در روزهای بعد از طرح عمومی پروندههای مرتبط با اتهام کودک آزاری جنسی قاری قران بیت رهبری موجی از واکنشها در فضای عمومی و مجازی از سوی شهروندان ایرانی ایجاد شده است. وقتی مسائل جنسی و سیاسی با هم دریک داستان آمیخته شوند توجه عمومی جلب می شود و این اختصاصی به جامعهای خاص ندارد.
برخی با این موضوع به نحو جدی (توصیف تحلیلی، تفسیری، انتقادی، و جدلی، حدس و گمان و ساختن توطئههای توهمی، خلط این موضوع با وقاحت نگاری و همجنسگرایی، صدور حکم، و موضع گیری سیاسی و اخلاقی در مورد نهادهای دینی و حکومتی) و برخی با طنز و سخره گرفتن برخورد کردهاند. بالاخص شوخی با و واکنشهای طنز آلود به این پروندهها چالش برانگیز شده است.
شوخی، ابزار انطباق
از روشهای انطباق پذیری مردم ایران در گردباد حوادث و سختی ایام شوخی کردن و لطیفه سازی در باب اهل قدرت بوده است. این شوخیها به صورت لطیفه، شعر طنز، کارتون، نمایش و فیلم کمدی در معرض دید عموم قرار می گرفته است. حکومتهای استبدادی سکولار و دینی تلاش بیوقفهای برای سانسور و محدودیت این گونه آثار بالاخص اگر زبان تندی برای انتقاد و خرده گیری از قدرت داشتهاند صورت دادهاند. کم نیستند طنز پردازان ایرانی مثل میرزاده عشقی، عمران صلاحی، پرویز صیاد، محمود عنایت، و خیل عظیمی از آنها در دوران جمهوری اسلامی که برای آثار خود هزینههای زیادی مثل زندان و تبعید و شکنجه را به جان خریدهاند.
اما فراتر از این تعامل میان طنزپردازان و قدرت/رهبران دینی آیا اگر طنز پرداز آزاد بوده و هزینهای برای کارش پرداخت نکند و آزادی بیان تضمین شده باشد او می تواند با هر چیزی و به هر نحوی شوخی کند؟ پاسخ را از سه منظر اخلاقی، حقوقی و جامعه شناختی دنبال می کنم.
نه به موانع حقوقی و قضایی
نخست آن که هیچ محدودیتی از سوی دستگاه قضایی و نظام حقوقی و مراجع دینی نباید بر کار طنز نویسان و شوخی کنندگان (از کنایه زنی تا مبالغه، از هزل تا هجو و ریشخند، تا حد به سخره گرفتن) اعمال شود چه این شوخیها از سوی نویسندگان و شاعران و هنرمندان و دیگر مولدان حرفهای تولید شده باشد و چه از سوی شهروندانی که در شبکههای اجتماعی این نکات را مطرح می سازند، چه خرده گیری حاکمان و رهبران دینی و اجتماعی باشد و چه هزل و هجو جامعه و فرهنگ.
دخالت دستگاه قضایی و امنیتی و قدرتمندان و رهبران دینی با توجیهات اخلاقی و دینی همیشه آب را گل آلود می کند و غیر از جهت گیری برای سرکوب دیدگاهها، به هر وسیله راه را بر گفتگو در موضوعاتی که جامعه در آنها نیاز به اطلاع رسانی و تامل و تغییر جهتها دارد می بندد. دخالت دستگاه قضایی و امنیتی صرفا برای تحکیم قدرت و سوار شدن بر موجهاست. رهبران دینی نیز معمولا منافع نهاد دینی خود را بر منافع کل جامعه ترجیح می دهند. دستگاه قضایی اگر واقعا با "شوخی با آسیبهای اجتماعی" مشکل دارد باید به خود آسیبها و جرائم بپردازد و نه شوخی با آنها.
نمک پاشیدن به زخم قربانی
شوخی کردن با سخنان و رفتارها و تصمیم گیریهای اهل قدرت و اقتدار (سیاسی، مذهبی، ...) نه تنها غیر اخلاقی نیست بلکه یک ضرورت اخلاقی است. یک جامعهی سالم بدون شوخی با رهبران سیاسی و مذهبی و قومی نمی تواند روندهای خود را تصحیح کند. همهی اعمال اینها بخشی از حوزهی عمومی است که به مردم تعلق دارد و مردم حق دارند آنها را دستمایهی خنده یا گریه سازند. اما در همین قلمرو نیز اعضای خانوادهی آنها (تا زمانی که بخواهند افرادی خصوصی باشند و در حوزههای اجتماعی وارد نشوند) استثنا هستند و دست اندازی به آنها غیر اخلاقی است.
به سخره گرفتن فرزندان ترامپ یا هیلاری کلینتون یا برادران هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد و روحانی و فرزندان و نوههای خمینی مجاز است چون فرزندان ترامپ برای والدین خود در کارزارهای انتخاباتی شرکت می کنند و برادران روسای جمهور ایران در کابینهی آنها حضور داشتند و اعقاب خمینی در حوزهی سیاست فعال هستند اما شوخی کردن با فرزندان اوباما و رضا پهلوی و محمد خاتمی غیر اخلاقی است چون آنها ورودیای در حوزهی سیاست ندارند و شهروندان عادی به حساب می آیند. یاد کردن از جزئیات زندگی فرزندان قذافی و صدام حسین و خامنهای بدون هماهنگی با آنان بخشی منصفانه از بازی قدرت است (چون آنها در این بازی حضور دارند) اما عکاسی و گزارش بدون اجازه از خویشاوندان ترزا می (نخست وزیر بریتانیا)، اندرو کومو (فرماندار ایالت نیویورک)، محمد رضا عارف، و میر حسین موسوی غیر اخلاقی است چون آنها در فعالیت سیاسی فرزندان یا والدینشان نقشی ندارند.
اگر شوخی با شهروندان عادی (به هر نحو و با آوردن اسم آنها به طور صریح یا ضمنی) تجاوز به حیطهی خصوصی آنهاست شوخی با قربانیان جرائم مختلف مثل کودکان آزار دیدهی جنسی، زنان مورد خشونت خانگی، مقتولان در انواع جنایات، مال باختگان، مادران و پدرانی که فرزندان خود را طریقی از دست دادهاند و افرادی از این قبیل فراتر از تجاوز به حیطهی خصوصی افراد نمک پاشیدن بر زخم افراد و عملی سنگدلانه است. هزاران نفر در حلبچه توسط صدام و هزاران نفر در عراق و سوریه توسط داعش با سبعیت کشته شدند اما طنزپردازان قربانیان این جنایات را به درستی از حیطهی شوخی خود بیرون گذاشتند چون آنها به خوبی می دانند طنزپرداز اخلاقا نباید به حیطههایی وارد شوند. از این جهت باید به شوخیهایی که بعد از طرح آزار جنسی تعدادی از کودکان با قربانیان شده تاسف خورد.
بزرگترین طنز پردازان عالم (مثل جرج کارلین، چارلی چاپلین، و وودی آلن) که مورد توجه عموم نیز قرار گرفته و آثارشان محبوب مردمشان واقع شده کسانی هستند که نه به طنازی و به سخره گرفتن قربانیان نقض حقوق بشر بلکه به سخره گرفتن سرکوبگران، متجاوزان و حامیان آنها پرداختهاند.
در سکوت کر کنندهی روحانیون شیعه در برابر حاکمان جمهوری اسلامی و نزدیکان آنها تنها با طنز و سخره گرفتن می توان این وضعیت آنها را به عامهی مردم منتقل کرد و افرادی را در این باب تکان داد. طنز پردازانی که به طور حرفهای و مسئولانه به کار خود می پردازند نمی خواهند قربانیان را برای جنایت یا سوء استفادهای که علیه آنها صورت گرفته تکان دهند چون آنها قبلا توسط سوء استفاده کنندکان و مجرمان شوکه شدهاند.
شوخی برای نقد اجتماعی و سیاسی یا عادی سازی زشتی؟
اما شوخی کارکرد یا کارکردهای اجتماعی نیز دارد و کسانی که این شوخیها را می کنند طبعا باید مسئولانه به پیامدها و تبعات اجتماعی آنها توجه داشته باشند. به همین علت شوخی و شوخی کنندگان مورد حملهی حاکمان و رهبران دینی قرار می گیرند. تقدس زدایی از قدرت و اقتدار، نقد اجتماعی و برملا ساختن رسواییها از کارکردهای مثبت طنز و شوخی و عادی سازی و تفریح با زشتی، چهرهی انسانی یافتن شر، کاهش توجه و تمرکز بر جنایات و دیگر موضوعات جدی (مثل این که با قربانیان هولوکاست و یا حلبچه شوخی شود) و بیعملی از کارکردهای منفی آن است. اکثر طنزپردازان موفق به کارکردهای دوگانهی فوق آگاهی داشته و از کارکردهای دستهی دوم پرهیز داشتهاند.
جامعه ایران با شوخیهایی که با قدرتمندان در تاکسی و آرایشگاه و سونا و محافل خصوصی می کند قدرتمندان و رهبران مذهبی را موجوداتی انسانی با همهی ویژگیهای انسانها (مثل خودخواهی، خود بزرگ بینی، بلاهت و حماقت) عرضه می کند. اما همین شوخیها در حوزهی عمومی برای اکثر فعالان سیاسی جهت برخورد با سوء استفاده از قدرت کافی دانسته شده و افراد بیعملی خود را با آنها هضم و توجیه کردهاند. همین احساس خوب از بیعملی و عادی سازی است که زمینه را برای بسط بیشتر شوخی با قربانیان جرائم در ایران فراهم آورده است. جنایت و سوء استفاده از قدرت صرفا برای تفریح و خوشگذرانی نیست و از همین جهت نباید قربانیان را ابزار چنین کارکردهایی قرار داد.