بازارهای مالی جهان روزهای سختی را از سر میگذرانند و شبح بازگشت بحران سال ۲۰۰۸، که چرخ فعالیت را در بخش بسیار بزرگی از جهان از نفس انداخت، بار دیگر بر فراز اقتصاد جهانی به پرواز در آمده است.
یکی از نشانههای سراسیمگی بازارهای مالی، ریزش پی در پی شاخصهای کل سهام در شمار زیادی از معتبرترین بورسهای آمریکا، اروپا و اسیا است، ریزشهایی که از آغاز سال ۲۰۱۶ به گونهای چشمگیر شتاب گرفتهاند. در مقایسه با ماه آوریل سال گذشته، بورسهای پاریس و لندن و فرانکفورت و توکیو بیش از بیست در صد، بورسهای مادرید و میلان بیش از بیش از سی در صد و بورس شانگهای ۳۷ در صد از دست دادهاند.
یکی دیگر از نشانههای همین سراسیمگی، اوجگیری نامنتظره طلا است که بهای آن، از آغاز سال میلادی تا امروز دوازده در صد افزایش یافته است. میدانیم که فلز زرد نقش «پناهگاه» را ایفا میکند و سرمایه گذاران هر زمان دچار ترس و سر در گمی میشوند، به آن پناه میبرند.
این ترس و سر در گمی، همانند بسیاری دیگر از موارد بحرانی، سر چشمه واحدی ندارد و از عوامل گوناگونی منشأ میگیرد که مهمترین آنها را میتوان چنین بر شمرد:
یک) کند شدن آهنگ رشد اقتصادی در چین - غول جمعیتی جهان، پس از حدود سه دهه رشد بسیار بالا در محدوده هشت تا ده در صد، به دلایل گوناگون به مرحله تازهای از توسعه خود رسیده و دیگر نمیخواهد و نیز نمیتواند، همانند گذشته، نقش «کارخانه جهان» را بازی کند.
دستمزدها در چین رو به افزایش میرود و مصرف داخلی قرار است، به عنوان موتور محرکه رشد، جای صادرات و واردات انبوه را بگیرد. همین تحول، به دلیل ابعاد عظیم اقتصاد چین، بر بسیاری دیگر از کشورها نیز تأثیر میگذارد. کاهش چشمگیر رشد اقتصادی چین به آن معنا است که واردات این کشور نیز، به ویژه خرید مواد خام از کشورهای در حال توسعه، کمتر و کمتر میشود. این یکی از عوامل پیدایش حالت «عصبی» در بازارهای جهانی است.
دو) کاهش واردات مواد خام توسط چین، به شمار زیادی از کشورهای در حال توسعه وابسته به صدور این مواد، از پنبه گرفته تا آلومونیوم، ضربه زده و آنها را نیز از نفس انداخته است. با توجه به تداوم رکود در شماری از مناطق صنعتی، از جمله ژاپن و منطقه یورو، کاهش واردات چین به گونهای چشمگیر رکود را در بازار مواد اولیه شدت بخشیده است.
سه) بزرگترین بازنده این وضعیت، گروه کشورهای صادر کننده نفت است. سقوط هفتاد تا هفتاد و پنج در صدی بهای نفت طی بیست ماه گذشته شماری از صادر کنندگان این کالا را در بحرانی عمیق فرو برده است. کشورهای مصرف کننده انرژی قاعدتاً باید از این رویداد خوشحال باشند، زیر وارداتشان ارزانتر تمام میشود و قدرت خرید شهروندانشان بالاتر میرود.
ولی وضع پیچیدهتر از اینها است و سقوط بهای نفت خود به یکی از عوامل تشدید کننده «حالت عصبی» در بازارهای مالی بدل شده است. در واقع بازیگران صحنه مالی به این نتیجه رسید ه اند که رکود روز افزون بازار نفت به دلیل زمینگیر شدن اقتصاد جهانی و نبود چشم انداز برای آن، دستکم در آینده قابل پیش بینی است. به علاوه با فرو رفتن صادر کنندگان نفت در رکود و بحران، بخش قابل ملاحظهای از بازارهای صادراتی قدرتهای بزرگ صنعتی نیز از دست میرود.
چهار) یکی دیگر از عوامل پدید آورنده ترس در بازارهای مالی، پیدایش تردیدهای روز افزون درباره اوضاع اقتصادی در آمریکا است. در پی بحران عظیم سال ۲۰۰۸ میلادی که از درون آمریکا منشأ گرفت و سپس به بخش بزرگی از جهان گسترش یافت، اقتصاد ایالات متحده از سال ۲۰۱۰ به بعد، زودتر از دیگر اقتصادهای صنعتی، توانست از رکود خارج شده و رشد اقتصادی را از سر بگیرد.
امروز بعضی نشانهها حاکی از آن است که اقتصاد آمریکا به پایان «سیکل» رونق نسبی خود رسیده، از جمله با کاهش سرمایه گذاری، کند شدن نرخ رشد و این که شمار مشاغل ایجاد شده در این کشور طی ماههای اخیر در حد انتظار نبوده است. با توجه به وضعیت چین و تداوم رکود در منطقه یورو و ژاپن، کافی است اقتصاد آمریکا هم از نفس بیفتد تا کل اقتصاد جهانی زمینگیر شود. به هر حال ترس از این احتمال، به سراسیمگی بازارهای مالی دامن میزند.
پنج) شمار زیادی از بنگاههای تولیدی در قدرتهای نوظهور، از چین گرفته تا برزیل، طی سالهای اخیر به شدت مقروض شدهاند و بخش مهمی از بدهیهای آنها نیز به ارزهای خارجی به ویژه دلار است. مساله در آنجا است که در همین قدرتها، به تازگی نرخ برابری پول ملی آنها نسبت به ارزهای معتبر دنیا به ویژه دلار آمریکا به گونهای محسوس کاهش یافته است. در این شرایط، بازپرداخت بدهیهای برای بنگاههای نوظهور به باری سنگین بدل شده و این نیز یکی از عوامل زاینده تشویش است.
شش) در جمع کشورهای صنعتی، این بدهیهای دولتی است که همچنان منشأ نگرانی است. در میان این کشور، قدرتمندترین آنها فعلاً این مشکل را مدیریت میکنند، حال آنکه ضعیفترین شان با یک آسیب پذیری دایمی روبرو هستند. گرفتاریهای ناشی از بدهیهای یونان همچنان به جای خود باقی است. به تازگی پرتغال نیز بار دیگر مساله آفرین شده و بازارهای مالی برای اوراق قرضه دولتی این کشور نرخ بهره رو به به بالایی را مطالبه میکنند.
هفت) علاوه بر همه این عوامل بحران زا، وجود حجم عظیمی از نقدینگی در بازارهای مالی جهان و جا به جایی آنها نیز به ترس دامن میزند. فراموش نکنیم که از سال ۲۰۰۹ به این سو، بانکهای مرکزی جهان برای مقابله با بحران و خارج شدن از رکود، حجم عظیمی از نقدینگی را در شریانهای اقتصادی جهان تزریق کردند. بخش بزرگی از این نقدینگی به جای آنکه در اقتصاد واقعی سرمایه گذاری بشود، در جستجوی سود بیشتر راه بازارهای مالی و به ویژه سهام را در پیش گرفته و حتی به ایجاد «حباب» منجر شده است. آیا خطر ترکیدن این حبابها در پیش است؟
هشت) بر این عوامل صرفاً اقتصادی زاینده ترس، خطرهای ژئوپولیتیک را نیز باید اضافه کرد. عوامل بحرانهای زای سیاسی در جهان رو به افزایش میروند و، به همان نسبت، ریسکهای بازرگانی و سرمایه گذاری نیز افزایش مییابند. خاور میانه در حال تلاشی است و خطرهای گوناگون، از جمله تنشهای اوجگیرنده در روابط ایران و عربستان سعودی، بر آن سنگینی میکنند. روسیه درگیر بحرانهای اوکراین و سوریه زیر فشار سقوط قیمت نفت قرار گرفته و پیش بینی رفتارهای آینده آن بسیار دشوار است.
آسیا به دلیل قدرت طلبی روز افزون چین و نیز افزایش تنش میان کره شمالی و همسایگانش، نگران بحرانهای آتی است. اتحادیه اروپا، که طی دورهای بیش از نیم قرن به یکی از قطبهای زاینده ثبات بدل شده بود، بدترین دوران را در تاریخ خود میگذراند و در صورت خروج بریتانیا، بیش آر بیش متزلزل خواهد شد. بر این فهرست میتوان خطرهای بسیار جدی دیگری را نیز اضافه کرد، از گسترش تروریسم گرفته تا بحران مهاجران در اروپا و اوجگیری «پوپولیسم» در بخش بزرگی از دنیان صنعتی، از اروپا گرفته تا آمریکا...