والتر ليپمن، نويسنده و يادداشت نويس نامی آمريکا می گويد: "بدون اين اصل کنترل کننده که ملت بايد توازنی ميان اهداف و قدرتش برقرار کند، مقاصدش را در حيطهی امکاناتش و امکاناتش را مساوی با مقاصدش قرار دهد، تعهداتش را مرتبط با منابعاش و منابعش را مکفی برای تعهداتش نگاه دارد غير ممکن است در باب امور خارجی انديشيد."
مقامات سياست خارجی ايالات متحده معمولاً اين نکات را ملاحظه می کنند. البته دولت امريکا در دوران بوش در تصميم گيری در باب حمله به عراق برخی از نکات فوق را مد نظر قرار نداد. بدين معنی که تعهداتش متناسب با منابعاش نبود و مقاصد اعلام شدهاش (بسط دمکراسی در خاورميانه) در حيطهی امکاناتش قرار نداشت.
اما آيا آن دسته از مقامات جمهوری اسلامی که نامزد انتخابات رياست جمهوری ۹۲ هستند و سخنانی را در باب رابطه با امريکا يا عدم رابطه با آن می گويند نکات فوق را مد نظر دارند؟
چرا برخی نامزدهای احتمالی به جای وعده دادن در مورد نيازهای قابل لمس مردم مثل بهداشت و آموزش و اشتغال و حمل و نقل عمومی رابطه با امريکا را وعده می دهند؟ چرا برخی ديگر چنين وعدهای نمی دهند؟
وعدهی توخالی
دو دسته موضع گيری در باب رابطه با امريکا شنيده می شود. يک دسته از نامزدهای احتمالی برای خوشحال کردن مردم از پايان تنشها و کاهش فشار تحريمها که به غلط مشکلات اقتصادی بدانها نسبت داده می شوند وعده می دهند که با امريکا مذاکره می کنند:
"چنانچه بر روی منافع مشترک وضعيت به گونهای باشد که رابطه با آمريکا برای ما مفيد باشد، با اين کشور وارد مذاکره میشويم" (محمد رضا باهنر، فارس ۳۱ فروردين ۱۳۹۲)؛ "اگر رييسجمهور شوم در کمتر از يک سال بر اساس نظر رهبری رابطه با آمريکا را برقرار خواهم کرد." (مصطفی کواکبيان، ايسنا، ۲۶ فروردين ۱۳۹۲)؛ "مذاکره نه تابوست و نه راه حل همه مشکلات. مذاکره يک ابزار است. ما با آمريکا جايی که لازم باشد حتماً مذاکره می کنيم. مذاکره با آمريکا هيچ گاه برای ما خط قرمز نبوده است." (محمد باقر قاليباف، مهر ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲)؛ "ايران قرار نيست تا روز قيامت با آمريکا قهر باشد و رابطه قطع بماند بلکه در شرايط مناسبی و با حفظ منافع ملی اين نوع رابطه بايد تغيير کند." (حسن روحانی، خبر آنلاين، ۱۱ ارديبشهت ۱۳۹۲)
انداختن توپ به زمين خامنهای
اما دستهی ديگر که می دانند رئيس جمهور در نظام ولايت فقيه اصولاً در اين ميان نقشی ندارد و نمی خواهند خامنه ای را آزرده سازند توپ رابطه با امريکا را به زمين وی می اندازند:
"در ارتباط با مذاکره با آمريکا، رهبر معظم انقلاب با رعايت خطوط قرمز تعريف شده موضع نظام را به صورت شفاف تبيين کردند." (محمد حسن ابوترابی فرد، الف ۲۸ فروردين ۱۳۹۲)؛ "با توجه به فرمايشات رهبر کبير انقلاب اسرائيل را به رسميت نمی شناسيم و با آمريکا دشمنی و تخاصم داريم. رئيس جمهور بايد مؤثر و هماهنگ با رهبر کبير انقلاب در سياست خارجی بوده نه اينکه در محافل ديگر عملکردی منافی با سياست های ارائه شده توسط مقام معظم رهبری داشته باشد." (محمد سعيدی کيا، جهان نيوز، ۲۳ فروردين ۱۳۹۲)؛
"سياست خارجی- بخصوص موضوعات اصلی آن- جزو سياستهای کلان و کلی نظام است که در اين موضوع رهبری نقش روشن و صريح دارند؛ زيرا اين تصميم مربوط به يک بخش و يا قوه از نظام نبوده و يا مربوط به يک مقطع از نظام نيست، بلکه تصميمی است که در بالاترين سطوح نظام و دستگاه اجرايی بايد مورد بررسی قرار گيرد." (مصطفی پور محمدی، خبرگزاری دانشجو، ۲۴ فروردين ۱۳۹۲)
درک اخطارها و سکوت
بخش ديگری از نامزدها اصولاً وارد بحث مذاکره با امريکا نمی شوند: "در حال حاضر هنوز علائمی مبنی بر تغيير رفتار آمريکايیها نمیبينيم" (محسن رضايی، مشرق ۲۰ فروردين ۱۳۹۲) چون نظر خامنهای را می دانند و نمی خواهند جلوتر از وی حرکت کنند. آنها می دانند که خامنهای به دشمنی با ايلات متحده برای تمسک به نظريه توطئه و سرکوب داخلی نياز دارد و تنش زدايی سم مهلکی برای جمهوری اسلامی است. خامنهای چندين بار از سياست خارجی دولت خاتمی که جوهره ی آن تنش زدايی بود به عنوان موضوعی نگران کننده ياد کرده است.
اين دست از نامزدها مذاکره با ۵+۱ را کافی می دانند و نيازی به مذاکرهی مستقيم نمی بينند. آنها متوجه اخطارهای مقامات امنيتی هستند که "گفتمان مذاکره و سازش يکی از مسائلی است که در حال طراحی است و برخی به راحتی دم از مذاکره میزنند که بايد توجه داشت اين مذاکره جزو مسائلی است که از خط قرمزهای نظام است و تنها ولايت فقيه می تواند آن را تببين کند." (حيدر مصلحی، وزير اطلاعات، ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲)
چنان که ملاحظه می شود در رابطهی ايران و امريکا تنها ملاحظات سياسی بسيار کوتاه مدت مثل وعدهی آب نبات به رای دهندگان يا ترس از واکنش دفتر رهبری در آستانهی انتخابات مد نظر قرار گرفته است و نه ايجاد توازن ميان اهداف و قدرت کشور، قرار دادن مقاصد کشور در حيطهی امکانات، تنظيم رابطهی امکاناتش با مقاصدش، و حفظ تعهدات با لحاظ منابع.
ترکيب عشق و تنفر
رابطهی بسياری از افراد، گروهها و کشورها با ايالات متحده رابطهی عشق و تنفر است: آن را به دليل قدرت و تکنولوژی و آزادیاش دوست دارند اما از آن متنفرند چون اين قدرت و تکنولوژی و آزادی در اختيار يا تحت سلطهی آنها نيست يا از آن منتفع نمی شوند. آنچه بسياری -از جمله بسياری مقامات جمهوری اسلامی- را از ايجاد توازن ميان اهداف و قدرتشان باز می دارد در بسياری از موارد همين عشق و تنفر است چون هم عشق و هم تنفر چشمها را کور می کنند. البته رهبر جمهوری اسلامی صرفاً با تنفر به قدرتمند ترين کشور دنيا می نگرد چون مانع جاه طلبیهای اوست.
تنفر، حلال مشکلات
عامل ديگری که نمی گذارد مقامات جمهوری اسلامی مقاصد کشور را در حيطهی امکاناتش قرار دهند (و از جاه طلبیهايی مثل مديريت جهانی بپرهيزند) و تعهداتی بدهند که می توانند از پس آن بر بيايند آن است که دهههاست تنفر از ايالات متحده را به عنوان حلال همهی مشکلات معرفی کردهاند و اين داروی سمی هيچ مشکلی را حل نکرده بلکه به مشکلات افزوده است. وقتی دارويی به عنوان سم معرفی شد ديگر معرفی کننده خود نمی تواند از آن مصرف کند و همين موجب مرگش می شود.
جالب است کسانی که تنفر از ايالات متحده را حلال همهی مشکلات می دانند به مخالفان خود اين نسبت نادرست را می دهند که آنها معتقدند رابطه با امريکا حلال همهی مشکلات جامعهی ايران است. هيچ کس تاکنون چنين سخنی بر زبان نياورده است.
----------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاههای رادیو فردا نیست.
مقامات سياست خارجی ايالات متحده معمولاً اين نکات را ملاحظه می کنند. البته دولت امريکا در دوران بوش در تصميم گيری در باب حمله به عراق برخی از نکات فوق را مد نظر قرار نداد. بدين معنی که تعهداتش متناسب با منابعاش نبود و مقاصد اعلام شدهاش (بسط دمکراسی در خاورميانه) در حيطهی امکاناتش قرار نداشت.
اما آيا آن دسته از مقامات جمهوری اسلامی که نامزد انتخابات رياست جمهوری ۹۲ هستند و سخنانی را در باب رابطه با امريکا يا عدم رابطه با آن می گويند نکات فوق را مد نظر دارند؟
چرا برخی نامزدهای احتمالی به جای وعده دادن در مورد نيازهای قابل لمس مردم مثل بهداشت و آموزش و اشتغال و حمل و نقل عمومی رابطه با امريکا را وعده می دهند؟ چرا برخی ديگر چنين وعدهای نمی دهند؟
وعدهی توخالی
دو دسته موضع گيری در باب رابطه با امريکا شنيده می شود. يک دسته از نامزدهای احتمالی برای خوشحال کردن مردم از پايان تنشها و کاهش فشار تحريمها که به غلط مشکلات اقتصادی بدانها نسبت داده می شوند وعده می دهند که با امريکا مذاکره می کنند:
"چنانچه بر روی منافع مشترک وضعيت به گونهای باشد که رابطه با آمريکا برای ما مفيد باشد، با اين کشور وارد مذاکره میشويم" (محمد رضا باهنر، فارس ۳۱ فروردين ۱۳۹۲)؛ "اگر رييسجمهور شوم در کمتر از يک سال بر اساس نظر رهبری رابطه با آمريکا را برقرار خواهم کرد." (مصطفی کواکبيان، ايسنا، ۲۶ فروردين ۱۳۹۲)؛ "مذاکره نه تابوست و نه راه حل همه مشکلات. مذاکره يک ابزار است. ما با آمريکا جايی که لازم باشد حتماً مذاکره می کنيم. مذاکره با آمريکا هيچ گاه برای ما خط قرمز نبوده است." (محمد باقر قاليباف، مهر ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲)؛ "ايران قرار نيست تا روز قيامت با آمريکا قهر باشد و رابطه قطع بماند بلکه در شرايط مناسبی و با حفظ منافع ملی اين نوع رابطه بايد تغيير کند." (حسن روحانی، خبر آنلاين، ۱۱ ارديبشهت ۱۳۹۲)
انداختن توپ به زمين خامنهای
اما دستهی ديگر که می دانند رئيس جمهور در نظام ولايت فقيه اصولاً در اين ميان نقشی ندارد و نمی خواهند خامنه ای را آزرده سازند توپ رابطه با امريکا را به زمين وی می اندازند:
"در ارتباط با مذاکره با آمريکا، رهبر معظم انقلاب با رعايت خطوط قرمز تعريف شده موضع نظام را به صورت شفاف تبيين کردند." (محمد حسن ابوترابی فرد، الف ۲۸ فروردين ۱۳۹۲)؛ "با توجه به فرمايشات رهبر کبير انقلاب اسرائيل را به رسميت نمی شناسيم و با آمريکا دشمنی و تخاصم داريم. رئيس جمهور بايد مؤثر و هماهنگ با رهبر کبير انقلاب در سياست خارجی بوده نه اينکه در محافل ديگر عملکردی منافی با سياست های ارائه شده توسط مقام معظم رهبری داشته باشد." (محمد سعيدی کيا، جهان نيوز، ۲۳ فروردين ۱۳۹۲)؛
"سياست خارجی- بخصوص موضوعات اصلی آن- جزو سياستهای کلان و کلی نظام است که در اين موضوع رهبری نقش روشن و صريح دارند؛ زيرا اين تصميم مربوط به يک بخش و يا قوه از نظام نبوده و يا مربوط به يک مقطع از نظام نيست، بلکه تصميمی است که در بالاترين سطوح نظام و دستگاه اجرايی بايد مورد بررسی قرار گيرد." (مصطفی پور محمدی، خبرگزاری دانشجو، ۲۴ فروردين ۱۳۹۲)
درک اخطارها و سکوت
بخش ديگری از نامزدها اصولاً وارد بحث مذاکره با امريکا نمی شوند: "در حال حاضر هنوز علائمی مبنی بر تغيير رفتار آمريکايیها نمیبينيم" (محسن رضايی، مشرق ۲۰ فروردين ۱۳۹۲) چون نظر خامنهای را می دانند و نمی خواهند جلوتر از وی حرکت کنند. آنها می دانند که خامنهای به دشمنی با ايلات متحده برای تمسک به نظريه توطئه و سرکوب داخلی نياز دارد و تنش زدايی سم مهلکی برای جمهوری اسلامی است. خامنهای چندين بار از سياست خارجی دولت خاتمی که جوهره ی آن تنش زدايی بود به عنوان موضوعی نگران کننده ياد کرده است.
اين دست از نامزدها مذاکره با ۵+۱ را کافی می دانند و نيازی به مذاکرهی مستقيم نمی بينند. آنها متوجه اخطارهای مقامات امنيتی هستند که "گفتمان مذاکره و سازش يکی از مسائلی است که در حال طراحی است و برخی به راحتی دم از مذاکره میزنند که بايد توجه داشت اين مذاکره جزو مسائلی است که از خط قرمزهای نظام است و تنها ولايت فقيه می تواند آن را تببين کند." (حيدر مصلحی، وزير اطلاعات، ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲)
چنان که ملاحظه می شود در رابطهی ايران و امريکا تنها ملاحظات سياسی بسيار کوتاه مدت مثل وعدهی آب نبات به رای دهندگان يا ترس از واکنش دفتر رهبری در آستانهی انتخابات مد نظر قرار گرفته است و نه ايجاد توازن ميان اهداف و قدرت کشور، قرار دادن مقاصد کشور در حيطهی امکانات، تنظيم رابطهی امکاناتش با مقاصدش، و حفظ تعهدات با لحاظ منابع.
ترکيب عشق و تنفر
رابطهی بسياری از افراد، گروهها و کشورها با ايالات متحده رابطهی عشق و تنفر است: آن را به دليل قدرت و تکنولوژی و آزادیاش دوست دارند اما از آن متنفرند چون اين قدرت و تکنولوژی و آزادی در اختيار يا تحت سلطهی آنها نيست يا از آن منتفع نمی شوند. آنچه بسياری -از جمله بسياری مقامات جمهوری اسلامی- را از ايجاد توازن ميان اهداف و قدرتشان باز می دارد در بسياری از موارد همين عشق و تنفر است چون هم عشق و هم تنفر چشمها را کور می کنند. البته رهبر جمهوری اسلامی صرفاً با تنفر به قدرتمند ترين کشور دنيا می نگرد چون مانع جاه طلبیهای اوست.
تنفر، حلال مشکلات
عامل ديگری که نمی گذارد مقامات جمهوری اسلامی مقاصد کشور را در حيطهی امکاناتش قرار دهند (و از جاه طلبیهايی مثل مديريت جهانی بپرهيزند) و تعهداتی بدهند که می توانند از پس آن بر بيايند آن است که دهههاست تنفر از ايالات متحده را به عنوان حلال همهی مشکلات معرفی کردهاند و اين داروی سمی هيچ مشکلی را حل نکرده بلکه به مشکلات افزوده است. وقتی دارويی به عنوان سم معرفی شد ديگر معرفی کننده خود نمی تواند از آن مصرف کند و همين موجب مرگش می شود.
جالب است کسانی که تنفر از ايالات متحده را حلال همهی مشکلات می دانند به مخالفان خود اين نسبت نادرست را می دهند که آنها معتقدند رابطه با امريکا حلال همهی مشکلات جامعهی ايران است. هيچ کس تاکنون چنين سخنی بر زبان نياورده است.
----------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاههای رادیو فردا نیست.