موضوع انشای اول مهر همیشه این بود که «تابستان خود را چگونه گذراندید!» من هم که هزار تا کار تو تابستون کرده بودم و نمی تونستم تو انشای مدرسه واقعیت رو بنویسم!
برای همین باید از اول تا آخر انشا رو دروغ مینوشتم. البته من هر سال یه سری دروغ ثابت داشتم که همونا رو می نوشتم. معمولاً این جوری شروع می شد که مثلا « با پدر هر شب تابستان جهت اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد محل رفتیم و امام جماعت به ما خرما میداد و ما خیلی عبادت و مکبری را دوست داشتیم و برای همین درود بر انقلاب اسلامی که ما هر چه داریم از برکات جنگ است و اگر سپاه نبود کشور هم نبود و رزمندگان اسلام در جبهههای حق علیه باطل و مرگ بر ضد ولایت فقیه!»
این «تابستان خود را چگونه گذراندید؟» یکی از بیچارگیهای همیشگی من بود. حالا که فکر میکنم میبینم که اصلاً شاید زیاد هم بد نبود. اون انشاهاً واقعا به قدرت تخیل من کمک کرد!
حالا که سالها از آموزش و پرورش من گذشته در برنامه این هفته قصد کردم به مثال همون سالها انشایی بنویسم و برای شما بخونم با همان مضمون تکراری و کلیشه ای.
برنامه این هفته طنز تلخی است درباره آنچه به ما ایرانیان در سه ماه تابستان گذشت!