مسئله جدی در برابر مخالفان اصلاح طلب جمهوری اسلامی در آستانهی انتخابات ۱۳۹۲ پس از رد صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی و باقی ماندن محمد رضا عارف و حسن روحانی در میان تایید شدگان شورای نگهبان آن است که در انتخابات شرکت کنند یا خیر (و به یکی از این دو رای دهند) و آیا دیگران را به تحریم دعوت کنند، سکوت کنند یا به مشارکت دعوت نمایند.
پیش از رسیدن به پاسخ این سوال باید وضعیت رژیم و مخالفان آن را از سه جهت یعنی ۱) شرایط عمومی کشور، ۲) رابطه با طبقات و اقشار اجتماعی، و ۳) بحرانها، مورد بررسی قرار داد.
وضعیت رژیم ایران
۱. شرایط کشور بیانگر امکان قریبالوقوع جنگ و خطر تجزیه یا جنگ مسلحانه نیست. بنا بر این، رژیم حاکم که ظرفیت سرکوب هر گونه جنبش مسالمت آمیز را در خود میبیند از خارج و داخل احساس خطر نمیکند؛ درست کردن «لولوی» این موضوع، به خصوص خطر تجزیه، چه در داخل و چه در خارج برای بهرهبرداریهای سیاسی به نفع خود یا علیه رقیب است. کسانی که با اتکای به خطر جنگ و تجزیه میخواهند افراد را به عمل خاصی تحریک کنند، در واقع از این موضوع برای ترساندن افراد و بعد دادن دوای ترس استفاده میکنند.
۲. طبقه کمدرآمد با دولت احمدی نژاد و شعارهای عامهگرایانهاش همراه نشده است. حکومت حتی با پولپاشی در سفرهای استانی و هدفمندی یارانهها نتوانسته کم درآمدها را تا حد ایستادگی در پشت عامهگرایان با خود همراه کند. رد صلاحیت مشایی با خاطری آرام از سوی شورای نگهبان علی رغم تهدیدهای احمدی نژاد و مایهای که برای وی گذاشت نمایانگر چنین برخوردی است.
از سوی دیگر طبقه متوسط شدیدا نگران وضعیت خود و تضعیف آن شده است: چه آن بخش که منتقد حکومت و چه آن بخش که دارای منافعی آمیخته با حکومت است. بخش همراه با حکومت در یک سال اخیر دارد انسجام و همگرایی خود را از دست میدهد؛ به خصوص با کاهش درآمدهای نفتی کشور و کاهش رانت و منابعی که به سوی این بخش سرازیر میشد. مخالفان قادر نبودهاند سریشم شل شده درآمدهای نفتی را با سریشم کرامت، آزادی، و دمکراسی جایگزین کنند.
۳. بحرانهای اخلاقی، اجتماعی، و اقتصادی بالاخص فساد، تورم، بیکاری، ترک تحصیل و فقر شرایط جامعه و کشور را متزلزل کرده است. مشخص نیست هر یک از این بحرانها چه سمت و سویی به تحولات کشور خواهند داد. رد صلاحیت رفسنجانی برای پیش گیری از هرگونه ریسک ناشی از این بحرانها انجام شد. رد صلاحیت رفسنجانی از حیث امنیتی یک ضرورت برای رژیم به حساب می آمد و دستگاههای اطلاعاتی نقش موثری در این زمینه ایفا کردند.
وضعیت مخالفان
۱. با وجود شرایط بین المللی مساعد برای مقابله با رژیم و فقدان خطر جنگ، مخالفان حکومت توان استفاده از این شرایط را ندارند. مخالفان پراکنده اما ناهمسازند. تعدد و تنوع آنها یک ظرفیت است اما ناهمساز بودن آنها را از بهرهبرداری از این تعدد و تکثر باز میدارد. میان باورمندان به منشورهای متفاوت مثل شورای ملی، منشور ۹۱، جمهوریخواهان، دنبال کنندگان مطالبات منطقهای و قومی و دینی، لیبرالدمکراتها و سوسیالدمکراتها و اسلامگرایان گفتوگویی جاری نیست. ماشین سرکوب رژیم هر روز خندقهایی را که میان ناراضیان حفر شده عمیقتر میسازند. مخالفان قادر نبودهاند این خندقها را با گفتوگو و درگیر شدن در فعالیتهای مشترک پر کنند.
همچنین دو مشکل دیگر آنها را از رسیدن به هدف باز میدارد: فقدان برنامهی حداقلیای که همه را در کنار هم قرار دهد، و ظرفیت اندک برای استفاده از منابع نهادها و سازمانهای بینالمللی که اصولا با جمهوری اسلامی مشکل دارند.
۲. مخالفان به جای تلاش برای درست کردن یا محکم کردن جای پای خود بعضا خنثی کننده تلاشهای یکدیگرند. نهادهای مخالفان در برابر نهادهای حکومت ضعیف هستند و کارآمدی آنها فراتر از نهادهای حکومتی نیست. مخالفان تنها با کارآمدی نهادهایشان میتوانند نشان دهند که میتوانند کشور را پس از سقوط جمهوری اسلامی اداره کنند و از این طریق اعتماد بیشتری به خود جلب کنند.
۳. وضعیت اقتصادی و اجتماعی بحرانی است، اما مخالفان هنوز ظرفیت سوار شدن بر امواج نارضایی عمومی و تبدیل آن به سرمایه سیاسی را ندارند. مخالفان توانستهاند مشروعیت نهادهای حکومتی را زائل سازند اما نتوانستهاند تیغهای ماشین سرکوب را کند سازند. مخالفان نتوانستهاند در مردم آن قدر امید به وجود آورند که آنها با نهادهای حکومتی (بالاخص نهادهای دینی) به طور کلی قهر کنند. پیش از تحریم انتخابات، مخالفان باید قادر شوند مردم را به تحریم نهادهای پشتیبان حکومتی با انتخابات مهندسی شده یعنی دیوانسالاری مذهبی و سپاه تحریض کنند.
مانع اصلی
هنوز بخش قابل توجهی از مخالفان و منتقدان به اصلاح ناپذیری رژیم و ظرفیت مخالفان برای اداره کشور باور ندارند و با نامزدی رفسنجانی ذوق زده میشود. ذوقزدگی از آمدن رفسنجانی صرفا مبتنی بر امکان ایجاد شکاف در حاکمیت و آماده شدن شرایط برای بروز جنبشهای اجتماعی خفته نبود بلکه ناشی از قطع امید و یاس از بروز جنبشی که بتواند مستقل از سیاستمداران رژیم به براندازی بپردازد، بود. بخشی از مخالفان بدون توجه به قطع رابطه روحانیت و مردم در پایین، هنوز روحانیت را دارای ظرفیت بسیج سیاسی فراتر از دیگر گروهها میداند. میزان اعتماد به نفس مخالفان نیز پایین است. به همین دلیل روحانی و عارف از این شانس برخوردارند که توسط بخشهایی از عملگرایان و اصلاح طلبان حمایت شوند.
نامزدهایی که به دل اصلاح طلبان نمیچسبند
با در نظر گرفتن چالشهای مخالفان و ضعفهای آنان، بخشی از ناراضیان که هیچ بدیلی برای حکومت نمیشناسند در نهایت در رای گیری شرکت میکنند. از این جهت مخالفان قادر نخواهند بود طرح تحریم را به طور هماهنگ به پیش ببرند و از همه ناراضیان در داخل کشور بخواهند در انتخابات شرکت نکنند. با همین نکته در ذهن است که بخشی از اصلاحطلبان تلاش میکنند روحانی و عارف را در یک تیم جمع آورده (رئیس جمهور و معاون) و هاشمی و خاتمی را به تایید آنها فرا خوانند.
حتی با این سناریو عارف و روحانی رای قابل توجهی را به خود اختصاص نخواهند داد چون رای دهندگانی که به اصلاح طلبان رای میدادهاند این دو را اصلاح طلب تلقی نمیکنند؛ یکی هیچ ارتباطی با اصلاح طلبان نداشته (روحانی) و دیگری نیز ارادتش به خامنهای بیش از وفاداریاش به مبانی اصلاحات است (عارف). پشتیبانی همه کسانی که در انتخابات به هاشمی رای میدادند از روحانی یا عارف نیز بعید به نظر میآید چون بخشی از پشتیبانان هاشمی میخواستند او را در برابر خامنهای بنشانند و اینها میدانند که روحانی یا عارف در برابر خامنهای نمیایستند. هاشمی به طور غیر مستقیم با حضور برخی فرزندانش در مراسم راهاندازی ستادهای روحانی از وی حمایت کرده اما خاتمی در باب معاون اول خود سکوت کرده است.
چمدانهای باز
انتخابات ۹۲ را نیز میتوان به مجموعهی فرصتهای از دست رفتهی مخالفان افزود. مخالفان حتی اگر امکانی نیز فراهم شود، نمیتوانند در این انتخابات بروز و ظهوری جدی داشته باشند چون آمادگی کافی ندارند. وقتی چمدانها هنوز باز باشند، بلیط خریده نشده باشد، فرصت اندک و ایستگاه اتوبوس هم دور باشد اتوبوس از ایستگاه بدون شما حرکت خواهد کرد. ظاهرا مخالفان باید منتظر اتوبوس بعدی بنشینند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدگاههای مطرح شده در این یادداشت نظر نویسنده آن است و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.
پیش از رسیدن به پاسخ این سوال باید وضعیت رژیم و مخالفان آن را از سه جهت یعنی ۱) شرایط عمومی کشور، ۲) رابطه با طبقات و اقشار اجتماعی، و ۳) بحرانها، مورد بررسی قرار داد.
وضعیت رژیم ایران
۱. شرایط کشور بیانگر امکان قریبالوقوع جنگ و خطر تجزیه یا جنگ مسلحانه نیست. بنا بر این، رژیم حاکم که ظرفیت سرکوب هر گونه جنبش مسالمت آمیز را در خود میبیند از خارج و داخل احساس خطر نمیکند؛ درست کردن «لولوی» این موضوع، به خصوص خطر تجزیه، چه در داخل و چه در خارج برای بهرهبرداریهای سیاسی به نفع خود یا علیه رقیب است. کسانی که با اتکای به خطر جنگ و تجزیه میخواهند افراد را به عمل خاصی تحریک کنند، در واقع از این موضوع برای ترساندن افراد و بعد دادن دوای ترس استفاده میکنند.
۲. طبقه کمدرآمد با دولت احمدی نژاد و شعارهای عامهگرایانهاش همراه نشده است. حکومت حتی با پولپاشی در سفرهای استانی و هدفمندی یارانهها نتوانسته کم درآمدها را تا حد ایستادگی در پشت عامهگرایان با خود همراه کند. رد صلاحیت مشایی با خاطری آرام از سوی شورای نگهبان علی رغم تهدیدهای احمدی نژاد و مایهای که برای وی گذاشت نمایانگر چنین برخوردی است.
از سوی دیگر طبقه متوسط شدیدا نگران وضعیت خود و تضعیف آن شده است: چه آن بخش که منتقد حکومت و چه آن بخش که دارای منافعی آمیخته با حکومت است. بخش همراه با حکومت در یک سال اخیر دارد انسجام و همگرایی خود را از دست میدهد؛ به خصوص با کاهش درآمدهای نفتی کشور و کاهش رانت و منابعی که به سوی این بخش سرازیر میشد. مخالفان قادر نبودهاند سریشم شل شده درآمدهای نفتی را با سریشم کرامت، آزادی، و دمکراسی جایگزین کنند.
۳. بحرانهای اخلاقی، اجتماعی، و اقتصادی بالاخص فساد، تورم، بیکاری، ترک تحصیل و فقر شرایط جامعه و کشور را متزلزل کرده است. مشخص نیست هر یک از این بحرانها چه سمت و سویی به تحولات کشور خواهند داد. رد صلاحیت رفسنجانی برای پیش گیری از هرگونه ریسک ناشی از این بحرانها انجام شد. رد صلاحیت رفسنجانی از حیث امنیتی یک ضرورت برای رژیم به حساب می آمد و دستگاههای اطلاعاتی نقش موثری در این زمینه ایفا کردند.
وضعیت مخالفان
۱. با وجود شرایط بین المللی مساعد برای مقابله با رژیم و فقدان خطر جنگ، مخالفان حکومت توان استفاده از این شرایط را ندارند. مخالفان پراکنده اما ناهمسازند. تعدد و تنوع آنها یک ظرفیت است اما ناهمساز بودن آنها را از بهرهبرداری از این تعدد و تکثر باز میدارد. میان باورمندان به منشورهای متفاوت مثل شورای ملی، منشور ۹۱، جمهوریخواهان، دنبال کنندگان مطالبات منطقهای و قومی و دینی، لیبرالدمکراتها و سوسیالدمکراتها و اسلامگرایان گفتوگویی جاری نیست. ماشین سرکوب رژیم هر روز خندقهایی را که میان ناراضیان حفر شده عمیقتر میسازند. مخالفان قادر نبودهاند این خندقها را با گفتوگو و درگیر شدن در فعالیتهای مشترک پر کنند.
همچنین دو مشکل دیگر آنها را از رسیدن به هدف باز میدارد: فقدان برنامهی حداقلیای که همه را در کنار هم قرار دهد، و ظرفیت اندک برای استفاده از منابع نهادها و سازمانهای بینالمللی که اصولا با جمهوری اسلامی مشکل دارند.
۲. مخالفان به جای تلاش برای درست کردن یا محکم کردن جای پای خود بعضا خنثی کننده تلاشهای یکدیگرند. نهادهای مخالفان در برابر نهادهای حکومت ضعیف هستند و کارآمدی آنها فراتر از نهادهای حکومتی نیست. مخالفان تنها با کارآمدی نهادهایشان میتوانند نشان دهند که میتوانند کشور را پس از سقوط جمهوری اسلامی اداره کنند و از این طریق اعتماد بیشتری به خود جلب کنند.
۳. وضعیت اقتصادی و اجتماعی بحرانی است، اما مخالفان هنوز ظرفیت سوار شدن بر امواج نارضایی عمومی و تبدیل آن به سرمایه سیاسی را ندارند. مخالفان توانستهاند مشروعیت نهادهای حکومتی را زائل سازند اما نتوانستهاند تیغهای ماشین سرکوب را کند سازند. مخالفان نتوانستهاند در مردم آن قدر امید به وجود آورند که آنها با نهادهای حکومتی (بالاخص نهادهای دینی) به طور کلی قهر کنند. پیش از تحریم انتخابات، مخالفان باید قادر شوند مردم را به تحریم نهادهای پشتیبان حکومتی با انتخابات مهندسی شده یعنی دیوانسالاری مذهبی و سپاه تحریض کنند.
مانع اصلی
هنوز بخش قابل توجهی از مخالفان و منتقدان به اصلاح ناپذیری رژیم و ظرفیت مخالفان برای اداره کشور باور ندارند و با نامزدی رفسنجانی ذوق زده میشود. ذوقزدگی از آمدن رفسنجانی صرفا مبتنی بر امکان ایجاد شکاف در حاکمیت و آماده شدن شرایط برای بروز جنبشهای اجتماعی خفته نبود بلکه ناشی از قطع امید و یاس از بروز جنبشی که بتواند مستقل از سیاستمداران رژیم به براندازی بپردازد، بود. بخشی از مخالفان بدون توجه به قطع رابطه روحانیت و مردم در پایین، هنوز روحانیت را دارای ظرفیت بسیج سیاسی فراتر از دیگر گروهها میداند. میزان اعتماد به نفس مخالفان نیز پایین است. به همین دلیل روحانی و عارف از این شانس برخوردارند که توسط بخشهایی از عملگرایان و اصلاح طلبان حمایت شوند.
نامزدهایی که به دل اصلاح طلبان نمیچسبند
با در نظر گرفتن چالشهای مخالفان و ضعفهای آنان، بخشی از ناراضیان که هیچ بدیلی برای حکومت نمیشناسند در نهایت در رای گیری شرکت میکنند. از این جهت مخالفان قادر نخواهند بود طرح تحریم را به طور هماهنگ به پیش ببرند و از همه ناراضیان در داخل کشور بخواهند در انتخابات شرکت نکنند. با همین نکته در ذهن است که بخشی از اصلاحطلبان تلاش میکنند روحانی و عارف را در یک تیم جمع آورده (رئیس جمهور و معاون) و هاشمی و خاتمی را به تایید آنها فرا خوانند.
حتی با این سناریو عارف و روحانی رای قابل توجهی را به خود اختصاص نخواهند داد چون رای دهندگانی که به اصلاح طلبان رای میدادهاند این دو را اصلاح طلب تلقی نمیکنند؛ یکی هیچ ارتباطی با اصلاح طلبان نداشته (روحانی) و دیگری نیز ارادتش به خامنهای بیش از وفاداریاش به مبانی اصلاحات است (عارف). پشتیبانی همه کسانی که در انتخابات به هاشمی رای میدادند از روحانی یا عارف نیز بعید به نظر میآید چون بخشی از پشتیبانان هاشمی میخواستند او را در برابر خامنهای بنشانند و اینها میدانند که روحانی یا عارف در برابر خامنهای نمیایستند. هاشمی به طور غیر مستقیم با حضور برخی فرزندانش در مراسم راهاندازی ستادهای روحانی از وی حمایت کرده اما خاتمی در باب معاون اول خود سکوت کرده است.
چمدانهای باز
انتخابات ۹۲ را نیز میتوان به مجموعهی فرصتهای از دست رفتهی مخالفان افزود. مخالفان حتی اگر امکانی نیز فراهم شود، نمیتوانند در این انتخابات بروز و ظهوری جدی داشته باشند چون آمادگی کافی ندارند. وقتی چمدانها هنوز باز باشند، بلیط خریده نشده باشد، فرصت اندک و ایستگاه اتوبوس هم دور باشد اتوبوس از ایستگاه بدون شما حرکت خواهد کرد. ظاهرا مخالفان باید منتظر اتوبوس بعدی بنشینند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدگاههای مطرح شده در این یادداشت نظر نویسنده آن است و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.