به موازات شدت يافتن اعتراضات در سوريه و وخامت اوضاع سياسی در اين کشور ،بحث بر سر نقش ايران در تحولات کنونی سوريه نيز بالا گرفته است. اين مسئله ريشه در نقش حمايتی جمهوری اسلامی از حکومت بشار اسد و رقابت بين ايران و متحدين منطقه ای اش با شورای همکاری کشور های خليج فارس دارد.
هفته پيش ويکی ليکس سندی را منتشر کرد که حسين مرتضی، بازرگان معروف لبنانی که روابط نزديکی با حکومت ايران دارد توصيه هايی را به نقل از مقامات ايرانی به بشار اسد برای مهار اعتراضات کرده است. اگر چه نمی توان اين سند را مدرک قطعی در خصوص دخالت جمهوری اسلامی بر عليه معترضين سوری دانست.
ولی در طول يکسال گذشته نسبت هايی چون مشارکت نيرو های سپاه در سرکوب معترضين ، همکاری امنيتی ، حمايت سياسی ،ارسال تجهيزات سرکوب شهری ، انتقال تجربه در زمينه برخورد با اعتراضات خيابانی و ... به حکومت ايران زده شده است. راست آزمايی اين ادعا ها دشوار است. اما موضعگيری مسئولين طراز اول جمهوری اسلامی نشان می دهد که حمايت سياسی نظام از حکومت اسد و رويارويی با جنبش ضد استبدادی در سوريه قطعی است.
اگرچه گرايش هايی در داخل حکومت وجود دارند که از ضرورت مذاکره نيرو های سپاه با مخالفين سوری سخن به ميان می آورند ،ولی آنها در حاشيه هستند. به نظر می رسد وقتی سقوط بشار اسد قطعی شود آنگاه سياست چرخش کامل بسوی مخالفين در دستور کار حکومت قرار می گيرد و تلاش می شود نقطه تلاقی جديدی بين منافع دو کشور بر قرار گردد.
اما شواهد قابل اعتنايی وجود دارد که نيرو های امنيتی و سپاه قدس در تجهيز نرم افزاری و سخت افزاری نيرو های سرکوبگر سوری فعال هستند و حکومت می کوشد مانع از تغيير نظام سياسی در سوريه شود. اين مسئله باعث شده تا مخالفت و رويکرد منفی با جمهوری اسلامی در ميان مخالفان سوری شکل بگيرد. فارغ از درستی و يا نادرستی اين رويکرد، مساله اصلی ذهنيت و تصوری است که وجود دارد و می تواند نوع نگاه آلترناتيو حکومت کنونی سوريه نسبت به ايران را نشان دهد.
در يکی از تصاوير تکان دهنده حملات ارتش سوريه به شهر حمص جمله ای نوشته شده بود که «ما سنی هستيم به اين دليل شيعيان و ايرانيان ما را می کشند!» . اين جمله که حقيقت ندارد نوع نگرش برخی از مردم سوريه را منعکس می سازد. اين نگرش تهديدی جدی برای منافع ملی ايران و موقعيت منطقه ای کشور است.
برخی فکر می کنند چون بشار اسد رابطه نزديکی با جمهوری اسلامی دارد لذا تغيير حکومت وی نفوذ استراتژيک ايران در سوريه را تضعيف می کند و موازنه قوا را به نفع عربستان تغيير می دهد.
لذا پيوندی بين حفظ قدرت منطقه ای ايران و تداوم زمامداری اسد برقرار می سازند. اما واقعيت چنين نيست. رابطه خوب با هر کشوری در دراز مدت محتاج وجود نگرش مثبت در بين مردم آن کشور است. دولت ها به شکل مستقل اعتبار ندارند. اگر نسبت به ايران ذهنيتی منفی در بين بخش مهمی از مردم سوريه پيش بيايد ، آنوقت تداوم رابطه خوب با سوريه و استفاده از امتيازات آن بی معنا می شود. همچنين بايد توجه داشت که رعايت اصول انسانی و مشروعيت حکومت نيز فاکتور های مهمی در سياست خارجی هستند. به عبارت ديگر در قرن ۲۱ نمی توان منافع ملی را در ارتباط با کشوری خارجی ، منفک از چگونگی رابطه و حسن برخورد آن حکومت با اتباعش تعريف نمود. قطعا اقتدار ايران در منطقه پر تلاطم خاور ميانه نيازمند حفظ رابطه خوب با مردم سوريه است. رابطه خوب دو کشور بر مبنای عواملی چون نزديکی عقيدتی علويان به شيعه، خصومت حزب بعث های سوريه و عراق، رقابت ژئوپلتيکی بين سوريه و عراق و اشتراک موضع در تقويت مقاومت در لبنان و ضديت با اسرائيل و آمريکا استوار بوده است. اين مجموعه عوامل باعث شد که سوريه در اغلب بحران ها و تحولات سه دهه اخير خاور ميانه بر خلاف نظر شورای همکاری خليج فارس در کنار ايران بايستد.
حال حفظ اين مزيت از منظر منافع ملی ايران ضروری است. اما استمرار آن به حمايت از خواست مردم سوريه نياز دارد. نبايد در ذهنيت جامعه سوريه ،ايران و شيعه به عنوان نماد های کمک کننده به حکومت سرکوبگر و خونريز اسد نقش بندد. حمايت اپوزيسيون دموکراسی خواه ايران و شيعيان معتدل نقشی بازدارنده و خنثی کننده در برابر اين تهديد دارد. طبيعی است رقبای عرب و سنی ايران ترجيح می دهند تا اين تصور در بين مردم سوريه ريشه بدواند و بدينترتيب آنها بتوانند در سايه طرد ايران، سوريه را در خدمت اهداف سياسی خود بکار گيرند . البته حفظ موقعيت ويژه ايران در سوريه نيازمند معماری جديد است تا با کم رنگ کردن عناصر ايدئولوژيک و بخصوص کنار گذاشتن غرب ستيزی و حذف اسرائيل و مناسبات عقيده از اين معادله کوشيد تا ترکيب متوازنی از عناصر ملی ، فرهنگی و مردم سالار ساخته شود.
البته استفاده از کارت شيعه که ابتکار جمهوری اسلامی بود کماکان مزيت هايی برای ايران دارد. اما نوع استفاده نيازمند تفاوت هايی است تا منجر به تقويت شيعه سالاری و يا سرکوب سنی ها نگردد.
هنوز عقيده ، مذهب و مناسبات دودمانی و قبيله ای نقش زيادی در تنظيم سياست در خاور ميانه دارد. به عبارت ديگر سياست خارجی در اين منطقه هنوز در مرحله گذار به مناسبات مدرن بسر می برد. توجه به اين واقعيات سياست خارجی بهينه برای ايران را مستلزم استفاده از عناصر ملی و مذهبی قرار می دهد. بر خلاف رويکرد ملی گرايانه صرف در دوران سلطنت پهلوی و مذهب - ايدئولوژی بنياد دوره جمهوری اسلامی ، استفاده متوازن از دو عامل برای جلو بردن اهداف سياسی و منطقه ای کارگشا تر است.
شيعيان و علويان در منطقه متحدين اسراتژيک ايران به عنوان بزرگترين کشور محل سکونت شيعيان جهان هستند. از اين عنصر می توان بمثابه ابزاری برای افزايش قدرت منطقه ای ايران و تعامل خوب با کشور های منطقه استفاده کرد. البته لازمه ترکيب متوازن کنار گذاشتن تفسير تهاجمی و راديکال از شيعه است. شيعيان اقليت جهان اسلام هستند. طبيعی است اگر نزاع شيعه و سنی به مرحله تضاد آشتی ناپذير برسد آنگاه ضرر اصلی را شيعيان خواهند کرد. حسن رابطه بين فرق مختلف جهان اسلام و ديگر اديان ، پذيرش پلوراليسم دينی و عقيدتی و پايان دادن به نفرت پراکنی مذهبی و منازعات دينی فضا را برای فعاليت مناسب همه فرقه ها و آئين ها مساعد می نمايد.
بنابراين گروه های مخالف ايرانی از يکسو نقش مهمی در ايجاد تمايز بين حکومت و مردم ايران در ذهنيت جنبش دموکراسی خواهی سوريه دارند و از سوی ديگر نيرو های مذهبی نو گرا در ايران نيز بايد نشان بدهند که خواهان ايجاد هلال شيعی و برتری طلبی شيعيان در جهان اسلام نيستند بلکه مناسباتی برادرانه و برابرانه را طلب می کنند که حقوق همه و از جمله شيعيان به نحو برابر و مناسبی رعايت شود.
در حال حاضر شيعيان بحرين و عربستان سعودی از تبعيضات مختلفی رنج می برند همانطور که سنی ها در ايران دچار مشکلاتی هستند. در واقع تعامل با علوی ها و شيعيان ضمن دفاع از دموکراسی در سوريه و بهره برداری از رقابت های ژئوپلتيک و اتنو پلتيک بين سوريه و همسايگان عرب اش می تواند منافع ايران در سوريه را به صورت پايدار تامين نمايد. البته در سياست خارجی مبتنی بر تعامل و همکاری با جامعه جهانی و در دستور قرار دادن تنش زدايی ، سوريه ديگر اهميت سابق در طول سه دهه گذشته را برای ايران نخواهد داشت.
هفته پيش ويکی ليکس سندی را منتشر کرد که حسين مرتضی، بازرگان معروف لبنانی که روابط نزديکی با حکومت ايران دارد توصيه هايی را به نقل از مقامات ايرانی به بشار اسد برای مهار اعتراضات کرده است. اگر چه نمی توان اين سند را مدرک قطعی در خصوص دخالت جمهوری اسلامی بر عليه معترضين سوری دانست.
ولی در طول يکسال گذشته نسبت هايی چون مشارکت نيرو های سپاه در سرکوب معترضين ، همکاری امنيتی ، حمايت سياسی ،ارسال تجهيزات سرکوب شهری ، انتقال تجربه در زمينه برخورد با اعتراضات خيابانی و ... به حکومت ايران زده شده است. راست آزمايی اين ادعا ها دشوار است. اما موضعگيری مسئولين طراز اول جمهوری اسلامی نشان می دهد که حمايت سياسی نظام از حکومت اسد و رويارويی با جنبش ضد استبدادی در سوريه قطعی است.
اگرچه گرايش هايی در داخل حکومت وجود دارند که از ضرورت مذاکره نيرو های سپاه با مخالفين سوری سخن به ميان می آورند ،ولی آنها در حاشيه هستند. به نظر می رسد وقتی سقوط بشار اسد قطعی شود آنگاه سياست چرخش کامل بسوی مخالفين در دستور کار حکومت قرار می گيرد و تلاش می شود نقطه تلاقی جديدی بين منافع دو کشور بر قرار گردد.
اما شواهد قابل اعتنايی وجود دارد که نيرو های امنيتی و سپاه قدس در تجهيز نرم افزاری و سخت افزاری نيرو های سرکوبگر سوری فعال هستند و حکومت می کوشد مانع از تغيير نظام سياسی در سوريه شود. اين مسئله باعث شده تا مخالفت و رويکرد منفی با جمهوری اسلامی در ميان مخالفان سوری شکل بگيرد. فارغ از درستی و يا نادرستی اين رويکرد، مساله اصلی ذهنيت و تصوری است که وجود دارد و می تواند نوع نگاه آلترناتيو حکومت کنونی سوريه نسبت به ايران را نشان دهد.
در يکی از تصاوير تکان دهنده حملات ارتش سوريه به شهر حمص جمله ای نوشته شده بود که «ما سنی هستيم به اين دليل شيعيان و ايرانيان ما را می کشند!» . اين جمله که حقيقت ندارد نوع نگرش برخی از مردم سوريه را منعکس می سازد. اين نگرش تهديدی جدی برای منافع ملی ايران و موقعيت منطقه ای کشور است.
برخی فکر می کنند چون بشار اسد رابطه نزديکی با جمهوری اسلامی دارد لذا تغيير حکومت وی نفوذ استراتژيک ايران در سوريه را تضعيف می کند و موازنه قوا را به نفع عربستان تغيير می دهد.
لذا پيوندی بين حفظ قدرت منطقه ای ايران و تداوم زمامداری اسد برقرار می سازند. اما واقعيت چنين نيست. رابطه خوب با هر کشوری در دراز مدت محتاج وجود نگرش مثبت در بين مردم آن کشور است. دولت ها به شکل مستقل اعتبار ندارند. اگر نسبت به ايران ذهنيتی منفی در بين بخش مهمی از مردم سوريه پيش بيايد ، آنوقت تداوم رابطه خوب با سوريه و استفاده از امتيازات آن بی معنا می شود. همچنين بايد توجه داشت که رعايت اصول انسانی و مشروعيت حکومت نيز فاکتور های مهمی در سياست خارجی هستند. به عبارت ديگر در قرن ۲۱ نمی توان منافع ملی را در ارتباط با کشوری خارجی ، منفک از چگونگی رابطه و حسن برخورد آن حکومت با اتباعش تعريف نمود. قطعا اقتدار ايران در منطقه پر تلاطم خاور ميانه نيازمند حفظ رابطه خوب با مردم سوريه است. رابطه خوب دو کشور بر مبنای عواملی چون نزديکی عقيدتی علويان به شيعه، خصومت حزب بعث های سوريه و عراق، رقابت ژئوپلتيکی بين سوريه و عراق و اشتراک موضع در تقويت مقاومت در لبنان و ضديت با اسرائيل و آمريکا استوار بوده است. اين مجموعه عوامل باعث شد که سوريه در اغلب بحران ها و تحولات سه دهه اخير خاور ميانه بر خلاف نظر شورای همکاری خليج فارس در کنار ايران بايستد.
حال حفظ اين مزيت از منظر منافع ملی ايران ضروری است. اما استمرار آن به حمايت از خواست مردم سوريه نياز دارد. نبايد در ذهنيت جامعه سوريه ،ايران و شيعه به عنوان نماد های کمک کننده به حکومت سرکوبگر و خونريز اسد نقش بندد. حمايت اپوزيسيون دموکراسی خواه ايران و شيعيان معتدل نقشی بازدارنده و خنثی کننده در برابر اين تهديد دارد. طبيعی است رقبای عرب و سنی ايران ترجيح می دهند تا اين تصور در بين مردم سوريه ريشه بدواند و بدينترتيب آنها بتوانند در سايه طرد ايران، سوريه را در خدمت اهداف سياسی خود بکار گيرند . البته حفظ موقعيت ويژه ايران در سوريه نيازمند معماری جديد است تا با کم رنگ کردن عناصر ايدئولوژيک و بخصوص کنار گذاشتن غرب ستيزی و حذف اسرائيل و مناسبات عقيده از اين معادله کوشيد تا ترکيب متوازنی از عناصر ملی ، فرهنگی و مردم سالار ساخته شود.
البته استفاده از کارت شيعه که ابتکار جمهوری اسلامی بود کماکان مزيت هايی برای ايران دارد. اما نوع استفاده نيازمند تفاوت هايی است تا منجر به تقويت شيعه سالاری و يا سرکوب سنی ها نگردد.
هنوز عقيده ، مذهب و مناسبات دودمانی و قبيله ای نقش زيادی در تنظيم سياست در خاور ميانه دارد. به عبارت ديگر سياست خارجی در اين منطقه هنوز در مرحله گذار به مناسبات مدرن بسر می برد. توجه به اين واقعيات سياست خارجی بهينه برای ايران را مستلزم استفاده از عناصر ملی و مذهبی قرار می دهد. بر خلاف رويکرد ملی گرايانه صرف در دوران سلطنت پهلوی و مذهب - ايدئولوژی بنياد دوره جمهوری اسلامی ، استفاده متوازن از دو عامل برای جلو بردن اهداف سياسی و منطقه ای کارگشا تر است.
شيعيان و علويان در منطقه متحدين اسراتژيک ايران به عنوان بزرگترين کشور محل سکونت شيعيان جهان هستند. از اين عنصر می توان بمثابه ابزاری برای افزايش قدرت منطقه ای ايران و تعامل خوب با کشور های منطقه استفاده کرد. البته لازمه ترکيب متوازن کنار گذاشتن تفسير تهاجمی و راديکال از شيعه است. شيعيان اقليت جهان اسلام هستند. طبيعی است اگر نزاع شيعه و سنی به مرحله تضاد آشتی ناپذير برسد آنگاه ضرر اصلی را شيعيان خواهند کرد. حسن رابطه بين فرق مختلف جهان اسلام و ديگر اديان ، پذيرش پلوراليسم دينی و عقيدتی و پايان دادن به نفرت پراکنی مذهبی و منازعات دينی فضا را برای فعاليت مناسب همه فرقه ها و آئين ها مساعد می نمايد.
بنابراين گروه های مخالف ايرانی از يکسو نقش مهمی در ايجاد تمايز بين حکومت و مردم ايران در ذهنيت جنبش دموکراسی خواهی سوريه دارند و از سوی ديگر نيرو های مذهبی نو گرا در ايران نيز بايد نشان بدهند که خواهان ايجاد هلال شيعی و برتری طلبی شيعيان در جهان اسلام نيستند بلکه مناسباتی برادرانه و برابرانه را طلب می کنند که حقوق همه و از جمله شيعيان به نحو برابر و مناسبی رعايت شود.
در حال حاضر شيعيان بحرين و عربستان سعودی از تبعيضات مختلفی رنج می برند همانطور که سنی ها در ايران دچار مشکلاتی هستند. در واقع تعامل با علوی ها و شيعيان ضمن دفاع از دموکراسی در سوريه و بهره برداری از رقابت های ژئوپلتيک و اتنو پلتيک بين سوريه و همسايگان عرب اش می تواند منافع ايران در سوريه را به صورت پايدار تامين نمايد. البته در سياست خارجی مبتنی بر تعامل و همکاری با جامعه جهانی و در دستور قرار دادن تنش زدايی ، سوريه ديگر اهميت سابق در طول سه دهه گذشته را برای ايران نخواهد داشت.