لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴ تهران ۰۰:۲۶

عبدالرضا کاهانی و فیلم «مرده‌شور»؛ سینمایی که غلط دارد، را دوست دارم


نمایی از فیلم سینمایی «مرده‌شور»
نمایی از فیلم سینمایی «مرده‌شور»

«مرده‌شور» تازه‌ترین فیلم عبدالرضا کاهانی را می‌توان بعد از تجربه‌های متعدد و پراکنده‌ای که از فرانسه و با ساخت فیلم «وقت داریم حالا» آغاز شد، بازگشت این کارگردان به سینمای طناز، تلخ و پوچ‌گرایانه‌اش دانست؛ سینمایی که با دستور زبانی ویژه در «اسب حیوان نجیبی است»، «هیچ» و «بی‌خود و بی‌جهت» اثبات شد و ساخت «استراحت مطلق» و توقیف «ارادتمند؛ بهاره، نازنین، تینا» بستر دوره‌ای انتقالی را ناخواسته برای تجربهٔ فیلمسازی کارگردانش در خارج از ایران فراهم آورد.

«مرده‌شور» جایزهٔ اصلی هفتادوهشتمین جشنواره فیلم ادینبورو که به نام «شان کانری» هنرپیشه مشهور هالیوود نام‌گذاری شده را به دست آورد و نشان از تلاش فیلمسازی خستگی‌ناپذیر دارد که حالا در ۵۲ سالگی زبان تازه‌ای برای فیلمسازی‌اش در خارج از ایران پیدا کرده است. یک سینمای جمع‌وجور که عبدالرضا کاهانی می‌خواهد آن را به عنوان شیوهٔ فیلمسازی‌اش به امضای خود تبدیل کند.

با عبدالرضا کاهانی که این روزها بیشتر در کانادا به فیلمسازی و تدریس مشغول است دربارهٔ دوره تازه فیلمسازی‌اش گفت‌وگو کردیم.

او در شروع این مصاحبه می‌گوید:

«وقتی که از زادگاه خودت بیرون می‌آیی، قاعدتاً باید راه جدیدی را پیدا کنی. هی تست می‌کنی من هم این کار را کردم. همه این کار را می‌کنیم، من هم در جاهای مختلف هی سعی کردم داستان‌های خودم را پیدا کنم. فیلم فرانسوی ساختم، فیلم انگلیسی ساختم، متوجه شدم که انتظار از یک کارگردان ایرانی، فیلم ایرانی است. بعد سعی کردم که مدل خودم را پیدا کنم. زمانی که احساس کردم از آدم‌ها و تیم و گروه‌های بزرگ خسته‌ام، دیگر دوست نداشتم که فکر کنم که باید یک عده را ببرم بهشان جا بدهم، غذا بدهم. دیگر نمی‌خواستم هتل‌دار باشم، آشپز باشم. می‌خواستم کارگردان باشم و فیلم بسازم. احساس کردم راه جدیدم را پیدا کردم بعد از فیلم "زیارتگاه". آن فیلم را یک نفره در پروداکشن تستی ساختم».

آن فیلم هم در ادینبورو بود؟

بله و خب چندین و چند جای دیگر هم بود. تست جواب داد و خب به شکل جدی‌تر فیلم «مرده‌شور» را ساختم. البته درستش «مرده‌شوی» است ولی چون مصطلح است می‌گوییم «مرده شور». این فیلم، تکامل یافتهٔ آن فیلم قبلی است که این شکلی یک نفره کار کردم و حالا دارم فکر می‌کنم که چقدر با تیم کار کردن سخت است حتی اگر پول‌ زیاد باشد.

ولی جدا از مسائل تکنیکی موضوع طرح داستان است. به هر حال سینمای شما یک سینمای اجتماعی برخاسته از ذات جامعه ایران بود که در یک جاهایی شما نقاط روشن و تاریک را نشان می‌دادید. خب این نگاه وقتی بیرون از ایران می‌آید، چنان‌که در تجربهٔ اول به نظر می‌رسید، نگاه خیلی دقیق و عمیقی به آن جامعه دیده نمی‌شد. هرچند یک جورهایی روابط بین ایرانی‌ها را جستجو می‌کرد. اما در پیدا کردن داستان‌ها چگونه است؟ الان این داستان‌ها بیشتر به چه سمتی می‌رود؟ مثلاً در «مرده‌شور» چیزی که مشخص است ما با شخصیتی روبه‌رو هستیم که شغلش همین است.

همه جا پر از ایرانی است و هر جا ایرانی باشد، داستان ایرانی می‌تواند وجود داشته باشد. خب من فکر می‌کردم در این کشور کانادا که این همه ایرانی هست. و تو بخش قابل توجهی آدم‌های مذهبی-نه لزوماً حکومتی- را هم می‌بینی که اصلاً خیلی با حکومت هم کاری ندارند. آن‌ها خیلی دوست دارند که به روش اسلامی کفن و دفنی وجود داشته باشد، به شیوهٔ سنتی آدابی وجود داشته باشد. بعد داشتم فکر می‌کردم این‌ها حتماٌ این‌جا قبرستانی دارند. دیگر رفتم دیدم و احساس کردم چقدر این سوژه در ظاهر خنده‌دار می‌تواند در نهایت تلخ بشود.

گفت‌وگو با عبدالرضا کاهانی دربارۀ فیلم «مرده‌شور»
please wait

No media source currently available

0:00 0:08:49 0:00
لینک مستقیم

ایدهٔ ورود «گل‌آذین» چگونه بود چطور به ذهن‌تان رسید که یک خواننده از نسل جدید را هم وارد داستان کنید و حالا این دو نفر در یک نقطه‌ای هم با هم تلاقی پیدا کنند.

ببین! مرده‌شور کارش این است که برای اطرافیان مرده بشورد. «گُلا» (گل‌آذین) که در فیلم اسم شخصیتش جانا است. خواننده‌ای است که می‌خواهد خودکشی کند و چون نیاز به مرده‌شور دارد با «نیما صدر» که نقش آقا مجتبی (مرده شور) را بازی می‌کند، ارتباط می‌گیرد. جانا هم دارد خودش را برای دیگران می‌کشد. همان‌جوری که مرده‌شور برای دیگران مرده می‌شورد. خوانندهٔ معترضی که احساس می‌کند دیگر خواندن کافی نیست و باید کار بزرگ‌تری بکند تا جهان صدای مظلومیت او و جامعه ایرانی و زنان ایرانی را بشنود.

این گونه از فیلم‌سازی فکر می‌کنید تا کجا می‌تواند به شما کمک کند که آن را پیش ببرید؟ یعنی همین شکل جمع وجوری که الان به آن رسیدید.

این جایزه‌ای که گرفتم یا آن پولی که روی آن جایزه بود که پول قابل توجهی است؛ با این‌که در واقع به آن نیاز دارم، اما خیلی برایم مهم نیست.

آن مجسمهٔ شان کانری مهم‌تر است به گمانم آقای کاهانی...

بله مجسمهٔ شان کانری است؛ نه حالا می‌خواهم بگویم که آن چیزی که برای من مهم است... احساس می‌کنم یک اختراعی کردم، احساس می‌کنم الان یک امضایی دارم و آن امضا جای مهم دنیا نوشته است. دوست دارم الان با آن امضا جلو بروم. من ۱۰ سال است بیرون از ایرانم. در ایران برای خودم یک امضایی داشتم، بیرون ایران دنبال یک امضایی می‌گشتم.

این امضای الان با امضای قبل فرق داره، یعنی چه چیزی متفاوتش می‌کند؟

ژانر همان است؛ یعنی همان سینمایی که طنز تلخ بود و دوست داشتم و من را به خاطرش در ایران می‌شناختند. حالا آن را با این روش جدید، بین‌المللی کردم و از این بابت خوشحالم که این می‌ماند و دوست دارم همین را در فیلم‌های بعدی ادامه بدهم. یعنی به سختی الان که دارم با تو حرف می‌زنم، می‌توانم به قاطعیت بگویم که امکان ندارد فیلمی با گروه بزرگ و بودجهٔ زیاد بسازم. دلم می‌خواهد همین راهی که در تنهایی، در آوارگی، در کوچ کردن‌های متوالی... خیلی من شهر به شهر رفتم با چمدانی در دست، این راهی که کشف کردم را دلم می‌خواهد ادامه بدهم و این امضای من باشد و من را این شکلی بشناسند. آن مدلی فیلم زیاد است، خلق کردن برایم جالب است، نه جایزه گرفتن، نه مثل بقیه بودن. در جهانِ سرشار از کلیشه که نگاه می‌کنی فیلم‌ها در مجموع ۲۰ تاست؛ بازیگرها در مجموع ۲۰ تا هستند و همه چیز شکل هم است، خیلی تلاش می‌کنم که شکل خودم باشم. تأکید می‌کنم تلاش می‌کنم.

و فکر می‌کنید که در ادامهٔ مسیر از ظرفیت هنرپیشه‌هایی که از ایران خارج شدند و بعضی از آن‌ها هم حتی با شما کارهایی داشتند، استفاده خواهید کرد یا نه ترجیح می‌دید بیشتر به سمت کسانی بروید که می‌خواهند تجربه بازیگری به دست بیاورند یا کسانی که به هر حال نابازیگر هستند. چون می‌دانم شما کارگاه فیلم‌سازی هم دارید.

ببین، از هر چیزی که برایم دردسر داشته باشد فاصله می‌گیرم. هر زمان که احساس کنم باید از یکی مراقبت کنم، جا بهش بدهم، فکر نان شبش باشم، فکر این را بکنم که به روش سینمای سنتی به این حقوق بدهم، از هر چیزی که من را به آن سمت ببرد فاصله می‌گیرم. دلم می‌خواهد که فکر کنم کارگردانم. من الان دو فیلم است که احساس می‌کنم کارگردانم.

یعنی «زیارتگاه» و این فیلم.

بله بله، این دو فیلم آخر فیلم‌هایی هستند شبیه‌تر به خودم، من آرامش بیشتری داشتم با این‌که خب همه کارها را می‌کردم؛ صدابرداری، فیلم‌برداری، فیلمنامه، تهیه، کارگردانی، صحنه، لباس، گاهی گریم، همه این کارها را خودم می‌کردم، ولی خوبی‌اش این بود که دیگر لازم نبود به کسی هی بگویم چی کار کن. حالا اگر هنرپیشه‌ای از ایران بیرون آمده و حاضر باشد که در این شکل که من کار می‌کنم بیاید با من کار کند، چرا که نه؟! یعنی همه باید آماتور بشویم مثل خود من...

آخه همه می‌خواهند حرفه‌ای شوند، شما می‌خواهید همه را بردارید آماتور کنید. یک ذره سخت می‌شود دیگر.

آماتور زندگی می‌آورد، ما مدام سینما می‌سازیم. من دوست دارم زندگی بسازم، در زندگی غلط زیاد است؛ یعنی غلط هم دارد. سینمایی را که غلط دارد، من دوست دارم. عوامل حرفه‌ای مدام سعی می‌کنند غلط‌ها را حذف کنند، طراح صحنه همه جا را تمیز می‌کند. همه ماشین‌ها در فیلم‌ها تمیزند. هیچ بازیگری وقتی در فیلم آب می‌خورد تشنه نیست. غذا می‌خورد گرسنه نیست. همه چیز شیک و تمیز و عالی است. من اشتباه را دوست دارم.

XS
SM
MD
LG