پوشیده نیست که برخی کشورهای اروپایی (چه در اتحادیه و چه در خارج از آن) در قیاس با سایر کشورهای این قاره مناسبات بهتر و بعضاً تنگاتنگتری با ایران دارند، که یا زمینه تاریخی دارد، یا کشورهای بزرگ غربی این رابطه تنگاتنگ را با مایههایی از نقد و انتقاد پذیرفتهاند و یا حتی از این که کانال تنگاتنگی از این طریق با ایران برقرار است سود میبرند یا ...
در میان این کشورها میتوان از جمله به اتریش، ایتالیا و یونان و صربستان اشاره کرد. در مورد صربستان که البته قید و بند کمتری در مناسباتش با آمریکا و اتحادیه اروپا داشته، البته رابطه پیچیده و ناپایدار بوده، که از همدوشی ایران با بوسنیها در جنگ علیه صربها تا روابط اقتصادی و سیاسی اخیر میان تهران و بلگراد، و نیز رفتوآمدهای مقامهای ارشد دو کشور و لغو ویزا و اقدام خشنودساز ایران برای صربستان در به رسمیت نشناختن کوسوو و ... را در برمیگیرد. منتهی در ایام اخیر مناسبات یونان و صربستان با اسرائیل رو به گسترش است و همین احتمالاً در کاهش مناسبات با تهران هم بیتأثیر نخواهد ماند.
ولی ورای کشورهای یادشده سوئیس هم در میان کشورهای اروپایی دارای مناسباتی عادی و نسبتاً گرم با ایران است، مثل همان رابطهای که عمان در میان کشورهای خلیج فارس با ایران داشته. و طرفه اینکه هر دو کشور هم به نوعی در مناسبات ایران و آمریکا فعال بودهاند، از جمله مذاکرات پنهانی تا رسیدن به برجام و آزادی زندانیان دو طرف و ...
مناسباتی دیرینه از ساعتسازی تا قرارداد گازی
گرچه ساعتسازان سوئیسی از قرن هفدهم با ایران در رفت و آمد بودهاند و دانشجو و توریست و اعضای خانواده سلطنتی قاجار و تاجرها میان دو کشور گذر داشتهاند، ولی رابطه رسمی و دیپلماتیک سوئیس با ایران عمری صد ساله دارد و این روزها هم وزیر خارجه این کشور از جمله برای جشن گرفتن این مناسبت در تهران است.
سوئیس نه تنها در تأکید بر نقش بیطرف خود در گستره بینالمللی، بلکه همچنین به ویژه به دلیل حفاظت از منافع آمریکا در ایران (نمایندگی آمریکا در ایران) که با قطع رابطه دو کشور در پی اشغال سفارت آمریکا در تهران، عهدهدار آن شد، در تلاش بوده که مناسبات حسنهای با مقامهای تهران داشته باشد، تلاشی که اینجا و آنجا ابعادی یافته که بیپیامد نبوده است.
به ویژه دیدار هانس رودلف مرتس، ارشدترین مقام سوئیس در سپتامبر سال ۲۰۰۹ (اندکی بعد از ناآرامیهای ناشی از انتخابات جنجالبرانگیز سال ۱۳۸۸) در حاشیه اجلاس ضدنژادپرستی سازمان ملل در نیویورک با احمدینژاد یا عدم ترک سخنرانی احمدینژاد در همین اجلاس از سوی وزیر خارجه وقت سوئیس در اعتراض به اظهارات او علیه اسرائیل و در نفی هولوکاست، در حالی که مقامهای سایر کشورهای اروپایی سالن را ترک کردند و ... بازتاب بینالمللی گستردهای یافت.
گهگاه البته این تلاش با منافع اقتصادی هم گره خورده است، به گونهای که یک شرکت گازی برزگ سوئیس سال ۲۰۰۸ به رغم تحریمهای سازمان ملل کوشید یک قرارداد گازی ۲۵ ساله برای با دولت احمدینژاد جهت صدور گاز ایران به اروپا امضا کند. امضای قرارداد با شرکت خانم کالمی-رای، وزیر خارجه وقت سوئیس و احمدینژاد صورت گرفت که تصویر این مراسم هم در سطح بینالمللی بیبازتاب نماند. قرارداد البته با تشدید مناقشه بر سر پرونده هستهای به حال تعلیق درآمد و سوئیس حتی صدور بنزین به ایران را هم متوقف کرد.
کمتر جای تردید است که در صورت عادیشدن مناسبات ایران با جهان خارج سوئیس به اعتبار «خوشنامیاش» در تهران در قراردادهای اقتصادی و تجاری جایگاه ممتازتری خواهد داشت، هر چند که کلاً ایران در مناسبات تجاری سوئیس در دهههای گذشته نقش چندانی بازی نمیکرده، ولی تحریمها همین سطح نازل روابط تجاری را هم بیآسیب نگذاشتهاند.
در سال ۲۰۱۷ که در پی برجام، تحریمهای ایران لغو شده بودند، سهم ایران از صادرات سوئیس کمتر از هفت دهم درصد بوده (یک میلیارد و ۹۰۰ میلیون دلار)، رقمی که با برقراری تحریمهای آمریکا به یک چهارم این مبلغ سقوط کرده است.
«گفتوگویی» که تهران هم از آن خشنود است
با این همه، سوئیس به اعتبار سیاست «محتاطانهاش» در قبال ایران که آن را به نقش بیطرفانهاش در عرصه بینالمللی و نیز به مناسبات تاریخی با ایران و تعهدات بینالمللی کشور (نمایندگی آمریکا در ایرانی) و همچنین شیوه خاص برن در تأثیرگذاری بر سیاست سایر کشورها ربط میدهد، خشنودی مقامهای جمهوری اسلامی را تءمین کرده و مناسبات دو کشور در سطحی بالاتر از عادی مانده است.
اینکه جمهوری اسلامی به شکلگیری «دیالوگ حقوق بشر» با سوئیس (تنها کشور اروپایی) در سال ۲۰۰۳ روی خوش نشان داد یا خیز سوئیس برای عقد قرارداد بزرگ گازی در سال ۲۰۰۸ به رغم شروع تحریمهای سازمان ملل از دو سال قبلتر از آن، یا این موضوع که حسن روحانی آخرین سفر اروپاییاش را سه ماه پس از اعمال تحریمهای مجدد آمریکا در سال ۲۰۱۸، به سوئیس و به رغم مخالفتهای آمریکا با این دعوت، انجام داد ... همه و همه اجزایی از این سیاست ویژه سوئیس در قبال ایران هستند.
البته دیالوگ حقوق بشری که در سال آخر زمامداری محمد خاتمی میان ایران و وسوئیس راه افتاد، بعدتر به اغما رفت و حالا کمتر اثری از آن است. مقامهای سوئیس البته میگویند که در دیدار با مقامهای ایران پیوسته بحث غیرعلنی نقض حقوق بشر یکی از اجزای مذاکرات است.
فیلیپه ولتی، سفیر سوئیس در تهران در سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ همین روزها در مصاحبهای گفته است که در همین دیدارها و بحثها بوده است که برای مثال ایران قبول کرده یک حکم اعدام را لغو کند. او ولی اذعان میکند که که در وجه عمده این «گفتوگوهای ما بیشتر از آن که تأثیر عملی داشته باشد، این هشیاری را در مقامهای ایران زنده نگه میدارد که جهان با دیدی انتقادی به اعمال حکومت شما نگاه میکند... مقامهای جمهوری اسلامی از این گفتوگوها به دلیل غیرعلنیبودنش رضایت دارند».
برای آمریکا هم البته نقشی که سوئیس در مناسبات میان واشینگتن و تهران بازی میکند، از اهمیت کمی برخوردار نیست، از میانجگیری برای آزادسازی این یا آن زندانی آمریکایی یا ایرانی در کشور مقابل تا پیغام و پسغامهایی که سوئیس در شرایط بحرانی میان دو پایتخت مبادله میکند که از حدت تنش بکاهد، چنانکه در ماجرای کشتن قاسم سلیمانی این نقش فعال سوئیس در پیامرسانی میان دو طرف بود که در آرامشدن نسبی وضعیت تأثیری بسزا داشت.
سوئیس هم برای ایران نجاتبخش نیست
فروردین امسال هم که سازوکار مالی سوئیس برای فروش تأمین کالاهای اساسی و دارو برای ایران با موافقت آمریکا برقرار شد و اروپاییها در راهاندازی سازوکار مشابه (اینستکس) به دلیل عدم همراهی آمریکا همچنان ناموفق ماندند، بار دیگر ارتباط ویژه سوئیس با آمریکا برجسته شد.
برای سوئیس هم البته تا کسب موافقت آمریکا برای این سازوکار راه آسانی طی نشد. به خصوص جان بولتون، مشاور وقت امنیت ملی کاخ سفید با اینکه سوئیس هم چنین سازوکاری راه بیاندازد مخالف بود. اما با برکناری او در شهریور گذشته و برگماری رابرت اوبرایان در این مقام، سازوکار مورد نظر سوئیس هم جامه عمل پوشید، به خصوص که اوبرایان از مذاکرهکنندگان ارشد آمریکا در مسائل مربوط به زندانیان و گروگانها از طریق سوئیس و از جمله با ایران بوده و از همین رو روابط تنگاتنگی با محافل سیاسی برن دارد.
با این همه، از سازوکار مالی سوئیس هم انتظار معجزه نمیرود و برای سوئیس هم حل مشکلات ایران جز از طریق تنشزدایی با آمریکا و تغییر نوع نگاه به مسائل منطقهای میسر نیست. سال ۲۰۱۸ که حسن روحانی به سوئیس آمده بود، رئیسجمهور وقت این کشور ابایی نکرد که در کنفرانس مطبوعاتی مشترک علناً از جمهوری اسلامی بخواهد دست از رویکرد مبتنی بر نابودی اسرائیل بشوید، درخواستی که دوباره با مخالفت روحانی روبرو شد و او دوباره و به سیاق ۴۰ سال گذشته بحث «رژیم جعلی و غیرقانونی صهیونیستی» را به میان کشید.
مشکل در ارتباط با اسرائیل البته گرچه محوری است، ولی تنها مشکل نیست. اینکه سوئیس در مناسباتش با ایران حالا حافظ منافع این کشور در مصر و عربستان و کانادا هم هست، عملاً توجه را باز هم به مشکلات مزمنی جلب میکند که در سیاستهای بینالمللی و منطقهای جمهوری اسلامی وجود دارد. هیچ کشور دیگری وجود ندارد که سوئیس به این تعداد مسئول حفظ منافعش در کشور دیگری شود.
گرچه با توجه به صادراتیبودن اقتصاد سوئیس نوع سیاستهای حمایتگرایانه و غیرهمسو با تجارت آزاد جهانی که این روزها در واشینگتن دنبال میشود چندان باب طبع ارباب سیاست و اقتصاد در برن نیست و شاید سوئیس با رئیسجمهوری مثل جو بایدن به لحاظ اقتصادی و مناسبات بینالمللی و نیز کمترشدن احتمالی تنش و استرس در مناسبات تهران و واشینگتن راحتتر باشد، ولی مادام که ارادهای در تهران برای حل جامع مشکلات با آمریکا و منطقه شکل نگیرد، سوئیس دستکم در مناسباتش با ایران همان وضعیتی را خواهد داشت که در ۴۰ سال گذشته داشته است: ایفای نقش کانال ارتباطی میان واشینگتن و تهران و (و نیز میان تهران با قاهره و ریاض و اتاوا) و امکاناتی محدودی برای کاهش تنش و مناقشه در این یا آن عرصه و برخی نقدهای غیرعلنی در مسائل مربوط به نقض حقوق بشر در ایران که شاید همچنان هم «تأثیر عملی نداشته باشند».