سرانجام، چهار روز پس از سقوط بشار اسد در دمشق، رهبر جمهوری اسلامی از شوک این رویداد درآمد و «جبهۀ مقاومت» را که برساختۀ جمهوری اسلامی است، بهسیاق همیشه، مقاوم و پیروز میدان توصیف کرد.
علی خامنهای در تبیین تحولات اخیر، همان کلیشههای همیشگی دربارۀ بحرانهای داخلی و خارجی را به کار گرفت و همهچیز را به توطئۀ آمریکا و اسرائیل مرتبط کرد.
او که پیشتر بارها بشار اسد را ستایش کرده و ازجمله گفته بود «آقای بشار اسد در چهرۀ یک مبارز بزرگ ظاهر شد»، در سخنرانی امروز خود دربارۀ سوریه حتی یک بار هم نام او را به زبان نیاورد.
در روزهای گذشته، برخی چهرههای حکومتی تلاش کردند سقوط اسد را بیارتباط با «جبهۀ مقاومت» القا کنند؛ ازجمله، محمدجواد ظریف در یک پست اینستاگرامی نوشت: «مقاومت نه بهوسیلۀ ایران ایجاد شده و نه تداوم آن وابسته به ایران است.»
مأموریت قاسم سلیمانی و داعشی که بعداً پدید آمد
تحلیل خامنهای اما حاوی این نکته بود که ضعف و تکانههای مجدد رژیم اسد از آنجا آغاز شد که نیروی شبهبسیجی را که قاسم سلیمانی در سوریه سازماندهی کرده بود، تعطیل کردند و عذر نیروهای ایرانی را هم خواستند:
«در سوریه، شهید سلیمانی یک گروه چند هزار نفری را از جوانهای خود آنها آموزش داد، مسلح کرد، سازماندهی کرد، آمادهشان کرد و ایستادند. بعد البته خب بعدها، متأسفانه بعضی از خود مسئولان نظامی آن کشور ایراد درست کردند، مشکل درست کردند، چیزی که به نفع خودشان بود، از آن صرفنظر کردند، متأسفانه.»
این اقدامات البته به همان ابتدای شروع جنگ داخلی در سوریه در سال ۲۰۱۱ (۱۳۹۰ خورشیدی) برمیگشت که هنوز در سوریه از داعش خبری نبود. با اینهمه، خامنهای در سخنرانی خود تلاش کرد با خلط مبحث و پیشوپس کشیدن اتفاقات، ماجرای حضور سلیمانی و نیروی قدس سپاه در سوریه را به داعش و «دفاع از اماکن مقدس» ربط دهد: «داعش به معنای این بود که عراق را ناامن کند، سوریه را ناامن کند، منطقه را ناامن کند، بعد به نقطه اصلی و هدف نهایی یعنی جمهوری اسلامی ایران بیاید.»
این در حالی است که حتی روایتهای رسمی در خود ایران و سوریه نیز حکایت از این دارد که حضور جمهوری اسلامی و نیروهایش بهفرماندهی حسین همدانی، سردار سپاه که در سرکوب اعتراضات انتخاباتی ۱۳۸۸ نقش محوری داشت، از همان آغاز درگیری میان حکومت اسد و مخالفان در سال ۱۳۹۰ شروع شد؛ یعنی اساساً قبل از آنکه گروه داعش ظهور و بروز یابد.
ابراز قدرت درحالیکه «دشمن بر همهچیز مسلط شده است»
خامنهای، برخلاف آنچه میخواست درباره قدرتمند بودن «مقاومت» القا کند، گفت که در همین هفتههای اخیر (مسئولان سپاه) «به من گفتند که همهٔ امکاناتی که برای سوریها امروز لازم است، ما آماده کردهایم. آمادهایم که برویم. آسمانها بسته بود، زمین بسته بود، رژیم صهیونیستی و آمریکا هم آسمان سوریه را بستند، هم راههای زمینی را بستند، امکان نداشت.»
او به این موضوع اشاره نکرد که حملات مکرر اسرائیل به سوریه، از تقریباً یک دهه پیش، که عمدتاً مواضع و امکانات نیروهای جمهوری اسلامی و حزبالله هدف آن بوده است، بهطور عمده به تبلیغ و تلقی تهران از این کشور بهعنوان عنصری «در جبهۀ مقاومت» و در کمک به محاصرۀ «دشمن صهیونیستی» مربوط بوده است.
خامنهای این وزن سنگین سوریهٔ بشار اسد در «عمق استراتژیک و جبهۀ مقاومت» جمهوری اسلامی را هیچگاه پنهان نکرده است. او اواخر خرداد همین امسال دوباره این تلقی خود را تکرار کرد:
«غربیها و دنبالههای آنها در منطقه قصد داشتند با جنگی که علیه سوریه به راه انداختند، نظام سیاسی این کشور را ساقط و سوریه را از معادلات منطقه حذف کنند، اما موفق نشدند... همه باید امتیاز ویژهٔ دولت سوریه، یعنی مقاومت، را در مقابل چشم خود مشاهده کنند.»
حملهٔ حماس در ۷ اکتبر پارسال به اسرائیل سبب شد که اسرائیل در منکوب کردن همهٔ آن بخشهایی که خامنهای بهعنوان اجزای قدرتمند «جبهۀ مقاومت» معرفی کرده و میکند، دست بازتری پیدا کند. ضربات سنگینی به این جبهه وارد شد و دامنهٔ تسلط و تهدید اسرائیل بر راهها و فرودگاههای لبنان و سوریه نیز گسترش یافت.
بهعبارتی، سیاستهایی که جمهوری اسلامی و عناصر «جبهۀ مقاومت» در منطقه پیش بردند، ازجمله حملهٔ ۷ اکتبر حماس به اسرائیل که از حمایت تمامقد جمهوری اسلامی برخوردار شد، نه تنها به آرمان فلسطینیها و پایان اشغالگری اسرائیل کمکی نکرد، بلکه فاجعهٔ بیشتری برای این مردم رقم زد.
در ادامه، مقابلهٔ اسرائیل با موشکپرانی حزبالله در حمایت از حماس به حملات دهشتناک اسرائیل به لبنان انجامید؛ حملاتی که طی آن حزبالله، بهعنوان قدرتمندترین عنصر «جبهه مقاومت» جمهوری اسلامی، ضربات سنگینی خورد و نهایتاً هم راه برای سقوط رژیم اسد، بهعنوان رکن دیگری از «جبهه»، هموار شد.
کلیشهها و الگوی تکراری
سخنرانی علی خامنهای این بار نیز از همان الگوی همیشگی پیروی میکرد؛ یعنی ربط دادن تمام وکمال قضایا به توطئهٔ دشمنان و اینکه باید همچنان شعار مقاومت داد و در سیاستها و رویکردهای حکومت تردیدی نکرد.
این الگوی قدیمی و پرآسیبِ خامنهای برای منافع و مصالح ملی، در همهٔ بحرانهای داخلی و خارجی، تقریباً با کلمات و اصطلاحات مشابه تکرار میشود.
آخرین بحران سنگین داخلی در ایران نیز مشمول همین ارزیابی خامنهای شد. او در تبیین اعتراضات بیسابقۀ «زن زندگی آزادی» گفته بود:
«توجّه کنید! طراحی این اغتشاشهای پاییز گذشته در اتاقهای فکر کشورهای غربی انجام گرفت. طراحیاش آن جا شد. طراحی جامعی هم انجام دادند؛ طراحی در اتاقهای فکر غربی، پشتیبانی مالی و رسانهای و تسلیحاتی بهوسیلهٔ دستگاههای امنیتی غربی. پشتیبانی کردند.»
در سخنرانی تازه هم او دوباره همین حرف و بیان را برای تحلیل سقوط رژیم اسد به کار گرفت:
«نباید تردید کرد که آنچه در سوریه اتفاق افتاده، محصول یک نقشهٔ مشترک آمریکایی و صهیونیستی است. بله، یک دولت همسایهٔ سوریه (ترکیه) نقش آشکاری را در این زمینه ایفا میکند و ایفا کرده، الان هم ایفا میکند - این را همه میبینند- ولی عامل اصلی توطئهگر و نقشهکش اصلی و اتاق فرمان اصلی در آمریکا و رژیم صهیونیستی است. قرائنی داریم.»
همانگونه که خامنهای در مورد اعتراضات ۱۴۰۱ و ربط دادن مقابلهٔ جامعهٔ ایران با تحکمات و اجبارهای حکومتی به «دشمنان» هنوز هیچ دلیل و شاهدی ارائه نکرده است، هیچ موردی از «قرائن» مربوط به دخالت مستقیم آمریکا و اسرائیل در سقوط رژیم اسد نیز ارائه نداد.
سیاستی که روزبهروز ناکاراتر میشود
مبنای جمهوری اسلامی در مواجهه با بحرانهای داخلی، مبتنی بر آموزههای خامنهای، بر کمترین عقبنشینی رسمی و ادامهٔ سیاست «پیروزی با اتکا به رعب و ترس» (النصر بالرعب) و سرکوب است.
این سیاست، در حال حاضر با رویارویی توأم با زور و تهدید علیه مطالبات جامعه، در چارچوبهایی مانند «قانون عفاف و حجاب» و تداوم اعمال فیلترینگ اعمال میشود و البته روزبهروز نیز بهخاطر مقاومت سیاسی و مدنی جامعه ناکاراتر میشود.
مهدی کروبی، از معترضان به نتیجهٔ انتخابات ۱۳۸۸ که همچنان در زندان خانگی به سر میبرد، در نامهای که در گرماگرم جنبش اعتراضی ۱۴۰۱ به خامنهای نوشت، شکست این سیاست حکومت را چنین متذکر شد: «تئوری النصر بالرعب در قبال این ملتِ به ستوهآمده از ظلم، تحقیر، تبعیض و فساد دیگر کارایی ندارد.»
در عرصهٔ سیاست خارجی نیز جمهوری اسلامی تشدید فشارها در پروندهٔ هستهای را با اقداماتی مانند غنیسازی بیشتر و تهدید به بازنگری در دکترین هستهای پاسخ داده است؛ پاسخی که روزبه روز کمتر جدی گرفته میشود و این وجه از سیاست جمهوری اسلامی نیز بحرانی بیشتر برای منافع و مصالح ملی ایران ایجاد میکند.
برای بخش بزرگی از جامعهٔ ایران، دمساز نبودن سیاست منطقهای و «جبهه مقاومت» جمهوری اسلامی با مصالح و منافع کشور، امری کاملاً آشکار است و مخالفت با آن به اشکال مختلف بیان شده است.
از همین رو، سخنرانی اخیر خامنهای، بیش از آنکه بتواند تغییری در ذهنیت اکثریت جامعه ایجاد کند، متوجه رفع تردیدها و سؤالاتی بود که در ذهن ردههای مختلف سپاه و بسیج و حلقههای نزدیکتر به هستهٔ سخت قدرت و نیز در میان نیروهای همسو و نیابتی در عراق و یمن ایجاد شده است.
میتوان تصور کرد که بسیاری از آنها با ضرباتی که به بخش بزرگی از «جبهۀ مقاومت» وارد آمد، این سؤال را مطرح کنند که آن همه هزینه و قربانی که برای این جبهه صرف و فشارهایی که کشور از بابت آن متحمل شد، چه نتیجهای داشته است؟ و آیا امروز امنیت و اقتصاد ایران آسیبپذیرتر از هر زمان دیگری نیست؟
در همین دخالت در ماجرای سوریه، بهگفتهٔ رئیس بنیاد شهید، هفت هزار و ۳۰۰ نفر از نیروهای سپاه و بسیج یا نیروهای فاطمیون و زینبیون کشته شدند؛ رقمی که ممکن است عدد واقعیاش بیشتر باشد.
بدهی رسمی حکومت سرنگونشدهٔ سوریه به ایران نیز ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار برآورد میشود؛ رقمی که بسیاری از هزینههای دیگر مربوط به حضور نیروهای ایران در این کشور و کمکهای تسلیحاتی را شامل نمیشود.
طُرفه اینکه بهرغم «خدمت» جمهوری اسلامی به رژیم اسد، هیچگاه به ایران اجازهٔ فعالیت گسترده در بازارها و طرحهای سرمایهگذاری در سوریه داده نشد و سهم ایران در بازار پنج میلیارد دلاری سوریه، که در تسلط ترکها باقی ماند، از ۵۰ میلیون دلار فراتر نرفت.
سؤالاتی که پاسخی نیافت و تهدید منتقدان و پرسشکنندگان
خامنهای در سخنرانیاش برای سؤالهای یادشده پاسخ مشخصی نداشت و تنها بهسیاق همیشگی باز هم وعدهٔ نامعلوم داد که مقاومت از ضربات مقاومتر بیرون خواهد آمد با این عبارت که «من به شما عرض میکنم، به حول و قوهٔ الهی، گسترهٔ مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فرا خواهد گرفت.»
او تسلط مخالفان رژیم اسد بر سوریه را نیز حرکتی «اشغالگرانه» خواند و قول داد که «مناطق تصرفشدهٔ سوریه بهوسیلهٔ جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد؛ شک نکنید این اتفاق خواهد افتاد».
خامنهای در ادامه سخنانی گفت که خود همین سخنان نشان میداد خودش هم مطمئن نیست حرفهایش تأثیری داشته باشد یا برای کسی باورپذیر باشد. او در همین زمینه، منتقدان فزایندهٔ سیاست منطقهای جمهوری اسلامی در داخل را کسانی خواند که دل مردم را خالی میکنند، «مجرم»اند و «باید تعقیب شوند».
این رویکرد ظاهراً قرار است ما بهازای عملی هم پیدا کند. ساعاتی پیش از سخنرانی خامنهای، محمدجعفر منتظری، رئیس دیوان عالی کشور، گفت: «با افرادی که در فضای مجازی آب به آسیاب دشمن میریزند و بهدروغ در پی اشاعهٔ قدرت دشمن هستند، قطعاً برخورد شدید خواهد شد.»
بعید است این تهدید هم اثر کند و کاهش حملات منتقدان و مخالفان به سرسختیِ خامنهای در پیشبرد سیاست منطقهای و بینالمللی او علیه منافع ایران را در پی داشته باشد. احتمالاً عکس آن رخ خواهد داد و دامنهٔ تردید و سؤال و ریزش در بدنهٔ وفادار به حکومت نیز متوقف نخواهد شد.
روسیهای که مغفول ماند
علی خامنهای در سخنرانی خود هیچ اشارهای به نقش روسیه در تحولات اخیر نکرد. برخلاف جمهوری اسلامی که به دلایل اعلامشده از سوی خامنهای نتوانست مانعی در برابر سقوط رژیم اسد ایجاد کند، روسیه اما چنین ممانعتهایی نداشت. بااینحال، درگیریاش در جنگ اوکراین و احتمالاً برخی توافقات و زدوبندهای پشت پرده ایجاب کرد که اقدامی اساسی برای نجات رژیم اسد انجام ندهد.
این رویه برای تهران عاری از نگرانی نیست، چراکه شاید در شرایط بحرانیشدن وضعیت برای جمهوری اسلامی نیز تکرار شود.
بنا بر شواهد اولیه، میتوان تصور کرد که اگر وضعیت گذار در سوریه، متشکل از اقوام و منافع گوناگون، بسامان پیش برود و تنش و تشنج داخلی و تضاد منافع خارجی دوران پسااسد به وضعیتی از جنگ و مخاصمه تبدیل نشود، ضرر و زیان روسیه از سقوط اسد بهاندازهٔ جمهوری اسلامی نخواهد بود و رابطهٔ مسکو و دمشق در سطحی عادی و قابلقبول خواهد ماند.
شاید همین ارزیابی باعث شده که جمهوری اسلامی از «عدم تلاش لازم مسکو» برای نجات اسد رنجیده خاطر باشد. خامنهای اما با توجه به عدم توازنی که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی حاکم است و نیازی که همچنان به روسیه در عرصهٔ بینالمللی دارد، ترجیح داد به همهٔ طرفهای درگیر و غیردرگیر در ماجرای سوریه حمله کند، ولی کلامی دربارهٔ روسیه به زبان نیاورد.
در مجموع، سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی پس از سقوط رژیم بشار اسد میتواند یادآور مثَلِ «سوت زدن از ترس در سیاهی شب» باشد که حتی بعید است باورمندترین نیروها هم را راضی کند.
این سخنرانی، اگر همچنان ملاک عمل کلیت جمهوری اسلامی در منطقه و جهان باقی بماند، محمل تشدید فشارها و آسیبپذیری امنیتی و اقتصادی ایران خواهد بود.