لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۸:۱۷

نمایشگاه کتاب تهران و دامنه گسترده «سانسور و حذف ناشران حرفه ای»


نمايشگاه بيست و پنجم کتاب تهران در حالی کار خود را از روز دوازدهم ارديبهشت ماه آغاز کرد که باز هم مانند چند سال گذشته اعمال سياست هايی عليه جريان آزاد نشر و کتاب اين نمايشگاه را کاملا تحت تاثير خود قرار داد.

در سال های گذشته خبر جمع آوری گسترده کتاب های دارای مجوز نشر از غرفه ناشران بيشترين شوک خبری نمايشگاه بود و حالا از قبل از شروع نمايشگاه، ممنوع اعلام کردن حضور برخی ناشران مهم ايران در نمايشگاه است که به حاشيه خبری اين نمايشگاه تبديل شده است.

از طرفی، ۱۶۳ نويسنده با انتشار بيانيه ای خواستار حذف چنين سياست هايی از سر بازار کم رمق نشر و کتاب ايران شده اند. در نمايشگاه امسال دستکم از حضور دو ناشر جلوگيری شد؛ نشر چشمه و نشر ثالث.

عباس معروفی، نويسنده و ناشر در اين باره می گويد که اين ناشران تاوان عدم همکاری لازم با سياست های وزارت ارشاد را می پردازند.

عباس معروفی: به طور کلی چيزی که سياستگذاران فرهنگی در طول اين سالها اعمال می کنند يک کار دامنه دار است. اينها اول افراد فعال سياسی را لت و پار کردند و بعد هم آمدند سراغ نويسندگان. من خودم يکی از قربانيان اين ماجرا در دوره قتل های زنجيره ای هستم که در آن دوره نزديک به ۱۴ يا ۱۵ نويسنده را به شکل های مختلفی ترور کردند، کشتند، با چاقو يا با طناب خفه کردند. من به خاطر نوشتن به زندان و شلاق محکوم شدم.
سری بعد نوبت روزنامه نگاران شد. ولی چيزی که در تمام اين سالها روشن و مشخص بود اين بود که اينها خواستند يک سری ناشر تربيت کنند. ناشران جديد را وارد عرصه کتاب کنند و ناشران قديمی را به تدريج از حوزه نشر جمع کنند. برای همين هم به تعدادی از آدمها پرونده نشر دادند و الان حدود هفت هزار ناشر داريم. در طول اين سالها اگر نگاه کنيم می بينيم که ناشران ايران چيزی حدود صد يا ۲۰۰ ناشر حرفه ای بوده اند و هنوز هم هستند و اينها دقيقا دست گذاشته اند روی ناشران حرفه ای.»
الان نوبت ناشران حرفه ای است که اينها را آزار بدهند و در بسياری مواقع اينها را در سانسور شريک کنند. يعنی به ناشران می گويند که خودتان بايد تشخيص بدهيد که چه کتابی را بياوريد. خودتان بايد تشخيص بدهيد که چه نويسنده ای را اساسا بايد مطرح کنيد.
اگر نويسنده ای خارج از کشور باشد و شما کتابش را برای مجوز بياوريد پروانه تان سه ماه تعليق می شود.
با اين کار می خواهند از ناشران برای خودشان پاسبان درست کنند. يعنی آنها را مامور خودشان بکنند. بدترين نوع سانسور، خودسانسوری است. بدين معنا که سياست گذاران فرهنگی يک نظام کاری بکنند که نويسندگان از سر وحشت ملاحظه کنند که اين نکته را ننويسند و آن نکته را حذف کنند.
عباس معروفی، نویسنده

علی اصغر رمضان پور، ریيس پيشين نمايشگاه کتاب تهران در دوره اصلاحات درباره سياست های کلی وزارت ارشاد درباره کتاب اين طور می گويد:

علی اصغر رمضان پور: اگر به سياست های وزارت ارشاد نگاه کنيم می بينيم که اساسا سياست دولت اين بوده که از طريق فرستادن بودجه فرهنگ و کمک مالی برای بخش هايی که از نظر سياسی و عقيدتی با دولت همراه است، يک بخش فرهنگی پروار وابسته به دولت را درست کند که جلوی رشد بخش های فرهنگی ديگر را به طور غير مستقيم بگيرد. جهت ديگری که در اين بودجه فرهنگی ديده می شد اين بود که اين بودجه سوق پيدا می کرد به سمت چهره ها و اشخاصی که در مديريت فرهنگ تاکيد می شود که برکشيده شوند.
به عنوان مثال وقتی شما وارد حوزه کتاب می شويد می بينيد که ميلياردها تومان وام در اختيار ناشران قم قرار می گيرد اين در حالی است که بخش عمده کتاب هايی که در ايران منتشر می شود اساسا کتاب هايی است که در حوزه ادبيات، هنر و فلسفه و توسط ناشرانی است که عمدتا در تهران و شهرستان های ديگر ساکنند توزيع می شود.»

وزارت ارشاد اعلام کرده است: ناشرانی که از حضورشان در نمايشگاه کتاب پيشگيری شده است، تخلفات زيادی داشته اند. به عبارتی، کتب زيادی را برای بررسی مجوز به وزارت ارشاد داده اند که مشمول سانسور می شده است. اما اين دستگاه سانسور در ايران پيش از هر چيز در امر بررسی کتاب بر چه مواردی حساسيت نشان می دهد؟

عباس صفاری، شاعر: بخش سانسور بر دو مضمون حساس است. يکی بخش سياسی و مذهبی است. يعنی آن بخشی که ائمه يا آيت الله ها و افرادی که در راس قدرت هستند نبايد به شکل نمادين يا واقعی در کارهايی که ما عرضه می کنيم در معرض نگاه انتقادی قرار بگيرند.
بخش ديگر از منظر مسائل اخلاقی با تکيه بر مسائل جنسی است. که به آن فعلا در ايران ادبيات مستهجن می گويند. اينها به اين مسئله هم خيلی در ايران بها می دهند و از مجموعه آخر من چيزی حدود ۳۰ صفحه تا ۳۵ صفحه کم کردند.»
تاثير سانسور «زبان بستگی» است و اين زبان بستگی باقی می ماند. اين زبان بستگی است که باعث می شود در نهايت سانسور ادامه پيدا کند و سانسور هم که برطرف شود اين طور نيست که يکباره زبان ها گشوده شود و اين زبان ها بتوانند به طور دقيق مسائل شان را بيان کنند.
محمدرضا نیکفر، فلسفه دان

نکته مهمی که در امر سانسور و فشار بر ناشران ايران از سوی وزارت ارشاد وجود دارد، تلاش اين وزارتخانه برای تبديل ناشران به سانسورچی است. پيش از اينکه کتاب شان را برای سانسور مجدد به ارشاد بسپارند. اين را عباس معروفی، رمان نويس می گويد.

عباس معروفی: الان نوبت ناشران حرفه ای است که اينها را آزار بدهند و در بسياری مواقع اينها را در سانسور شريک کنند. يعنی به ناشران می گويند که خودتان بايد تشخيص بدهيد که چه کتابی را بياوريد. خودتان بايد تشخيص بدهيد که چه نويسنده ای را اساسا بايد مطرح کنيد.
اگر نويسنده ای خارج از کشور باشد و شما کتابش را برای مجوز بياوريد پروانه تان سه ماه تعليق می شود.
با اين کار می خواهند از ناشران برای خودشان پاسبان درست کنند. يعنی آنها را مامور خودشان بکنند. بدترين نوع سانسور، خودسانسوری است. بدين معنا که سياست گذاران فرهنگی يک نظام کاری بکنند که نويسندگان از سر وحشت ملاحظه کنند که اين نکته را ننويسند و آن نکته را حذف کنند. اين کار باعث می شود که موقع نگارش يک رمان يا داستان، خود به خود بخشی از اثر سانسور شود. بعد که آن اثر به دست ناشر می رسد، ناشر آن را به اديتورش می دهد و باز هم می گويند که اين جاها بايد حذف و تعديل شود.
کتاب «ذوب شده» را وقتی به ناشری در ايران دادم گفت که تذکر داده اند ۳۵ مورد را بايد حذف کنيد. مثلا چيزهايی که گفته بودند بايد حذف شود نام «بهرام صادقی» در اين رمان بود. که يکی از کاراکترها در موردش حرف می زد. حالا چرا؟ من نمی دانم. بهرام صادقی که اصلا سال ۵۸ درگذشت و نويسنده درجه يک مملکت مان بوده، چرا بايد اسمش حذف شود؟»
اگر به سياست های وزارت ارشاد نگاه کنيم می بينيم که اساسا سياست دولت اين بوده که از طريق فرستادن بودجه فرهنگ و کمک مالی برای بخش هايی که از نظر سياسی و عقيدتی با دولت همراه است، يک بخش فرهنگی پروار وابسته به دولت را درست کند که جلوی رشد بخش های فرهنگی ديگر را به طور غير مستقيم بگيرد. جهت ديگری که در اين بودجه فرهنگی ديده می شد اين بود که اين بودجه سوق پيدا می کرد به سمت چهره ها و اشخاصی که در مديريت فرهنگ تاکيد می شود که برکشيده شوند.
علی اصغر رمضان پور، معاون فرهنگی وزارت ارشاد در دوران اصلاحات

با اين حال پروسه فشار وزارت ارشاد بر ناشران برای سانسور فقط به پيش از نشر محدود نمی شود. ناشران در بسياری موارد پس از دريافت مجوز هم با اين فشارها روبرو هستند. نمونه آن جمع آوری گسترده آثار دارای مجوز نشر از نمايشگاه کتاب در چندين دوره گذشته تا به حال بوده است.

علی اصغر رمضان پور، معاون فرهنگی وزارت ارشاد در دوران اصلاحات: در واقع چيزی که الان در عمل وجود دارد، يک مرحله سانسور حتی بعد از سانسور وزارت ارشاد است. يعنی آن اثری که وزارت ارشاد يک بار سانسور کرده و مجوز چاپ می دهد دوباره توسط دستگاه های امنيتی و نظارتی مشمول پيگيری امنيتی و سياسی قرار می گيرد و به جای اينکه وزارت ارشاد که مجوز اين کتاب ها را صادر کرده است، پاسخگو باشد، مسئله را به ناشران منتقل می کنند و ناشران مجبورند پاسخگوی مجوزی باشند که وزارت ارشاد صادر کرده است و در واقع وزارت ارشاد خودش به خاطر مجوزی که صادر کرده است، ناشران را مجازات می کند.»

اما تاثير اين سانسور گسترده در کتاب و آثار خلاقه در ايران بر فرهنگ معاصر چيست؟ آيا اين مسئله امری ماندگار است يا گذراست؟

محمدرضا نيکفر، فلسفه دان و تئوری پرداز ساکن آلمان: تاثير سانسور «زبان بستگی» است و اين زبان بستگی باقی می ماند. اين زبان بستگی است که باعث می شود در نهايت سانسور ادامه پيدا کند و سانسور هم که برطرف شود اين طور نيست که يکباره زبان ها گشوده شود و اين زبان ها بتوانند به طور دقيق مسائل شان را بيان کنند. ما احيانا در جلسات ايرانی وقتی می نشينيم با يک مشکل جدی مواجه می شويم و آن اين است که اکثر افراد فقط می توانند سوال کنند و تا می خواهند موضوعی را بيان کنند يکباره حالت پرخاش به خودشان می گيرند و اين پرخاش هم باعث می شود که نتوانند منظورشان را بيان کنند.
خوب. اين مسئله نشان دهنده يک کمپلکس عجيبی است که از خانواده شروع می شود و در مدرسه، جامعه و حزب سياسی و در دانشگاه ادامه می يابد و اين زبان بستگی اين مشکلات را ايجاد می کند و باعث می شود که روابط هم خوب پيش نرود و کار به پرخاش بکشد و حرف ها سرشار از طعنه و ايهام باشد و يک زبان روشن وجود نداشته باشد.»

دکتر محمد رضا نيکفر در ادامه در اين باره هشدار جدی می دهد.

محمدرضا نیکفر: به اين اعتبار ما بايد سانسور را جدی بگيریم. چون سانسور جلوی گفت و گوی ما را می گيرد. جلوی اظهار نظر خلاقانه ما را می گيرد و به تدريج اين زبان بستگی هی بيشتر و بيشتر و بيشتر می شود. به طوری که وقتی زبان بسته شد مغز هم به تدريج بسته می شود. يعنی اين گونه نيست که در دل ما غوغا و فرياد وجود داشته باشد و فقط به زبان نياوريم بلکه جلوی اين خلاقيت ها و زبان که گرفته شود مغز هم دريچه هايش بسته می شود و در نتيجه توانايی ها و خلاقيت ها به عرصه های ديگری منتقل می شود. يعنی مجموعه فساد وابتذالی که در فرهنگ گسترش پيدا می کند و روابط انسان ها را تخريب می کند ناشی از همين اتفاق است.»
XS
SM
MD
LG