شايد بتوان اسراييل را اين روزها، اصلی ترين کشور مخالف با برنامه های هسته ای و نظامی ايران خواند. مقام های تل آويو، به اظهارات «خصمانه» مقام های تهران اشاره می کنند و برنامه هسته ای ايران را چون «تهديدی برای موجوديت کشور اسراييل» ارزيابی می کنند.
اما روزگاری برخی استراتژيست های همين کشور معتقد بودند که اسراييل نه تنها بايد به برنامه های نظامی ایران، چراغ سبز نشان دهد، بلکه چه بسا بايد به ايران برای پيشبرد چنين برنامه هایی کمک کند.
والبته ايران آن زمان و ايران اين روزها، تفاوت هايی جدی دارند که برای اسراييل، مهم ترينش، رويکرد نظام سياسی حاکم در برخورد با کشور اسراييل است.
شايد به همين دليل است که اسراييلی هايی که زمانی به ايران می آمدند تا به توان نظامی ارتش شاهنشاهی بيافزايند، اين روزها با نگرانی بسيار خبرهای پيشرفت های نظامی و هسته ای ايران را دنبال می کنند.
موتی بلوخ، يک از همين اسراييلی ها است که اکنون ۷۳ سال دارد و از پايه گذاران برخی از تاسيسات زيربنايی و راداری در ايران، در دوران حکومت محمد رضا شاه پهلوی بوده است.
آقای بلوخ، اخيرا در گزارشی مشروح که در روزنامه اسراييلی معاريو منتشر شده است، خاطرات را خود از دوران همکاری های نزديک ميان اسراييل با ايران در پيش از انقلاب، بازگو کرده است.
«بی تفاوت به برنامه هسته ای ايران»
موتی بلوخ بيان خاطرات خود را با نشان دادن آلبوم های متعدد عکس هايی که از سفرهايش به ايران داشته، همراه می کند.
اين عکس ها از شمال تا جنوب و شرق و غرب ايران را در بر می گيرد.
برخی از عکس ها او را در کنار ايرانيانی که در طرح های مشترک با اسراييلی ها سهيم بوده اند نشان می دهد و شماری از عکس ها نيز از روند پيشرفت برخی از تاسيسات زيربنايی است که او و همکاران اسراييلی و ايرانی اش در آن نقش داشته اند.
موتی بلوخ به معاريو گفته است، در سال های اخير که نام ايران و طرح های هسته ای آن کشور پيوسته در رسانه های گروهی اسراييل و دنيا مطرح می شود، وی با حسرت به ياد گذشته همکاری ها می افتد اما اين دغدغه نيز او را رها نمی کند که وی از همان آغاز می دانست تاسيسات زيربنايی و چترهای راداری که اسراييلی ها برای ايران در بوشهر برپا می کردند، «تاسيساتی صرفا ساده برای بهره گيری مسالمت جويانه از انرژی هسته ای نبود و از همان ابتدای کار، او اطمينان داشت که اين پروژه می تواند دردسر آفرين شود.»
او می گويد که از هنگامی که اين پروژه ها در نخستين گام های خود بود، «معلوم بود که ايرانی ها انديشه های بلندپروازانه دارند و در آخرين سال هايی که اسراييلی ها در ايران بودند، آلمانی ها نيز دراين پروژه سهم بسيار مهمتری را به خود اختصاص دادند.»
اين مهندس اسراييلی به معاريو گفته است: «از گفت وگوهايم با آلمانی ها به اين نتيجه رسيدم که آنها نيز به نيات واقعی دولت وقت ايران مظنون هستند اما هنگامی که اين امر را با مقامات اسراييلی در ميان گذاشتم، آنها توجه خاصی نکردند.»
موتی بلوخ می گويد: «اسراييل در توجه دقيق به اين مساله حساس کوتاهی نشان داد در حالی که موساد اسراييل نيز با مقامات وقت دولت ايران در ارتباط بود و اگر می خواست، می توانست آگاهی های دقيق تری کسب کند.»
نصب رادارهای نظامی
موتی بلوخ درسال ۱۹۶۸ هنگامی که ۳۳ سال داشت، از طرف شرکت های متعدد اسراييلی که در آن ايام با ايران همکاری نزديکی داشتند، برای برپايی سيستم های ارتباطی و راداری به ايران دعوت شد.
او به معاريو گفته است: «در دعوت از من برای کار در ايران، بنيامين بلومبرگ سهمی داشت.»
بلومبرگ در آن سال ها از نيروهای اطلاعاتی اسراييل بود که در پروژه ساخت رآکتور هسته ای ديمونای اسراييل نقش داشت و از سوی شيمون پرز (رييس جمهوری کنونی اسراييل) به مقام مديرکلی وزارت دفاع نيز رسيده بود.
بلوخ می گويد: «از سفری به صحرای سينای تازه به تل آويو بازگشته بودم که همسرم (که ديگر در قيد حيات نيست) گفت، بنيامين بلومبرگ تلفنی گفته است می خواهد قبل از سفر به ايران با او ملاقات کنی. بلومبرگ از من خواست در طول کار و اقامتم در ايران به گردآوری اطلاعات نيز بپردازم. در آن سال ها، اسراييل تشنه کسب آگاهی هايی درباره ايران بود و از من خواستند چشم خود را به خوبی بگشايم.»
- «از سفری به صحرای سينای تازه به تل آويو بازگشته بودم که همسرم (که ديگر در قيد حيات نيست) گفت، بنيامين بلومبرگ تلفنی گفته است می خواهد قبل از سفر به ايران با او ملاقات کنی. بلومبرگ از من خواست در طول کار و اقامتم در ايران به گردآوری اطلاعات نيز بپردازم. در آن سال ها، اسراييل تشنه کسب آگاهی هايی درباره ايران بود و از من خواستند چشم خود را به خوبی بگشايم.»
سه روز بعد او با گذرنامه اسراييلی و در حالی که کارت عضويت در يک شرکت ايرانی به او داده شده بود، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد.
او و ۱۵ اسراييلی ديگر همراه با ۷۵۰ عضو آن شرکت ايرانی به برپايی تاسيسات راداری برای دفاع هوايی در تمامی سرزمين ايران مشغول شدند.
بلوخ می گويد: «در ۱۴ نقطه اين تاسيسات را برپا کرديم که ايرانی ها در مکالمات عاميانه بين خود به آن غول های راداری لقب داده بودند.»
او می افزايد: «اين تجهيزات از نزديکی مرز ايران با پاکستان، بندرعباس، بوشهر، شيراز، اصفهان و تا تهران را دربر می گرفت.»
از تل آويو تا قم
بلوخ که به زبان های عبری، انگليسی و فرانسه تسلط داشت، می گويد ناچار شد بسيار زود فارسی را نيز بياموزد تا بتواند مستقيما با کارکنان و به ويژه کارگران ارتباط برقرار کند.
او به خاطر می آورد که حتی برای استخدام کارگر عادی به شهر مذهبی قم سفر کرده است.
بلوخ اضافه می کند: «الان باورکردنی نيست که حضور يک اسراييلی را در قم تصور کنيد. اما روزی برای استخدام شمار زيادی کارگر، با سر کارگری به نام علی، به قم رفتم و از درون يک قهوه خانه، با چند سر کارگر محلی صحبت کرديم. همان روز برای استخدام ۱۶۰ کارگر قمی به توافق رسيديم. اين کارگرها درست همان روز از يک طرح ديگر اخراج شده بودند. به ايرانی ها گفتم همين ها را می خواهم. زيرا در کار برپايی دکل های برق تجربه ای اندوخته بودند.»
موتی بلوخ می گويد: «در آن ايام همه چيز بسيار عادی بود. ما با مهندس ها و کارکنان ايرانی مشورت می کرديم. همراه با آنها آزادانه سفر می کرديم. همه چيز را با هم در ميان می گذاشتيم. آمريکايی ها تجهيزات را می آوردند. ما دانش و تکنولوژی را ارائه می کرديم و پول از ايرانی ها بود. هيچ چيز غير عادی جلوه نمی کرد. اما در هر پروژه ای که اسراييلی ها سهمی داشتند، نقش آنها بسيار برجسته بود. آنها حرف اول را در تکنولوژی می زدند. مانند طرح های کمپانی عظيم سولل بونه يا کور آسيا و نيز طرح هايی که بازرگان مشهور اسراييلی و سرهنگ دوره احتياط، يعکوو نيمرودی در آنها نقش داشت.»
وی می افزايد: «نيمرودی با بسياری از سران نظام ايران در ارتباط بسيار نزديک بود. او را می پرستيدند. با وجود اين، هنوز ايرانی ها بسياری از امور را از ما پنهان می کردند و گاه تا لحظه آخر نمی دانستيم که فلان تجهيزات راداری بايد در کدام کوه نصب شود و ما نيز اصراری نداشتيم که از همه امور آنان سر در آوريم. کاری را که به ما محول می کردند به بهترين نحو انجام می داديم و نمی خواستيم با کنجکاوی های بيهوده آنها را ناراحت کنيم.»
او می گويد: «اين شيوه کار ما موجب شد که به راستی سهمی بزرگ در برپايی سيستم های نظامی و دفاعی ايران داشته باشيم. ما صرفا رساننده تکنولوژی به آنها بوديم.»
تلاش برای افزايش قدرت نظامی ايران
بلوخ به خاطر می آورد هنگامی که در پايان اولين پروژه خود در تهران بود، الحنان ييشای، مدير کل وقت صنايع هوايی اسراييل همراه با پينی داگان به تهران رسيدند و با رفتن به منزل او از وی خواستند، يک تکنولوژی جديد را که در اسراييل طراحی و ساخته شده بود، به ايرانی ها بفروشند.
اين تکنولوژی تازه کاربردهايی دفاعی – امنيتی داشت.
بلوخ می گويد: «توانستم مقامات ايران را متقاعد کنم، و يک پروژه ۵۰ کيلومتری را به اجرا گذاشتيم و نيز نيروی هوايی و دريايی ايران بعدها طرح ديگری را برای کارگذاری اين سيستم در يک جزيره نفتی از ما خواستند.»
وی می افزايد که در طرح های آمريکايی ها برای فروش جنگنده های اف - ۱۴ که نياز به تاسيسات لازم در ايران داشت، «وی و اسراييلی ها سهمی گرفتند.»
او می گويد که از مجوز لازم برای تردد آزادانه بين پايگاه های نظامی ايران برخوردار بوده و بی هيچ مانعی برای سرکشی به پيشرفت طرح ها به اين پايگاه ها می رفته است.
او کارت ويژه تردد خود را که از سوی مقامات وقت ايران در اختيارش قرارگرفته بود، به عنوان يادگاری حفظ کرده و آن را به روزنامه معاريو نشان می دهد.
بلوخ می گويد: «در آن سال ها ما انديشه های زيادی برای طراحی و توليد سيستم های مهم داشتيم اما کشور اسراييل پول آن را نداشت در حالی که ايران سرشار از پول بود.»
او مدعی است که بسياری از خريدهای ايران از اسراييل هنوز در انبارهای فرودگاه مانده است.
وی برای ژنرال طوفانيان که مسوول خريدهای ارتش ايران بود و با اسراييلی ها ارتباطی بسيار نزديک برقرار کرده بود، نقش مهمی در «گرم شدن چشمگير» مناسبات اسراييل با ايران در سال های دهه هفتاد ميلادی قائل است.
ژنرال طوفانيان به اسراييل نيز سفر کرده و با عزر وايزمن، وزير دفاع وقت اسراييل و فرمانده اسبق نيروی هوايی اسراييل، ديدارکرده بود. وايزمن بعدها به مقام رياست جمهوری اسراييل رسيد و چند سال پيش درگذشت.
«جزيره ثبات يا آتش زير خاکستر»
بلوخ به معاريو گفته است: «در سال های دهه هفتاد بسياری فکر می کردند که حکومت محمد رضا شاه پهلوی درايران بسيار باثبات است. اما من که مرتب با مردم کوچه و بازار ايران نيز سر و کار داشتم و به همه جای ايران سفر می کردم و اوقات خود را تنها در رستوران ها وکلوب های مجلل شمال تهران نمی گذراندم، می دانستم که آتشی زير خاکستر در حال شعله ورشدن است.»
وی می گويد: «هر چند در شمال مرفه تهران زندگی می کردم اما در مناسبت هايی مانند تاسوعا و عاشورا می شد قدرت مذهبی را ديد. روزی که يک پروژه با ديرکرد روبه رو شده بود، به کارگران گفتم بايد شتاب کنيم، پادشاه شما قراراست برای بازديد بيآيد. آنها گفتند: تنها پادشاه ما خداست.»
بلوخ می گويد که آخرين بار که ايران را ديد، هنوز چهار سال پيش از انقلاب ايران بوده «اما همواره فکر می کرد که آن جزيره ثبات با آنچه که در زير بستر می جوشد، تفاوت بسيار دارد.»
اسراييل اميدوار بود که بتواند مناسبات خود را حتی بعد از روی کارآمدن حکومت جديد ايران حفظ کند و هنوز به موج عظيم مخالفت اين نظام با اسراييل پی نبرده بود. ولی مسوولان حکومت انقلابی در همان نخستين روزها از آخرين اسراييلی ها نيز خواستند که ايران را ترک کنند و از آن روز، هيچ گاه به کشور اسراييل و اسراييلی ها احترام نگذاشتند.