جمهوری اسلامی سه تابوی کلیدی دارد: رابطه با آمریکا، حجاب اختیاری و به رسمیت شناختن کشور اسرائیل. تصور جمهوری اسلامی با این سه برای هواداران ولی فقیه از طیفهای متفاوت بسیار دشوار و شاید غیرممکن است.
روزی که سفارتخانههای ایالات متحده و اسرائیل در تهران باز شده باشند و دختران و زنان نیز با اختیار خود پوشششان را انتخاب کرده و به خیابان بیایند برای حامیان جمهوری اسلامی روز رستاخیز خواهد بود.
بنا به تصور هواداران جمهوری اسلامی (طیفی از برخی ملی- مذهبیها تا طرفداران مصباح)، این نظام تنها در دنیایی غیرعادی محفوظ میماند، چون رابطه با دیگر کشورها و انتخاب پوشش در همه جای عالم امری عادی است (نگاه کنید به ترکیه، همسایهٔ مسلمان). البته هر یک از طیفهای طرفدار جمهوری اسلامی در تاکید بر این سه تابو شدت و ضعفهایی را تجربه کرده است.
میل به عادی شدن
اگر پذیرش قطعنامهٔ ۵۹۸ و نوشیدن جام زهر توسط خمینی میلیونها جوان مذهبی و بسیجی را از خواب اسلامگرایی بدون شکست و پیشگوییهای پیامبرگونهٔ رهبر فرهمند بیدار کرد و آنها را به تجدیدنظر و اصلاحطلبی سوق داد پذیرش سه حرام حکومتی فوق بنیاد جمهوری اسلامی یعنی صغیر بودن مردم در برابر ولی فقیه را برای هواداران امروز آن برای قرنها به ته چاهی در یکی از روستاهای اطراف کویر پرتاب خواهد کرد. عادی شدن وضعیت زنان (حقوق مساوی) رابطهٔ ایران و دیگر کشورها یعنی عادی شدن وضعیت جامعه که با جمهوری اسلامی و تابوهایش ممکن نیست.
از جمع مقامات تنها آنها که به قدرت خویش توهم دارند (اسفندیار رحیم مشایی، معاون رئیس دولت احمدینژاد) یا حیات سیاسی خویش را در جمهوری اسلامی پایانیافته تلقی میکنند (مصطفی تاجزاده، معاون وزیر کشور دولت خاتمی) یا در عین چند صد کیلومتر عقبنشینی میخواهند توپی یا خمپارهای به خیابان پاستور شلیک کنند (اکبر هاشمی رفسنجانی) این تابوها را مورد انکار یا پرسش قرار داده و خواهان عادی شدن جامعه میشوند.
ماهیگیر یا کودک کنجکاو
هنگامی که فردی از درون نظام علامتی بر تایید یکی از این سه بروز دهد یا عملی مبتنی بر نزدیک شدن به نقض تابوهای فوق انجام دهد (مثل اعلام دیدار جلیلی با نمایندهٔ آمریکا توسط ایسنا در مذاکرات استانبول در آوریل ۲۰۱۲ یا انتشار ویژهنامهٔ خاتون توسط روزنامهٔ ایران) با تصفیه و تشر و حملهٔ خود ولی فقیه یا نگهبانان برج و باروی وی مواجه میشود، گویی همهٔ اصول اخلاقی و انسانی زیر پا گذاشته شده است.
دو ولی فقیه جمهوری اسلامی توان دفاع عقلانی و شرعی از این سه تابوی رنگ و رو رفته را در خود و هوادارانشان نمیدیدند و به همین دلیل آنها را در شیشهٔ نازک عمر جمهوری اسلامی قرار داده و به جای محافظت همهجانبه و ۲۴ ساعته از آن در یکی از گاوصندوقهای بانک مرکزی (مثلا با اجرای قوانینی که خود نوشتهاند)، آن را به دریا (جهان پرتلاطم و پیشبینیناپذیر ما) انداختهاند تا در جریان امواج جان سالم به در ببرد. این شیشه ممکن است سالها بر روی دریا شناور بماند و محتویات آن برای میلیونها نفر دستنخورده باقی بماند، اما یک روز ماهیگیری یا کودکی در یک روستای ساحلی کوچک نیز ممکن است آن را یافته و در یک لحظه برای ارضای حس کنجکاوی آن را بشکند و دو غول «همزیستی» و «آزادی» را رها سازد.
تابوهایی که به دست باد داده خواهند شد
سه تابوی مذکور نه مانند تابوهای مذهبی در هالهای از تقدس قرار گرفتهاند (مثل داستان عاشورا یا غار حرا یا معراج از بیتالمقدس) تا کسی بدانها نزدیک نشود و نه مانند تابوهای ملی یا قومی در حوزهٔ عمومی بدون بحث و جدل گسترده به وجدان جمعی جامعه انتقال یافتهاند (مثل این که ایرانیان باهوشترین یا بافرهنگترین ملت دنیا هستند) تا کسی هزینهٔ پرسش در مورد آنها را تقبل نکند. هر سه تابوی جمهوری اسلامی تنها با یک پرسش یا اظهار نظر یا یادداشت کوچک میتوانند صدها اظهار نظر مثبت و منفی را حتی در فضای بستهٔ جمهوری اسلامی به دنبال داشته باشند.
هر اقدام کوچک مثل گفتوگو با یک مقام آمریکایی در دنیای مجازی (کاری که سایت الف با آلن ایر، سخنگوی فارسیزبان وزارت خارجهٔ آمریکا کرد و بعد با توقف انتشار گفتوگو و توبیخ مواجه شد) میتواند شیشهٔ عمر نظام را هدف قرار داده و یکی از تابوهای منقضی شده را به جوی آب بریزد.
دستگاه ولایت از این اتفاق ساده میهراسد که هر لحظه شیشهٔ عمر فرسودهٔ جمهوری اسلامی ممکن است به دست ماهیگیری خودی یا غیرخودی (ویراستار سایت الف، سردبیر فصلنامهٔ مطالعات بینالمللی یا خبرنگار مجلهٔ شهروند امروز) یا کودکی در حال بازی در کنار ساحل (وبلاگنویس یا شاعر) بیفتد و در پی آن ماهیگیر یا کودک ساحلی داستان ما، تابوهای رنگ و رورفتهٔ داخل بطری را به دست باد بسپارد یا به دریا بیندازد.
آییننامهٔ حجاب، تلنگری به شیشه
گزارش کوتاهی از یک جلسه با موضوع آییننامهٔ حجاب با حضور افرادی که همه تابوهای نظام را ظاهرا محترم میشمارند و تنها در روش اعمال حجاب اجباری با هم اختلاف نظرهایی دارند حدود ۱۵۰ اظهار نظر را در مورد حجاب اجباری در یکی از رسانههای اسلامگرایان دامن میزند. (یک جلسهٔ ناتمام دربارهٔ حجاب، الف، ۱۶ فروردین ۱۳۹۱) بیشتر اظهار نظرکنندگان که از نوع مطالب عرضه شده و لحن نوشتار برمیآید در داخل کشور زندگی میکنند بدون برخورد مستقیم، حجاب اجباری را مورد پرسش قرار میدهند. این اظهار نظرها در رسانهای منتشر میشود که ویراستاران بر حسب مقتضیات کاری خود نمیخواهند در اصل باور آنها به ولایت فقیه خدشهای وارد شود و مطالب را قبل از انتشار سانسور میکنند. پرسشها آنچنان لبهٔ تیزی دارند که یک تلنگر آن میتواند شیشهٔ حامل تابوها را ترک بیندازد. اگر مجالی برای این پرسشها در فضای عمومی فراهم شود به سرعت میتوانند سدهای ساخته شده توسط پیمانکاران سپاه را در هم بشکند.
داوود و جالوت
هاشمی رفسنجانی دیگر شخصیتی تصمیمگیر و موثر در حلقات قدرت جمهوری اسلامی نیست. او تنها یک مقام دولتی دارد (رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام) که نهاد تحت نظرش نیز تقریبا نقش موثری در روند تصمیمگیریهای جمهوری اسلامی بازی نمیکند. هاشمی رفسنجانی تنها به خاطر اطلاعاتی که از سه دهه رفتارهای جمهوری اسلامی و نفوذ اندکی که بر برخی جریانهای سیاسی (مثل موتلفه) دارد از سوی علی خامنهای تحمل میشود.
وی که روزی خود در جمع جالوتیان جمهوری اسلامی قرار گرفته بود و به دستور وی در یک شب دهها تن از مخالفان به خاطر امضای یک نامه به زندان افکنده یا دهها تن از مخالفان در داخل و خارج کشور به آرامگاه ابدی فرستاده میشدند امروز بالاجبار به جبههٔ داوودها فرستاده شده و هر از چند گاهی سنگی را در کمان نهاده و به سوی خیابان پاستور پرتاب میکند. بر این سنگ حتما ادویهای از سخنان بنیانگذار جمهوری اسلامی پاشیده میشود تا بینی ولی فقیه دوم را با اظهار نزدیکتر بودن هاشمی به خمینی نسبت به خامنهای تحریک کند.
به مجرد آن که سنگ به برج و باروی ولی فقیه برخورد کرد محتسبان ناسزاها را بر سر وی رها کرده و از پی وی میدوند: «اظهارات هاشمی برای برقراری رابطه با آمریکا چراغ سبز به دشمن بود... کسانی که به دنبال برقراری رابطه با آمریکا هستند دچار ضعف و سستی بوده و در حالت خوشبینانه ضعیفالنفس محسوب میشوند و اگرنه میتوان آنها را افرادی مرعوب و ترسو دانست.» (قاسم روانبخش، خبرگزاری فارس، ۱۷ فروردین ۱۳۹۱)؛ «هر سیاستمداری که میل به مذاکره و یا رابطه با آمریکا در ایران پیدا کند با توجه به افکار عمومی در ایران و منطقه وجهان دست به انتحار سیاسی زده است.» (کاظم ابنارلویی، رسالت، ۱۷ فروردین ۱۳۹۱)
رفسنجانی فعلا به سراغ تابوی اسرائیل نرفته (او قبلا از پوشش کت و دامن برای زنان دفاع کرده بود)، اما در حد مسئلهدار کردن تابوی عدم رابطه با آمریکا در جمع حامیان حکومت میتواند نگهبانان برج و باروی ولی فقیه را به خشم بیاورد.
دوست مردم اسرائیل
اسفندیار رحیم مشایی که روزی از دوستی با مردم اسرائیل یا آزاد بودن حجاب سخن گفته و مدتی به کنج خانه فرستاده شده بود در دیدار نوروزی ۱۳۹۱ مقامات با ولی فقیه از پشت پرده بیرون آمد. میرغضبهای ولی فقیه هر چه کردند نتوانستند «جادوگری که رئیس دولت را مسخر خویش کرده بود» را از جمع محرمان جمهوری اسلامی اخراج کنند. در کشوری که قهرمانان ورزشیاش باید مدالهای خود را قربانی به رسمیت شناخته نشدن اسرائیل کنند چگونه است که «دوست مردم اسرائیل» در ساحل خصوصی ولی فقیه آرام گرفته است؟
نقطهٔ مشترک رحیم مشایی و هاشمی رفسنجانی آنجاست که قدرت ولی فقیه را با بیهوده معرفی کردن تابوهای وی و هوادارانش به چالش میکشند تا جای پای خود را محکمتر کرده یا سهم بیشتری را از آن قدرت کسب کنند. اشارهٔ این دو به قدرت برتر ایالات متحده یا برتری ملت آمریکا نه بیان واقعیات، بلکه به نحوی غیرمستقیم تحقیر و تخفیف قدرت ولی فقیه یا «ولی امر مسلمین جهان» است.
شاید این دو نخواهند شیشهٔ عمر جمهوری اسلامی را بشکنند، اما با زدن نوک پایی به آن شیشه نه تنها به حامیان جمهوری اسلامی شکنندگی آن را گواهی میدهند، بلکه آن را جلوی دست کسانی میاندازند که عزمی جزم بر شکستن آن دارند. همهٔ دوستان موقت جمهوری اسلامی که میخواهند سهمی از هرج و مرج موجود به چنگ آرند دشمنان دائمی آن هستند، بدون آن که حتی خود بخواهند یا به این امر کاملا واقف باشند.
-------------------------------------------------------------
نظرات مندرج در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
روزی که سفارتخانههای ایالات متحده و اسرائیل در تهران باز شده باشند و دختران و زنان نیز با اختیار خود پوشششان را انتخاب کرده و به خیابان بیایند برای حامیان جمهوری اسلامی روز رستاخیز خواهد بود.
بنا به تصور هواداران جمهوری اسلامی (طیفی از برخی ملی- مذهبیها تا طرفداران مصباح)، این نظام تنها در دنیایی غیرعادی محفوظ میماند، چون رابطه با دیگر کشورها و انتخاب پوشش در همه جای عالم امری عادی است (نگاه کنید به ترکیه، همسایهٔ مسلمان). البته هر یک از طیفهای طرفدار جمهوری اسلامی در تاکید بر این سه تابو شدت و ضعفهایی را تجربه کرده است.
میل به عادی شدن
اگر پذیرش قطعنامهٔ ۵۹۸ و نوشیدن جام زهر توسط خمینی میلیونها جوان مذهبی و بسیجی را از خواب اسلامگرایی بدون شکست و پیشگوییهای پیامبرگونهٔ رهبر فرهمند بیدار کرد و آنها را به تجدیدنظر و اصلاحطلبی سوق داد پذیرش سه حرام حکومتی فوق بنیاد جمهوری اسلامی یعنی صغیر بودن مردم در برابر ولی فقیه را برای هواداران امروز آن برای قرنها به ته چاهی در یکی از روستاهای اطراف کویر پرتاب خواهد کرد. عادی شدن وضعیت زنان (حقوق مساوی) رابطهٔ ایران و دیگر کشورها یعنی عادی شدن وضعیت جامعه که با جمهوری اسلامی و تابوهایش ممکن نیست.
از جمع مقامات تنها آنها که به قدرت خویش توهم دارند (اسفندیار رحیم مشایی، معاون رئیس دولت احمدینژاد) یا حیات سیاسی خویش را در جمهوری اسلامی پایانیافته تلقی میکنند (مصطفی تاجزاده، معاون وزیر کشور دولت خاتمی) یا در عین چند صد کیلومتر عقبنشینی میخواهند توپی یا خمپارهای به خیابان پاستور شلیک کنند (اکبر هاشمی رفسنجانی) این تابوها را مورد انکار یا پرسش قرار داده و خواهان عادی شدن جامعه میشوند.
ماهیگیر یا کودک کنجکاو
هنگامی که فردی از درون نظام علامتی بر تایید یکی از این سه بروز دهد یا عملی مبتنی بر نزدیک شدن به نقض تابوهای فوق انجام دهد (مثل اعلام دیدار جلیلی با نمایندهٔ آمریکا توسط ایسنا در مذاکرات استانبول در آوریل ۲۰۱۲ یا انتشار ویژهنامهٔ خاتون توسط روزنامهٔ ایران) با تصفیه و تشر و حملهٔ خود ولی فقیه یا نگهبانان برج و باروی وی مواجه میشود، گویی همهٔ اصول اخلاقی و انسانی زیر پا گذاشته شده است.
دو ولی فقیه جمهوری اسلامی توان دفاع عقلانی و شرعی از این سه تابوی رنگ و رو رفته را در خود و هوادارانشان نمیدیدند و به همین دلیل آنها را در شیشهٔ نازک عمر جمهوری اسلامی قرار داده و به جای محافظت همهجانبه و ۲۴ ساعته از آن در یکی از گاوصندوقهای بانک مرکزی (مثلا با اجرای قوانینی که خود نوشتهاند)، آن را به دریا (جهان پرتلاطم و پیشبینیناپذیر ما) انداختهاند تا در جریان امواج جان سالم به در ببرد. این شیشه ممکن است سالها بر روی دریا شناور بماند و محتویات آن برای میلیونها نفر دستنخورده باقی بماند، اما یک روز ماهیگیری یا کودکی در یک روستای ساحلی کوچک نیز ممکن است آن را یافته و در یک لحظه برای ارضای حس کنجکاوی آن را بشکند و دو غول «همزیستی» و «آزادی» را رها سازد.
تابوهایی که به دست باد داده خواهند شد
سه تابوی مذکور نه مانند تابوهای مذهبی در هالهای از تقدس قرار گرفتهاند (مثل داستان عاشورا یا غار حرا یا معراج از بیتالمقدس) تا کسی بدانها نزدیک نشود و نه مانند تابوهای ملی یا قومی در حوزهٔ عمومی بدون بحث و جدل گسترده به وجدان جمعی جامعه انتقال یافتهاند (مثل این که ایرانیان باهوشترین یا بافرهنگترین ملت دنیا هستند) تا کسی هزینهٔ پرسش در مورد آنها را تقبل نکند. هر سه تابوی جمهوری اسلامی تنها با یک پرسش یا اظهار نظر یا یادداشت کوچک میتوانند صدها اظهار نظر مثبت و منفی را حتی در فضای بستهٔ جمهوری اسلامی به دنبال داشته باشند.
هر اقدام کوچک مثل گفتوگو با یک مقام آمریکایی در دنیای مجازی (کاری که سایت الف با آلن ایر، سخنگوی فارسیزبان وزارت خارجهٔ آمریکا کرد و بعد با توقف انتشار گفتوگو و توبیخ مواجه شد) میتواند شیشهٔ عمر نظام را هدف قرار داده و یکی از تابوهای منقضی شده را به جوی آب بریزد.
دستگاه ولایت از این اتفاق ساده میهراسد که هر لحظه شیشهٔ عمر فرسودهٔ جمهوری اسلامی ممکن است به دست ماهیگیری خودی یا غیرخودی (ویراستار سایت الف، سردبیر فصلنامهٔ مطالعات بینالمللی یا خبرنگار مجلهٔ شهروند امروز) یا کودکی در حال بازی در کنار ساحل (وبلاگنویس یا شاعر) بیفتد و در پی آن ماهیگیر یا کودک ساحلی داستان ما، تابوهای رنگ و رورفتهٔ داخل بطری را به دست باد بسپارد یا به دریا بیندازد.
آییننامهٔ حجاب، تلنگری به شیشه
گزارش کوتاهی از یک جلسه با موضوع آییننامهٔ حجاب با حضور افرادی که همه تابوهای نظام را ظاهرا محترم میشمارند و تنها در روش اعمال حجاب اجباری با هم اختلاف نظرهایی دارند حدود ۱۵۰ اظهار نظر را در مورد حجاب اجباری در یکی از رسانههای اسلامگرایان دامن میزند. (یک جلسهٔ ناتمام دربارهٔ حجاب، الف، ۱۶ فروردین ۱۳۹۱) بیشتر اظهار نظرکنندگان که از نوع مطالب عرضه شده و لحن نوشتار برمیآید در داخل کشور زندگی میکنند بدون برخورد مستقیم، حجاب اجباری را مورد پرسش قرار میدهند. این اظهار نظرها در رسانهای منتشر میشود که ویراستاران بر حسب مقتضیات کاری خود نمیخواهند در اصل باور آنها به ولایت فقیه خدشهای وارد شود و مطالب را قبل از انتشار سانسور میکنند. پرسشها آنچنان لبهٔ تیزی دارند که یک تلنگر آن میتواند شیشهٔ حامل تابوها را ترک بیندازد. اگر مجالی برای این پرسشها در فضای عمومی فراهم شود به سرعت میتوانند سدهای ساخته شده توسط پیمانکاران سپاه را در هم بشکند.
داوود و جالوت
هاشمی رفسنجانی دیگر شخصیتی تصمیمگیر و موثر در حلقات قدرت جمهوری اسلامی نیست. او تنها یک مقام دولتی دارد (رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام) که نهاد تحت نظرش نیز تقریبا نقش موثری در روند تصمیمگیریهای جمهوری اسلامی بازی نمیکند. هاشمی رفسنجانی تنها به خاطر اطلاعاتی که از سه دهه رفتارهای جمهوری اسلامی و نفوذ اندکی که بر برخی جریانهای سیاسی (مثل موتلفه) دارد از سوی علی خامنهای تحمل میشود.
وی که روزی خود در جمع جالوتیان جمهوری اسلامی قرار گرفته بود و به دستور وی در یک شب دهها تن از مخالفان به خاطر امضای یک نامه به زندان افکنده یا دهها تن از مخالفان در داخل و خارج کشور به آرامگاه ابدی فرستاده میشدند امروز بالاجبار به جبههٔ داوودها فرستاده شده و هر از چند گاهی سنگی را در کمان نهاده و به سوی خیابان پاستور پرتاب میکند. بر این سنگ حتما ادویهای از سخنان بنیانگذار جمهوری اسلامی پاشیده میشود تا بینی ولی فقیه دوم را با اظهار نزدیکتر بودن هاشمی به خمینی نسبت به خامنهای تحریک کند.
به مجرد آن که سنگ به برج و باروی ولی فقیه برخورد کرد محتسبان ناسزاها را بر سر وی رها کرده و از پی وی میدوند: «اظهارات هاشمی برای برقراری رابطه با آمریکا چراغ سبز به دشمن بود... کسانی که به دنبال برقراری رابطه با آمریکا هستند دچار ضعف و سستی بوده و در حالت خوشبینانه ضعیفالنفس محسوب میشوند و اگرنه میتوان آنها را افرادی مرعوب و ترسو دانست.» (قاسم روانبخش، خبرگزاری فارس، ۱۷ فروردین ۱۳۹۱)؛ «هر سیاستمداری که میل به مذاکره و یا رابطه با آمریکا در ایران پیدا کند با توجه به افکار عمومی در ایران و منطقه وجهان دست به انتحار سیاسی زده است.» (کاظم ابنارلویی، رسالت، ۱۷ فروردین ۱۳۹۱)
رفسنجانی فعلا به سراغ تابوی اسرائیل نرفته (او قبلا از پوشش کت و دامن برای زنان دفاع کرده بود)، اما در حد مسئلهدار کردن تابوی عدم رابطه با آمریکا در جمع حامیان حکومت میتواند نگهبانان برج و باروی ولی فقیه را به خشم بیاورد.
دوست مردم اسرائیل
اسفندیار رحیم مشایی که روزی از دوستی با مردم اسرائیل یا آزاد بودن حجاب سخن گفته و مدتی به کنج خانه فرستاده شده بود در دیدار نوروزی ۱۳۹۱ مقامات با ولی فقیه از پشت پرده بیرون آمد. میرغضبهای ولی فقیه هر چه کردند نتوانستند «جادوگری که رئیس دولت را مسخر خویش کرده بود» را از جمع محرمان جمهوری اسلامی اخراج کنند. در کشوری که قهرمانان ورزشیاش باید مدالهای خود را قربانی به رسمیت شناخته نشدن اسرائیل کنند چگونه است که «دوست مردم اسرائیل» در ساحل خصوصی ولی فقیه آرام گرفته است؟
نقطهٔ مشترک رحیم مشایی و هاشمی رفسنجانی آنجاست که قدرت ولی فقیه را با بیهوده معرفی کردن تابوهای وی و هوادارانش به چالش میکشند تا جای پای خود را محکمتر کرده یا سهم بیشتری را از آن قدرت کسب کنند. اشارهٔ این دو به قدرت برتر ایالات متحده یا برتری ملت آمریکا نه بیان واقعیات، بلکه به نحوی غیرمستقیم تحقیر و تخفیف قدرت ولی فقیه یا «ولی امر مسلمین جهان» است.
شاید این دو نخواهند شیشهٔ عمر جمهوری اسلامی را بشکنند، اما با زدن نوک پایی به آن شیشه نه تنها به حامیان جمهوری اسلامی شکنندگی آن را گواهی میدهند، بلکه آن را جلوی دست کسانی میاندازند که عزمی جزم بر شکستن آن دارند. همهٔ دوستان موقت جمهوری اسلامی که میخواهند سهمی از هرج و مرج موجود به چنگ آرند دشمنان دائمی آن هستند، بدون آن که حتی خود بخواهند یا به این امر کاملا واقف باشند.
-------------------------------------------------------------
نظرات مندرج در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.