نرمن ویزدام، هنرمند سینمای کمدی بریتانیا، را شاید جوانهای نسل امروز ندیده و نامش را نشنیده باشند، اما فیلمهای او در دهههای قبل از انقلاب بر لب هزاران هزار ایرانی خنده آورد و شاید هم خیلیها را رودهبر کرد. فیلمهایی چون جنجال در فروشگاه، سربزنگاه، قصابباشی و بسیاری دیگر.
نرمن ویزدام در سالهای جنگ اول جهانی در خانوادهای کارگری متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی را در سختی و تنگدستی به سر برد. در جوانی به ارتش پیوست، به هند رفت و در آنجا موسیقی آموخت. در اوایل سی سالگی هنگامی که در شهر چلتنام در انگلستان در یک کنسرت برای خیریه شرکت کرد، رکس هریسن، هنرپیشه سرشناس بریتانیایی، استعداد او را کشف کرد و از آن طریق نرمن به دنیای سینما راه یافت.
پس از آن نرمن ویزدام پلکان ترقی را به سرعت پیمود و به یکی از چهرههای سینمای کمدی جهان بدل شد. او در سال ۲۰۰۰ در ۸۵ سالگی از ملکه بریتانیا لقب سر دریافت کرد. با این حال گفته میشود شهرت او در خارج از مرزهای بریتانیا از داخل این کشور به مراتب بیشتر بوده است.
او به دفعات به ایران سفر کرد. در یکی از این سفرها با هادی خرسندی، شاعر، طنزنویس و کمدین ایرانی، دیدار داشت. هادی خرسندی از این دیدار به رادیوفردا میگوید:
این برمیگردد به ۴۰ سال قبل در مجله کاریکاتور که ما بودیم به مدیریت آقای محسن دولو. نرمن ویزدام که آمده بود ایران ما دعوتش کردیم به دفتر مجله. نرمن ویزدام توسط کاباره شکوفه نو آقای حجازی دعوت شده بود به ایران و در کاباره برنامه داشت، و در نتیجه چون به کار مجله ما مجله کاریکاتور که مجله طنز بود می خورد دعوتش کردیم و آمد و نهار خوردیم با او و یک مقداری سوال و جواب کردیم و گفت تهران از بالا خیلی زیباست و چلوکباب هم در پائین خیلی خوشمزه است!
نمیتوانم بگویم که حالا چه چیز بهخصوصی به من گفت یا من به او گفتم، اما این بود که میگفت من در همه کشورها آن قدر معروفیت و شهرت ندارم که در ایران دارم. انگار خاورمیانه را میگفت و خود او گفت که میدانم مقدار زیادیش را من مدیون دوبلاژ ایران و آن شخصی هستم که به جای من شیرین صحبت میکند که فکر میکنم آقای محمدعلی زرندی را میگفتند. حافظهام زیاد کار نمیکند، ولی از دوبلاژش خیلی راضی بود و گفت وقتی من صدای خودم را به فارسی برایم گذاشتند و شنیدم، بی آن که معنی کلمات را بفهمم چون میدانستم مثلاً صحنه جنجال در فروشگاه است و من دارم چه کار میکنم و چه دارم میگویم از صدای دوبله خودم خندهام میگرفت.
نوروز برای ما ایرانیان... میگویم نورمن و نوروز برای ما ایرانیان آن نسل دو کلمه مترادف هم هست. شاید بیخود نیست هر دو با نو شروع میشود.
من خدمت شما بگویم که سی سال پیش که آمدیم به انگلیس، وقتی که با یک انگلیسی مواجه میشدم و میخواستم خودم را خیلی قاطی اینها بکنم، میگفتم من نورمن ویزدام را میشناسم و باهاش مصاحبه کردهام و باهاش چلوکباب خوردهام... اینها آن قدر نرمن را نمیشناختند که ما ایرانیها.
یکی از خصوصیات نرمن ویزدام که هر کس که او را میشناخت به آن اشاره دارد، افتادگی و تواضع او بود. محمود اسکویی، فیلمبردار قدیمی سینمای ایران، که در سالهای بعد از انقلاب با او دیداری داشت و عکسی با هم گرفتند، نیز از همین خصلت او به رادیوفردا میگوید:
زمان شاه که من میخواستم فیلمبردار شوم، مرا فرستادند تو هتل آریا شرایتون که از نرمن یک تکه فیلم برای اخبار بگیرم. توی تلویزیون. رفتم این را گرفتم و بردم و پخش شد و آن وقتها هم چون میخواستم فیلمبردار شوم، خیلی هم خوشحال بودم. بعد هم یک پروداکشن کمپانی به اسم دبلیو او تی ما را استخدام کرد یک برنامه تلویزیونی کار کنیم در شرق لندن.
۱۹۹۴.
بیست سال بعد انقلاب میشود. بعد ده صبح که میخواستیم چای بخوریم به یکی از بچهها گفتم من از نرمن بیست سال پیش فیلم گرفتم. گفتند خب بهش بگو. گفتم نه فکر میکند که من به اصطلاح خودشیرینی میکنم و اینها. گفتند نه نه نه، بهش بگو. خیلی خوشش میآید و اینها. خلاصه بهش گفتم نرمن من بیست سال پیش فیلمت را گرفتم. گفت کجا؟ گفتم هتل شرایتون تهران. گفت آریا شرایتون. گفت که زمان شاه بود. گفتم بله. گفتش که خیلی خوشحالم دیدمت اینها. بعد رفتیم سر کار، دوربینها را جمع و جور میکردیم که برویم نهار بخوریم، من دیدم در ده دوازده متری نورمن دارد با دوستانش عکس میگیرد. یکهو چشمش افتاد به من که داشتم دوربینها را جمع میکردم. عکاس را برداشت آورد و گفت این دوست قدیمی من است. از من و این عکس بگیر. این افتخار بزرگی برای من بود. خودش عکاس آورد و گفت عکس را هم بهش میدهیها. دو تا عکس گرفت از من و نورمن. دو روز بعد دیدم پست دو تا اسلاید از در انداخت تو.
خیلی خاکی بود. شما میدانید من توی سینمای ایران بودم. با هنرپیشههای زیادی بودم. ۴۷ سال در حرفه تلویزیون و سینما بودم. با آدمهای گوناگونی برخورد کردم. این آدم خاکیترین آدمی است که در عمرم دیدم که این قدر در اوج باشد و این قدر خاکی.
نرمن ویزدام در سالهای جنگ اول جهانی در خانوادهای کارگری متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی را در سختی و تنگدستی به سر برد. در جوانی به ارتش پیوست، به هند رفت و در آنجا موسیقی آموخت. در اوایل سی سالگی هنگامی که در شهر چلتنام در انگلستان در یک کنسرت برای خیریه شرکت کرد، رکس هریسن، هنرپیشه سرشناس بریتانیایی، استعداد او را کشف کرد و از آن طریق نرمن به دنیای سینما راه یافت.
پس از آن نرمن ویزدام پلکان ترقی را به سرعت پیمود و به یکی از چهرههای سینمای کمدی جهان بدل شد. او در سال ۲۰۰۰ در ۸۵ سالگی از ملکه بریتانیا لقب سر دریافت کرد. با این حال گفته میشود شهرت او در خارج از مرزهای بریتانیا از داخل این کشور به مراتب بیشتر بوده است.
او به دفعات به ایران سفر کرد. در یکی از این سفرها با هادی خرسندی، شاعر، طنزنویس و کمدین ایرانی، دیدار داشت. هادی خرسندی از این دیدار به رادیوفردا میگوید:
این برمیگردد به ۴۰ سال قبل در مجله کاریکاتور که ما بودیم به مدیریت آقای محسن دولو. نرمن ویزدام که آمده بود ایران ما دعوتش کردیم به دفتر مجله. نرمن ویزدام توسط کاباره شکوفه نو آقای حجازی دعوت شده بود به ایران و در کاباره برنامه داشت، و در نتیجه چون به کار مجله ما مجله کاریکاتور که مجله طنز بود می خورد دعوتش کردیم و آمد و نهار خوردیم با او و یک مقداری سوال و جواب کردیم و گفت تهران از بالا خیلی زیباست و چلوکباب هم در پائین خیلی خوشمزه است!
- به طور خاص چه نکتهای از او یادتان هست؟
نمیتوانم بگویم که حالا چه چیز بهخصوصی به من گفت یا من به او گفتم، اما این بود که میگفت من در همه کشورها آن قدر معروفیت و شهرت ندارم که در ایران دارم. انگار خاورمیانه را میگفت و خود او گفت که میدانم مقدار زیادیش را من مدیون دوبلاژ ایران و آن شخصی هستم که به جای من شیرین صحبت میکند که فکر میکنم آقای محمدعلی زرندی را میگفتند. حافظهام زیاد کار نمیکند، ولی از دوبلاژش خیلی راضی بود و گفت وقتی من صدای خودم را به فارسی برایم گذاشتند و شنیدم، بی آن که معنی کلمات را بفهمم چون میدانستم مثلاً صحنه جنجال در فروشگاه است و من دارم چه کار میکنم و چه دارم میگویم از صدای دوبله خودم خندهام میگرفت.
- توی ایران فیلمهای ویزدم را معمولاً ایام عید نشان میدادند.
نوروز برای ما ایرانیان... میگویم نورمن و نوروز برای ما ایرانیان آن نسل دو کلمه مترادف هم هست. شاید بیخود نیست هر دو با نو شروع میشود.
- ولی متاسفانه آن نوع طنز دیگر مد نیست این روزها. طنزی که با حرکات...
من خدمت شما بگویم که سی سال پیش که آمدیم به انگلیس، وقتی که با یک انگلیسی مواجه میشدم و میخواستم خودم را خیلی قاطی اینها بکنم، میگفتم من نورمن ویزدام را میشناسم و باهاش مصاحبه کردهام و باهاش چلوکباب خوردهام... اینها آن قدر نرمن را نمیشناختند که ما ایرانیها.
یکی از خصوصیات نرمن ویزدام که هر کس که او را میشناخت به آن اشاره دارد، افتادگی و تواضع او بود. محمود اسکویی، فیلمبردار قدیمی سینمای ایران، که در سالهای بعد از انقلاب با او دیداری داشت و عکسی با هم گرفتند، نیز از همین خصلت او به رادیوفردا میگوید:
زمان شاه که من میخواستم فیلمبردار شوم، مرا فرستادند تو هتل آریا شرایتون که از نرمن یک تکه فیلم برای اخبار بگیرم. توی تلویزیون. رفتم این را گرفتم و بردم و پخش شد و آن وقتها هم چون میخواستم فیلمبردار شوم، خیلی هم خوشحال بودم. بعد هم یک پروداکشن کمپانی به اسم دبلیو او تی ما را استخدام کرد یک برنامه تلویزیونی کار کنیم در شرق لندن.
- این چه سالی بود؟
۱۹۹۴.
- بعد از انقلاب یعنی.
بیست سال بعد انقلاب میشود. بعد ده صبح که میخواستیم چای بخوریم به یکی از بچهها گفتم من از نرمن بیست سال پیش فیلم گرفتم. گفتند خب بهش بگو. گفتم نه فکر میکند که من به اصطلاح خودشیرینی میکنم و اینها. گفتند نه نه نه، بهش بگو. خیلی خوشش میآید و اینها. خلاصه بهش گفتم نرمن من بیست سال پیش فیلمت را گرفتم. گفت کجا؟ گفتم هتل شرایتون تهران. گفت آریا شرایتون. گفت که زمان شاه بود. گفتم بله. گفتش که خیلی خوشحالم دیدمت اینها. بعد رفتیم سر کار، دوربینها را جمع و جور میکردیم که برویم نهار بخوریم، من دیدم در ده دوازده متری نورمن دارد با دوستانش عکس میگیرد. یکهو چشمش افتاد به من که داشتم دوربینها را جمع میکردم. عکاس را برداشت آورد و گفت این دوست قدیمی من است. از من و این عکس بگیر. این افتخار بزرگی برای من بود. خودش عکاس آورد و گفت عکس را هم بهش میدهیها. دو تا عکس گرفت از من و نورمن. دو روز بعد دیدم پست دو تا اسلاید از در انداخت تو.
- خیلی آدم متواضعی بود.
خیلی خاکی بود. شما میدانید من توی سینمای ایران بودم. با هنرپیشههای زیادی بودم. ۴۷ سال در حرفه تلویزیون و سینما بودم. با آدمهای گوناگونی برخورد کردم. این آدم خاکیترین آدمی است که در عمرم دیدم که این قدر در اوج باشد و این قدر خاکی.