در روزهای پس از اغتشاشات بالتیمور (در ۲۷ و ۲۸ آوریل ۲۰۱۵) پس از برگزاری مراسم به خاک سپردن «فِرِدی گری» (جوانی که به هنگام بازداشت توسط پلیس این شهر مجروح شده و بعد در بیمارستان درگذشت و جزئیات ماجرا هنوز روشن نیست) خبری که ابتدا در رسانههای اجتماعی (فیس بوک و یوتیوب) میلیونها مخاطب پیدا کرد و بعد در اکثر رسانههای عمومی ایالات متحده بازتاب یافت، حضور یک مادر برای برخورد با پسرش در حال انداختن سنگ به سوی پلیس بود.
تویا گراهام پس از آنکه خبر برخورد جوانان با پلیس را شنید به سرعت عازم محل شد و پس از یافتن پسر شانزده سالهاش با فریاد کشیدن بر سر وی، زدن سیلی و توسری به وی و تلاش برای برداشتن نقاب از صورت پسرش او را وادار کرد با وی به خانه بیاید. فیلم این صحنهٔ برخورد مادر و پسر به سرعت به یک رخداد اجتماعی تبدیل شد و بسیاری از تویا (یک مادر مجرد با شش فرزند) به عنوان مادر سال یاد کردند.
این واقعه که هر پدر و مادری را تحت تاثیر قرار میدهد مرا به یاد تجربهٔ شخصی خودم از روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ در تهران انداخت و در شخصیت تویا مادر خودم را دیدم. شب ۲۲ بهمن سال ۵۷ طولانیترین خواب را تجربه کردم. وقتی ساعت ۲ بعد از ظهر ۲۲ بهمن از خواب بیدار شدم و به خیابان رفتم دوستانم به من گفتند که پادگانها اشغال شده و حکومت سقوط کرده است. بعدها مادرم (زنی با شش فرزند و بدون سواد خواندن و نوشتن) به من گفت که در غذایم داروی خواب آور ریخته است تا جانم را نجات دهد. این کار وی گرچه مرا عصبانی میکرد اما کاری بود که انجام شده بود و نمیشد به عقب برگشت.
غریزهٔ مادرانه
اکنون که به این موضوع نگاه میکنم تنها غریزهٔ مادرانه است که کار مادر خودم و مادر جوان شانزده سالهٔ بالتیموری را توضیح میدهد. زنی بدون سواد خواندن و نوشتن تنها با اطلاعاتی که از کوچه و خیابان به دست آورده بود متوجه شده بود که فردای ۲۱ بهمن روز حمله به پادگانهاست و پسر انقلابیاش را باید از تیر خوردن نجات دهد. او اصولا واکنش پسرش به این عمل را نادیده میگیرد و بدون ترس و واهمه کاری را میکند که حس مادری به او القا میکند.
تویا نیز کاملا متوجه بوده که رفتارش ممکن است با دوربینهای تلفنهای همراه یا خبرنگاران حاضر در صحنه ضبط شود و او را به عنوان مادری خشن و سوء استفاده کننده از نقش مادری در رسانهها معرفی کنند اما غریزهٔ مادرانه او را به خیابان میکشاند. او بدون هیچ ترس و واهمهای با پسرش که از او بلند قدتر و قویتر است درگیر میشود. در مصاحبهٔ با برنامهٔ خبری صبحگاهی شبکهٔ سی بیاس (۲۹ آوریل ۲۰۱۵) وقتی چارلی رز و نورا اودانل از وی در مورد چرایی رفتارش میپرسند میگوید صرفا برای نجات جان فرزندش به خیابان رفته است.
اما فراتر از غریزهٔ مادرانه یک حس خیر و شر هم در این میان وجود دارد: اینکه سنگ اندازی به پلیس یا غارت مغازهها در شرایطی که تظاهرات بدون خشونت مجاز است و پلیس از آن حمایت میکند نادرست است یا حمله به پادگانها و کشتن سربازان و درجه دارانی که دارند به وظایف شغلیشان عمل میکنند غیر اخلاقی و نادرست است. گاه اطرافیانی که غم ما را میخورند میتوانند ما را از کارهایی که به پیامدشان وقوف نداریم بازدارند و این ناقض حقوق فردی ما نیست چون در اینجا حق مادری کردن در تقابل با حق اعتراض اجتماعی قرار میگیرد و هیچ یک بر دیگری تقدم اخلاقی و حقوقی نمییابد.
طرف دیگر ماجرا
اگر در مقام جامعهشناس و تحلیلگر به موضوع نگاه کنیم طبعا با تمرکز بر نرخ بالای بیکاری، فقر و خشونت پلیس در سالهای اخیر با اقلیت آفریقایی تبار باید موضوع تنشها در فرگوسن، نیویورک و بعد بالتیمور را توضیح دهیم. یا در ایران سال ۵۷ به نظام تک حزبی، فساد مقامات یا فقر در مناطق حاشیه شهری اشاره کنیم. اما این همهٔ ماجرا نیست. موضوع سمت دیگری هم دارد و آن مسئولیت فردی و خانوادگی است. مسئولیت فردی و مدنی در هیچ شرایطی از داستان حذف نمیشود. فقر و بیکاری و خشونت برخی از اعضای پلیس، دزدی کفش و تلویزیون و مشروبات الکلی و سنگ اندازی به پلیس بالتیمور را که بسیاری از اعضایش و رئیس پلیسش و حتی شهردارش (که پلیس تحت نظر وی فعالیت میکند) آفریقایی تبار هستند توجیه نمیکند.
با همین نگاه است که تویا گراهام به دلیل احساس مسئولیت مورد تقدیر عمومی از چپ و راست قرار میگیرد. او چنان که در مصاحبههایش میگوید با اعتراض بدون خشونت فرزندش موافق بوده است اما نمیتوانسته سنگ پرانی و دزدی از فروشگاهها را بپذیرد.
جوانان: احساسات
احساسات جوانان به سرعت غلیان پیدا میکند. همین جاست که نقش پدر و مادر بالاخص در جوامع باز و دمکراتیک در کنترل این احساسات و انداختن آنها در مجاری مدنی اهمیت مییابد.
مجید محمدی ۱۸ ساله، در سال ۱۳۵۷ از شکاف طبقاتی و فقری که در پیرامون خود میدید بر آشفته میشد اما نمیدانست که حکومت روحانیون نه تنها به این شکاف تلائم نمیبخشد بلکه دیگر حقوق و آزادیهای همین مردم فقیر را باز میستاند. پدرش مدام به وی میگفت که «پسرم، آخوندها جیبهای گشادی دارند.» این سخن چه آن روز و حتی امروز ممکن است کلیشهای به نظر آید و میآید اما کنه آن متوجه به یک اخطار بود: اینکه نباید اعتماد خود را به یک قشر اجتماعی صد در صد واگذار کنیم. به همین دلیل مادرش میخواست وی زنده بماند تا با چشمهای خودش ببیند که روحانیون با انقلاب رویاییاش چه خواهند کرد.
داروی کنترل کنندهٔ این احساسات شدید «عشق شدید و تمام ناشدنی» پدر و مادر است. چنین عشقی است که میتواند جوانان را در سنین جنون و خودمحوری از بسیاری از تنگهها و دست اندازهای زندگی نجات دهد. این عشق ممکن است در مواردی در قالب توسری یا داروی خواب آور تجسم پیدا کند اما نجات بخش است.
جوانان: نیازها
جوانان همچنین نیازهایی دارند که میخواهند به سرعت پاسخ داده شود. اما این پدر و مادر هستند که باید مدام بدانها یاد آور شوند که تنها با کار میتوان به این خواستهها به نحو مشروع و در دراز مدت دست یافت. آنها در یک فرایند طولانی، که گاه دو دهه طول میکشد میتوانند به فرزندان خود بیاموزند که سخت کوشی نه تنها نیازها را برآورده میکند بلکه به زندگی معنی میدهد. این بخشی از فرایند اجتماعی شدن است که در کنار دیگر فرایندهای اجتماعی شدن با همکاری خانه و مدرسه قابل انجام است. مشکل امروز جوامع آفریقایی تبار در آمریکا فقط بیکاری و فقر نیست؛ بزرگ شدن نیمی از پسران در خانوادههایی بدون پدر است، که فرایند اجتماعی مسئولیت پذیری و عادت به سخت کوشی و تلاش برای رسیدن به خواستهها را مختل ساخته است.
مادران را صدا کنید
پس از انتشار ویدیوی برخورد تویا با پسرش مضمون تیتر برخی از روزنامهها در ایالات متحده این بود که برای پایان دادن به اغتشاشات باید مادران را صدا کرد. این البته بخش بسیار کوچکی از راه حل است و نه همهٔ آن. بزرگترین بخش مسئولیت بر عهدهٔ خانوادهها، نهادهای مدنی و مذهبی جوامع آفریقایی تبار است تا به جای سرزنش دولت و برده داری و تفکیک نژادی (که به ترتیب ۱۵۰ و ۵۰ سال از پایان حقوقی آنها میگذرد) به مشکلات درون جوامع خود نگاه کنند. در ایالات متحده اقلیتهای آسیایی تبار (مثل هندیها و چینی) و لاتینوها هم هستند که نه چنین تنشی را با پلیس تجربه میکنند و نه نرخ بیکاری و فقر در میان آنها به اندازهٔ آفریقایی تبارهاست. نهادهای مدنی در ایالات متحده نسبت به برخوردهای نژادی و نقض حقوق آفریقایی تبارها بسیار حساس هستند اما این امر از اهمیت مسئولیت فردی و خانوادگی و مدنی آنها نمیکاهد. مادران تنها یکی از حلقات این سلسله هستند.
در آن سر دنیا نیز همهٔ مشکلات جامعهٔ ایران به ناکاراییها و فسادها و سرکوبهای حکومت جمهوری اسلامی راجع نیست. وقت آن است که تک تک شهروندان و خانوادهها نیز در این موضوعات مسئولیت بپذیرند و به جای سرزنش همیشگی استکبار جهانی و استبداد داخلی اندکی نیز به کوتاهیهای خود بیندیشند. مادران و پدران در این امر در صف اول مسئولیت پذیری و مسئولیت خواهی قرار میگیرند.
---------------------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاه رادیو فردا.