سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم که مرد هستم و به عنوان کسی که زن نیست و در رسانهها سالیانی است که برنامه و اینا تولید میکند باید عرض کند که در این مدت کم به وضعیت حقوق زنان در ایران نپرداخته است و اصلاً شما یادت نمیاد ولی زمانی بود که اینجوری مثل الان نبود و داستان جور دیگری بود و اصلاً برنامههای رادیویی تلویزیونی رسانههای خارج از ایران «اونجوری» بود و گروهی از ما تلاش کردیم و حالا «اینجوری» شد که البته ما که تلاش کردیم دیگه اونجوری نباشه از اینکه اینجوری شده راضی هستیم، ولی این رضایت ما دلیل بر این نمیشود که بگویم دیگه شد! بلکه هنوز نشده و شما هر چی از حقوق زنان در ایران -که پرداخت نمیشه- بگویی کم گفتهای و اصلاً من که نگاه میکنم با خودم میگویم:
«چقدر خوب که باز اینجوری شده و… وای یادت میاد که وقتی اونجوری بود چه سرویسی شدیم که اینجوری بشه»
برنامه این هفته درباره حوادث اخیر در ایران و شبکههای اجتماعی فارسیزبان است که اگر حتی دقیق هم نگاه نکنی و سرسری ببینی باز هم نمیتوانی ناخودآگاه زیر لب زمزمه نکنی که «درود بر آن زنانی که صبح زود در این گرمای طاقت فرسای تابستان از خواب برخاستند و در همین گرمای طاقت فرسای تابستان باید آن همه لباس سیاه تن میکردند و روسری و چادر اینا میافتند میان این همه آدم در وسیله نقلیه عمومی تا در میان آن همه کلافگی و عرق کردنهای فراوان برسند سر کار برای یک لقمه نان و باز خسته و عرقریزان برگردند خانه و همان دم در حیاط اولین کاری که کردند این بود که روسری را به هوا بیندازد و نفرت آلوده از این همه زور حکومتی فریاد برآوردند که «آه خفه شدم بابا با این روسری!»
پس درود بر همه زنان شیفت صبح ادارات، کارخانهجات و باقی جاها! .. و به افتخار آنها!