس گردنی محکم زد که به اذن خدا یکی از در خوردم یکی دیگر از عبدالرضا رحمانی فضلی وزیر کشور که دستش خط خورد و «فرمایش آقا» را «فرمایش عاقا» نوشت. آقای وحید بعد یک صدآفرین هم توی دفتر محمدجواد آذری جهرمی چسباند و رفت. در این لحظه صدای رهبری را شنیدم که داشت می‌گفت: «از اروپایی‌ها، در مسائلی نظیر برجام قطع امید کنید»

اینجا دیدم آقای ظریف دارد برای خانم موگرینی پیامک می‌فرستد:«ببین تو از سرمن زیادی. من لیاقت تو رو ندارم. اوهو اوهو اوهو.»

پس از این رهبری جلسه دیروزِ سؤال از رئیس‌جمهور در مجلس را بسیار خوب و نشانه اقتدار جمهوری اسلامی دانست که در این لحظه روحانی از حال رفت و جمعیت داشت او را روی دست از مجلس بیرون می‌برد که ناگهان به هوش آمد و گفت: «چیکار می‌کنید احمقا؟! الکی بود خواستم خطا بگیرم.» و جست به سمت صندلیش.

و اینجا بود که دوباره وحید حقانیان با شورت داوری فوتبال پرید وسط و یک کارت زرد به دلیل تلاش برای فریب رهبر به روحانی داد. بعد رهبری گفت:«در زمینه اقتصادی باید قوی و پُرحجم کار کرد و تمام خلأها را پر کرد.»

در این لحظه صدای ضرب زورخانه پخش شد و آقای محمدباقر نوبخت کتش را درآورد و با زیرپیراهنی پرید وسط و شروع کرد به چرخیدن دور خودش و من با فریاد «یا اقتصاد پرحجم مقاربتی» از خواب پریدم.

XS
SM
MD
LG