لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ تهران ۰۹:۵۵

روایت سپیده فارسی از قهرمان فلسطینی فیلمش که پایش به «کن» نرسید


فاطمه حسونه و سپیده فارسی در نمایی از مستند
فاطمه حسونه و سپیده فارسی در نمایی از مستند

فاطمه حسونه، دختر ۲۵سالۀ فلسطینیِ شخصیت اصلی مستند تازۀ سپیده فارسی، که در حال آماده شدن برای نمایش در جشنوارۀ کن بود، در یکی از حمله‌های هوایی اسرائیل همراه با تعدادی از اعضای خانواده‌اش جان خود را از دست داد.

سپیده فارسی، کارگردان این مستند با عنوان «روحت را دستت بگیر و برو» که تلاش کرده غزه را از زاویه‌دید فاطمه به تصویر بکشد، در گفت‌وگو با رادیوفردا قهرمان فیلمش و چندوچون ساخت این فیلم را روایت کرده است.

اومی‌گوید فاطمه علاقۀ بسیاری به سفر داشت اما هیچ‌وقت نتوانسته بود از غزه فراتر برود و وقتی با پیشنهاد سفر به فرانسه روبه‌رو شد، گفت می‌آید اما به شرط آن‌که دوباره به غزه برگردد.

سپیده فارسی از قهرمان فلسطینی فیلمش می‌گوید
please wait

No media source currently available

0:00 0:06:37 0:00
لینک مستقیم

سپیده فارسی بدون تعلل دست‌به‌کار می‌شود، برای او دعوتنامه می‌فرستد با این امید که دختری را در فرانسه ببیند که حتی یک بار هم او را از نزدیک ندیده بود اما احساس نزدیکی خاصی با او پیدا کرده بود. اما فردایش باخبر شد فاطمه حسونه کشته شده است.

جنگ موضوعی دور از ذهن برای کارگردان ۶۰ ساله ایرانی-فرانسوی نیست، او پیشتر هم در «همه جنگ‌ها یکسان‌اند»،« من فردا عبور خواهم کرد» و «پری آبادان» مستقیم و غیرمستقیم به آن پرداخته است.

خانم فارسی می‌گوید در میانۀ سفرهایش با آخرین ساخته‌اش «پری آبادان» جنگ در غزه آغاز شد.

آن‌چه او را برای ساخت مستند «روحت را دست بگیر و برو» ترغیب کرد، «روایتی عمومی بود که در روزهای ابتدایی در رسانه‌های غالب» از این درگیری‌ها منعکس ‌می‌شد.

به‌اعتقاد سپیده فارسی، دیدگاه فلسطینی‌ها «به‌عنوان انسان غایب بود» و آن‌ها تنها یک «عدد» بودند، در صورتی که با «خانواده‌های اسرائیلی صحبت می‌شد و ما می‌دانستیم که آن‌ها چه رنجی کشیده‌اند».

سپیده فارسی می‌گوید اتفاقی که در غزه افتاد، او را واداشت تا قیاسی مع‌الفارق بکند میان اتفاقات ایران در جریان «جنبش سبز» که آخرین باری بود که این کارگردان به ایران سفر کرد.

در آن روز خانم فارسی وقتی تهران را ترک کرد، شاهد بود که ظرف ۴۸ ساعت حکومت خبرنگاران خارجی را از کشور بیرون کرد، هیچ‌کس نبود که خبررسانی کند و شهروندان معترض «ماندند با خودشان» و تلفن‌های همراه را دستشان گرفتند و اتفاق‌های آن روز را مستند کردند. او می‌گوید «این اتفاق داشت برای فلسطینی‌ها در غزه هم می‌افتاد.»

این اتفاق‌ها سپیده فارسی را رهسپار قاهره کرد تا بلکه بتواند راهی به غزه پیدا کند اما نه سفارت فرانسه که او شهروندی‌اش را داشت و نه مقام‌ها فلسطینی هیچ‌کدام راهی پیش پایش نگذاشتند و راه‌های غیرقانونی هم به خاطر ملیت «ایرانی‌اش» خطر بالایی داشت.

نهایتاً یک فاطمه حسونه را که سپده فارسی دوست دارد او را «فاطم» بنامد، به او معرفی کرد.

خانم فارسی می‌گوید، «فاطم» نام مادربزرگ فاطمه بود که در یکی از حمله‌های اسرائیل کشته شد.

«فاطم» کار عکاسی می‌کرد و وقتی با پیشنهاد کارگردان برای تصویربرداری از پیرامون، «مقاومت و دوام آوردن زیر بمباران بیست‌وچهار ساعته» و «روزمرگی‌هایش» روبه‌رو شد، پذیرفت.

به‌تعبیر سپیده فارسی، «فاطمه چشم او به درون غزه شد و او پنجره‌ای برای فاطمه به روی جهان» و این‌گونه گفت‌وگوهای تصویری یکی پس از دیگری ضبط می‌شد.

فاطمه در یکی از آخرین نوشته‌هایش در حساب کاربری‌اش در شبکه‌های اجتماعی، نوشته بود که دوست دارد مرگش طنین‌انداز باشد و در خبرهای فوری مانند شماره و عدد دفن نشود و جهان صدای مرگ او را بشنود.

سپیده فارسی می‌گوید اسم این مستند جمله‌ای است که او بارها تکرار می‌کرد و می‌گفت زمانی بود که آن‌ها به دلیل حضور تک‌تیراندازهای اسرائیلی در بام خانه‌ها نمی‌توانستند بیرون تردد کنند، چون بلافاصله هدف قرار می‌گرفتند.

خانم فارسی ادامه می‌دهد، در مرحله بعدی حمله‌ها وقتی تک‌تیراندازها رفتند، فاطمه بیرون رفت و شروع به عکاسی کرد. او می‌گفت عکاسی در غزه مثل این است که «روحت را می‌گذاری کف دستت و می‌روی، هر لحظه ممکن است بلایی سرت بیاید».

در ماه‌های پایانی کار، یکی از دوستان «فاطم» به نام محاسن الخطیب کشته شد. محاسن گرافیست بود و پویانمایی انجام می‌داد. او در پویانمایی‌هایش تلاش می‌کرد اتفاق‌های غزه را به تصویر بکشد و تعدادی از آن کارها در فضای مجازی مورد توجه قرار گرفته بود.

«فاطم» به کارگردان می‌گوید، محاسن خیلی دوست داشت معروف شود، اما این اتفاق بعد از مرگش افتاد.

خانم فارسی می‌گوید، فاطمه حسونه شعر می‌گفت و این سو و آن سو می‌نوشت، اما هیچ وقت مستقیم با او از ترسش از مرگ حرف نزده بود.

او می‌گفت «این کار من است و من باید این نسل‌کُشی را به تصویر بکشم.»

XS
SM
MD
LG