لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۱:۱۳

کودکان ديگری در راهند...


حسین قاضیان
حسین قاضیان
يک ماه پيش در مطلبی اشاره کرده بودم که ايران در جريان انتخابات رياست جمهوری آبستن کودکانی نامنتظر خواهد شد.

آن روزها، نه من، و شايد نه هيچ کس ديگری، نمی توانست پيش بينی کند که حسن روحانی رئيس جمهور بعدی ايران خواهد بود. به اين اعتبار، حالا می توان گفت به رياست جمهوری رسيدن آقای روحانی يکی از همان کودکان نامنتظر است.

با توجه به جريان و نحوه‌ی پيروزی آقای روحانی در انتخابات اخير، و موجی که در برکه‌ی نسبتا راکد جامعه‌ی ايران انداخت، هنوز هم بايد منتظر کودکان ديگری بود که از اين ايرانِ آبستن، چشم به جهان بگشايند. با اين حال، در مورد تعداد و جُثه‌ی اين کودکان از هم اکنون نمی توان نظری قطعی داد. با توجه به ملاحظات ميانه‌روانه‌ی رئيس‌جمهور جديد نبايد هم انتظار داشت او خيلی به افزايش بی محابای جمعيت اين کودکان علاقه‌ای داشته باشد. همين طور نبايد فکر کرد اين کودکان آن قدر چموش باشند که اسب قدرت را به وحشت بياندازند. با اين همه، هنوز می‌توان به مختصر تغييراتی اميد بست.

*****

حال که انتخابات سپری و نتيجه‌ی آن معلوم شده، می توان به عقب برگشت و ديد آقای حسن روحانی چگونه به عنوان محصول نامنتظره‌ی اين انتخابات بر کرسی رياست جمهوری جلوس کرد. پيروزی آقای روحانی در انتخابات رياست جمهوری اخير را شايد بتوان به ساده‌ترين شکلِ ممکن محصول دو فرآيند متفاوت دانست:

۱) مهندسیِ معکوس پيش از انتخابات از جانب حکومت؛ و

۲) ابتکار عمل اصلاح‌طلبان در چهارچوب همان وضعيت مهندسی شده.

مهندسی معکوس به سبک مهندسان بهداشت

مهم‌ترين فازِ مهندسی معکوس انتخابات، چينش نامزدهای انتخابات بود. جمهوری اسلامی از يک سو با اجازه ندادن به نامزدی آقای محمد خاتمی، و از سوی ديگر با رد صلاحيت آقايان اکبر هاشمی رفسنجانی و اسفندیار رحیم مشايی، با غلظتی بيش از هميشه به مهندسی معکوس پيش از انتخابات متوسل شد. مقصود از اين نوع مهندسی، بهداشتی‌کردن رقابت انتخاباتی، و اطمينان از اين موضوع بود که هر يک از نامزدهای هشت‌گانه هم که انتخاب شوند، نهايتاً قادر به ايجاد تهديد درون سيستمی نيستند، يعنی آن نوع تهديدی که رژيم سياسی را دو پايه می کند يا دوپايگی (دوگانگی بالقوه‌ی بين مراکز انتخابی و غيرانتخابی) آن را به فعليت می‌رساند.

اين فرآيند، نوعی مهندسی بهداشت بود برای آفت‌زدايی از رقابت‌های انتخاباتی، و دفع موجودات مزاحم از صحنه‌ی سياسی، از طريق سم‌پاشی مداومی که طی اين سال‌‌ها صورت گرفته بود. عمليات سم‌پاشی در واقع از فصل کشت‌و کار انتخابات مجلس هفتم و زير نگاهِ بی‌رمق دولت اصلاحات شروع شد و در تمام انتخابات گذشته، از جمله دو انتخابات گذشته رياست جمهوری نيز اعمال شد.

هدف نهايی مهندسی بهداشتِ طراحی شده برای انتخابات اخير البته انتخاب مطلوب‌ترين نامزد برای مرکزيت قدرت سياسی، يعنی رهبری، بود. اما به نظر می‌رسد گردانندگان اصلی حکومت با توجه به آثار مثبت سم‌پاشی‌ها و دفع موجودات مزاحم به اين نتيجه رسيده بودند که گرچه بهترين محصول اين مهندسی برای حکومت، انتخاب فرد مطلوبِ آنان است اما بدترين محصولش، يعنی انتخاب فرد کمتر مطلوب هم، قابل قبول است، چون چنين منتخبی در هر حال از فرآيند سم‌پاشی جان سالم به در برده و بنا به قانون «بقای اصلح» دوام آورده و مهار شده است.

به نظر می‌رسد از زاويه‌ی ديد حکومت، انتخاب آقای روحانی تن دادن به حاصل عدم موفقيت کامل «مهندسیِ معکوس پيش از انتخابات»، و عدم امکانِ عملی «مهندسی مستقيم پس از انتخابات» بود.

حکومت به چهار دليل موفق نشد به مهندسی مستقيم پس از انتخابات دست يابد و نامزد مطلوبش را به کرسی رياست جمهوری بنشاند:

۱) تفرقِ آرای بدنه‌ی اجتماعی بسيج‌شونده‌ی حکومت که (بر خلاف سال ۸۴ و ۸۸) پشتيبانی حکومت و سوق دادن مصنوعی آرا به سوی يکی از ۴ نامزد اين جريان (آقايان سعید جليلی، غلامعلی حداد عادل، علی اکبر ولايتی و محمد باقر قاليباف) را مشکل کرد؛

۲) تن ندادن اصول‌گرايان نزديک‌تر به حکومت برای ائتلاف، به جز انصراف بی‌حاصل آقای حداد‌عادل (با توجه به ناچيز بودن رای ايشان) که می‌توانست زمينه‌ی سوق‌دادن آرا را به سوی يک نفر از آنان فراهم کند؛

۳) گوش به فرمان نبودن يا لااقل قابل اعتماد نبودن دولتِ مجری انتخابات برای مهندسی پس از انتخابات، و در نتيجه منتفی شدن دستور کار شريک کردن دولت.

۴) شرايط بسيار متفاوت بين‌المللی نسبت به سال ۸۴ و ۸۸، که هر نوع مهندسیِ مستقيم پس از انتخابات را زمينه‌ی مناسبی برای افزايش خطر تهديد نظامی از خارج می‌کرد.

علاوه بر اين دلايل، حکومت با پرهيز از دست‌کاری در نتايج، از اين امکان برخوردار می‌شد که ضمن پذيرش نامزد منتخبی که از از فرآيند مهندسی معکوسِ پيش از انتخابات عبور داده شده، نظر مخالفان در مورد تقلب در انتخابات ۸۸ را از اساس باطل قلمداد کند، همان چيزی که اکنون در تبليغات سياسی رسمی و نيمه‌رسمی به وفور ملاحظه می‌شود.


ابتکار عمل اصلاح‌طلبان

اصلاح‌طلبان در همين چهارچوب مهندسی شده، اما همراه با محدوديت، وارد انتخابات شدند. آنان با ابتکار عمل خود پيروزی نسبی‌ای، در همان اندازه که اين چهارچوب اجازه می‌داد، به دست آوردند.

اصلاح‌طلبان اين بار با متانت و ظرافتی بازی را پيش بردند که معولاً در فضای سياسی ايران به ندرت مشاهده می‌شود. آنان نشان دادند که انتخابات را به صورت مفهومی ديجيتالی (صفر «يا» يک) نمی بينند. آنان بين آن صفر و يکِ معهود بازی کردند. اصلاح‌طلبان با اين رويکرد وارد انتخابات شدند که گرچه خود نامزدی ندارند، اما واقعيات سياسی موجود آن قدرها نامطلوب هست که نتوان از بازی انتخابات کناره گرفت، آن هم صرفاً به اين سبب که آنان را به همه‌ی هدف‌هاشان نمی‌رساند. آنان ابتدا به حمايتی نيم‌بند از آقای محمد رضا عارف پرداختند و هنگامی که نظرسنجی‌ها آرای رو به رشد آقای روحانی را نشان داد به سوی او تمايل نشان دادند، با وجود اين‌که می‌دانستند بيش از آقای عارف از آنان دور است.

اولين ابتکار عمل اصلاح‌طلبان عدم استعفای آقای روحانی بود پس از آن‌که آقای هاشمی برای رقابت‌ها ثبت نام کرد. در صورتی که آقای روحانی زير برخی فشارهای زودهنگام استعفا کرده بود، امکانی که با ماندن روحانی فراهم شد، بعدها برقرار نمی‌ماند.

دومين ابتکار عمل، استعفای آقای عارف بود، استعفايی که با توجه به اظهارات قبلی ايشان سخت به دست آمد، اما اهميتی نمادين و عملی داشت. اين استعفا وقتی نيرومندتر شد که با عدم انعطاف موجود در اردوگاه اصول‌گرايان برای ائتلاف بين نامزدهاشان مقايسه شد.

سومين ابتکار، ورودِ (البته ديرهنگامِ) آقايان هاشمی و خاتمی بود برای حمايت از آقای روحانی. اين حمايت موج اميد اوليه‌ی پس از نامزدی آقای هاشمی را که رو به خاموشی می‌رفت دوباره به حرکت درآورد و به رشد انفجاری آرای آقای روحانی در آخرين روزهای مبارزات انتخاباتی انجاميد.

البته، سهمی که عملکرد آقای روحانی در مناظره‌ها داشت و همين‌طور نقشی که ديگران در برملا کردن ضعف رقبای ايشان داشتند، و نيز عملکرد ناموفق آقای قاليباف (رقيب اصلی) و ديگر عواملی را که نمی‌توان به حساب ابتکار عمل اصلاح‌طلبان گذاشت اما در پيروزی آقای روحانی نقش داشت نيز نبايد از خاطر دور کرد. هر چه بود، برآيندِ دو فرآيند ياد شده، انتخاب آقای روحانی به عنوان رئيس جمهور بود.

*****

جمع زدن اين دو فرآيند نشان می‌دهد که برای درک و تحليل روند رويدادهای جهان سياست لزومی به توسل به نظريه‌‌های پيچيده‌ی توطئه نيست.

بی ترديد توطئه بخشی از جهان سياست است و سياستمداران پيوسته در کار توطئه‌اند، بويژه وقتی سياستمداران رژيم بسته‌ای باشند که از شفاف کردن پنجره‌های مشجر اتاق خواب سياست تن می‌زنند. اما هر طرح و تدبير و توطئه‌ای که آنان دربياندازند بايد در جهان واقعی سياست عملی شود؛ جهانی که پر از محدويت و دست‌انداز است؛ محدوديت‌ها و دست‌اندازهايی که اجازه نمی‌دهد جهان چون مومی نرم در دست توطئه‌های آنان به هر شکلی درآيد.

بدون اين نگرش، درک درست عرصه‌ی سياسی به سختی فراچنگ می‌آيد و کودکان نامنتظر پيوسته ما را غافلگير می‌کنند، چنان‌که تاکنون کرده‌اند.
XS
SM
MD
LG