خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا (۵)
دق الباب - اذن دخول - بیا تو در را پیش کن.
فرمودند: چه خبر؟ من این چند روزه در جریان اخبار نبودم. هرچی به یادت هست بگو.
حفظ کیان نظام
عرض کردم پسر وزیر کشور دولت اصلاحات، مرتضی نامی به سوئد کوچ کرده در حالی که مشمول بوده و معلوم نیست چطور از سربازی فرار کرده.
اصولاً حضرت آقا در مورد زیادهرویها و زدوبندها و خاصهخرجیها و فسادها و اختلاسها، نظرشان بلند است. حالت دفاعی میگیرند به خاطر کیان نظام. خیلی هم فراجناحی برخورد میفرمایند و اصلاحطلب و اصولگرا، فرقی نداره ماجرا.
فرمودند: خب، این مشمول بوده در رفته، اولاً شکرخدا که به کانادا نرفته. ثانیاً مگر حالا ما سرباز کم داریم؟ خب همانجا دولت سوئد او را ببرد سربازی. آنوقت ما یک سرباز از سوئد طلبکار میشویم. حالا هر وقت جنگی چیزی شد سربازمان را پس میگیریم با یک سرجوخه بهرهاش.
بعد برای اینکه مشت محکمی دیگری به دهان دشمنان انقلاب بزنند و یک دهنکجی هم کرده باشند پرسیدند: این پسره بادیگارد هم با خودش برده؟ عرض کردم خیر با همسرش رفته. فرمودند: پس جانش در خطر است.
نشر اکاذیب رسمی
عرض کردم خبرگزاری رویترز گزارش داده که ۷۱ وبسایت مخفی ما را شناسایی کرده است که به نفع خودمان اخبار جعلی توی دنیا پخش میکنیم. فرمودند رویترز غلط کرده. از کجا این رقم را آوردهاند؟ من خودم دیروز سیصد و هفتاد تاش را شمردم. اینها اگر شعور داشتند اقلاً میگفتند هفتاد و دو تا که رُوند کربلا باشد.
بعد فرمودند: حالا ما داریم به ۱۵ زبان اخبار جعلی پخش میکنیم وضع دنیا اینطوری است، ببین اگر متوقف کنیم چی میشود!
اضافه فرمودند: سیصد و هفتاد تا که گفتم باقی هم دارد، هنوز مال حوزه سایبرالأئمه را حساب نکردهم.
آی کرسی کرسی کرسی، بپّا چیزی نپرسی
عرض کردم این کرسیهای آزاداندیشی دانشگاهها که پیشنهاد فرمودید، حالا میگویند دانشجویان از ابراز عقاید آزادانه خود میترسند و از برگزاری کرسیهای آزاداندیشی هراس دارند.
فرمودند من چنین پیشنهادی نکردم. من هیچوقت «پیشنهاد» نمیکنم وحید. عرض کردم شرمندهام، منظورم این بود که دستور فرمودید. فرمودند حالا شد. اما اگر دانشجو میخواهد در کرسی آزاداندیشی هرچه دلش میخواهد بگوید، بهتر است توی این سرما برود بچپد زیر کرسی خانه عمه جانش سخنرانی کند. اما یادشان باشد زیر آن کرسیها هم اگر پایشان را زیاد دراز کنند، میخورد به منقل میسوزد.
بعد آهسته در گوشم فرمودند: ببین کدامهاشان ابراز هراس کردهاند، اسمشان را بده به عوامل خودسر، ترسشان بریزد.
مزد آن گرفت جان برادر ...
عرض کردم جوانی که آخوندی به او تجاوز کرده بود، در رشت اعدام شد. فرمودند خب الحمدلله آخونده را که کاریش نکردند؟ عرض کردم آخونده را این جوان قبلاً کشته بوده. فرمودند غلط کرده بوده. خب آخوند بهش تجاوز کرده بوده، او هم به آخوند تجاوز میکرد، قصاص اسلامی! – در حالی که سعی میکردند لبخند نزنند فرمودند – پسره کجا بوده که آخوند بهش تجاوز کرده؟ عرض کردم در حوزه علمیه. فرمودند خب پسری که میرود به حوزه یا قرائت قرآن باید پیه همه این چیزها را به همه جای تنش بمالد.
بعد از یک مکث معنی دار فرمودند: ولی حالا خودمانیم اگر این جوان در مقابل تجاوز، آخونده را کشته، دیگه اعدام حقش نبوده. چرا اعدامش کردهاند؟ عرض کردم برای اینکه پزشک قانونی قضیه لواط را رد کرده و نوشته علائمی دال بر دخول در ناحیه مقعد مشاهده نشده.
آقا با لحنی پر از کنایه و تمسخر فرمودند: بارکلا پزشکی قانونی. چقدر پیشرفت کرده! تا حالا فقط اثبات تجاوز قابل تشخیص بود، نمیدانستم نفی تجاوز را هم اینها قادر به تشخیصند. الله اکبر! حالا کی بوده این آخوند تجاوزکار؟ عرض کردم برادر نماینده حضرت عالی در سپاه سیدالشهدای استان تهران.
آقا با سرعت سوپرسونیک اظهار داشتند: البته نظر من در این مورد به نظر پزشکی قانونی نزدیکتر است تا نظر خانواده اون پسرک.
ورود خواهران ممنوع
عرض کردم آقای یزدی دبیر جامعه مدرسین گفته قضات دادگستری نباید مراجعان زن را تنها بپذیرند چون مکر و حیله زنها روی قضاوتشون تأثیر میذاره. فرمودند: فکر خوبیه، شغل جدید درست میشه. از فردا یک عده نره خر جلوی دادگستری صف میبندند «خانم باهات بیام؟ خانم باهات بیام؟».
عرض کردم حضرت آقا چقدر خوب جامعه ما را میشناسید. با دلخودی فرمودند: میشناسم؟ ساختهمش، اینجوری ساختهمش. بعد با نگرانی فرمودند: حالا از اونطرف باید جلوی روابط نامشروعی که دم دادگستری پیش میاد بگیریم.
عرض کردم ولی آقای یزدی نگفته حتماً مرد همراه زنها باشه، فقط گفته تنها نباشند. فرمودند یعنی چی؟ خانمه میره پیش قاضی، حالا خواهرش را هم ببره؟ دیگه چی از قاضی میماند؟
اضافه فرمودند: عملی نیست. این اگر عقلش میرسید میگفت قضات باید عیال خود را بیاورند وردست خودشان بنشانند. اگرچه این هم جواب نمیدهد. ما انشاءالله یواش یواش باید ورود زنها را به دادگستری هم ممنوع کنیم. اینجا دیگه فیفا هم نمیتونه هیچ غلطی بکنه.
حمله پیامبرانه به کورش
عرض کردم سردار نقدی بدجوری به کورش حمله کرده. فرمودند آزیدهاگ اینجور به اون بدبخت حمله نکرده بود. عرض کردم سردار نقدی آریاییها را مسخره کرده گفته کورش شما کریهالمنظر است و پیغمبر ما عرب است ولی خوشگل است. گفته «حداقل ما خوشگلش را انتخاب کردیم.»
آقا خندهشان گرفت فرمودند: خوب شد نگفت ما درشتاشو سوا کردیم! بعد فرمودند: البته نظر سوئی نداشته.
پرسیدم به نظر شما کورش کریهالمنظر بوده؟ آقا منصفانه فرمودند: نمیدانم. من که از نزدیک ندیدهامش، نمیتوانم قضاوت کنم. ولی پیغمبر واقعاً خوشگل بوده، راست گفته سردار نقدی.
اضافه فرمودند: با این حساب سردار نقدی قیافهاش به کورش شبیهتر است تا به پیامبر اسلام.
فتوای سوسیسی
عرض کردم گندش در آمده که وزارت کشور آلمان در کنفرانس اسلامی با سوسیس خوک از شرکتکنندگان پذیرایی کرده.
حضرت آقا به حالتی فتواگونه فرمودند: اون مسلمونهایی که نمیدانستند گوشت خوک است و خوردهاند، مشکلی ندارند و نماز و دعایشان درست است و قبول است. اما آنهایشان که میدانستهاند گوشت خوک است ولی باز خوردهاند پس چه سوسیس خوشمزهای بوده!
تدارک تسهیلات برای جوانان
عرض کردم باز جوانی خودش را از پل طبیعت پرت کرده به بزرگراه مدرس. این چندمین خودکشی روی این پل است. آقا آهی کشیدند، چهرهشان غمگین شد. فرمودند: ما باید بیشتر .....
همینجا حرفشان قطع شد. احساس کردم بغضی راه گلویشان را بسته. عرض کردم: بیشتر به جوانها برسیم؟ فرمودند: نه خیر، باید بیشتر پل بسازیم!
همه وجود من غرق پرسش بود که آقا فرمودند: ببین چقدر پل کم داریم که این جوانها باید برای خودکشی به یک پل هجوم بیاورند. خدا میداند هر کدامشان آخر عمری چند کیلومتر راه آمدهاند تا خودشان را به این پل رساندهاند، در حالی که اگر نزدیک خانهشان پل باشد راحت از خانه درمیآیند خودشان را از پل پرت میکنند.
بعد آقا فرمودند: البته فکر نکنی این جوانها از تنگی معیشت و زور حکومت و سرگردانی شغلی خودشان را میکشند. نه خیر، اینها اغلبشان برای سیاهنمایی این کار را میکنند. میخواهند آمار خودکشی را در جمهوری اسلامی بالا ببرند. ارواح باباشان من دستشان را خواندهام. اینها اگر قصد سیاهنمایی نداشتند چرا قبلاً خودکشی نکردند؟ چرا نگذاشتند بعداً خودکشی کنند؟ چرا درست الان که میخواهند تخریب کنند خودکشی میکنند؟
استدلال آقا مرا قانع کرده بود اما انگار خودشان قانع نشده بودند که تا مدتی دلایل مترادف میآوردند.
به سوی دستشویی با سرعت
عرض کردم موضوع اعدامهای سال ۶۷ دوباره داغ شده. با طنز مخصوص خودشان فرمودند: «اونو ولش!». عرض کردم بنده ولش ولی عفو بینالملل نه ولش. میگویند اعدام هزاران جوان ایرانی «جنایت علیه بشریت» است. فرمودند: این هزار نفر تک و تویی بهایی بینشان بوده که حقشان بوده. یک عده کمونیست بودهاند که حقشان بوده. یک عده هم مسلمان بودهاند که لابد حقشان بوده!
آقا اندکی در خود فرو رفتند بعد فرمودند: این عفو بینالملل هم انگار شترش در خواب بیند پنبه دانه. الان ما تنها راهی داریم که روی آنها را کم کنیم این است که یک عده جوان از نسل جدید هم اعدام کنیم به عفو بینالملل پیغام بدهیم که حالا بخور!
از جا برخاستند. به سرعت به سمت دستشویی میرفتند و میفرمودند: من بروم دستهایم را بشویم.
==========================================
دل تو برای ایران دل من برای تو
در مراسم خاکسپاری علیرضا رضایی طنزپرداز فقید در شمال فرانسه، گفته شد که برخلاف میل آن عزیز، مقامات داخلی اجازه ندادند کالبد او به ایران فرستاده شود.
بیست و پنج سال پیش طنزنویس دیگری -زندهیاد منوچهر محجوبی- بیرون از وطن از دنیا رفت و به همین مشکل برخوردیم. او را در گورستان هایگیت لندن در نزدیکی مزار کارل مارکس به خاک سپردیم. برایش سرودم:
در خاک وطن جسم تو را راه ندادند - یک قبر به تو مرد وطنخواه ندادند ...
در تدفین علیرضا، مادر غمدیدهاش مقداری خاک ایران بر گور او پاشید. این میان لابد بخت با طنزنویس زندهیاد ابوالفضل زرویی نصرآباد یار بود که هفته پیش در خاک وطن دق کرد و رفت.
این رباعیام را در بازگشت از مراسم علیرضا، برایش ایمیل کردم، در بازگردان آخرین ایمیلش. البته خودم هم تعجب کردم! لاعلاجی:
بی تو نه امور این جهان لنگ شده
نه بین زمین و آسمان جنگ شده
نه کوه شده آب و نه دریا شده خشک
اما دل من برای تو تنگ شده