لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۷:۲۳

مرور فیلم‌های بخش مسابقه کن ۲۰۲۲: از روبن اوستلوند تا سعید روستایی


نمایی از فیلم «مثلث اندوه»
نمایی از فیلم «مثلث اندوه»

هفتاد و پنجمین دوره جشنواره کن نوید بازگشت به دوران پیش از کرونا را می‌داد و در مجموع هرچند شاهکار بی‌نظیری در این دوره دیده نشد، اما چند فیلم خوب در بخش مسابقه و داوری هوشمندانه، که به‌جز دو سه مورد دقیق و درست به نظر می‌رسید، سال قابل‌توجهی را برای این جشنواره رقم زد. مروری داریم بر فیلم‌های بخش مسابقه.

مثلت اندوه (روبن اوستلوند)

یک زوج جوان که هر دو مدل هستند، سوار یک کشتی تفریحی می‌شوند که سرانجام غریبی را برای آن‌ها رقم می‌زند.

بهترین فیلم جشنواره و لایق نخل طلا؛ یک فیلم هوشمندانه دیگر از اوستلوند که پیشتر با فیلم «مربع» نخل طلا را به خانه برده بود و این بار با روایت ادامه همان جهان، از دنیای ترسناکی حرف می‌زند که همه ما در آن زندگی می‌کنیم.

مثلث اندوه
مثلث اندوه

در روایت لایه‌های مختلف طبقاتی و تلخی زیستن و نابرابری‌ها، اوستلوند زبان طناز شگفت‌انگیزی انتخاب می‌کند که تماشاگرش را به‌شدت می‌خنداند و در بخش سوم هم- به رغم انتقاد برخی منتقدان از این بخش- به جابجا شدن طبقات و تبعات آن می‌پردازد و پایانی بسیار جذاب و هوشمندانه را رقم می‌زند که در آن همه چیز را به هجو می‌کشد.

برادر و خواهر( آرنو دپلشن)

یک برادر و خواهر سال‌هاست که با هم حرف نمی‌زنند، اما سرانجام به هم نزدیک می‌شوند.

بدترین فیلم آرنو دپلشن و بدترین فیلم بخش مسابقه؛ فیلمی به شدت کلیشه‌ای و کهنه و نخ‌نما که شخصیت‌هایش الکن می‌مانند و اصل ماجرا و این همه کینه بین این خواهر و برادر، به شدت مضحک است و غیر قابل باور. ضمن این که اداهای روشنفکرمآبانه فیلمساز (که یکی از شخصیت‌هایش را بازیگر کرده و دیگری را نویسنده!) بیشتر به مضحک شدن فضا و داستان می‌انجامد تا خلق فضایی روشنفکرانه.

عنکبوت مقدس (علی عباسی)

یک دختر خبرنگار پیگیر یک قاتل زنجیره‌ای در مشهد است که زنان کارگر جنسی را به قتل می‌رساند.

عنکبوت مقدس
عنکبوت مقدس

یک قدم به جلو برای سینمای در تبعید ایران؛ یک فیلم نسبتاً خوش ساخت که قواعد ژانر را به کار می‌گیرد و در عین حال با پرداختن به مذهب و مسئله زنان در ایران، از فیلم‌های مشابه متمایز می‌شود. یک موفقیت بزرگ در بازسازی مشهد در خارج از ایران (مشکل اصلی فیلم‌هایی که در خارج از ایران تولید می‌شوند اما داستان آن‌ها در داخل ایران می‌گذرد) و بازی دیدنی مهدی بجستانی- بازیگر تئاتر شناخته‌شده در نقش قاتل- و البته حضوری پررنگ از زر امیرابراهیمی که جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن را برای اولین بار نصیب یک بازیگر ایرانی کرد.

برای همیشه جوان ( والری برونی تدسکی)

داستان چند جوان که وارد یک مدرسه تئاتر معروف می‌شوند.

یک فیلم شخصی که از فرط شخصی بودن ره به جایی نمی‌برد و بیشتر به کارت پستالی شبیه می‌شود که فیلمساز برای دوران نوجوانی و جوانی خودش می‌فرستد؛ حکایت تکراری دوستی و روابط چند جوان عاشق هنر که با اغراق‌های تئاتری آمیخته می‌شود در فیلمی سرشار از صحنه‌های تمرین تئاتری که چیزی برای گفتن ندارد.

جنایات آینده (دیوید کراننبرگ)

در زمان آینده بشر از درد بدن فارغ شده و حالا می‌تواند با انواع و اقسام جراحی روی بدن به حیطه‌های تازه‌ای پا بگذارد.

جنایات آینده
جنایات آینده

یک فیلم دیوانه‌وار دیگر از کراننبرگ که باز جهان ترسناک و کابوس‌واری خلق می‌کند که به‌کلی ادامه جهان فیلم «تصادف» است. اگر آن‌جا بدن وسیله‌ای برای خودویرانگری بود، این‌جا همه چیز به اوج می‌رسد و به مرحله ترسناک‌تری وارد می‌شود که در فیلم از دریدن بدن به‌عنوان نوعی سکس یاد می‌کنند.

در تسلط کراننبرگ بر ابزار سینما و استادی‌اش در پرداخت شکی نیست، اما «جنایات آینده» حکایت از بیماری ترسناکی دارد که فیلمساز آن را در برابر تماشاگرش عریان می‌کند.

ستاره‌ها در ظهر (کلر دنی)

یک دختر جوان روزنامه‌نگار آمریکایی در نیکاراگوئه که تجربیات سکسی‌اش در قبال پول با موقعیت سیاسی و خطرات آن آمیخته می‌شود.

یک فیلم به شدت خسته‌کننده، نامفهوم و بی‌سرانجام که مشخص نیست چرا در بخش مسابقه پذیرفته شده و چرا جایزه برد (این جایزه در تالار رسانه‌ها با هو کردن منتقدان همراه شد). جهان انتزاعی کلر دنی همیشه با بدن و سکس در ارتباط است، این‌جا اما آن دنیای تخیلی گاه شوک‌آور، جایش را به رئالیسمی غیرقابل باور می‌دهد که در آن شخصیت‌ها محلی از اعراب ندارند.

نزدیک (لوکاس دونت)

دوستی بسیار نزدیک دو پسربچه که به یک تراژدی دردناک می‌انجامد.

نزدیک
نزدیک

یک فیلم دیدنی و تکان‌دهنده که لایق جایزه‌اش (جایزه بزرگ جشنواره) بود؛ درباره مفهوم دوستی و زیستن که در دنیای دو پسری که تازه پا به دوران نوجوانی گذاشته‌اند، از فیلمسازی بسیار جوان که مفهوم تصویر و قدرت جادویی آن را درک می‌کند. فیلمی که به جای دیالوگ‌های پرشمار به تصویر پناه می‌برد و در داستانی انسانی و زنده، اشک تماشاگرش را به درستی درمی‌آورد.

برادران لیلا (سعید روستایی)

لیلا و چهار برادرش در خانواده‌ای فقیر می‌خواهند با خریدن یک مغازه وضعیت خود را تغییر دهند.

فیلم دیگری از سعید روستایی جوان که به‌رغم همه تعریف و تمجیدها، مشکلات فیلم‌های قبلی‌اش را تکرار می‌کند: فیلمی بسیار پردیالوگ که فرصت نفس کشیدن و هضم داستان را به تماشاگرش نمی‌دهد و این دیالوگ‌ها هم بارها و بارها به تکرار می‌رسند و اغراق در اجرا.

برادران لیلا
برادران لیلا

دوره آخرالزمان (جیمز گری)

دوستی یک پسر نوجوان سفیدپوست با یک پسر سیاه‌پوست در مدرسه با مخالفت والدین پسر سفیدپوست روبرو می‌شود.

یک فیلم تلویزیونی خسته‌کننده با مایه‌ای بسیار تکراری و کلیشه‌ای که بارها و بارها به بهترین نحو به زبان سینما درآمده، که حالا و این بار می‌خواهد با وقایع سیاسی آمریکا و به روی کارآمدن ریگان، بُعد متفاوتی به آن بدهد- که نمی‌دهد. فیلمی که بی‌جهت مورد توجه برخی منتقدان واقع شد اما خوشبختانه به‌تمامی از جوایز جشنواره دور ماند.

دلال (هیروکازو کوره‌ئدا)

دختری که پس از یک قتل، نوزادش را رها می‌کند و با دو دلال بچه دوست می‌شود.

«دلال» ساخته هیروکازو کوره‌ئدا
«دلال» ساخته هیروکازو کوره‌ئدا

فیلم دیدنی دیگری از کوره‌ئدا که با فیلم «دزدان مغازه» در سال ۲۰۱۸ نخل طلا را به خانه برده بود. این بار هم با چند نفر از طبقات پایین اجتماع روبه‌رو هستیم که با هم گره می‌خورند و جهان دوست‌داشتنی و باورپذیری خلق می‌کنند که در آن انسانیت حرف اول و آخر را می‌زند و تعریف‌های از پیش تعیین‌شده و مشخص درباره شخصیت‌ها را به چالش می‌کشد.

نوستالژی (ماریو مارتونه)

مردی پس از چهل سال به ناپل بازمی‌گردد، در حالی که جانش در خطر است.

شروع جذابی درباره یک بازگشت و مفهوم نوستالژی که رفته‌رفته به تکرار می‌رسد و داستان از پیش قابل حدس (و پایانی از ابتدا مشخص) را رقم می‌زند. فیلم در نفوذ به لایه‌های مافیای جنوب ایتالیا چندان موفق نیست و در پرداخت اصلی‌ترین مسئله‌اش - مفهوم دوستی- به انجامی نمی‌رسد.

رومانی (کریستین مونجیو)

مرد کارگری به روستای کوچکش در رومانی باز می‌گردد، جایی که مشکل نژادپرستی شدیدی علیه کارگران سیاه‌پوست وجود دارد.

بدترین و نومیدکننده‌ترین فیلم مونجیو، استعداد طراز اولی که فیلم‌های درخشانی چون «آن سوی تپه‌ها» را در کارنامه دارد. فیلم از ابتدا در پرداخت شخصیت‌ها و خلق فضای قابل باور کم می‌آورد و در پایان در صحنه‌ای بسیار طولانی فیلمساز دوربینش را رها می‌کند تا مردمی که در شهرداری جمع شده‌اند، در یک نمای ثابت بی‌دلیل و اضافی، به سخن‌پراکنی درباره مفهوم مهاجرت و مشکلات آن بپردازند که از اساس شعاری است و سطحی و حتی مضحک.

تصمیم به رفتن ( پارک چان ووک)

یک کارگاه پلیس حین تحقیق عاشق زنی می‌شود که خود مظنون به قتل است.

یک «غریزه اصلی» به سبک شرقی بدون هیچ کدام از آن ظرافت‌ها؛ داستانی تکراری با ساختاری شبیه به فیلم‌های ارزان‌قیمت تلویزیونی که در عین حال می‌خواهد «متفاوت» باشد، اما در نهایت تماشاگر دلیلی برای این تفاوت با خیل عظیم فیلم‌های این ژانر نمی‌یابد. برنده جایزه کارگردانی که یکی از معدود موارد عجیب داوری امسال بود.

پسری از بهشت (طارق صالح)

پسری که برای تحصیل وارد دانشگاه الازهر می‌شود، با شبکه پیچیده‌ای از فساد روبه‌روست.

یک فیلم جسورانه درباره اسلام و دانشگاه الازهر در مصر که مهم‌ترین مرکز آموزشی مبانی دینی تلقی می‌شود؛ فیلمی که در جهان عرب و به ویژه در مصر با موجی از مخالفت روبه‌رو خواهد شد، اما فیلمنامه‌ای که جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره را هم برد، لایه‌های مختلف فساد و تباهی در مراکز دینی را به تصویر می‌کشد، بی آن کارگردانی اثر به همان قدرت باشد.

همسر چایکوفسکی (کیریل سربرنیکوف)

دختری که عاشق چایکوفسکی شده، با او ازدواج می‌کند، اما رفته‌رفته می‌فهمد که او همجنس‌گراست.

فیلم دیدنی دیگری از این فیلمساز شورشی که از تحریم‌های جشنواره در امان ماند و توانست در بخش مسابقه شرکت کند، اما از جوایز جشنواره نصیبی نبرد. فیلم پیش از آن که به این آهنگساز معروف ارتباطی داشته باشد، جان و جهان یک زن را می‌کاود و به برداشت‌های شگفت‌انگیزی می‌رسد که عصاره آن در یک رقص سوررئال پایانی رقم می‌خورد که در انتهای آن، زن خبر مرگ چایکوفسکی را می‌شنود.

آرامش (آلبرت سرا)

در تاهیتی عده‌ای نگران فعالیت‌های هسته‌ای هستند.

جهان بی‌داستان و تجربی آلبرت سرا حوصله و وقت و آرامش زیادی می‌طلبد تا قابل تماشا تا انتها باشد؛ که البته در انتها هم می‌تواند تماشاگرش را دست‌خالی و با انبوهی اما و اگر به خانه بفرستد.

عرعر (یرژی اسکولیموفسکی)

جهان یک الاغ و اتفاقات مختلفی که برایش رخ می‌دهد.

یک فیلم تجربی شگفت‌انگیز که ادای دینی است به «ناگهان بالتازار» ساخته روبر برسون که از زوایای مختلف اتفاقاتی را که برای یک الاغ می‌افتد دنبال می‌کند و با تصاویری ذهنی و مالیخولیایی از جهان تیره و تار انسان‌ها فاصله می‌گیرد و با نگاهی عاقل اندر سفیه به زندگی انسان می‌نگرد.

جذابیت ماجرا آن‌جاست که عاقل ماجرا یک الاغ است که هوشمندانه نظاره‌گر دنیای عبث و بی‌معنی انسان‌هاست (از جمله در صحنه فوتبال). می‌ماند صحنه‌های کاملاً نامربوط و اضافی مربوط به ایزابل هوپر که مشخص نیست چرا دوربین الاغ را رها می‌کند و یک داستانک فرعی بی‌ارزش را روایت می‌کند.

هشت کوه (شارلوت وندرمرچ و فلیکس ون گروئنینگن)

روایت دوستی یک پسر شهری با پسری روستایی در دهکده‌ای دورافتاده که تا سال‌ها به شکل‌های مختلف ادامه می‌یابد.

فیلمی که سعی دارد در طول زمان حرکت کند و گذشته و آینده را حول‌وحوش یک دوستی به یک نقطه مشترک برساند، اما در نهایت در پرداخت کم می‌آورد و به مقایسه‌ای سطحی درباره زندگی شهری و روستایی - و البته ستایش طبیعت- می‌رسد.

از نگاه دیگران

مادر و پسر ( لئونور سرا)

تلاش مادری آفریقایی در فرانسه برای بزرگ کردن دو پسرش.

«مادر و پسر» درباره خانواده است؛ این‌که مادر بودن و بچه بودن چه معنایی دارد. در عین حال درباره مهاجرت است و قطعاً درباره نژاد و تنشی که در درون این تعاریف هست... اما فیلم درگیر برخی کلیشه‌های مزاحم می‌شود. ( لویا کیارکی- هالیوود ریپورتر)

خودنمایی(کلی ریچارد)

یک مجسمه‌ساز در آستانه نمایشگاهش درگیر مسائل دوستان و خانواده می‌شود.

چیز زیادی جز کار روزانه لیزی (شخصیت اصلی) اتفاق نمی‌افتد جز این‌که تماشاگر می‌تواند چیزهایی را که درام زندگی را رقم می‌زنند بشمارد. (اوون گیلبرمن- ورایتی)

توری و لوکیتا (ژان پیر و لوک داردن)

یک پسر و دختر آفریقایی که به بلژیک رسیده‌اند، در شرایط سخت تبعید دوستی‌ای را با هم شکل می‌دهند.

توری و لوکیتا عصبانی‌ترین فیلمی است که داردن‌ها تا به حال خلق کرده‌اند... مانند بسیاری از آثار آن‌ها- شامل روزتا که نخل طلا را برد و شاهکارشان پسر - داستان نخ‌نمای فیلم روایت بچه‌های بی‌سرپرستی را دنبال می‌کند که نیاز به حمایت در برابر خطر را دارند و مانند بهترین آثار آن‌ها از ابتدا تا انتها تنش‌های نفس‌گیری خلق می‌کند. (دیوید ارلیچ- ایندی وایر)

نظرات نویسندگان در یادداشت‌ها لزوماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.
XS
SM
MD
LG