در خبرها آمده که پروندهٔ مهدی يراحی، که آوازش در دل جوشش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» طنينانداز بود، با ۷۴ ضربه شلاق بسته شده است.
به راستی بسته شده آيا؟
با يک نگاه ساده به اتهاماتی که طی اين سالها مهدی يراحی را نشانه گرفتهاند، او را ممنوعالکار، ممنوعالمعامله کرده و به بازجوییهای مکرر و حبس کشاندهاند، میتوان گفت که بیگمان اين پرونده همچنان باز میماند. چرا که آنچه نغمههای شورانگيز مهدی يراحی را برانگيخته، همه آنچه بوده و هست که بر ايران و مردمانش رفته و میرود. از جنوب که زادگاه اوست تا شمال و شرق و غرب. رگ آن نواها که مجازاتهای مهدی يراحی را در پی داشته با نبض مردم جهيده است.
مروری بر اين آهنگهای قدغن، از ابتدای دههٔ ۹۰ تا کنون، با وضوحی خيرهکننده بيان سرکوب فردی و جمعی است که مردم ايران، فرد و جمع زيستهاند و افتاده و برخاستهاند.
در سالهای آغازين دههٔ ۹۰، پس از احضار از جانب پليس امنيتی بهدليل همراهی با اعتراضات مردمی در حمايت از کارون، مهدی يراحی در آهنگ خاک (۱۳۹۴) برای آلودگی هوای اهواز چنين خواند:
هوا هر روز بدتر/ آب کمتر/ تمام کار مردم انتظاره
مگه میشه نشه کاری واسش کرد/ واسه خاکی که آنقدر درد داره
یه شهری که طلا توی رگاشه/ بذار خون تنش خرج خودش شه
...یه خاکی که به دنیا نفت میده/ بذار چند قطرشم خرج خودش شه...
بعد از ابراز همبستگی با اعتراضات کارگران شرکت ملی فولاد در دیماه ۱۳۹۷ که احضار مهدی يراحی را در پی آورد، در آهنگ پاره سنگ، به درازا کشيدن بیدليل جنگ ايران و عراق را، که برای مردم جز خسران نداشت، به پرسش کشيد.
نمیدونم چرا نمیتونم بفهمم اینو/چرا به ختم جنگ این همه درنگ خورد
و یه نسل دیگه رفت جنگ برنگشت/رفت و رفت و برنگشت
...به من یک نفر بگه کجای کاریم/ تقاص جنگو پای چی باید بذاریم/چرا هنوز زندگی نداریم...
در سالهایی که فرا رسيد، مهدی يراحی مانند بسيارانی از ملت ايران، بیوجودی حاکمان و پوچی وعدههای مدعيان اصلاح را روز به روز بيشتر لمس کرد. پس از اعتراضات دی ۹۶ در نامهای به حسن روحانی، رئیسجمهور وقت ایران، قلم به شکايت از کردار مسئولان در برابر مشکلات و برخورد آنان با مخالفان برداشت و به شِکوِه از بیپناهی مردم و پراکندگیها رسيد.
او برای همدردی با مردم سيلزده جنوب در سال ۹۸، در آهنگ اهل النخل خواند:
نِبحِر ابمایِ الخیروالله و انغَنِّی للهورـ دریای رنجمان را در مینوردیم و برای نیزار (هور) ترانه سر میدهیم/
وشَحلَه مِن طورِ الشَّمِس من تِعزِفِ النّورـ و چه چیزی از این زیباتر که با لهجهٔ خورشید بخوانی و بنوازی/
بس انت یا ریح تسمع غنانه ـ تنها تویی ای باد سرگردان که درددلمان را میشنوی
در همين سال پس از سرکوب خيزش سراسری مردم در آبان، يراحی در آهنگ سرسام خواند:
قاضی زیاد میشود وقتی عدالت نیست /ما حق به جانب همه شاکیان هم هستیم
ما چشم میدوزیم به اعدام یکدیگر/غافل از اینکه روز دیگر متهم هستیم
در همراهی فعالانه با معترضان به شليک فاجعهبار به هواپيمای اوکراينی، مهدی يراحی صدایش را رسا کرد که باید سپاه پاسداران را نقد کرد.
در آهنگ «عکس شد» برای قربانيان اين فاجعه خواند:
زمستون سرد به این خونه زد که با یاد هم تنها شیم/ جز این قاب عکس کجا میشه رفت که بازم کنار هم باشیم/یک لحظه حتی باور نکردم سقوطمو/با دست خودم به خاک سپردم تابوتمو تابوتمو/عكس میشد زندگيم عكس میشد لحظههام /عكس شد
واکنش حاکمان به اين صدای شاکی چه بود؟ تنها و تنها احضار و ممنوعيت و ممنوعيت. مهدی يراحی اما خم به ابرو نياورد. جانب وهم فرو نهاد وبه سوی روشنایی حقيقت رفت.
در آهنگ لاکپشت خواند:
وای بر ما که در این دور تسلسل دردیم /بت چو بشکست دور تبری میگردیم
شکوه از زخم تبر شیوهٔ اجدادی ماست/ غم آزادگی ما همهٔ شادی ماست
مهدی يراحی در طی اين مسير به فهم جايگاه اساسی مبارزهٔ زنان ايران برای حقخواهی و آزادی راه برد. صدای زنان بهپاخاسته را با گوش جان شنيد. در آهنگ دخترانه، تقديم به سحر خداياری، دختر آبی که در اعتراض به ممنوعيت ورود زنها به ورزشگاه خود را آتش زد، خواند که:
آروم بگیر ای دختر آبی/ آروم بگیر شب مهتابی/ آروم بگیر ای دختر شبها /آروم بگیر ای دختر فردا ابری که دنیاتو سیاه کرده/ بارون میشه اشکاتو میشوره / چشماتو وا کن رو به خورشیدی/ که با تو از رنگین کمون میگه/ بعد از هجوم وحشی طوفان /از باور یه آسمون میگه
و چنان که بايد و رخ داد، درک جايگاه مرکزی بپاخاستگی زنان برای رهایی مردم ايران، آهنگهای مهدی رياحی را، با شعرهای شاعرانی چون مونا برزویی که نامش را میشناسيم، و ديگرانی که نامشان را محفوظ نگه داشتهاند، به سرودههایی ماندگار در حافظهٔ جمعی بدل کرد.
اينگونه، در سرود زندگی تابلویی باشکوه از برپاخاستگی ملت ايران تصوير میشود که با هزار رشته به ديروزهای خونين اين چهار دهه و اندی پيوند خورده است.
به نفرینِ گیرندهٔ مادران / به فریادِ پاشیده بر آسمان /به خشمِ خروشیده از خاوران /به عصیانِ بِشْکوهِ نسلِ جوان/برون کن سر از زیرِ یوغِ بردگی/بر آور سرودِ زندگی!/رها کُن دل از بغضِ مانده در گلو/تو هم با همهٔ جهان بگو/ زن، زندگی، آزادی /بزن پا، بزن پا، به تختِ واژگون!/ بِشو دست و صورت به آبشارِ خون/به مهسا، به نیکا، به خشم و خون نگر/به آبانِ از کشته لالهگون نگر
و در سرود زن از جوشش خواهری و برادری و عاشقی در دل رودرویی با ستمکاران خواند که در چهار گوشهٔ ايران در کویها و برزنها گسترده بود و با خون صدها تن از جوانان آزاديخواه مهر خورد.
به نام تو، که اسم رمز ماست / شبِ مهسا، طلوع صد نداست/بخوان، که شهر، سرودِ زن شود /که این وطن، وطن شود./... برادرم، که سنگر من است / چو سایهسارِ روشن است/دویدنش، فراخ سینهاش/ چو جانپناه و مأمن است/...
در اينجا، ديوارکشی جنسيتی که قانون شرع حاکمان حافظ آن است فرو میريزد. آزادی زنان، آزادی وطن است و استيفای حق ملت در گرو دستيابی زنان به آزادی و حقوق انسانی است. پس حيرتآور نيست اگر آهنگ روسریتو در بيار که مهدی يراحی در ادامه میخواند خشم حاکمان را بيش و بيشتر برمیانگيزد:
روسریتو در بیار /آفتاب داره غروب میکنه /روسریتو در بیار، عطر تو، هوا رو خوب میکنه /روسریتو در بیار /موهاتو باز باز باز کن /عشق من نترس/برقص /به بوسه اعتراف کن /زن، زندگی، آزادی
واقعيت اين است که حجاب اجباری پرچم ايدئولوژيک نظم آزادیکش و چپاولگر حاکم است. هم از اين روست که مرگ مهسا، خيزشی سراسری را جرقه زد که در متن آن جنبشهای اعتراضی و شورشی دهههای گذشته به هم پيوستند و ربط بنيادی مبارزه عليه حجاب اجباری و ديگر خواستهای اعتراضی اجتماعی و سياسی را به نمايش گذاشته شد.
امروز، حتی حاکمان معترفاند که با وجود احيای گشت ارشاد پس از سرکوب خونين اعتراضات، و علیرغم به ميان آوردن ترفندهای تازه با صرف بودجههای هنگفت، نمیتوانند حجاب اختیاری را مهار کنند. چنانکه نخواهند توانست مانع اعتراضات اجتماعی شوند که هر روز نارضايتی فزايندهٔ مردم را پيش چشم میگذارد. و نيز از خفه کردن صدای آنان که جانب مردم را گرفتهاند ناتوانند.
سخنان مهدی يراحی پس از مراسم شلاق گواهی روشن بر اين واقعيت است. او ندا داد که آزادی هزينه دارد و اعلام کرد که قدر آگاهی را که بدان رسيده میشناسد و با پشت کردن به رانت جنسيتی به انتخاب خويش کنار زنان حقخواه میايستد.
آنچه بر مهدی يراحی گذشت بار ديگر نشان میدهد که سرکوب جنسيتی پايههای نظم و نظامی را ريخته که همهٔ آحاد ملت را از حقوق انسانی بیبهره میکند؛ و در راس سلسله مراتب قدرت در نظام ولايت فقيه، مافيای قدرت بر جان و مال ملت حکم میراند.
مهدی يراحی اجازه نداد پروندهاش را به سياقی که اراده کردهاند ببندند. او مجازات شرمآور حاکمان را به پروندهای بر ضد ظلم و زور بدل کرد. هديهای غرورانگيز در آستانهٔ هشتم مارس، روز جهانی زن.