لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۰:۲۹

«ناآرامی سياسی ايران يک انقلاب ديگر نيست»


تظاهرات در روز عاشورا در تهران
تظاهرات در روز عاشورا در تهران
فلينت لورنت و همسر او هيلاری مان در مطلبی در روزنامه نيويورک تايمز در مورد اوضاع سياسی ايران می نويسند که حکومت جمهوری اسلامی در آستانه سقوط نيست ولی بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران آمریکا در این مورد تحلیل نادرستی دارند و اين حکومت را رو به زوال می دانند.

نويسندگان اين تحليل در نيويورک تايمز اشاره می کنند که اين تصور غلط که گويا حکومت اسلامی در آستانه زوال است برای باراک اوباما، رئيس جمهوری آمريکا، عذر مناسبی است تا شکست خود در اجرای سياست گفتگو و تجديد مناسبات با ايران را بپوشاند.

در همين حال آن گروهی از سياستمداران آمريکايی که هيچگاه از گشايش مناسبات با ايران حمايت نمی کردند اکنون با ترويج فرضيه « فرارسيدن سقوط رژيم» در حقيقت می خواهند نظر واقعی خود را که حمله نظامی به تاسيسات هسته ای ايران و در نهايت سياست تغيير رژيم است، به پيش ببرد.

فلينت لورنت و هيلاری مان سپس به مرور تازه ترين ناآرامی های سياسی در ايران پرداخته و می نويسند در روز عاشورا جمعيت وسيعی از مردم به خيابانها آمده تا اين مراسم مذهبی را اجرا کند. اين روز مصادف بود با هفتم درگذشت آيت الله منتظری و تظاهرکنندگان از اين مناسبت برای اجتماع در تهران و نقاط ديگر بهره جسته که براثر آن درگيريهايی با نيروهای انتظامی روی داد.

نويسندگان می گويند شکی در اهميت اين حوادث نيست. اما اين فرضيه که گويا حکومت اسلامی مثل ماههای آخر رژيم شاه در آستانه سقوط و فروپاشی است حتی با حداقل توجهی با واقعيت های امروز ايران انطباق ندارد.

آنها می افزايند که وب سايت های مخالف دولت مدعی اند که جمعيت معترض در اين روز دهها هزار نفر بوده است اما ديگران رقم معترضان را حدود دو تا چهار هزار نفر می دانند. گذشته از اين که کداميک از اين ارزيابی ها درست باشد يک نکته برای ما روشن است و آن اينکه بخش اعظم جامعه ايران از اقدام معترضان در استفاده از يک مناسبت دينی و مقدس برای اهداف سياسی خود ناراضی اند.

نويسندگان سپس به تظاهرات طرفداران دولت که چند روز پس از عاشورا برگزار شد اشاره کرده و می نويسند که حتی وب سايت يکی از کانديداهای مخالف محمود احمدی نژاد شمار شرکت کنندگان در تظاهرات طرفداران دولت را يک ميليون نفر تخمين زده است. به نظر ميرسد که اين تظاهرات بزرگترين اجتماع در تهران از زمان تشييع جنازه آيت الله خمينی در سال ۱۹۸۹ به اين سو بوده است. در پی برگزاری اين راهپيمايی حتی ميرحسين موسوی ناگزير شد که به « راديکاليسم غيرقابل قبول » برخی از تظاهرکنندگان در روز عاشورا اعتراف کند.

«اپوزیسیون خواستار چیست؟»

به اعتقاد نويسندگان اين تحليل در غرب توجه و تمرکز بيش از حد به تظاهرات و حرکات مخالفان دولت ايران چشم بسياری را بر يک حقيقت مسلم بسته است و آن اينکه : ايرانيانی که از مناسبت عاشورا برای برگزاری راهپيمايی سياسی استفاده کردند به هيچ وجه حتی در حدود اکثريت نسبی جامعه ايران نيستند. افرادی که با اعتماد کامل از وجود يک « اپوزيسيون» به عنوان نيروی پيشرو يک انقلاب ديگر صحبت می کنند بايد به چند سئوال مهم پاسخ دهند: سئوال اول اين اپوزيسيون خواستار چيست؟ سئوال دوم : چه کسی يا گروهی آن را رهبری می کند؟ و سئوال سوم: از طريق چه روند و با چه طرحی اين اپوزيسيون می خواهد رژيم فعلی را برکنار کند؟

نويسندگان مقاله نيويورک تايمز سپس در مقايسه ناآرامی های سياسی اخير با حوادث مربوط به انقلاب ۱۳۵۷ می نويسند در آن زمان پاسخی به تمامی اين سئوالها روشن بود. اپوزيسيون خواستار برکناری رژيم شاهنشاهی مورد حمايت آمريکا و جايگزينی آن با يک جمهوری اسلامی بود. همه می دانستند که آيت الله خمينی رهبری انقلاب را به دست دارد. با وجوديکه او ساکن پاريس بود با ارسال پيامهای کتبی و صوتی می توانست جنبش را در داخل ايران رهبری کند. طرفداران وی در مورد اهداف دراز مدت انقلاب اختلاف نظرهايی داشتند ولی ايده های آيت الله خمينی از همان آغاز در نوشته ها و پيامها دقيقا مشخص بوده است. پس از فرار شاه از ايران آيت الله خمينی با يک پيش نويس آماده و مشخص برای قانون اساسی جديد به ايران بازگشت. به همين خاطر ساختارهای بنيانی جمهوری اسلامی به شکل شگرفی در يک زمان کوتاه تاسيس شدند.

فلينت لورنت و هيلاری مان سپس می پرسند که حرکت سياسی فعلی گذشته از ابراز نارضايتی کلی از وضعيت موجود چه چيز ديگری را بيان می کند؟ اين حرکت ديگر بيانگر دفاع از رياست جمهوری ميرحسين موسوی نيست. خود آقای موسوی اکنون خواسته های خود را در قالب « آشتی ملی» تدوين کرده است. گروهی از معترضان خواستار گسترش آزادی های فردی در ايران و بهبود مناسبات اين کشور با جامعه بين المللی هستند ولی هيچ طرح سياسی مشخصی ندارند. گروه ديگری – که در رسانه های غربی بيش از همه مورد توجه قرار گرفته اند- خواستار جايگزينی جمهوری اسلامی با يک جمهوری سکولار هستند. امانظرسنجی که توسط دانشگاه مريلند انجام شده و واکنشهای گسترده به حوادث عاشورا نشان می دهد که اکثريت مردم ايران در مقابل خواست سرنگونی جمهوری اسلامی هنوز يا با آن مخالفند و يا به طرفداری از آن اقدامی نمی کنند.

نويسندگان در ادامه خاطر نشان می کنند که با به حاشيه رانده شدن ميرحسين موسوی چه کسی قرار است اين انقلاب را رهبری کند؟ شکی نيست که اکبر هاشمی رفسنجانی چنين نقشی را ايفا نخواهد کرد. البته او يک سياستمدار زبردست و از بنيانگذداران جمهوری اسلامی است و همينطور رييس مجمع تشخيص مصلحت و مجلس خبرگان است که طبق قانون حق تعليق و انتصاب رهبر را دارد.اما آقای رفسنجانی در سال ۲۰۰۵ در رقابت با محمود احمدی نژاد برای مقام رياست جمهوری شکست خورد و برای ساقط کردن نظامی که خود او از بنيانگذاران آن است هيچ علاقه يی به بسيج مردم نشان نداده است. محمد خاتمی نيز نخواهد توانست چنين حرکتی را رهبری کند. او در سال ۱۹۹۹ در اوج محبوبيت خود با حرکات رو به گسترش دانشجويی که در اعتراض به تعطيلی روزنامه سلام آغاز شد و به تظاهرات گسترده يی انجاميد ، مخالف کرد.

به نوشته فلينت لورنت و هيلاری مان بسياری از تحليلگران در غرب به احتمال بهره گيری معترضان از مناسبت های مذهبی و سنت برگزاری تظاهرات در روزهای سوم ، هفتم و چهلم مرگ افراد اشاره می کنند. در ماه های پايانی حکومت شاه مخالفين از چنين مناسبتهايی برای برگزاری تظاهرات در روزهای سوگواری کشته شدگان استفاده می کردند. اما آيا اين بدان معناست که تکرار يک سلسله از تظاهرات به بهانه های مشابه خواهد توانست نظام سياسی حاکم بر ايران را ساقط کند؟

نويسندگان اين تحليل معتقدند که چنين فرجامی بسيار بعيد است. در درجه اول نبايد فراموش کرد که آيت الله منتظری در تاريخ جمهوری اسلامی موقعيت بسيار ويژه ای داشت. به همين خاطر تعجب آور نيست که همزمانی مراسم روز هفتم درگذشت وی با روز عاشورا جمعيت زيادی را به خيابانها بياورد. چهلم درگذشت وی که روز ۲۹ ژانويه است و سپس روزهای اول فوريه که همزمان با سالگرد انقلاب اسلامی است ممکن است باعث تشويق تظاهرکنندگان شود. اما هيچ شواهدی در تاريخ جمهوری اسلامی در دست نيست که ثابت کند مراسم هفتم يا چهلم کشته شدگان در تظاهرات عاشورا انگيزه يی خواهد شد برای برگزاری اجتماعات بزرگ ديگر.

در بخش پايانی اين تحليل فلينت لورنت و هيلاری مان به عملکرد دولت آمريکا در قبال ايران پرداخته و می نويسند که تلاش های نيم بند باراک اوباما برای برقرار گفتگو با ايران در عالم واقعيت اقدامی واقعی و همه جانبه برای گشايش مناسبات نبود. به همين خاطر در شرايط فعلی حمايت از روشهای خشن تر در برخورد با حکومت ايران در ميان سياستمداران آمريکا و گروههای مختلف رو به گسترش است. اگر باراک اوباما منتظر بنشيند تا حوادث سياسی داخلی ايران گره مناسبات با جمهوری اسلامی را بگشايد اين ضربه بزرگی به منافع آمريکا خواهد بود.

به اعتقاد نويسندگان باراک اوباما به عنوان يک الگو بايد به نمونه مناسبات با چين نگاه کند. از زمانيکه ريچارد نيکسون همزمان با اوج حوادث مربوط به انقلاب فرهنگی در چين در های مناسبات با دولت آن کشور را گشود روسای جمهور بعدی آمريکا نيز به درستی دريافته اند که حوادث سياسی داخلی چين هر چقدر هم که مهم و عميق باشند ، نبايد مانع از آن شوند که دولت آمريکا تماس استراتژيک خود را با چين فراموش کند. آقای اوباما نيز در برخورد با ايران بايد يک چنين درايتی را از خود نشان دهد.
XS
SM
MD
LG