گفته است که ادبیات ماجرایی میان کتاب و خواننده آن است و نیازی به دخالت شخصی نویسنده ندارد، گویی که از پیروان صدیق تئوری رولان بارت در کتاب «مرگ مؤلف» است. بر همین اساس به رغم شهرت جهانیاش همچنان حضوری نامریی دارد و اطلاع زیادی از زندگی او در دست نیست. در تمامی ۳۵ سالی که از انتشار کتاب «عطر» میگذرد، سه مصاحبه از او منتشر شده که البته یکی هم به قبل از انتشار کتاب مربوط است. با خبرنگارانی محدود هم حرف زده و به هر کسی روی خوش نشان نداده است.
در مورد بیوگرافیاش هم این قدر میدانیم که در خانوادهای متوسط به دنیا آمده، با پدری روزنامهنگار و نویسنده و مادری که معلم ورزش بوده است. خودش در مؤخرهای که بر بیوگرافی دوست نویسندهاش هلموت دیتل نوشته یکی دو جملهای هم راجع به خودش حرف میزند: «من در روستا زاده شدهام، در یک مزرعه و بزرگشده جنگل هستم، زیر درختان و در کنار رودخانه. آن موقعها فندکهای کارتیری و کاپشنهای سموری و بنزهای طلایی خبری نبود.»
نکات بیشتر را مارتین، برادر روزنامهنگارش که ۱۰ سال پیش فوت کرد بر زبان آورد: «رفیق و یار غار او کتاب و موزیک بودند. یک قرار خوشایند در خانواده ما این بود که سر میز غذا دور هم جمع شویم و نه درباره موضوعات مورد علاقه بچهها و جوانان، که درباره سیاست، موسیقی، ادبیات، انسان، عدالت و چسب و چفت مناسبات اجتماعی بحث کنیم.» همین بحث بر سر میز غذا بخشی از صحنهها و بخشهای داستان «سرگذشت آقای زومر» (ترجمه فارسی: احمد کساییپور، نشر هرمس) است، روایتی از زبان اول شخص که ماجرایش در کنار دریای اشتارنبرگ در حوالی محل تولد خود نویسنده اتفاق میافتد و تا حدودی جنبه بیوگرافیک پیدا میکند. حکایت جوانی است از یک خانواده متوسط که اغلب از درخت بالا میرفت تا تنها باشد و آرامش داشته باشد. پدر جوان مخالف تلویزیون است و بدترین افراد در نظر او وراجهایی هستند که دائم سخنان بیمحتوا میگویند.
اندکی پس از آنکه دیپلم گرفت، پدرش فوت کرد. او به کارهای موقت رو آورد، به سفر تحصیلی در خارج رفت و با هلموت دیتل آشنا شد و با او دو فیلمنامه نوشت که مایهای برای تهیه دو سریال شد. خودش هم به یاد نمیآورد که کدام بخش فیلمنامه را چه کسی نوشته است.
قطعه نمایشی او با نام «کنترباس» (ترجمه فارسی: حسین منصوری، نشر «حکمت کلمه») که سال ۱۹۸۴ به روی صحنه رفت با استقبال قابل اعتنایی روبهرو شد. شخصیت اصلی نمایش نوازندهای است مانند سایر آثار نویسنده عاشق تنهایی خویش و گریزان از دیگران. او عاشق آلت موسیقی خویش (کنترباس) است و با همه مشکلاتی که برایش بهوجود میآورد آن را بیشتر از انسانها دوست دارد، چون بیم آن را ندارد که کنترباس مثل انسانها ترکش کند. اجرای این نمایش از جمله چشم ناشری را گرفت که یک سال بعد رمان پرآوازه او «عطر» را منتشر کرد. «عطر» ۹ هفته در رأس پرفروشهای آلمان باقی ماند و ۹ سال هم در ردیف ۱۰ کتاب پرفروش بود.
شخصیت محوری رمان جنایتکاری است بزرگ شده در بیرون خانواده و با سرپرستهای مختلف، با استعدادی ژرف در تشخیص بوها. او از جمله در باد و باران به دشت و صحرا میرود، چرا که تحمل فضاهای بسته را ندارد، نشانههایی از قرابت با نویسنده.
ماجرای شخصیتمحور عطر در نیمه اول قرن هجدهم در پاریس جریان دارد و شخصیت (ضدشخصیت) محوری آن ژان باتیست گرهنوی است که فرزند پنجم مادر است و به رغم تمایل او به زنده نماندن فرزند، نوزاد در محیطی آلوده، پرزباله و کثیف زنده میماند و جان سالم به در میبرد. ماجرای تلاش مادر برای قتل نوزاد که برملا میشود او به کشتن ۴ نوزاد دیگرش اعتراف میکند و نهایتا گردن زده میشود.
ژان باتیست گرهنوی تا سه سالگی نمیتواند روی پا بایستاد و زبانش هم تازه در چهار سالگی باز میشود. او ولی به شکل حیرتآوری از شامهای قوی بهرهمند است؛ به گونهای که میتواند ده ها بوی آمیخته به هم را از یکدیگر بازشناسد. او قادر است به منشأ یک رایحه که از دید خارج است راه ببرد و حتی میتواند فرمولهای پیچیده و رازگونه عطرسازان فرانسوی قرن هجدهم را در چشم به هم زدنی با بوییدن قطرهای از آن عطر پیدا کند.
تردیدی که ناشر داشت
وقتی او به دلیل همین تواناییاش در تشخیص بوها، سروکارش به یکی از کارگاه های عطرسازی پاریس میافتد، در کوتاه زمانی قلههای صنعت عطرسازی را درمینوردد. خود او ولی فاقد بو است و شاید نشانهای از فقدان احساس و عاطفه. موجود پلیدی است که هرکس با او در ارتباط قرار میگیرد به مصیبت و بلایی دچار میشود... و با این همه نویسنده با شیوه روایت خود گهگاه حسی غریبی از همدردی را در خواننده نسبت به او ایجاد میکند.
گرهنوی که در بیم عدم شناخت از خویش است وقتی در سالهای انزوایش به «بیبویی» خود پی میبرد. او شیفته بوی یک دختر آلوفروش میشود و نهایتاً او را میکشد. بعدتر او در ماجراهایی پیچیده و متأثر شاید از درک و دریافتی تمامیتخواه در صدد ساختن عطری برمیآید که همه عاشق او بشوند، عطری مخصوص از عطر پوست و روح زنان که ۲۶ قربانی میگیرد و ...
رمان تلفیقی است از داستانی جنایی، آموزشی، تاریخی و ذوقورزی در گستره زبان. نویسنده برای نوشتن رمان کل تاریخ و پروسه عطر در دوران روشنگری و عصر مدرن را بررسی میکند و به همه جاهایی که «ضدشخصیت» رمان ماجراهایی دارد، شخصاً سر میزند.
او خود واقف است که رمانش به شاهکار او بدل میشود. بعدها در باره کار خود گفته است که نوشتن چنین رمانی دهشتناک است و فکر نمیکنم که دیگر از پس چنین کاری برآیم.
ناشر تردید داشت که کتاب فروش کند، پس با تیراژ ۱۰ هزار نسخه شروع کرد، ولی دو ماه بعد ۱۵۰هزار نسخه آن را روانه بازار کرد و حالا هنوز هم سالانه نسخه جدیدی از رمان را منتشر میکند.
«عطر» (ترجمه فارسی: رویا منجم، انتشارات علم) پر است از تصویر و واژه و استعاره، بی آنکه ملالت و ابهامی برای خواننده بهوجود آورد. هنر روای این است که خواننده را به متن داستان میکشد، ولی به او امکان میدهد که همچنان فاصلهای را با شخصیتها و ماجراهای رمان حفظ کند و میان درون و برون رمان در رفت و آمد باشد. او با ژان باتیست گرهنوی همراه میشود، قدم به قدم او را تعقیب میکند، از این یا آن اقدام و تصمیم و تشخیص او حیرت میکند، ولی دچار همذاتپنداری و همدردی ادامهدار نمیشود و پلشتی او را هم در جلوی چشم دارد.
سال ۲۰۰۶ فیلمی هم از روی «عطر» با کارگردانی تام تیکور ساخته شد. سالها کارگردانهای مختلفی از مارتین اسکورسیزی تا میلوش فورمن به دنبال خرید امتیاز کتاب بودند تا از آن فیلم بسازند، ولی نویسنده راضی نمیشد. ماجرای کش و قوس این مخالفت و رضایت آخر در فیلم روسینی، ساخته دوستش، هلموت دیتل، تا حدودی بازتاب یافته است.
هنوز هم از پاتریک زوسکیند (Patrick Süskind)، خالق یکی از معروفترین آثار ادبی آلمان پس از جنگ که به ۵۱ زبان ترجمه و ۲۰ میلیون نسخه فروش کرده است به اندازه ۷۰ پاراگراف هم اطلاعاتی در دست نیست، عکس هم از او محدود است و کسی هم به درستی نمیداند که کجا زندگی میکند.
ولی یکی از چیزهایی که با قطعیت میتوان در باره او گفت این است که او روز ۲۶ مارس امسال (۶ فروردین ۱۳۹۸) هفتاد ساله شد.