مقامهای اسرائیلی و آمریکایی هفتههاست که میگویند برنامهٔ موشکی ایران به تهدیدی تازه و رو به گسترش تبدیل شده است؛ تهدیدی که در صورت تداوم روند کنونی میتواند بار دیگر ایران و اسرائیل، را به یک رویارویی نظامی مستقیم بکشاند.
بازسازی سریع توان موشکی ایران پس از جنگ ۱۲ روزه، نگرانیهای امنیتی اسرائیل را تشدید کرده و احتمال بازگشت چرخهٔ تنش و درگیری را افزایش داده است.
دنیس سیترینوفیتش، محقق ارشد در انستیتوی مطالعات امنیت ملی در اسرائیل، در گفتوگو با رادیوفردا به بررسی چرایی ناکامی دستاوردهای نظامی اسرائیل در ایجاد بازدارندگی پایدار و نقش تعیینکنندهٔ آمریکا میپردازد.
آقای سیترینوفیتش ۲۵ سال در بخشهای مختلف اطلاعاتی دولت اسرائیل از جمله ریاست بخش مطالعات ایران در مرکز اطلاعات دفاعی این کشور فعالیت کرده است.
او در این گفتوگو همچنین از محدودیتهای گزینه نظامی میگوید و راه مهار تشدید تنش و جلوگیری از جنگی گستردهتر را اجرای پیشنهاد خود، «پیمان عدم تجاوز»، میداند.
این وضعیت تا چه حد جدی است و آیا ما در آستانهٔ یک رویارویی نظامی دیگر میان اسرائیل و ایران هستیم؟
برای پاسخ به این پرسش مهم، به نظر من باید به عملیات «طلوع شیران» بازگردیم؛ عملیاتی که در آن اسرائیل به دستاوردهای منحصربهفرد، شگفتانگیز و شاید عملیاتی دست یافت: حذف سران ارشد، بهویژه فرماندهان نظامی ایران، و همچنین حذف دانشمندانی که در حوزهٔ اتمی فعالیت میکردند؛ هدف قرار دادن تأسیسات غنیسازی نطنز و فردو؛ و البته نابود کردن بیش از ۲۰۰ پرتابگر از سامانه موشکی ایران.
بنابراین، بدون تردید اسرائیل به دستاوردهای مهمی رسید، اما مشکل اینجاست که هیچ تغییر راهبردی رخ نداده است. به این معنا که ایران همچنان ظرفیت ساخت موشکهای خود را دارد و در حال انجام این کار است، زیرا فرض میکند که دور بعدی درگیری محتمل است. همچنین ایران بار دیگر در حال بازسازی ظرفیت غنیسازی خود است. بنابراین وقتی شش ماه بعد به گذشته نگاه میکنیم، میبینیم که دستاوردهای جزئی به دستاوردی راهبردی تبدیل نشدهاند. حتی بدتر از آن، با توجه به اینکه هیچ راهحل سیاسی برای این مسئله وجود ندارد و ایران در حال تقویت توانمندیهای خود است، بدیهی است که اسرائیل سر یک دوراهی قرار گرفته و در حال بررسی انجام حملهٔ دوباره است، با توجه به اینکه ما از ابعاد گسترده خساراتی که این موشکها میتوانند به ما وارد کنند، آگاه هستیم.
اما هدف یا موفقیت راهبردی که اسرائیل بهدنبال آن بود و به آن نرسید، چه بود و چرا باید ادامه دهد؟ اسرائیل بهدنبال چه چیزی بود؟
اسرائیل وارد این جنگ شد تا توانمندیهای ایران برای ساخت موشکهایی که اسرائیل را تهدید میکنند، از بین ببرد. همین موضوع دربارهٔ توانمندیهای هستهای نیز صدق میکند. اما مشکلی که با آن روبهرو هستیم، شاید فقدان درک این واقعیت باشد که ایران توانمندیهای بومی برای ساخت این ظرفیتها را دارد؛ یعنی ایران برای ساخت موشک نیازی به کمک خارجی ندارد. همین مسئله دربارهٔ غنیسازی نیز صادق است. بنابراین مشکل این است که حتی اگر بتوانیم آنها را متوقف یا کند کنیم، نمیتوانیم مانع بازسازی این توانمندیها شویم. شاید تصور میکردیم این کار سالها طول بکشد، اما در عمل ماهها زمان میبرد، چون ایران هم انگیزه دارد و هم توانایی بازسازی قدرت خود، عمدتاً در حوزهٔ موشکی، و همچنین در حوزهٔ هستهای و بهویژه غنیسازی.
بنابراین وقتی به آینده نگاه میکنیم، روشن است که ایران دوباره به نقطهای بازمیگردد که پیش از عملیات «طلوع شیران» در آن قرار داشت. در نتیجه این پرسش مطرح میشود که اسرائیل در یک جنگ آینده چه چیزی میتواند به دست آورد. من پاسخ آن را نمیدانم، اما میدانم که وضعیت کنونی نشان میدهد که مشکلات مربوط به ایران حل نشده و اسرائیل باید بارها و بارها با آنها روبهرو شود.
پرسش اصلی این است که اگر فرض کنیم دوباره به آنها حمله خواهیم کرد، و متأسفانه با توجه به درسهایی که از جنگ گرفتهاند، شاید آنها توانمندی بیشتری برای ضربه زدن به ما داشته باشند. اگر فرض کنیم وارد جنگی دیگر و پرریسکتر با ایران شویم، راهحل یا نقطهٔ پایان آن چه خواهد بود؟ زیرا همانطور که اکنون میبینیم، دوباره به نقطهٔ صفر بازمیگردیم. این معضل، موضوعی است که بهشدت در بحثهای داخلی اسرائیل بازتاب دارد. و بیش از این، من نمیگویم که در یک وضعیت فوری و قریبالوقوع هستیم. فکر میکنم هنوز زمان لازم است. اما در نهایت، اگر این روند کنونی ادامه یابد، ایران در حال افزایش ظرفیتهای خود باشد، اسرائیل بهدلیل خطر متوجه خود تهدید به توقف آن کند و هیچ راهحل سیاسی وجود نداشته باشد، به نظر من در سال ۲۰۲۶ احتمال بالایی وجود دارد که شاهد تشدید تنش دیگری میان اسرائیل و ایران باشیم.
با توجه به رویکرد کلی دونالد ترامپ نسبت به خاورمیانه و مسئله مداخلهٔ نظامی، نخستوزیر اسرائیل تا چه اندازه میتواند رئیسجمهوری آمریکا را قانع کند که با یک اقدام نظامی تازه موافقت کند.
این پرسش بسیار مهمی است، زیرا بدون چراغ سبز آمریکا، اسرائیل برای حمله به ایران با دشواری زیادی مواجه خواهد شد. نه اینکه ما توان انجام آن را نداشته باشیم، اما نمیتوانیم در حوزهٔ مسئولیت سنتکام بدون هماهنگی با آنها عمل کنیم.
علاوه بر این، ما به توانمندیهای دفاعی آمریکا نیاز داریم تا در برابر موشکها و تهدیدات از خود دفاع کنیم. بنابراین، به چراغ سبز نیاز داریم. به نظر من، در متقاعد کردن رئیسجمهور ترامپ برای آغاز جنگی دیگر علیه ایران، با کوهی از موانع روبهرو خواهیم بود. باید به خاطر داشته باشیم که آمریکا تنها در چارچوب پروندهٔ هستهای حاضر به کمک به اسرائیل در برابر ایران بود. اما اکنون که رئیسجمهور ترامپ میگوید این برنامه نابود شده، قطعاً متقاعد کردن او دربارهٔ خطر موشکی برای ما بسیار دشوار خواهد بود.
افزون بر این، بازگشت به جنگی دیگر در حالی است که جمهوریخواهانِ حامی ترامپ، او را به خاطر جنگ قبلی مورد انتقاد قرار میدهند. ما به این چراغ سبز نیاز داریم، اما با توجه به خویشتنداری او و اینکه خود را رئیسجمهور صلح، بهویژه در خاورمیانه، میبیند، متقاعد کردنش بسیار سخت خواهد بود.
در روزهای اخیر با تحلیلگرانی صحبت کردهام که از به بنبست رسیدن مسیر دیپلماتیک بهدلیل موضوع موشکها سخن میگفتند، زیرا هیچکس مسیر روشنی را نمیتواند تصور کند؛ بهویژه از آن جهت که ایران موشکهای خود را بهعنوان یک راهبرد دفاعی و مهمترین ابزار در اختیار خود میداند. شما اخیرا به همراه علی واعظ، رئیس بخش ایران در گروه بینالمللی «بحران»، مقالهای نوشتید و در آن پیشنهاد یک پیمان عدم تجاوز میان ایران و اسرائیل با میانجیگری آمریکا را مطرح کردید که از این طریق بتوان مسیر دیپلماتیک را هموار کرد. تا چه حد واقعبینانه است که در این مقطع تصور کنیم به جای مسیر نظامی، یک مسیر دیپلماتیک دنبال خواهد شد؟
نخست باید به یاد داشته باشیم که در یک وضعیت بنبست قرار داریم. همانطور که اشاره کردید، شانس دستیابی به توافقی میان ایران و آمریکا در پروندهٔ هستهای پایین است، هرچند دو طرف به توافق علاقهمند هستند. اما به نظر من آمریکا فکر میکند ایران پس از جنگ تضعیف شده است، بنابراین میخواهد ایران را وادار به پذیرش چیزهایی کند که ایران هرگز قبول نخواهد کرد؛ مانند غنیسازی صفر در داخل ایران یا محدود کردن ظرفیت و توسعه موشکهای ایران. از این رو، رسیدن به توافق بسیار دشوار خواهد بود.
فرض ما این است که بدون توافق، مسیر تشدید تنش متأسفانه باز است، و باید یک راه بینابین پیدا کنیم؛ یعنی بر این واقعیت بنا کنیم که هیچیک از دو طرف علاقهای به جنگ ندارند. اما مشکل این است که شفافیتی درباره نیتهای طرف مقابل وجود ندارد. با توجه به اینکه هیچیک از طرفین تمایلی به حمله به دیگری ندارند اما از طرف مقابل تهدید میشوند، شاید بتوان از طریق آمریکا نوعی توافق ایجاد کرد که دقیقاً به مسئله تشدید تنش بپردازد و با تضمینهای آمریکا، هر دو طرف مطمئن شوند که طرف مقابل به آنها حمله نخواهد کرد.
باید بپذیریم که متقاعد کردن طرفین برای توافق بر سر چنین چیزی بسیار دشوار است. اما ما معتقدیم با توجه به گزینههای دیگر و پیامدهای آنها، این مسیری است که شاید لازم باشد بررسی شود یا ببینیم چگونه میتوان آن را پیش برد.
چنین پیمانی به ایران تضمین میدهد که اسرائیل در حال آمادهسازی برای حمله نیست، اسرائیل نیز از دولت آمریکا تضمین بگیرد که اگر ایران به اسرائیل حمله کند، آمریکا به اسرائیل در حمله به ایران خواهد پیوست. و البته آمریکا نیز امکان پیشبرد دیپلماسی را بهدست خواهد آورد و شاید بتواند بر اساس آن به توافقهای دیگری در پروندهٔ هستهای برسد.
تاکید میکنم که شانس چنین توافقی بالا نیست. اما با توجه به بنبست دیپلماتیک و این واقعیت که احتمالاً بدون یک توافق سیاسی، به سمت تشدید تنشی خواهیم رفت که بدتر و خطرناکتر از قبلی است، شاید لازم باشد این گزینه بررسی شود. امیدواریم کسی به این نتیجه برسد که ارزش دارد ببینیم آیا میتوان این مسیر را میان دو طرف پیش برد یا نه.
از جهتی، این موضوع با سیاست رئیسجمهور ترامپ در جهت ایجاد صلح و ثبات در منطقه نیز همسو است.
دقیقاً. ما معتقدیم این یک «راهحل در دسترس» است؛ از جلوگیری از تشدید تنش شروع کنیم و سپس قدمهای بعدی را برداریم. قطعاً این چیزی است که میتواند مطرح شود، بهویژه وقتی میزان نفوذ رئیسجمهور ترامپ بر نخستوزیر نتانیاهو را در نظر میگیرید؛ نخستوزیری که احتمالا با هرگونه توافق با ایران مخالفت خواهد کرد. فکر میکنم این به نفع هر دو طرف است. آسان نخواهد بود، اما همانطور که شما گفتید، با تمایل رئیسجمهور ترامپ برای پیشبرد دیپلماسی در خاورمیانه همسو است و شاید بتواند سنگبنای قدمهای بعدی شود.