لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۸:۳۶

یک جنگ، صدها هزار قربانی، سی سال بعد؛ گاهشمار هشت سال جنگ


خرمشهر
خرمشهر
دو هزار و ۹۵۲ روز خون و آتش، ۸۰ کشته برای هر روز، ۱۲۰ مجروح برای هر ۲۴ ساعت، ساعتی یک و نیم میلیون دلار خسارت و میلیون‌ها زندگی ویران برای سه نسل کمترین هزینه‌ای است که بر اساس خوشبینانه‌ترین آمارها می‌توان برای ایران در جنگ هشت ساله متصور شد.

دو هزار و ۹۵۲ روزی که برای میلیون‌ها ایرانی آغشته به بوی جنگ، آکنده از سرودهای حماسی و مالامال از زاری‌های فراق شد تا دهه ۶۰ خورشیدی را تبدیل به دهه‌ای برای «از دست دادن» کند.

دو هزار و ۹۵۲ روزی که هر ساعت و هر لحظه‌اش به شمار جمعیت ایران روایت و قصه دارد. قصه‌هایی شخصی و خانگی در کنار روایتی کلان‌تر، روایت جبهه، خط مقدم و استراتژی‌ها، قصه صعودها و افول‌هایی که با هر لرزش کوچک به سادگی زندگی میلیون‌ها نفر را رقم زد.



این داستان نطفه‌اش با ضعیف شدن ارتش ایرانی در پی انقلابی ساختارشکن بسته می‌شود تا صدام حسین رهبر وقت عراق یک سال و نیم پس از بهمن ۵۷ شرایط را دست آخر برای رسیدن به آرزویی دیرینه مناسب بیابد: یدک کشیدن لقب قدرت اول منطقه.

۱۲ لشگر زمینی و حدود ۲۰۰ فروند هواپیمای عراقی در سی و یکم شهریورماه ۵۹ با فرمان مستقیم صدام حسین از اتاق جنگ ارتش در بغداد، حمله به ۱۹ نقطه و شهر استراتژیک را همگام با پیشروی به خاک ایران آغاز می‌کنند با تصاویری که در ذهن ساکنان مرزی حک شده است.

محمد در آن روزها نوجوان بود و ساکن اهواز:

«آن چیزی که من یاد دارم این است که هواپیماهای عراقی یک دفعه آسمان خوزستان را مخصوصاً دزفول، پایگاه چهارم شکاری و همچنین اندیمشک را کلاً پر کردند. آن چیزی که خودم بسیار در ذهنم مانده، موشک‌هایی است که در آسمان می‌دیدم که با رنگ قرمز در آسمان حرکت می‌کرد به سمت اندیمشک؛ و بعدش انفجاری که رخ می‌داد و زمین تکان می‌خورد.»
حمله آغاز شده است. حمله به ایرانی که در عرصه سیاسی شکننده‌ترین ماه‌هایش را پشت سر می‌گذارد؛ با ارتشی که وضعیتش به همان شکنندگی است. ناخدا حمید احمدی، مشاور جنگ کشور طی دو سال نخست جنگ، وضعیت ارتش را اینگونه توصیف می‌کند:

«ما دارای هشت لشکر نیروی زمینی بودیم. چهار لشکر زرهی، چهار لشکر پیاده و چند تیپ مستقل، مثل تیپ هوایی ۵۵ شیراز، تیپ مستقل پیاده شاهرود، تیپ مستقل زرهی شیراز، تیپ پیاده خانه. عراق دو لشکر وارد بخش جنوبی خوزستان کرد. تا ۱۰ کیلومتری اندیمشک آمد، تا ده بیست کیلومتری اهواز. نیروی زمینی ۴۳ روز طول کشید تا توانست از واحدها خودش را به جبهه جنوب برساند. فقط یک تیپ، تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر که بخش عمده دفاع را داشتند، یک گردان پیاده، هنگ ژاندارمری در برابر دو لشکر عراق ۳۸ روز مقاومت می‌کنند. بنابراین از هشت لشکر نیروی زمینی فقط یک شانزدهم نیرویش در دفاع در برابر عراق حضور داشت.»

جابه‌جایی‌های سیاسی در توفانی از کشمکش‌های داخلی بین سال‌های ۵۷ تا ۵۹ و استفاده‌های امنیتی و داخلی از ارتش، نیروی نظامی را تحلیل برده است. سربازان ترک خدمت کرده‌اند و ساختار نظامی نیرویی که روزگاری نه چندان دور قدرت شماره یک منطقه بود، در هم شکسته است.

آنگونه که حسین آرین، تحلیلگر استراتژیک رادیو فردا، که در آن روزها در اتاق جنگ نیروی دریایی در بوشهر حضور داشت می‌گوید که عراق تصور می‌کرد که این ضربه، پتک آخر را بر بدنه اقتدار ایران فرود خواهد آورد:

«قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و در طول مدتی که نافرمانی‌های مدنی و اعتراض‌های خیابانی جریان داشت، ارتش ضعیف شد. در تمام طول این مدت، مانور، آموزش، تعمیرات و به طور کلی هر گونه کاری که برای بهبود کارآیی ارتش لازم بود، انجام نگرفت، و ارتش شدیداً ضعیف شد. به ویژه نیروی زمینی که در خیابان‌ها بود. بنابراین وقتی که ما می‌رسیم به انقلاب، این ارتش کاملاً از هم گسیخته بود. باید بدانیم که ۷۰ درصد نیروی زمینی در ایران که نیروی مادر است، سرباز وظیفه بودند و بیشترشان اصلاً نیروی زمینی را ترک کرده بودند.»

ارتش غافلگیر شده است. واکنش نیروی زمینی که در جریان‌های سیاسی از پا درآمده، کند است و ناهمسان با حمله کوبنده حکومت بعث عراق. در نیروی هوایی اما وضعیت متفاوت است. ساعتی از حمله عراق به آشیانه‌های نظامی می‌گذرد که ۱۴۰ خلبان ایرانی جنگنده‌هایشان را از میان دود و آتش به سوی غرب پرواز می‌دهند؛ به سوی مرز عراق.

ناخدا حمید احمدی واکنش نیروی هوایی را اینگونه به یاد می‌آورد:

«ارتش عراق در روز ۳۱ شهریور، ساعت یک و ۴۵ دقیقه به فرودگاه‌های تهران، سنندج، تبریز، کرمانشاه به مدت یک ساعت حمله هوایی می‌کند. اما نوع مهماتی که انتخاب می‌کند خوشبختانه آنگونه نبود که صدمات جدی وارد کند. حدود دو ساعت بعد، یعنی ساعت چهار و ۴۵ دقیقه بعد از ظهر روز ۳۱ شهریور نیروی هوایی ایران، به دو پایگاه نظامی عراق حمله می‌کند. علت اینکه عراق از نظر تاکتیک بعد از ظهر را انتخاب می‌کند، نه صبح زود را، این بود که تصور نمی‌کرد نیروی هوایی ایران با عملیات جنگ شبانه آشنایی دارد. یعنی بتواند حملات و سوخت‌گیری را در تاریکی شب انجام دهد. در آن زمان ۱۰ نیروی هوایی دنیا می‌توانستند عملیات شبانه انجام دهند. ایران با ۱۴۰ هواپیما در روز یکم مهرماه به ۱۵ پایگاه نظامی عراق حمله می‌کند. یعنی تا این حد آمادگی داشت.»

و جنگ رسما آغاز می‌شود. جنگ هشت ساله ایران و عراق را شاید بتوان در نگاهی کلی به شش مرحله تقسیم کرد:

  • ابتدای جنگ تا مهر ۶۰ و توقف پیشروی ارتش عراق
  • مهر ۶۰ تا خرداد ۶۱ و شروع حملات ایران تا آزاد سازی خرمشهر
  • تابستان ۶۱ تا زمستان ۶۴ با رشته عملیات‌های عموماً ناموفق
  • سال ۶۴ و اوج‌گیری ناگهانی موفقیت‌های ایران با فتح فاو
  • ۶۴ تا ۶۶ و دوره فرسایشی برای هر دو سو
  • فاصله ۶۶ تا تیر ۶۷ و اوج‌گیری حملات مرگبار عراق

مراد ویسی، همکار رادیو فردا که سابقه تدریس دروس ارتش و سیاست، و همچنین سازمان و تشکیلات نیروهای مسلح را در دانشکده خبر دارد، فاز نخست را این گونه توصیف می‌کند:

«مهم‌ترین ویژگی نظامی این دوره دو حمله گسترده است. یک حمله از جاده بصره به سمت خرمشهر با هدف اشغال خرمشهر و آبادان صورت گرفت؛ یعنی دو بندر اصلی ایران در دهانه اروند رود. خرمشهر بعد از سی و چند روز مقاومت اشغال شد و آبادان هم که حالت شبه جزیره دارد، به محاصره ارتش عراق در آمد. در غرب ایران هم پیشروی اصلی به سمت ارتفاعات بازی دراز در منطقه سرپل ذهاب بود که دو لشکر پیاده زرهی عراق از سمت گیلان غرب و دشت ذهاب وارد خاک ایران شدند و این دو لشکر در ارتفاعات استراتژیک بازی دراز به هم رسیدند. حد پیشروی ارتش عراق در غرب کشور در کل جریان جنگ در همین منطقه متوقف شد و منطقه اصلی درگیری در جبهه جنوب یعنی جبهه اهواز، شلمچه، منطقه فکه و طلائیه و به سمت منطقه دهلران تا نزدیک ایلام بود.»

مهاجرت‌ها آغاز می‌شود. صدها هزار نفر از ساکنان غرب و جنوب زیر بمب و آتش ناچار به ترک زادگاهشان می‌شوند و دوره‌ای از بزرگترین مهاجرت‌های داخلی رقم می‌خورد.

رضا، یکی از همین مهاجرین است، ساکن پیشین آبادان:

«ما مهاجرتمان به شیراز بود... چون زندگی‌مان را از دست داده بودیم. بعضی از مردم خدایی‌اش واقعاً خیلی به جنگ‌زده‌ها کمک می‌کردند ولی خیلی‌ها هم بودند که واقعاً اذیت می‌کردند. می‌گفتند شماها از ترس‌تان فرار کردید آمدید. دوست داشتم ببینم اگر خودشان توی جنگ بودند، فرار نمی‌کردند؟ صحنه‌ای که هنوز هم توی ذهن من مانده این است که ما مهاجرت کردیم، یک سال بعدش برگشتیم که اگر می‌شود چیزهایی را که از لوازم‌مان سالم مانده بار بزنیم و ببریم. یک خانواده پهلوی ما ایستاده بودند. سلام علیک کردیم. همسایه بودیم. با هم روبوسی کردیم. آنها هم جمع شده بودند که از شهر مهاجرت کنند. خداحافظی کردند از ما و رفتند. صد متر دویست متر از ما دور شدند که راکت صاف آمد توی ماشین‌شان. بنده خداها هشت نه نفر چپیده بودند توی یک بی.ام.و ۲۰۰۲ که فقط فرار کنند. خواهر کوچکم اصلاً لال شد وقتی این صحنه را دید. نزدیک به سه چهار ماه اصلاً حرف نمی‌زد.»

پیشروی ارتش عراق متوقف شده است. نیروهای صدام حسین در جبهه جنوب تا دل خوزستان پیش آمده‌اند و خاک داغ جنوب را در تصرف خود دارند. آبادان در حصر است و خرمشهر، خونین شهر نام گرفته. ۵۷۸ روز از اشغال خرمشهر می‌گذرد و دست آخر خرداد ۶۱ فرا می‌رسد، با آشناترین صدای جنگ:

«شنوندگان عزیز توجه فرمایید؛ شنوندگان عزیز توجه فرمایید: خونین‌شهر، شهر خون آزاد شد!»

آزاد سازی خرمشهر بیش از یک سال و نیم پس از آنکه جبهه جنوب با چکمه‌های بیگانه آشنا شد، به اعتقاد بسیاری نقطه عطف جنگ است. تاریخی که با اولین پیروز مشهود ایران در برابر عراق گره خورده است.

حسین، خلبان یکی از نخستین هلی‌کوپترهایی است که پس از آزاد سازی در خرمشهر فرود آمدند:

«آن صحنه را که دیدم، اشک توی چشم‌هایم جمع شده بود. من قبل از انقلاب هم در خرمشهر بودم. اصلاً یک قشنگی خاصی داشت. ولی حالا مثل یک شهر آواره و کوبیده شده و له شده بود. اول در یک لحظه خوشحال شدم در یک لحظه اشکم درآمد. خوشحال شدم از اینکه مملکتم شهر خودش را آزاد کرد. از یک لحاظ ناراحت شدم که ببین چه بلایی سر این شهر آورده بودند که واقعاً مثل یک خرابه شده بود.»

آزادسازی خرمشهر با رشته عملیاتی میسر شد که طراحی استراتژی آن را فرماندهان ارتش و بدنه اصلی نیروهای حمله‌کننده را سپاه و بسیج عهده‌دار بودند. با این حال به گفته حسین آرین که همزمان با آزادسازی خرمشهر در ارتش مشغول به کار بود، نقش ارتش طی این سال‌ها کمرنگ جلوه داده شده است:

«افسران میان‌درجه در سطح سرهنگ و سرگرد هنوز در ارتش بودند. اینها آمدند و طرح ریختند. اول عملیات طریق‌القدس را انجام دادند، بعد عملیات فتح‌المبین و بالاخره عملیات بیت‌المقدس را. در سوم خرداد ۱۳۶۱ خرمشهر را آزاد کردند و پیش از آن هم حصر آبادان را برداشتند. البته نیروهای مردمی هم شرکت داشتند ولی کمتر در مورد نقش ارتش صحبت می‌کنند. خوب این طرح‌ریزی را چه کسی کرد؟ کسانی که آن موقع به قول خودشان کارگزاران سپاه پاسداران بودند، جوانان بیست و پنج ساله بیست و شش ساله بودند. نمی‌خواهم که شائبه تهمت به انرژی و شور و شوق انقلابی اینها برود، ولی شما در مجموع احتیاج به طرح نظامی دارید. این طرح‌ها را ارتش ریخت.»

ایران در سوم خرداد ۶۱ در اوج برتری نظامی‌اش نسبت به عراق قرار می‌گیرد، و همچنین در نقطه عطف جنگ. صدام حسین دستور عقب‌نشینی نیروهایش را صادر می‌کند و به ایران پیشنهاد آتش‌بس می‌دهد.

بسیاری از فرماندهان ارتش و سیاستمداران قویاً پیشنهاد می‌کنند مادامی که ایران دست بالا را در جنگ دارد، آتش‌بس پذیرفته شود. چنین نمی‌شود. آیت‌الله خمینی، رهبر وقت ایران، استراتژی جنگ و هدف نهایی را آزادسازی بیت‌المقدس می‌داند. فاز بعدی آغاز می‌شود؛ فاز تهاجم.

این بار این ایران است که به خاک عراق حمله می‌کند. و جنگ از خاک ایران به خاک عراق منتقل می‌شود.

مراد ویسی در این زمینه می‌گوید:

«نیروهای سپاه چهار عملیات را طراحی کردند که وارد خاک عراق شوند. عملیات رمضان در مرداد ۱۳۶۱ در شرق بصره که اولین عملیات بعد از آزادی خرمشهر بود و قرار بود مقدمه‌ای باشد برای ورود به خاک عراق. این عملیات تقریباً ناموفق بود. سپس عملیات خیبر در ۲۲ اسفند ۱۳۶۲ طراحی شد. هدف عملیات هم عبور از دجله و رسیدن به جاده بصره - العماره - بغداد بود که این عملیات اگرچه منجر به تصرف مناطقی از جزایر مجنون شد، ولی در هدف نهایی ناموفق بود و با حداقل پیشروی و کشته بالایی انجام شد. عملیات بعدی هم عملیات بدر بود که در اسفند ۱۳۶۳ انجام شد. این حمله توسط لشکرهای سپاه از خوزستان و اصفهان انجام شد، برای تصرف باقیمانده جزایر مجنون که این عملیات هم تقریباً ناموفق بود البته ایران مناطقی را به دست گرفته بود. ولی این سه عملیات، یعنی رمضان، خیبر و بدر در کل برای رسیدن به جاده بصره العماره بغداد به موفقیت نرسید.»

پس از دوره‌ای سه ساله از حمله‌های نسبتاً ناموفق در سال ۱۳۶۴ ایران به دومین و آخرین نقطه اوج خود در جنگ هشت ساله می‌رسد: فتح فاو.

مراد ویسی فتح فاو را اینگونه توصیف می‌کند:

«بعد از این ناکامی‌ها نظام جمهوری اسلامی تصمیم گرفت فرماندهی جنگ را به طور مستقیم‌تری به اکبر هاشمی رفسنجانی محول کند. در ابتدای سال ۶۳ فرماندهی جنگ به هاشمی رفسنجانی محول شد و هاشمی رفسنجانی به این نقطه رسید که جنگ جنگ تا پیروزی استراتژی واقعی نیست. بهتر است ما یک نقطه مهم را از عراق بگیریم و بر اساس آن نقطه مهم در مذاکرات، از موضع بالا جنگ را پایان بدهیم. فرماندهان سپاه انتقاد می‌کردند، و می‌گفتند ما می‌گوییم جنگ جنگ تا پیروزی و آقای هاشمی می‌گوید جنگ جنگ تا یک پیروزی. بر اساس این استراتژی، تصمیم گرفته شد که حالا که نمی‌توانیم بصره را بگیریم، می‌توانیم فاو را بگیریم. طراحی انجام شد و در زمستان ۱۳۶۴ نیروهای ایران - فکر می‌کنم اگر بی‌طرفانه قضاوت کنیم- در یکی از بی‌نظیرترین عملیات‌ها در تاریخ جنگ‌های کلاسیک از عرض اروند رود عبور کردند و فاو را گرفتند. به لحاظ نظامی، عملیات بی‌نظیر و قابل تحسینی بود. ولی به لحاظ جایگاهش در استراتژی‌های جنگ و غایت جنگ، معلوم شد که این عملیات هم نتوانست به آن پیروزی نهایی که ایران فکر می‌کرد بتواند از موضع برتر وارد شود، برسد.»

با این پیروزی، ایران خود را در برتری مطلق نسبت به رقیب سنتی می‌یابد. هدف بعدی برای نیروهای نظامی از هم اکنون ترسیم می‌شود: فتح مهم‌ترین شهر جنوبی عراق، بصره. هدفی که جنگ را وارد مرحله‌ای از رکود نسبی می‌کند.

سال‌های ۶۴ تا ۶۶ در گاهشمار جنگ از سوی ایران عموماً با دو عملیات بزرگ شناخته می‌شود. کربلای ۴ و کربلای ۵. کربلای 4 با شکست مواجه می شود. با هزاران کشته از نیروهای ایرانی و کربلای 5 نیز اگرچه ایرانیان را تا نزدیکی بصره پیش می‌برد، موفق به درهم شکستن دیوار امنیتی آن نمی‌شود.

در مقابل، عراق نیز به مدت دو سال نمی‌تواند پیروزی قابل توجهی را نصیب خود کند. دو سالی که نتیجه‌اش برای دو طرف تنها شکست بود و جنگی فرسایشی با هزاران هزار کشته.

دست آخر سال ۶۶ فرا می‌رسد، با خاطره‌هایی از جنس خون، طنین سوت دنباله‌دار موشک و تصاویری که برای محمد، از ساکنان پیشین اهواز، مانند میلیون‌ها ایرانی دیگر با بدن‌های تکه تکه پیوند خورده است:

«آن چیزی که در خاطر می‌ماند، آن تکه شدن بدن‌های انسان‌هاست که شب در آرامش سر بر بالین خانواده می‌گذاشتند و نصف شب یک دفعه یک انفجاری رخ می‌دهد که از هم پاشیده می‌شوند. آن چیزی که من یاد دارم شبی بود که موشک باران بود. وقتی ساعت پنج صبح در محل حضور پیدا کردیم، دیدیم سر و انگشت و دست و اینها را تکه تکه شده سوار ماشین می‌کردند... یک پیکان استیشن بود... اینها خاطراتی است که هیچوقت از ذهن آدم پاک نمی‌شوند.»

دوره خونین و نهایی جنگ از زمستان سرد ۶۶ تا تیر ۶۷ ادامه می‌یابد. دوره‌ای از حملات و ضد حملات سنگین عراق که در کمتر از شش ماه صدمات سهمگینی را به شهرهای ایران وارد می‌کند.

مراد ویسی، همکار رادیو فردا و مدرس پیشین دروس نظامی می‌گوید که عراق در این دوره با تمام توان چند متد مختلف را برای به زانو در آورن ایران در پیش گرفت:

«عراق ۵۶ لشکر و بیش از یک میلیون نیرو را از جمله نیروهای لشکرهای گارد ریاست جمهوری عراق را که ۱۰۰ هزار نیروی ویژه بودند، برای بازپس‌گیری فاو و سایر مناطق اشغال شده به کار گرفت. در این عملیات‌ها عراق از حجم سنگین پشتیبانی هوایی در نبرد زمینی استفاده کرد. در این عملیات‌ها، فرماندهان ارشد عراق حتی خود صدام و علی حسن المجید، معروف به علی شیمیایی، هم حضور پیدا کردند؛ و در نهایت عراق در این حملات استفاده گسترده‌ای از سلاح‌های شیمیایی کرد؛ از جمله در بازپس‌گیری فاو. این باعث شد که عراقی‌ها فاو را پس بگیرند، جزایر مجنون را از ایران پس بگیرند و با یک حمله سنگین حتی دوباره به جاده اهواز خرمشهر برسند و خطر محاصره شدن اهواز پیش بیاید. در همین دوره ما شاهد اوج‌گیری جنگ شهرها یا جنگ موشکی بین ایران و عراق هستیم. عراق حملات موشکی را به ایران که از ابتدای جنگ شروع کرده بود و در سال‌های ۶۳ تا ۶۵ افزایش داده بود، در سال ۶۷ به اوج خودش رساند و تهران را بیش از پیش هدف گرفت. به نظر من جنگ موشکی و جنگ شهرها باعث حمله عراق به لحاظ روانی به پشت جبهه ایران، یعنی مردم شد. و این از نظر عراق می‌توانست در وادار کردن ایران به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مؤثر باشد.»

حمله‌ها ادامه می‌یابد. خسارات و صدمات جانی و مالی تکان‌دهنده است. عراق از دست بردن به سلاح‌های شیمیایی ابایی ندارد و ایران تحت تحریم جهانی، در تهیه جنگ‌افزار شدیداً در مضیقه است. فرمانده وقت سپاه پاسداران، محسن رضایی، در نامه‌ای به آیت‌الله خمینی می‌نویسد که کشور برای پیروزی در جنگ محتاج شمار قابل توجهی اسلحه جدید از جمله سلاح‌های غیر متعارف است.

جنگ وارد فاز دیگری شده است. با حمله عراق به نفت‌کش‌های ایران و پاسخ متقابل ایران به عراق، درگیری‌ها به خلیج فارس و نفت‌کش‌های بین‌المللی کشیده شده است. آمریکا مستقیماً وارد جنگ شده و در پاسخ به هدف قرار گرفتن کشتی‌هایش با مین‌های ایرانی، کشتی‌ها و سکوهای نفتی ایران را هدف می‌گیرد.

در نهایت در فاجعه‌ای انسانی پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ ایران ایر با ۲۹۰ مسافر شامل ۶۶ کودک هدف موشک کروز کشتی جنگنده یو اس اس جک وینسنس قرار می‌گیرد. آمریکا حادثه را یک خطای نظامی می‌نامد و می‌گوید که هواپیما را با جنگنده اف ۱۴ اشتباه گرفته است. ادعایی که هیچگاه ثابت نمی‌شود.

دست آخر ایران پس از هشت سال جنگ، شش سال پافشاری بر ادامه آن و هزاران هزار کشته این سوتر، قطعنامه ۵۹۸ را می‌پذیرد؛ در شرایطی که به گفته منصور فرهنگ، استاد روابط بین‌الملل در آمریکا به مراتب بد تر از شش سال پیش و دوره آزادسازی خرمشهر است:

«در اولین قطعنامه ۴۷۹ که روز ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۰ به تصویب شورای امنیت رسید، محتوای این قطعنامه آتش‌بس می‌خواست، محتوای قطعنامه ۵۹۸ هم آتش‌بس می‌خواست. منتها در اولی، نیروهای عراقی در ایران بودند، در دومی نه ایران در عراق نیرو داشت و نه عراق در ایران نیرو. یعنی ایرانی‌ها هم در آن موقع از خاک عراق اخراج شده بودند ولی هنوز جنگ را در مناطق مرزی ادامه می‌دادند. این ضعف ایران و عدم توانایی ایران در ادامه جنگ بود که خمینی را مجبور به پذیرش آتش‌بس بعد از هشت سال کرد.»

قطعنامه ۵۹۸ بر خاکستر و خرابه‌های ایران نقش می‌بندد و پس از دو هزار و ۹۵۲ روز خون و آتش، جنگ را به پایان خود می‌رساند. دو هزار و ۹۵۲ روزی که با بیش از ۲۰۰ هزار کشته، ۳۲۰ هزار مجروح جنگی، دست کم ۱۰۰ میلیارد دلار خسارت، ۴۰ هزار اسیر و ۴۵ هزار بیمار روانی یادگارش برای ایران ایستادن روی همان مرزهای جغرافیایی است.

نقشه‌های کلاس‌های جغرافی پس از هشت سال حمله‌های سنگین همسایه غربی، همچنان همان عدد را زیر خود دارند: مساحت به کیلومتر مربع: یک میلیون و ۶۴۸ هزار و ۱۹۵.
XS
SM
MD
LG