لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۵:۰۲

خاتمی: طرد براندازی، نقد تندروی، اصلاح نظام


سيد محمد خاتمی، رئيس جمهور پيشين ايران، برای گشودن فضای سياسی اعمالی انجام داده و می دهد که سنجش آنها به گفت و گوی مفيدی دامن می زند.

هدف او- يعنی گشودن فضای سياسی- عقلانی و موجه است. اما آيا روش هايی که او به کار می گيرد وی را به اين هدف می رساند؟ گفتار و رفتار او مخاطبانی(زمامداران حاکم، اصلاح طلبان، سبزها، ديگران) دارد. بايد ديد که اين کنش ها چه واکنشی در مخاطبان او بر می انگيزد؟
آقای خاتمی دائماً اين مدعا را طرح می کند که "ما"(؟) اسلام، انقلاب، قانون اساسی، نظام جمهوری اسلامی،امام- و بعضاً ولايت فقيه و رهبری- را قبول داريم و اصلاح طلب هستيم، نه برانداز.

او برای اثبات اين امر و راضی کردن زمامداران به گشودن فضای سياسی، بر مرزبندی خود با ساختارشکنان تأکيد می کند. در ديدار با دانشجويان در ۲۱/۶/۹۱ می گويد:
"ما انقلاب و اصول و چارچوب‏ها را قبول داريم و اصل ما اين است که همين نظام را با انتقادهايی که به آن داريم قبول داشته باشيم و خواستار از بين رفتن آن نباشيم و توانايی اين کار را هم نداريم. کسانی که مدعی براندازی اند دچار توهمند. برفرض هم که خدای ناخواسته اين اتفاق بيفتد چه خواهد شد؟ و جامعه با چه وضع مصيبت باری مواجه خواهد شد؟"[۱]

آقای خاتمی برای اقنای زمامداران نسبت به آنچه در جنبش سبز روی داد، دو ترفند اختيار می کند. اولاً: مدعی می شود که "جنبش سبز ليدر نداشت". ثانياً: مدعی می شود که تظاهرات اعتراضی مردم ربطی به موسوی و کروبی نداشت.



انتقاد او اين است که حرکت های اعتراضی پس از انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۸- يا جنبش سبز- درست هدايت نشد و: "با کمال تأسف اعتراض به اصل نظام و حتی براندازی بخصوص در خارج تبليغ و تقويت شد و جنبش با مشکل روبرو شد". به گفته وی موسوی و کروبی اصلاح طلب بوده و حرکت در چارچوب قانون اساسی را دنبال می کردند، اما با توجه به رفتارهای حکومت "نتوانستيم جامعه را قانع کنيم که حرکت در درون نظام مطلوب است".
آقای خاتمی برای اقناع زمامداران نسبت به آنچه در جنبش سبز روی داد، دو ترفند اختيار می کند. اولاً: مدعی می شود که "جنبش سبز ليدر نداشت". ثانياً: مدعی می شود که تظاهرات اعتراضی مردم ربطی به موسوی و کروبی نداشت ،"مگر آقای موسوی به مردم دستور داد به خيابان‏ها بيايند اين خود آنها بودند که برای راهپيمايی حضور داشتند. اگر خاطرتان باشد آقايان موسوی و کروبی و مجمع روحانيون مبارز اعلام کردند که چون اجازه صادر نشده راهپيمايی نيست اما مردم همچنان حضور پيدا کردند".
اين نوع مدعيات که طی سه سال گذشته بارها از سوی او تکرار شده، در زمامداران گوش شنوايی نيافته است. به همين دليل خاتمی بر مرزبندی های عملی خود با براندازان تأکيد می کند. می گويد در انتخابات مجلس شرکت کرد و رأی داد، برای اين که اولاً: اصلاح طلبان گفته بودند در انتخابات نامزد معرفی نمی کنند، نه اين که رأی نمی دهند(مدعايی کاذب).

ثانياً: براندازان مقيم خارج تحريم انتخابات را مطرح ساختند و او برای اين که برانداز به شمار نرود، رأی داد: "در مورد شرکت من در انتخابات سال پيش چون احساس کردم جريانی بخصوص در خارج از کشور رسما هدف خود را براندازی می داند و تحريم انتخابات را در دستور کار قرار داده است از سوی ديگر ما و اصلاح طلبان هم با اين که به صراحت بر عدم تحريم تأکيد کرده ايم و عدم شرکت در انتخابات را به معنی ندادن ليست و نداشتن نامزد دانسته ايم از هر دو طرف می کوشيدند اصلاحات و همه منتقدان را تحريمی به حساب آورند و جزء براندازان محسوب کنند که به نظرم می بايست با آن مقابله کرد که شرکت در انتخابات از جمله برای همين بود".
خاتمی تأکيد می کند که "بايد خط‏ کشی‏ هايی برای برخی از جريانات که منحرف و خطرناک هستند، داشته باشيم".
شش روز بعد- در ۲۷/۶/۹۱ – در ديدار با جمعی از آزادگان جنگ تحميلی خاتمی دوباره می گويد:"ما نمی خواهيم که خدای نکرده اوضاع به کلی به هم بخورد. شما آزادگان و همه ی ما برای انقلاب هزينه داده ايم و اگر اين انقلاب از بين برود مملکت از هم می پاشد؛ با اين وصف ما هم بايد اين وضع را حفظ کنيم و هم اين که منتقد باشيم"[۲].
خاتمی تنها راه دوام نظام را اصلاح نظام می داند و دوباره تأکيد می کند: "ما اعلام کرده ايم و نمی خواهيم نظام از بين برود زيرا به آن دلبسته ايم". در عين حال هشدار می دهد: "از ياد نبريم که دشمنانی داريم که "اصل" را نمی خواهند؛ نه اين که اين جناح و آن جناح را نخواهند، اصلا جمهوری اسلامی را نمی خواهند".

خاتمی علاوه بر مرزبندی با براندازان، با افرادی هم که در دوران اصلاحات مطالباتی غير از مطالبات او مطرح کرده يا سخنانی مغاير با سخنان او گفته اند، مرزبندی می کند. به رژيم می گويد فضای آزاد ايجاد کنيد تا ما اصلاحات را نقد کنيم. اما منظورش از نقد اصلاحات، نقد "اصلاح طلبی به روايت خاتمی" نيست، نقد اصلاح طلبی به روايت ديگران است.


خاتمی علاوه بر مرزبندی با براندازان، با افرادی هم که در دوران اصلاحات مطالباتی غير از مطالبات او مطرح کرده يا سخنانی مغاير با سخنان او گفته اند، مرزبندی می کند. به رژيم می گويد فضای آزاد ايجاد کنيد تا ما اصلاحات را نقد کنيم. اما منظورش از نقد اصلاحات، نقد "اصلاح طلبی به روايت خاتمی" نيست، نقد اصلاح طلبی به روايت ديگران است.

وی می گويد:"در دوران ما هم نقص و عيب بود، در آن دوران توقعاتی ايجاد شد که در جريان اصلاحات نبود و عملی هم نبود، اما طرف مقابل را جری کرد که به همين بهانه با جريان اصلاحات برخورد کنند. يعنی بعضی تندروی ها که طرف مقابل را عصبانی کرد در اتفاقات بعدی اثر گذاشت. الان هم ما می گوييم "انتخابات و حکومت مال شما! بياييد فضا را باز کنيد؛ ما می خواهيم جريان اصلاحات را نقد کنيم".
درباره رويکرد خاتمی چند نکته قابل تأمل است:

يکم- خاتمی وقتی به وضعيت اصلاحات طلبان می نگرد، از آزادی دفاع می کند. اصلاح طلبان زندانی را آزاد کنيد،احزاب اصلاح طلب را آزاد سازيد، انتخابات آزاد برگزار کنيد تا اصلاح طلبان در آن شرکت کنند. همه ی اين مطالبات موجه است. اما دايره ی اين آزادی تا کجاست؟ می گويد:
"مگر امام(ره) در پاريس نمی گفت کمونيستها هم آزادند تا حرف خودشان را بزنند، اما توطئه ممنوع است. البته نبايد هرکس که مخالف نظر ما بود به اتهام توطئه با او برخورد کنيم و معنای توطئه معلوم است. ما براندازی قانونی نداريم، براندازی يعنی نابودی افراد ديگر. بله! اگر براندازی به اين معنا اتفاق افتاد هر حکومتی با او برخورد می کند".
اگر آزادی شامل همه ی منتقدان و مخالفان می شود،در دوران اصلاحات هم برخی افراد آرأ و مطالبات خود را بيان کرده اند. غير اصلاح طلبانه به شمار آوردن سخنان و مطالباتی که به روش های مسالمت آميز بيان می شد، چه معنايی دارد؟ تندروی و کندروی چه ملاکی دارد؟ آيا جز اين است که خود را نقطه ی تعادل به شمار آوريم و ديگرانی را که سخنان يا مطالبات ديگری را مطرح می ساختند، "تندرو" قلمداد کنيم؟
دوم- زمامدارانی که قدرت سياسی را در دست می گيرند، بايد پاسخگو باشند. در همه ی کشورها رسانه ها، روشنفکران و ناقدان به نقد سياست ها و اعمال حکومت ها پرداخته و مطالباتی را که درست می دانند مطرح می سازند.

هر گروهی در برابر دورانی که قدرت سياسی را در اختيار داشته بايد پاسخگو باشد. خاتمی به دوران خود که می رسد، اين معادله را معکوس می سازد. هشت سال حکومت در اختيار اصلاح طلبان به رهبری خاتمی بوده است. به طور طبيعی آنها بايد پاسخگوی دوران زمامداری خود- در چارچوبی که قدرت داشته اند- باشند. اما خاتمی در اينجا- و بسياری از موارد ديگر- روشنفکران و روزنامه نگارانی که سخنان و مطالبات ديگری مطرح ساخته اند را پاسخگو می سازد.

نقد اصلاحات که او وعده می دهد، نقد اصلاح طلبی متفاوت با اصلاح طلبی خاتمی و بيرون از حکومت است. يعنی به جای زمامداران سياسی، بايد منتقدان را نقد کرد. اگر خطا و انحرافی بوده، آنها مرتکب شده اند.
سوم- مرزبندی دائمی خاتمی با ساختارشکنان اگر چه مطلوب اصول گرايان است، اما به هيچ وجه کافی نيست. اين امر تحصيل حاصل است، چون آنان به خوبی آگاهند که خاتمی ساختار شکن نبوده و اصلاحات در چارچوب جمهوری اسلامی را تعقيب می کند.

جنبش سبز را فاعلان و عاملان بی شماری خلق کردند. رژيم جنبش سبز را فتنه معنا کرد تا لوازم فتنه را بر آن بار کند. پائينی ها هم به گونه های مختلف شکست جنبش سبز را معنا می کنند. يک نوع معنا کردن اين است که تصويری کاملاً منفی از آن بسازيم و دائماً از مضرات حرکت های خيابانی و بسيج اجتماعی سخن بگوئيم.


آيت الله خامنه ای براين باور است که از نظر داخلی و منطقه ای در موقعيتی مستحکم قرار دارد. "بهار عرب" را از ابتدأ "بيداری اسلامی" به شمار آورده که به شکست آمريکا و اسرائيل و پيروزی اسلام(يعنی خودش و نظامی که در رأس آن قرار دارد) منتهی می شود.

بيان اين واقعيت که از نظر بين المللی و منطقه ای توازن قوا به شدت به زيان ايران و عليه ايران است،از نظر او بخشی از توطئه ی تبليغاتی دشمنان به قصد دلسرد کردن زمامداران جمهوری اسلامی قلمداد می شود. به گمان او جمهوری اسلامی در خطر نيست، اروپا و آمريکا و اسرائيل در خطرند. با چنين خيالاتی چرا بايد برای اصلاح طلبانی که با هزينه ی زياد حذف کرده، راه ورود مجدد بگشايد. استدلال هايی چون اين که آزادی و مشارکت سياسی می تواند کشور را از خطرات خارجی نجات دهد، در ذهن خيال انديش او کارگر نمی افتد. چرا که:
هر درونی که خيال انديش شد چون دليل آری خيالش بيش شد

آيت الله خامنه ای برای سوار شدن بر "کشتی نجات نظام" دو شرط گذاشته است. الف- انکار متقلبانه بودن انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۸. ب- محکوميت سران فتنه( مير حسين موسوی و مهدی کروبی). خاتمی اگر چه هيچ گاه از تقلب در انتخاب سخن نگفت، اما انکار تقلب آن چنان هزينه ی سنگينی برای او دارد که نفی آن را ناممکن می سازد. از اين بدتر و پر هزينه تر،محکوميت موسوی و کروبی است. انصاف اين است که خاتمی طی دو سال گذشته در همه ی سخنرانی ها خواستار آزادی موسوی و کروبی و ديگر زندانيان شده است.
فرض کنيد خاتمی حاضر می شد اين دو خواست را محقق سازد، آيا راه او و اصلاح طلبان به نظام گشوده می شد؟
اولاً: خامنه ای اين مطالبه را برای تحقير کامل خاتمی می خواهد، نه راه دادن او به نظام.
ثانياً: اگر هم او را سوار کشتی نظام کند، بقيه ی اصلاح طلبان هم چنان پياده خواهند بود. برای اين که تک تک آنان هم بايد تقلب را انکار و سران فتنه را محکوم سازند. سوار شدن خاتمی در حالی که باقی همفکران و همراهان او بيرون اند، چه فايده ای برای او دارد؟
ثالثاً: در صورت تن دادن به چنين خواستی، تأثير آن بر سبزها و بدنه ی اجتماعی اصلاح طلبان چه خواهد بود؟ تأثير آن بر زندانيان و خانواده هايشان چه خواهد بود؟ اگر آنان اين دو مطالبه را پذيرفته بودند، اين همه زندان و شکنجه های روحی و جسمی را تحمل نمی کردند و اينک سر زندگی خود بودند.
چهارم- خاتمی اگر بتواند وضعيت را به دوران اصلاحات باز گرداند،گام مهمی به پيش است. اما واقعه ی انتخابات رياست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ روابط حکومت و بخش مهمی از مردم را به کلی تغيير داد. حذف جنبش سبز از تاريخ امکان پذير نبوده و با حذف آن هم نمی توان روابط رژيم و مردم را به سادگی ترميم کرد.
بدون ترديد جنبش سبز شکست خورد. اما بايد توجه داشت که ما واقعيت ها را دوبار می سازيم. بار اول واقعيت ناموجود را پديد آورده و بدين ترتيب تاريخ ساز می شويم. بار دوم همان واقعيت را معنا کرده و بدان هويت تازه ای می بخشيم.

جنبش سبز را فاعلان و عاملان بی شماری خلق کردند. رژيم جنبش سبز را فتنه معنا کرد تا لوازم فتنه را بر آن بار کند. پائينی ها هم به گونه های مختلف شکست جنبش سبز را معنا می کنند. يک نوع معنا کردن اين است که تصويری کاملاً منفی از آن بسازيم و دائماً از مضرات حرکت های خيابانی و بسيج اجتماعی سخن بگوئيم.

اين امر هيچ دستاوردی جز سرخوردگی مضاعف در پی ندارد. اما شکست را به گونه ی ديگری هم می توان معنا کرد. جنبش شکست خورد، اما تجربه ی بزرگی بود. آن تجربه ی را بايد برای حرکت های بعدی به کار گرفت. خطاها را تکرار نکرد، راه های درست را برجسته ساخت. نقد جنبش سبز چنين مسيری را بايد تعقيب کند. اسطوره سازی از جنبش سبز، تشديد شکست جنبش است. اما گفت و گوی ناقدانه درباره ی آن جنبش به منظور بهره گيری از آن و افزودن بر آن تجربه راهگشا است.


---------------------------------------------------

* نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاماً دیدگاه رادیو فردا نیست.
پاورقی ها:
۱- رجوع شود به لينک: http://www.khatami.ir/fa/news/۱۱۰۷.html
۲- رجوع شود به لينک: http://www.khatami.ir/fa/news/۱۱۰۹.html
XS
SM
MD
LG