مرگِ خودخواستهٔ ابراهیم نبوی، طنزنویس و نویسندهٔ شناختهشدهٔ مقیم آمریکا، که نسلی از جوانان را با نوشتههای خود «عاشقِ روزنامهنگاری کرد»، فضای مجازی فارسیزبان را در بهت و اندوه فرو برده است.
شامگاه چهارشنبه ۲۶ دی، به فاصلهٔ کوتاهی از انتشار نخستین توئیت خبر مرگ ابراهیم نبوی که به نام «داور» شناخته میشد، خبرهای بعدی مبنی بر خودکشی او، که خیلیها به چشمِ «شایعه» به آن نگاه میکردند، با بیانیهٔ خانوادهٔ این طنزپرداز برجسته، رنگ واقعیت گرفت.
خانوادهٔ ابراهیم نبوی در این بیانیه تأیید کردند که او «جان خود را گرفته است»؛ نویسندهای که از اوئل دهه ۷۰ ستون طنزش در هفتهنامه «مهر» گل کرد و پس از پیروزی محمد خاتمی در خرداد سال ۱۳۷۶ و دوران موسوم به «بهار مطبوعات» در ایران، استعداد شگرفش در طنزنویسی و سیاست را در نشریات مختلف آن دوران پر تبوتاب، همچون جامعه، توس، نشاط و عصرآزادگان نشان داد.
ستوننویس شاخص این دورانِ پرتبوتاب روزنامهنگاری در ایران، اگرچه با توقیف هر روزنامه، «ستون پنجم» ش را به «چهل ستون»، «از این ستون به اون ستون»، «ستون چهارم» و «بیستون» تغییر داد و دست از طنزنویسی برنداشت، اما به نوشتهٔ خانوادهاش، اینبار دیگر فرجی در کار نبود و او پس از نزدیک به دو دهه زندگی در خارج از ایران، دیگر نتوانست با «بار سنگین اقامت اجباری در غربت» کنار بیاید.
«سوختن در عشق وطن و زبان فارسی» و خودکشی از سر «حسرت برای زیستن در خاک وطن»، توصیفاتی است که دربارهٔ مرگ ابراهیم نبوی در شبکههای اجتماعی نوشته شده است.
کاربران بسیاری که شمار قابلتوجهی از آنها روزنامهنگارانی هستند که بهعنوان «نسل دوم خرداد» شناخته میشوند، در شبکههای اجتماعی از خاطرات خود از ابراهیم نبوی نوشتهاند؛ اینکه چطور با خواندن ستوننوشتههای او شیفتهٔ خبرنگاری شدند و با تقلید از سبک نوشتاری او گام در راه پرخطر روزنامهنگاری در ایران گذاشتند.
خوانندگان سادهٔ روزنامههای آن دوران نیز از خواندن دورهمیِ نوشتههای «داور» با دوستان و خانواده نوشتهاند و شعفی که خواندن طنز نبوی در آنها ایجاد میکرد.
رضا ساکی، روزنامهنگار و طنزنویس، دربارهٔ ابراهیم نبوی نوشت که او «در روزگاری نسبتاً طولانی یکتنه از روزگار گلآقا پل زد به رویکرد دیگری در طنز و کارش را بسیاری تقلید کردند. صابری در پاییز ۱۳۸۱ گلآقا را بست و نبوی در فروردین ۱۳۸۲ از ایران رفت و این شاید پایانی بود بر دورهای مهم از طنز معاصر».
پوریا عالمی، از طنزنویسان نسل بعد از داور، نوشته است: «همان موقع که دوره دورهٔ خودت بود، حواست به ما جوانترها بود. میشد نادیده بگیری، اما دست میگرفتی، هر طور بلد بودی. مهاجرت که کردی، مهربانتر هم شدی با طنزنویسان بعد از خودت، هرجا میشد اسمشان را میآوردی.»
چهرههای فرهنگی مختلفی نیز با تأکید بر خلاقیت و دانش قابل تحسین ابراهیم نبوی در حوزه طنز، به تلاشهای او برای خلق آثاری ماندگار با نوشتن نزدیک به ۸۰ کتاب اشاره کرده و از سبکی که بنیان گذاشت نوشتهاند.
دیگرانی همچون آرش سبحانی، خواننده و آهنگساز نیز نوشتهاند با آنکه از نظر سیاسی با این طنزپرداز که به جریان اصلاحطلبی در ایران نزدیک بود، اختلافنظر عمیقی داشتند، اما با او رفیق بودند و در خلق آثار هنری با یکدیگر مشارکت نزدیک داشتند.
«لعن و نفرین حکومت ایران و مقامات جمهوری اسلامی» بهخاطر ایجاد شرایطی برای روزنامهنگاران و هنرمندان و فعالانی چون نبوی که آنها را مجبور به خروج از ایران و در نهایت «جان دادن» در غربت و تنهایی و افسردگی کرد، از واکنشهای غالب در فضای مجازی فارسیزبان است.
کاربرانی نوشتهاند که پای بسیاری از این «جانهای گرفتهشده»، امضای جمهوری اسلامی را میتوان به خوبی مشاهده کرد.
شماری از کاربران نیز با انتقاد تند از مواضع سیاسی داور و بهویژه اظهارات او دربارهٔ ضرورت فراموش کردن اتفاقات دههٔ ۶۰ در ایران و تأکیدش بر ضرورت شرکت در تازهترین انتخابات ریاستجمهوری در ایران، به بهانهٔ مرگش، بار دیگر به نقد او و جریان اصلاحطلبی در ایران پرداختهاند.
با این حال برخی کاربران هم از اینکه در فضای مجازی فارسیزبان، به بهانهٔ موضع سیاسی، حملات سازمانشدهای به برخی افراد از جمله ابراهیم نبوی شکل میگیرد، انتقاد کردهاند و نوشتهاند داور پس از حمایت از ایدهٔ مشارکت در انتخابات، با چنان حملات سایبری رکیکی مواجه شد که عطای حضور در شبکهٔ ایکس را به لقایش بخشید.
نیکآهنگ کوثر، کارتونیست و روزنامهنگار، در یادداشتی به خاطرات خود با ابراهیم نبوی در «گلآقا»، «همشهری» و نشریات دوران طلایی مطبوعات ایران اشاره کرده و از چند بار تجربهٔ اقدام داور برای خودکشی در ایران و خارج از ایران هم نوشته است.
او دربارهٔ داور نوشته است: «ابراهیم نبوی مثل یک آتش بزرگ بود؛ آتش درخشانی که به دورترها نور میداد. اما اگر نزدیکش میبودی، میسوختی. یک بار به شوخی به یکی از نزدیکانش گفتم که من روزهایی که کپسول آتشنشانی در کیفم دارم با داور جلسه میگذارم. خیلیها کپسول نداشتند.»
با این حال تمجید کوثر از نبوی، موجب حملات سایبری گسترده، حاوی الفاظ رکیک، به هر دو آنها شده که انتقادهایی را در شبکههای اجتماعی برانگیخته است.
مرگ علیرضا رضایی، دیگر طنزنویس ایرانی که او نیز همچون نبوی بارها گفته بود میخواهد به ایران بازگردد و بهویژه رابطهٔ نزدیک و دوستانه او و داور نیز پس از مرگ نبوی بار دیگر در فضای مجازی فارسیزبان پررنگ شده و کاربران مرگ و خودکشی طنزپردازان را «غمگینترین تراژدی» نامیدهاند.
علی ربیعی، دستیار اجتماعی مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران، با ابراز تأسف از خودکشی داور، نوشته «ای کاش مسیر برای برگشت کشورش برای او و دیگرانی که دل در گرو ایران دارند فراهم میبود»؛ پیامی که دیگر کاربران از آن انتقاد کردهاند بر این مبنا که ربیعی خود از مقامات جمهوری اسلامی است؛ حکومتی که باعث تبعید نبوی به خارج از وطنش شد.
محمدعلی ابطحی، رئیسدفتر پیشین محمد خاتمی، رئیسجمهور پیشین ایران نیز در شبکه ایکس به «خطشکنی» و «ذهن خلاق» نبوی اشاره کرده و نوشته: «در سالهای تبعید گاهی با من درددل می کرد. دلش خیلی ایران را میخواست. مشورت میکرد بیاید یا نه. واقعاً نمیدانستم چه باید بگویم... همهٔ وجودش در ایران بود. میگفت دائرهالمعارف طنزش را تمام کند، برمیگردد؛ هرچه میخواهد بر سرش بیاید، بیاید.»
کاربران دیگری هم با بازنشر یک مصاحبه از داور که از رفتار حکومت ایران با مخالفانش انتقاد می کرد، نوشتهاند شاید اگر تضمینی برای او و دیگر فعالان ایرانی مقیم خارج از کشور وجود داشت که پس از بازگشت به وطن، چه میزان مجازات در انتظار آنهاست، نبوی و دیگران میتوانستند برای بازگشت به کشورتصمیم بگیرند.
این اظهارات نبوی نیز بارها در شبکههای اجتماعی بازنشر شده است:
«مدتی عذاب سختی کشیدم. بهخصوص به خاطر وابستگی کامل من به زبان و ادبیات. بعد کوشش کردم ناله و مصیبت را کنار بگذارم و از کار کردن برای انگیزه گرفتن استفاده کنم. بخش مهمی از نویسندگان تاریخ ایران و امروز جهان در تبعید زندگی کردند، حداقل ده پانزده درصد از طنزنویسان ایرانی به خاطر طنز کشته شدند یا زندانی یا تبعید شدند، و حتی دلقکهای درباری هم همیشه در معرض مرگ بودند. به اینها فکر کردم و دیگر ناله نکردم…»
امیر پوریا، منتقد سینما، نیز به شهرت داور اشاره کرده و چنین نوشته است:
«اواخر فروردین سال ۱۳۸۱ که اولین کنسرت راجر واترز در دور و بر ایران در دوبی اجرا شد، داور هم رفته بود. برای آن که میزان شهرت و محبوبیتش در بین مردمان اهل روزنامه خواندن را بدانید، همین قصه کافیست که به شما بگویم ایرانیهای پرشمار حاضر در کنسرت تا پیش از شروع اجرا آن قدر با داور عکس یادگاری گرفتند (تازه آن موقع هنوز گوشیهای موبایل، دوربین نداشت) که یک زوج بریتانیایی همردیف او با تعجب و به طعنه پرسیدند نکند راجر واترز، شمایی؟!»
مهرانگیز کار، فعال حقوق بشر که خود در تبعید به سر میبرد، نیز درباره ابراهیم نبوی نوشته که او «سرشار از استعدادهای متنوع بود. در تبعید بسیار تلاش کرد تا تولید کند. زیاده کار کرد. بیمار بود و به درجات بالای افسردگی رسیده بود و اطمینان پیدا کرده بود که به استعداد هایش در جایی غیر از ایران اعتنا نمیشود. تلاشهای او برای بازگشت امن به ایران به جایی نرسید و زندگی فاقد شوق و شور در تبعید را ترک گفت.»
خانم کار و روزنامهنگاران و فعالان دیگری نوشتهاند که داور علاوه بر دانش در حوزهٔ طنز، در حوزههای دیگری مانند موسیقی غرب دانش و اطلاعات وسیعی داشت؛ «توی اون سالهایی که سینما و موسیقی انگار مال یه کرهٔ دیگه بود، اون همه چیز رو دیده بود و ازش باخبر بود. حرف زدن با داور نبوی دری بود به دنیای ناشناختهها.»
تینوش نظمجو، کارگردان و نویسنده تئاتر و صاحب نشر «ناکجا» در پاریس هم دربارهٔ نبوی نوشته: «در طول این سالهای اخیر، با وجود تمام افسردگیاش، یا شاید بهتر است بگویم به دلیل تمام افسردگیاش، یکی از نویسندگانی بود که از همه بیشتر پروژه داشت و از همه بیشتر شوق برای پروژههایش. در ساعتهای خوبش پر از شک بود و کنجکاوی و پرسش و میل به تجربه و میل به اکتشاف. در این چند ماه اخیر قرار بود روی چندین متن ناتمامش کار کند و آنها را منتشر کنیم. افسوس که به فرجام نرسید.»
اما برخی چهرههای روزنامهنگاری هم به این نکته اشاره کردهاند که ابراهیم نبوی بهدلیل ۲۴ سال دوری از ایران، بهطور طبیعی نبض جامعهای را که پیش از آن بهتر از هر کسی میشناخت، از دست داد و این جاماندن از تحولات ایران، بین او و نسل نو چنان فاصلهای انداخت که در کنار «غم غربت»، پایان «سلبریتی عصر اصلاحات» را رقم زد.