مقدمهای بر این سلسه مقالات:
همان طور که بسياری از زبان های باستانی مرده و جای خود را به زبان های ديگر داده اند، روزی هم خواهد رسيد که زبان های زنده کنونی از بين رفته جای خود را به زبان های ديگربی خواهند سپرد...»
در سلسله مقالاتی که انتشار آنها در رادیو فردا را از امروز شروع میکنیم، به آغاز و نطفههای اولیه زبانها یعنی خانوادههای زبانها و آنگاه شکلگیری خود زبانها و تحول آنها خواهیم پرداخت. در این سفر سریع خواهیم دید که بسیاری از زبانهای باستانی، حتی آنها که از اولین زبانهای مکتوب بودند از بین رفتهاند و زبانهایی مانند انگلیسی و یا فرانسه و روسی که امروزه از سوی صدها میلیون نفر تکلم میشوند بیش از ۱۰۰۰-۲۰۰۰ سال عمر ندارند.
زبان بیشک از ابتدای پیدایش «انسان خردمند» و یا «هومو ساپینس» به نوعی وجود داشته و به تدریج به عنوان یکی از وسایل اصلی برای زندگی اجتماعی پیشرفت کرده، شکل گرفته و بصورت گروههای دور و نزدیک به همدیگر و زبانها و لهجههای کنونی درآمده است که بعضیها به همدیگر نزدیکتر و برخی از همدیگر دورتر هستند.
منظور از این بررسی فقط تصویر تاریخ یک زبان معین نیست. میخواهیم زبانها را در چهارچوب تاریخی آنها و در رابطهشان با همدیگر در داخل یک چهارچوبِ تا حدی معین جغرافیایی مطالعه کنیم.
از نظر بُعد زمانی از ۹۰۰۰ سال پیش از میلاد شروع خواهیم کرد - زمانیکه اولین آثار خانوادههای زبانی ایجاد شد. آخرین ایستگاه سفر ما اواسط هزاره دوم میلادی خواهد بود، یعنی در اروپا تا پایان سدههای میانه و در ایران تا زمان صفویان.
مکانی که شکل گیری و تحول زبانها را بررسی خواهیم کرد همانجاست که نوع بشر بدنبال کوچ بزرگش از آفریقا که تقریبا ۶۰-۷۰ هزار سال پیش بود، به آسیا و اروپا رفت و ابتدا در میانرودان (بینالنهرین) و مصر اولین نوشتارها و تمدنهای شهری خود را بوجود آورد...
منابع مورد استفاده در آخر هر مقاله داده خواهد شد. نقشهها برای همین سلسله مقالات بصورت «اطلس» و با استفاده از چندین منبع مختلف تهیه شده است. نقشه جغرافیایی که خواهید دید در اصل ثابت است اما آنچه که در این نقشهها تغییر مییابد تحولات تاریخی شکل گیریهای زبانی، قومی و سیاسی است. خطوطی که این تشکلها را معین و از همدیگر جدا میکند «مرز» به معنی امروزه نیستند بلکه حدود تقریبی این واحدهای زبانی، قومی و یا سیاسی را نشان میدهد.
پرسشی از روی کنجکاوی
زبانهای گوناگونی در ایران کنونی تکلم میشوند؛ پرسش این است: فارسی، کردی، لری و بلوچی، تاتی و تالشی و ارمنی، از سوی دیگر ترکی آذری و ترکمنی، از طرف دیگرعربی و یا مثلا آسوری وغیره در کدام مراحل تاریخی در ایران کنونی رواج یافتهاند؟
سوال این نیست که گویشوران این زبانها چه وقتی به ایران کنونی آمدهاند.
ایرانیان امروز، هزار سال است که در ایران بودند و هستند.
اما درست است. اجداد هرکس در دنیا پانصد، هزار، دو هزار، پنج هزار، پنجاه هزار سال از جایی به جایی کوچ کرده، با اجداد دیگران آمیخته و نوادگان آنها با همدیگر آمیخته تا ما همه امروز به اینجا رسیدهایم که هستیم. اجداد ایرانیان هم سرگذشت مشابهی داشتند.
قومیت و تبار و باصطلاح «نژاد»، خمیره مختلط فیزیولوژیکى است که در جریان همه این مهاجرتها و آمیزشها به وجود آمده است.
زبان چیز دیگری است و لزوما با تبار و «نژاد» ربط چندانی ندارد.
هر کس که انگلیسی زبان باشد لزوما از «نژاد» آنگلوساکسون نیست. تازه بعدا خواهیم دید که اساسا خود «نژاد آنگلو ساکسون» و یا «آریایی» و «ترک» هم یکرنگ نیست بلکه معجونی از مشخصات گوناگون قبایل و طوایف مختلف انسانی است.
ممکن است کسی مصری باشد و عربی حرف بزند ولی اصلیت تباری او مخلوطی از مصریان باستان، یونانیان و اعراب، حتی ایرانیان و ترکان است.
بعد از دستکم ده هزار سال اختلاط و آمیزش، امروزه در ایران هر کس که زبان مادرىاش فارسى است لزوما آریایى نیست و در ترکیه هر کس که ترک زبان است حتما اجدادش از آسیاى میانه نیامده است. آزمایشهای دیانای میان شهروندان ترکیه و ایران نشان میدهند که اکثریت آنها در درجه اول (یعنی۷۰-۸۰ در صد مشخصات دیاناى آنها) مخلوط ژنتیکی از مردم آسیای جنوب غربی و حوزه مدیترانه هستند.
زبان تعیین کننده تبار ونژاد نیست. زبان چیزى مشخص ونژاد چیزى مبهم و مخلوط است.
درست است که احتمالا در ابتدا، اگر بتوان اصولا ابتدایى را نقطه حرکت قرار داد، زبان افراد و قبیلهها تا حدى نشانه تعلقات معین قومى آنها هم بوده است. اما بعد از گذشت چند نسل و آمیزش هاى قومى، دیگر زبان مادرى از حالت مشخصه قومى افراد بیرون میآید.
این به خصوص در مورد ایرانیان و ملل کشورهای دیگری که «سر راه» تمدنها، مهاجرتها، جنگها و حملات همسایگان بوده صدق میکند.
در تاریخ ایران هر چقدر عقب برویم خواهیم دید که ابتدا ایلامی، دو سه هزار سال بعد زبانهای ایرانی و گونههای آن، بعد ترکی و بعد عربی در مراحل مختلف تاریخ از طریق اقوامی که به این یا آن منطقه ایران آمدهاند در این سرزمین رواج پیدا کردهاند.
درست است که احتمالا در ابتدا، اگر بتوان اصولا ابتدایى را نقطه حرکت قرار داد، زبان افراد و قبیلهها تا حدى نشانه تعلقات معین قومى آنها هم بوده است. اما بعد از گذشت چند نسل و آمیزش هاى قومى، دیگر زبان مادرى از حالت مشخصه قومى افراد بیرون میآید.
از این رو در بررسى ابتداى زبانها بررسى تاریخی و زبانشناختی بموازات همدیگر پیش میرود. وقتی در منطقهای مثلا چندین نمونه و بطور غیر تصادفی از مثلا زبان سُغدی یافت میشود که یک زبان ایرانی در آسیای میانه بوده، گمان بر آن میرود که احتمالا سغدیان، یعنی شاخه شمال شرقی ایرانیان در آنجا زندگی نمودهاند و بر عکس: وقتی در تاریخ میخوانیم که فلان جا ترکها زندگی میکردند حدس غالب بر آن است که اگر این مثالها بیش از یکی دو مورد و سیستماتیک باشند، احتمالا در آن منطقه زبان ترکی رواج داشته است.
اما بعد از گذشت قرنها و پخش شدن آن قوم و زبان به نقاط دیگر، زبان و دادههای زبانی برای پیگیری تاریخ زبانها به سختی تکفی میکند.
از این جهت برای بررسی ابتدای زبانها ما هم به ابتدای حرکات قبایل و طوایف مختلف اشاره خواهیم کرد اما نیت اصلی در این رهگذر، پیگیری پیدایش و تحول زبانهاست.
همه انسانها ابتدا در آفریقا به وجود آمدهاند. تعداد کمی بودند و از شرق آفریقا به تمام دنیا مهاجرت کردهاند. با هم آمیخته، جنگیده، صلح کرده، به مهاجرتها و جنگ و صلح و اختلاط خود ادامه دادهاند.
زبانهای آنها در کنار این روند پر پیچ و خم، پر فراز و نشیب پیدا شده، با هم آمیخته، بزرگتر و کوچکتر شده، از بین رفته و یا زبانهای نویی ایجاد شدهاند.
عمر بشر به عنوان فرد کوتاه است. اما جوامع بشری در هر مرحله از تاریخ فرهنگ، زبان و حتی رنگ و اخلاق دیگری را به خود میگیرند. حالا دیگر آزمایشهای «دیانای» به دقت نشان میدهند که از نظر اصلیت، تبار و به اصطلاح «نژاد» همه انسانها به درجات مختلف با همدیگر مخلوط شدهاند و میشوند و همین «درجات مختلف» هستند که فرقهای ظاهری و فیزیولوژیک انسانها را معین میکنند.
اصل و نسب موضوع دیگرى است. اما این زبان هایی که در ایران با آمدن این یا آن قوم و آمیزش آنها و در جریان این یا آن تحول تاریخی و زبانشناختی به کار برده میشوند چه وقتی در این سرزمین رایج شدهاند؟
منابع و تعاریف
اطلسهای تاریخی زیادند. اطلسهای تاریخی که ایران و منطقه خاورمیانه همراه با آسیای میانه، آسیای صغیر، میانرودان (بینالنهرین)، حوزه مدیترانه و منطقه خلیج فارس را نشان دهند هم کم نیستند. اما متاسفانه اطلسهای تاریخ زبانها فوق العاده کم هستند. در بعضی کشورهای پیشرفته، موسسات مختلف در مورد زبانهای خود این کشورها از این قبیل اطلسهای تاریخی مثلا اطلس تاریخی زبان انگلیسی در بریتانیا را تهیه کردهاند و حتی یکی دو اطلس تاریخی تحول زبانهای دنیا را به طور فشرده ترسیم کرده اما دقت چندانی به منطقه مورد نظر ما نکردهاند (کومری). مثلا در مورد تحولات تاریخی زبانها درایران، ترکیه، قفقاز، عراق و یا ترکیه کنونی متاسفانه اطلس قابل توجهی ندیدهایم. البته میتوان در کتابهای مختلف تاریخ در این مورد خواند. اما اگر بخواهید تاریخ نفوذ و گسترش فارسی، ترکی و یا عربی در ایران را با مشاهده نقشه و اینفوگرافیک بیاموزید باید به دهها اطلس تاریخی دیگر مراجعه کنید تا تصویری کلی به دستتان بیاید.
در تهیه این سلسله مقالات از منابع گوناگونی استفاده شده که در پایان هر مقاله ذکرشده است.
نقشههای جغرافیایی که تحول زبانها را نشان میدهند از طرف ما مخصوص همین سلسله مقالات، به صورت «اطلس» و با استفاده از چندین منبع مختلف تهیه شده است. پایه این نقشهها در اصل ثابت است اما آنچه که در این نقشهها تغییر مییابد تحولات تاریخی شکل گیریهای زبانی، قومی و سیاسی است. خطوطی که این تحولات و پدیدههای زبانی، قومی و یا سیاسی را معین و از همدیگر جدا میکند «مرز» به معنی امروزه نیستند، بلکه حدود تقریبی این واحدهای زبانی، قومی و یا سیاسی را نشان میدهند. به غیر از این نقشهها از برخی نقشههای دیگر هم استفاده خواهد شد که در آن صورت منبع آنها ذکر خواهد شد.
در اینجا ضمنا باید به تفکیک دو تعبیر دقت کرد: منظور از «زبانهای ایران» همه زبان هایی هستند که صرف نظر از ریشه، ساختار و گروه بندی علمی آنها، عملا در جغرافیای ایران کنونی تکلم میشدند و میشوند. این زبانها میتوانند از نظر زبانشناختی به گروهها و یا «خانواده»های مختلف زبانی تعلق داشته باشند. از این جهت در یک گروه مثلا: فارسی، کردی، بلوچی، تاتی، تالشی، گیلکی، لری و ارمنی، در گروه دیگر ترکی آذری، ترکمنی، قشقایی و خلجی، در گروه سوم: عربی، در گروه چهارم آسوری و غیره همه و با همدیگر «زبانهای ایران» را تشکیل میدهند یعنی همه زبان هایی که در ایران از طرف مردم ایران به عنوان زبان مادری و یا زبان نخست تکلم میشدند و میشوند.
در ایران باستان هم مثلا زبانهای فارسی، سغدی، ایلامی، آرامی، آسوری و یا سومری و یونانی تکلم میشد و با وجود فرقهای ساختاری بین این زبانها، همه آنها «زبانهای ایران» محسوب میشدند (ما در این نوشته به طور قراردادی و برای رواج معاصرش، به زبان فارسی در همه دورههای آن «فارسی» میگوییم در حالیکه احتمالا دقیقتر است که به فارسی پیش از اسلام «پارسی» و در دوره بعد از اسلام «فارسی» گفته شود اگرچه به گفته برخی محققان هر دو گونه «ف» و «پ» در فارسی باستان رایج بودهاند.)
اگر مهاجرت نبود دنیا بیانسان و خالی میماند و اساسا نوع بشر زوال مییافت. اگر مهاجرت نبود اینقدر فرهنگها، زبانها و اقوام، رنگارنگ نمیبود.
اما در زبانشناسی یک گروهبندی ساختاری هم وجود دارد که طبق آن زبانهایی که به درجات مختلف به همدیگر نزدیک هستند جزو یک گروه و یا «خانواده» با زیر گروههای گوناگون محسوب میشوند. برای مثال فارسی استاندارد و معیار ایران، کردی، لری، بلوچی، تاتی، تالشی، گیلکی، زازا، و یا مازندرانی و اگر به خارج از ایران نگاه کنیم دری افغانستان، تاجیکی، یغنابی و پشتو در یک گروه «زبانهای ایرانی» جمع میشوند. در زبانشناسی، زبان ارمنی هم، شاخه ویژهای از زبانهای ایرانی به شمار میرود.
البته عربی، ترکی ویا مثلا آسوری هم امروزه در ایران از سوی بخشی از مردم به عنوان زبان نخست تکلم میشوند و از این جهت به آنها هم «زبانهای ایران» میگوییم. اما این زبانها از نظر ساختاری جزو زبانهای «ایرانی» و یا «هند و ایرانی» و کلا «هند و اروپایی» نیستند. یعنی وقتی «زبانهای ایرانی» میگوییم منظور فقط شاخه «ایرانی» زیر گروه «هند و ایرانی» خانواده «زبانهای هند و اروپایی» است که فارسی هم گونه اصلی و معیار زبانها در ایران است و از نظر زبانشناسی و تاریخی هم با همین عنوان و طبقهبندی یعنی زبانهای ایرانی، گروه زبانهای ایرانی، مورد قبول اهل علم است.
این مثل آن است که میگوییم کردی یکی از زبانهای کنونی ترکیه است اما جزو «زبانهای ترکی» نیست، تاتاری و یا کرهای هر دو جزو «زبانهای روسیه» هستند اما زبان روسی نیستند و یا مانند زبان روسی جزو زبانهای «هند و اروپایی» نیستند. یا اینکه اویغوری (یکی از شاخههای زبانهای ترکی) یکی از زبانهای چین است اما زبان و یا گونهای از زبانهای مرتبط با چینی نیست.
مهاجرت و کوچندگی
وقتی از کوچ، غالبا، خرابیآور هونها، آلانها و آوارها به سوی اروپا و یا ترکها به ایران و آسیای صغیر سخن میرود، اغلب تصور میکنیم که این قبیل جریانات رخدادهایی در جوامعی بودند که به طور آرام در حال زندگی و پیشرفت خود بودند و این مهاجمین ِ غالبا چادرنشین، زندگى آرام و یکجانشین مردم بومى را به هم ریختهاند.
این تصور درحالیکه ممکن است از دیدى نزدیک و محدود درست باشد، در چشم انداز وسیع و دراز مدتتر تاریخى، دیگر کهنه شده است. نه فقط مورخین بلکه دانشمندان علم ژنشناسی به طور روزافزونی نشان میدهند که بشر، «هومو ساپینس» یعنی انسان خردمند، از همان ابتدا، از بدو پیدایشاش در آفریقا و به خصوص پس از ترک آفریقا پیوسته در حال مهاجرت بوده است: به دنبال خوراک، شرایط مادی و طبیعی بهتر، با رقیبان و خطراتی کمتر و …
مهاجرت، به گفته پروفسور مایکل فیشر در کتاب «مهاجرت در تاریخ جهان»، چیزی است که «هستی ما به عنوان نوع بشر با آن شروع شد و هنوز هم ادامه دارد» – نوعی «موتور تحول جامعه». ما همه فرزندان مهاجران و در عمل خویشاوند همدیگر هستیم که از همان ابتدای پیدایش انشان بدون وقفه در حال کوچ بودهایم (فیشر، مقدمه).
بعد از دستکم ده هزار سال اختلاط و آمیزش، امروزه در ایران هر کس که زبان مادرىاش فارسى است لزوما آریایى نیست و در ترکیه هر کس که ترک زبان است حتما اجدادش از آسیاى میانه نیامده است.
اگر مهاجرت نبود دنیا بیانسان و خالی میماند و اساسا نوع بشر زوال مییافت. اگر مهاجرت نبود اینقدر فرهنگها، زبانها و اقوام، رنگارنگ نمیبود.
قدمت انسان خردمند، اگر قدیمیترین فسیل او را که در اتیوپی (حبشه) یافت شده اساس قرار دهیم، مربوط به ۲۰۰ هزار سال پیش است. یعنی بشر، ما همه، از ژاپنی و ویتنامی تا آلمانی و اسکیمو و برزیلی، اصلمان به آفریقا برمیگردد – آنجاست که اجداد ما به معنای کامل کلمه «به وجود آمده» و نشو و نما کردهاند.
شروع مهاجرت انسان از آفریقا به شبه جزیره عربستان و به تدریج، در طول هزاران سال به لوانت (شام)، یعنی کشورهای شرقى دریای مدیترانه و آناتولی، قفقاز، ایران، آسیای میانه و یا اروپا حدود ۶۰-۷۰ هزار سال پیش بود.
برای هزاران سال مناطق دورتر از حوزه دریای مدیترانه و خاور میانه خالى از انسان بودند و مدتها جمعیتی به مراتب کمتر داشتند.
صحبت بر سر جمعیتهای کلان مانند امروز نیست. اگر سرزمین کنونی ایران را در نظر بگیریم، منظور از «جمعیت» چیزی نزدیک به احتمالا سه تا چهار میلیون نفر در حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد است (مک اودى ۲۰۰۲: ۶۶) – رقمی که بسته به شرایط طبیعی و بهبود تدریجی شرایط زندگی و بخصوص کشاورزی، مدام افزایش یافته است.
بسیاری مناطق وسیع از قبیل قاره آمریکا و استرالیا و بخشهای وسیعی از شرق و شمال روسیه و اسکاندیناوی کنونی، خالی و بیسکنه بودند.
۱۵ تا ۱۴ هزار سال پیش بود که اولین انسانها قدم به قاره آمریکا گذاشتند. شکی نیست که آن انسانها بین خود، بین افراد خانواده و قبیله و طایفه خود و قبایل نزدیکتر و دورتر دیگر تبادل معلومات میکردند، برای «آفتاب» و «شب» و «آب» و دیگر چیزهای اساسی و حتی معانی غیر مادی دیگر مانند «دیدن» و «گفتن» و رنگهای اصلی، واژگانی ایجاد کرده بودند که به مجموعه این نظام امروزه «زبان» میگوییم.
اما این همه زبان و لهجه و گویش دور و نزدیک جهان که تازه هزاران تای آن طی دهها هزار سال گذشته از بین رفته، از کجا پیداشد؟ رنگارنگی زبانها و لهجهها چطور بوجود آمد؟
چیز دقیقی در این باره نمیدانیم که در این دوره، از آن ابتدای پیدایش و کوچ به خارج از آفریقا تا پیدایش «گروههای زبانی» دقیقا چه گذشته است. در باره موضوع زبان در این مرحله بیشتر حدس و گمانهزنی در دست است تا اطلاعات قابل کنترل. مثلا یک احتمال این است که گروههای مردم هرچه به همدیگر نزدیک و از دیگر گروهها دور و منزوی بودند زبان مخصوص خود را با واژگان و نظام آوایی و دستوری خودشان بوجود آوردهاند. زندگی دسته جمعی و طایفهای، بنا به یک نظریه، زبانی مشترکتر و عادات و خلق و خوی نزدیکتری را به وجود آورده است – یعنی: اقوام و طوایفی که از دیگر اقوا م و طوایف به درجات مختلف دورتر و یا به آنها نزدیکتر بودند.
به این ترتیب این فرض که حداقل برای مدتی طولانی قومیت و زبان مشخصه هایی مکمل هم بودهاند بیدلیل جلوه نمیکند. این تصور برای صد و چند سال گذشته از رغبت اکثریت داشمندان برخوردار بود. مثلا وقتی گفته میشد در فلان جا به زبان ساکسونی صحبت میشد تصور غالب این بود که آن دسته متکلمین این زبان اولیه از نظر قومی هم «پروتو آلمانیها» یعنی به اصطلاح اجداد آلمانیهای کنونی بودند که امروزهم نوادگان آنان در آلمان زندگی میکنند و آلمانی معاصر تکلم میکنند، که البته شکلی کاملا متفاوت اما نه بیگانه و دور از ساکسونی باستان است.
این تصور تا حدی درست است. حداقل میتوان برای مدتی در ابتدای تشکل این اقوام، درستی این فرضیه را قبول کرد. اما نتیجه کوچها و جنگها این بوده که بعد از مدتی، این معادله دیگر به هم خورده است. مثلا در هزاره نخست میلادی میبینیم که همان ساکسونهای باصطلاح «آلمانیالاصل» همراه با قبیله دیگری از ژرمنها یعنی آنگلها و همچنین بومیان بریتون، پیکت، اسکوتی و کلتیک جزایر بریتانیا زبان معاصر انگلیسی و قومیت انگلیسی را هم ایجاد کردند.
یعنی مثلا بریتانیاییهای امروز لزوما نوادگان کلتهای هزار و پانصد سال پیش جزایر بریتانیا نیستند.
به همین جهت گفته میشود که مثلا هونها و یا آلانها که اقوامی کوچنده در هزاره یکم قبل از میلاد در استپهای اوراسیا بودند، برخلاف آنچه که اغلب ادعا میشود، احتمالا پیوسته یک قومیت مشخص (اولی آلتایی و دومی هند و ایرانی) نداشتند و زبانشان هم احتمالا فقط یک زبان نبوده بلکه گوناگون بوده ولی شاید در ابتدا ترکیب قومی و زبانی منسجمتری داشتند.
البته امروزه میدانیم که مثلا عربی زبان بودن اکثر مردم عراق کنونی دلیل ریشه تباری سامی و عربی داشتن مردم عراق باستان نیست و یا ترکی سخن گفتن مردم آناتولی دلیل آن نیست که مردم این سرزمین پیوسته ترک زبان بودند اما این تصور احتمالا هر چه در تاریخ به عقب میرویم منطقیتر جلوه میکند تا جاییکه میتوان قبول کرد در ابتدا، یعنی مثلا ۳۰۰۰ سال پیش پارتی زبانان در شرق و شمال، فارسی زبانان در جنوب و مرکز، و یا مادی زبانان در غرب و مرکز ایران تاریخی، قومیت ایرانی داشتند یعنی از نظر زبان، عادات و فرهنگ به همدیگر نزدیکتر از دیگران بود و زبان همه آنها را میتوان «ایرانی» نامید اگرچه احتمالا به خاطر اختلاف زیاد در لهجههای محلیشان در آن سالها، آنها زبان همدیگر را به سختی میفهمیدند. بهمین ترتیب میتوان گفت که قومیت مردم ترک زبان امپراتوری «گوک تورک» در شرق آسیای میانه در قرن پنجم میلادی ترکی بود اگر چه هر طایفهای که از آن دوره به بعد «ترک» نامیده شد لزوما زبان «گوک تورکها» را به راحتی نمیفهمید و جزو نوادگان آنها هم به حساب نمیآمد.
(پایان بخش اول)
------------------------------------
منابع و مطالب دیگر برای مطالعه بیشتر:
- Comrie, Bernard, et al: The Atlas of Languages: The Origin and Development of Languages Throughout the World, London, New York 1996
- Fisher, Michael S.: A World History (New Oxford World History), 2014
- Janson, Tore: The History of Languages; An Introduction. Oxford 2012
- McEvedy, Colin: The Penguin Atlas of Ancient History; London 2002
- McEvedy, Colin: The Penguin Atlas of Medieval History; London 1992
- Sims-Williams, Nicholas: Iranian Languages; in: Giacalone, Anna and Ramat, Paolo: The Indo-European Languages; New York 1998