لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۱:۳۶

ایستادگی شاپور بختیار و جنبش آزادی‌خواهانه ملت ایران*


گوهر و اساس شخصیت‌های استثنایی که در بوته حوادث بزرگ و سهمگین آبدیده شده‌اند در موقعیت‌های استثنایی است که خود را به تمام و کمال هویدا می‌سازد. زندگی شاپور بختیار نیز همچون حیات محمد مصدق و شارل دوگل نمودار دیگری از این قاعده آزمون شده است.

از شخصیت سیاسی و ماهیت شاپور بختیار تنها کسانی می‌توانند بی‌اطلاع باشند که از مبارزات نهضت ملی پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و پس از آن چیزی ندانند.

کافی است یادآور شویم که بختیار از هواداران سرسخت مصدق و همکار نزدیک او ـ کفیل وزارت کار در کابینه دوم وی ـ بود و ایران اولین قانون کار آبرومندانه خود را مدیون او و تأیید آن از طرف مصدق است.

پس از کودتای ضدملی ۳۲، او یکی از بنیانگذاران و سازماندهان اصلی نهضت مقاومت ملی بود. سرسختی او در مبارزات این دوران علیه دیکتاتوری و در راه اجرای قانون اساسی مشروطه، که خط مشی اساسی نهضت ملی مصدق را تشکیل می‌داد، موجب بیش از پنج سال زندان و مدت‌ها تبعید او از پایتخت و نیز محرومیت او از کلیه مشاغل دولتی گردید، و این همه در حالی بود که او به علت خویشاوندی با ملکه کشور می‌توانست به ازای کمترین انعطاف در مواضع خود از زندان آزاد شده به عا‌لی‌ترین مقامات دست یابد.

و نیز همو، و دکتر کریمِ سنجابی و داریوش فروهر بودند که، در خردادماه ۱۳۵۶، یعنی کمتر از سه سال پیش از پذیرش سمت نخست‌وزیری از طرف وی، با امضای نامه سرگشاده‌ای خطاب به شاه، بار دیگر از طرف جبهه ملی ایران خواستار بازگشت به قانون اساسی و اجرای صحیح آن گردیدند.

در واقع انتشار این نامه و اولین تظاهراتی که حول درخواست‌های عنوان شده در آن برگزار گردید (حادثه معروف به کاروانسرا سنگی) اولین علامت‌های جنبشی بود که پیشرفت آن شاه را به تغییر روش جدی مجبور کرد و سبب روی آوردن او به همکاران مصدق برای تشکیل دولتی بر اساس احترام کامل به قانون اساسی گردید.

هنگامی که شاه قبول نخست‌وزیری را به دکتر صدیقی و دکتر بختیار پیشنهاد کرد شرایط دکتر بختیار برای پذیرش این سمت از طرف خود وی یا یکی دیگر از رهبران جبهه ملی چیزی نبود جز اجرای برنامه همیشگی جبهه ملی؛ شرایطی که پس از قبول آن از طرف شاه وی آن را بعنوان برنامه دولت خود اعلام و فوری‌ترین مُفادِ آن را بلافاصله اجرا کرد.

انگیزه‌ها و اصول راهنمای بختیار در قبول نخست‌وزیری

چناچه دیدیم بخش اول یا مقدماتی برنامه بختیار چیزی جز اصول نهضت ملی، یعنی اعاده آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، آزادی عقیده و بیان، آزادی احزاب، اتحادیه‌های اجتماعی و مطبوعات و رهایی زندانیان سیاسی، که همگی بلافاصله عملی گردید، نبود. بنا به همین اصول بود که او برای همه عقاید اعم از سیاسی و دینی کمال احترام را قائل بود و آزادی آن‌ها را تضمین کرد.

در عوض، آنچه نمی‌توانست با این آزادی‌ها سازگار باشد این بود که حزب، عقیده یا جریانی اعم از دینی یا سیاسی مدعی انحصار قدرت شود و بخواهد با لگدمال کردن حقوق اساسی ملت ایران که در قانون اساسی تضمین شده بود، همچون دیکتاتوری پیشین، اراده و حاکمیت خود را بر کل جامعه تحمیل کند. پیداست که اختلاف او با آیت الله خمینی و کسانی که به راه پیروی از او رفتند از اینجا آغاز شد و در این راستا بود که ادامه یافت.

دکتر بختیار که در دوران تحصیلات خود در فلسفه و حقوق در فرانسه، صعود فاشیسم در ایتالیا، برقراری دیکتاتوری شبه فاشیستی در اسپانیا، و گسترش گام به گام سایه مخوف نازیسم بر اروپا را از نزدیک دیده، لمس کرده، و علیه آن‌ها ابتدا به عنوان داوطلب در ارتش فرانسه و سپس چون عضو نهضت مقاومت ملی فرانسه جنگیده بود، مکانیسم پیشرفت حاکمیت مرگ آفرین این پدیده ضد انسانی را به خوبی می‌شناخت.

بدین دلائل بود که چون آیت‌الله خمینی قصد خود دائر به برپایی یک حکومت دینی به نام جمهوری اسلامی (بر اساس ولایت فقیه و سیادت دین سالاران بر مردم) اعلام کرد، شامه سیاسی تیز این سوسیال دموکراتِ مجرب خاطره نظریه سروری «نژاد بر‌تر» در آلمان هیتلری و سابقه «گولاگ» استالینی به دستاویز «دیکتاتوری حزب طبقه کارگر» را در ذهن او زنده کرد.

او با درک درست و دقیقی که از این پدیده ـ نظام‌های ایدئولوژیکی توتالیترـ داشت و با آگاهی از وجود خطرات مشابهی از ناحیه مخالفان قانون برای ایران، به سرعت دریافت که هرگاه از‌‌ همان ابتدای کار راه پیشرفت این خطر، با تکیه بر قدرت قانون و اصل حاکمیت ملی، که جوهر برنامه جبهه و نهضت ملی را تشکیل می‌داد، سد نشود، کار از کار خواهد گذشت؛ و می‌دانست که پس از تبدیل کسی که می‌گفت «من تو دهن این دولت می‌زنم»، به رهبر بلامنازع جامعه، دفع چنین بلایی محتاج مبارزه دردناکِ چند نسل خواهد بود. در نتیجه او استفاده از حفاظ قانون و وجود دولتی را که مشروعیت آن از قانون ناشی شود، تنها آلترناتیو ممکن برای مقابله با این خطر ممکن می‌دانست.

در سوی دیگر کسانی که امواج توده‌های بی‌شکل و مجذوب آنان را مسحور کرده بود واهمه خود از رویارویی اصولی با رهبر این توده‌ها را با توسل به اسطوره انقلاب پوشانده، با تکرار این اسطوره خود را در طلسم یک ناتوانی انتحاری اسیر کرده بودند.

حتی آن بخش از آنان که از آیت الله خمینی یک «سایه خدا» جدید نساخته بودند، به این استدلال متوسل می‌شدند که دیگر زمان برای مقاومت دیر شده است... حال آنکه بر طبق تعریف مقاومت وقتی معنی دارد که قدرتی در مقابل باشد و رفتن به چالش آن نیازمند اراده و دلیری؛ و گرنه اگر راهی هموار و بی‌خطر در برابر کسانی قرار داشت پیمودن آن دیگر نه امتیازی اخلاقی و سیاسی است و نه هنری!

تئوری «دیر و زود»، به عنوان توجیهی برای تسلیم

پس همه مسئله به این پرسش می‌انجامد که بنگریم درموقعیتی سخت و بحرانی توازن قوا را چه کسانی باید و می‌توانند تعیین کنند و با همت و اراده تغییر دهند، و نه به دیری و زودی زمان تحمیل شده برای اخذِ تصمیم واگذار کنند!...

هنر مردان و زنان بزرگ سیاسی نیز هیچگاه جز این نبوده که با تمام اراده و نیروی خود بکوشند تا اگرتوانستند جهت جریان آب را تغییر دهند و هرگاه دراین کار کامیاب نشدند دست کم به حرکت موجود، در جهت ویرانگرِ آن، کمک نرسانند؛ و گرنه شنا کردن در جهت جریان آب نیاز به همت و نبوغ ندارد.

یکی از بهترین مثال‌های تاریخی در این مورد کار مردم تبریز به رهبری ستار خان و باقرخان، در مقابله با بازگشت خشونت بار استبداد است. زمانی که این شهر و آن دو مرد استثنائی تصمیم به ادامه مقاومت گرفتند در پایتخت و دیگر شهرهای ایران مشروطه از دست رفته بود. اما مردم قهرمان تبریز، علی رغم یک سال محاصره، همراه با قحط وغلا، و اغلب برف و سرما و کمبود سلاح و مهمات، و با وجود همکاری بخشی از اهالی با قوای استبداد، و کمک نمایندگان روسیه تزاری به نیروهای مستبدان، خود را نباختند؛ آن‌ها در حالی که همه محلات تبریز جز یکی دو کوی آن به دست نیروهای مسبتدین افتاده بود، جانانه به مقاومت ادامه دادند آنگاه که پیروز شدند این پیروزی را بیش از هرچیز به نیروی قدرت روحی و منش تسلیم ناپدیر خود به کف آوردند.

آنان با این کار خود توانستند در پیکر مجروح ملت روح امید دمیده بار دیگر مردم همه شهر‌ها را به قیام وادار کنند؛ و با چنین همت و جرئتی بود که توانستند مشروطه را از نو زنده ساخته شاه مستبد و همدستان او را از کشور برانند!

این چنین است که در بزنگاه‌های سخت تاریخ، مردان و زنان آرمان‌خواه و دوران‌ساز چون به دو کفّه ترازوی قدرت‌های حاضر درصحنه نظر می‌افکنند، به امید یک پیروزی واهی یا کسب موقعیتی برای خود، کفه سنگین‌تر را انتخاب نمی‌کنند، بل با افکندن وزنه هستی و همت خود در کفه‌ای که پایین رفتن آن در خدمت آرمان آنان خواهد بود، می‌کوشند تا به سهم خود آن را سنگین‌تر کنند!

کسانی که در ماه‌های پایانی دیکتاتوری شاه جذب آن کفه ترازو شدند که به نظرآنان سنگین‌تر می‌نمود فقط آن کفه را سنگین‌تر نکردند؛ به سبک ترساختن کفه آرمانخواهان نیز کمک بزرگی کردند.

از آنجا که مقاومت در برابر فاجعه «دیرو زود» بردار نیست، آنان، با تعریف عافیت جویانه خود ازمفاهیم «دیر و زود»، دیر را دیر‌تر کردند و کفه احتمالأ سنگین را سنگین‌تر ساختند، و به این امر نیاندیشیدند که هیچگاه بی‌فداکاری و از خود گذشتگی نمی‌توان یک توازن قوای نامساعد را عوض کرد.

بختیار مانند هر آرمانخواه اصولی، و درعین حال واقع بین، واقعیت را امری محتوم و ایستا نمی‌دانست و نقش انسان و شخصیت‌ها را دردینامیک سیاسی و اجتماعی دخیل و مؤثر می‌دانست. تنها با توجه به چنین ملاحظاتی در منش بختیار و رفتار او در ایام استثائی انتقال قدرت است که می‌توان انگیزه‌ها و محاسبات او را دریافت. پس، اینکه کسان دیگری، بنا به ملاحظاتی دیگر، «دیرِشدگیِ» مفروض خود را «دیر‌تر» کردند و کفه‌ای را که به گمان آنان سبک بود سبک ترساختند نه گناه بختیار بود و اشتباه حساب او، زیرا، شکست حساب او هرگز به معنی درستی حساب دیگران از کار در نیامد.

بختیار، در این ایستادگی خود در شرایط نامساعد، از نمونه‌هایی چون مصدق، و پیش از او مردانی چون ستارخان و نیای خود او صمصام السلطنه بختیاری و عم ماردش سردار اسعد بختیاری و مجاهدان بنام دیگری که در برابر استبداد صغیر و قزاقان و توپچیان لیاخوف به فتح تهران نائل شدند، و در چشم اندازی دیگر، از ژنرال دوگل که یکی دیگر از الگوهای او در مقاومت بود، پیروی می‌کرد.

بدین جهت بود که به درستی می‌گفت برنامه من‌‌ همان برنامه جبهه ملی است و در صورتی که من در اجرای آن توفیق یابم همه جبهه ملی، و در ماوراء آن حکومت قانون و آزادی برای ملت ایران، پیروز شده‌اند، و در صورت شکست من نیز این شکست دامن همه را خواهد گرفت.

این شیفته فرهنگ اروپا و نویسندگان و شاعران فرانسه، بیش از هر چیز عاشق ایران بود و دنیای درون او را اشعار شیوای بزرگانی چون حافظ و مولانا و دیگر نوابغ شعر و ادب سرزمین مادری‌اش و عشق مردمی که درد‌ها و شادی‌های خود را با ترنم این ترانه‌ها در جرگه‌های خانوادگی خویش بیان می‌کنند، می‌ساخت.

امروز سال هاست که او دیگر در میان ما نیست. اما ملت ایران کسانی را که در راه استقلال و آزادی او با کمال آگاهی از خطرات مترتب از تصمیمات خود ایستادگی و جانفشانی کرده‌اند هیچگاه فراموش نکرده است و بختیار و اندیشه او نیز از هم اکنون در میان آنان جای ممتاز خود را به دست آورده است.

---------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً مطابق با دیدگاه‌های رادیو فردا نیست.
XS
SM
MD
LG