نامه عزت الله انتظامی به مردم ايران اتفاقی مهم در تحولات انتخاباتی است. او در اين نامه شرح داده است که چگونه محمود احمدی نژاد و اسفنديار رحيم مشايی از او سوء استفاده کرده اند. اقدام انتظامی انگيزه های سياسی نداشت اما تبعات سياسی مهمی پيدا کرده است.
زشتی کار جريان احمدی نژاد آنقدر شديد است که پيرمرد ۸۹ ساله را به جايی رسانده که در پايان نامه اش از خدا می خواهد تا با آبرو بميرد. عزت الله انتظامی از سرمايه ها و مفاخر هنری ايران است. عزت فقط نام او نيست بلکه صفت و جايگاهش را نيز متبلور می سازد.
انتشار عکس وی در هنگام ثبت نام مشايی و القای همراهی با تعجب عده ای همراه شد. اما انتظامی توضيح داد که چگونه وی را طی برنامه ای و بی خبر به وزارت کشور برده اند. انتظامی در هيچيک از عکس هايی که مشايی را در حال ثبت نام نشان می دهد.
اين ماجرا دو بعد اخلاقی و سياسی دارد. از بعد اخلاقی نوعی رسوایی است. اگر در کشور های دموکراتيک و دولت های پاسخگو چنين اتفاقی بيفتد، طومار رئيس دولت سريعا در هم پيچيده می شود. احمدی نژاد به عنوان رئيس جمهور که بيشترين تعريف ها و تمجيد ها را از مشايی انجام داده، بدون هيچگونه پروای اخلاقی يک هنرمند شاخص سينما و تئاتر کشور را فريب داده و از نام وی برای جلو بردن پروژه سياسی خود سوء استفاده کرده است.
اين رويداد سقوط اخلاقی جريان احمدی نژاد را نشان می دهد. همچنين آشکار می سازد که فقدان اخلاق در نظام سياسی تا چقدر عمق دارد که هيچ يک از مقامات ارشد حکومت نيز به اين عمل ناپسند اعتراض نکرده و خواهان پاسخگويی رئيس جمهور نشده اند.
از اين رو اين ماجرا منعکس کننده بحران اخلاقی حاکميت نيز هست. ریيس جمهوری که سوگند خورده است حقوق مردم را پاس بدارد اينچنين با شخصيت يک هنرمند پر آوازه بازی می کند. وقتی فردی با جايگاه انتظامی در نگاه احمدی نژاد بی قدر و اندازه تصور می شود ،می توان نتيجه گرفت که مردم اعم از عادی و نخبه در نظر جريان احمدی نژاد خس و خاشاکی بيش نيستند.
بعد سياسی ماجرا پسامد ناخواسته نامه انتظامی است اما تاثيرگزاری بالايی دارد. شکستن دل انتظامی و بازی با حيثيت اجتماعی وی پرده از برخورد ابزاری جريان احمدی نژاد با اصحاب فرهنگ و هنر برداشت.
مدت ها است که حلقه مشايی سرمايه گزاری سنگينی برای جذب طبقه متوسط و کسانی که از منظر فرهنگی معترض به وضع موجود هستند، انجام داده اند. جريان احمدی نژاد کوشيده است تا خود را به عنوان جريانی که در استاندارد حکومت معتقد به سياست فرهنگی باز و اجرای خواسته های طبقه متوسط است، خود را معرفی نمايد. انتخاب انتظامی برای همراهی و عکس گرفتن نشان می دهد که اين جريان برای پيروزی در انتخابات بر روی جذب آراء طبقه متوسط و هنرمندان حساب باز کرده است.
با توجه به جدايی جريان احمدی نژاد از اصول گرايان و زاويه پيدا کردن با رهبری، پايگاه اجتماعی حکومت از آنها روی برگردانده است. از سويی ديگر گفتمان جديدی که احمدی نژاد با اتکا به مشايی مطرح می کند برای طرفداران حکومت جذابيتی ندارد. بنابراين آنها مجبور هستند آراء شناور ، بخش های محروم و نيرو های معترض را جذب کنند. آنها با توجه به مخالفت و هزيه دار بودن معترضين سياسی ترجيح می دهند کسانی را با خود همراه سازند که به دلايل فرهنگی از اوضاع ناراضی هستند.
فرضيه فقدان اقبال طبقه متوسط و ناراضيان به جريان احمدی نژاد از ابتدا مطرح بود. با توجه به سوابق احمدی نژاد و حلقه يارانش ترديد جدی وجود داشت که آنها واقعا به آزادی های فرهنگی و حرمت نهادن به اصحاب فرهنگ و هنر اعتقاد داشته باشند . اما روشنگری انتظامی به شکل عينی ترديد ها را از حالت بالقوه به بالفعل تبديل کرد که اين جريان به طبقه متوسط ، هنرمندان و صاحبان انديشه تنها به منزله وسيله ای برای حفظ و ارتقاء جايگاه در قدرت می نگرد و تعهدی در خود نمی بيند که خواسته های آنان را عملی سازد.
مردم ايران تجارب تلخی از برخورد های ابزاری برخی داعيه داران سياسی دارند. ماجرای عکس گرفتن با عزت الله انتظامی، زنگ هشداری بود که بار ديگر اين تجربه ناگوار برای بخشی از طبقه متوسط تکرار نشود. شدت برخورد ابزاری جريان احمدی نژاد تا بدانجا است که حتی حاضر نشده اند بهره برداری تبليغاتی خود را حداقل با کمک به ثبت و شکل گيری بنياد عزت الله انتظامی همراه سازند.
البته برخورد ابزاری با هنرمندان، انديشمندان، نويسندگان، روزنامه نگاران، روشنفکران، صاحبان صنعت، کارآفرينان، زنان، دانشجويان، کارگران، جوانان محدود به جريان احمدی نژاد نيست. ديگر جناح های حکومتی و همچنين بخشی از گروه های اپوزيسيون نيز سوابق منفی در اين خصوص دارند. اما برخوردی که با انتظامی شد به لحاظ عريانی کم سابقه بود.البته از هنرمندان، روشنکفران و صاحبان اثر و نظر نيز کم نبوده اند که به دامن ارباب قدرت در آويخته اند.
________________
دیدگاه های مطرح شده در این نوشته، الزاما بازتاب دیدگاه های رادیو فردا نیست.
زشتی کار جريان احمدی نژاد آنقدر شديد است که پيرمرد ۸۹ ساله را به جايی رسانده که در پايان نامه اش از خدا می خواهد تا با آبرو بميرد. عزت الله انتظامی از سرمايه ها و مفاخر هنری ايران است. عزت فقط نام او نيست بلکه صفت و جايگاهش را نيز متبلور می سازد.
انتشار عکس وی در هنگام ثبت نام مشايی و القای همراهی با تعجب عده ای همراه شد. اما انتظامی توضيح داد که چگونه وی را طی برنامه ای و بی خبر به وزارت کشور برده اند. انتظامی در هيچيک از عکس هايی که مشايی را در حال ثبت نام نشان می دهد.
اين ماجرا دو بعد اخلاقی و سياسی دارد. از بعد اخلاقی نوعی رسوایی است. اگر در کشور های دموکراتيک و دولت های پاسخگو چنين اتفاقی بيفتد، طومار رئيس دولت سريعا در هم پيچيده می شود. احمدی نژاد به عنوان رئيس جمهور که بيشترين تعريف ها و تمجيد ها را از مشايی انجام داده، بدون هيچگونه پروای اخلاقی يک هنرمند شاخص سينما و تئاتر کشور را فريب داده و از نام وی برای جلو بردن پروژه سياسی خود سوء استفاده کرده است.
اين رويداد سقوط اخلاقی جريان احمدی نژاد را نشان می دهد. همچنين آشکار می سازد که فقدان اخلاق در نظام سياسی تا چقدر عمق دارد که هيچ يک از مقامات ارشد حکومت نيز به اين عمل ناپسند اعتراض نکرده و خواهان پاسخگويی رئيس جمهور نشده اند.
از اين رو اين ماجرا منعکس کننده بحران اخلاقی حاکميت نيز هست. ریيس جمهوری که سوگند خورده است حقوق مردم را پاس بدارد اينچنين با شخصيت يک هنرمند پر آوازه بازی می کند. وقتی فردی با جايگاه انتظامی در نگاه احمدی نژاد بی قدر و اندازه تصور می شود ،می توان نتيجه گرفت که مردم اعم از عادی و نخبه در نظر جريان احمدی نژاد خس و خاشاکی بيش نيستند.
بعد سياسی ماجرا پسامد ناخواسته نامه انتظامی است اما تاثيرگزاری بالايی دارد. شکستن دل انتظامی و بازی با حيثيت اجتماعی وی پرده از برخورد ابزاری جريان احمدی نژاد با اصحاب فرهنگ و هنر برداشت.
مدت ها است که حلقه مشايی سرمايه گزاری سنگينی برای جذب طبقه متوسط و کسانی که از منظر فرهنگی معترض به وضع موجود هستند، انجام داده اند. جريان احمدی نژاد کوشيده است تا خود را به عنوان جريانی که در استاندارد حکومت معتقد به سياست فرهنگی باز و اجرای خواسته های طبقه متوسط است، خود را معرفی نمايد. انتخاب انتظامی برای همراهی و عکس گرفتن نشان می دهد که اين جريان برای پيروزی در انتخابات بر روی جذب آراء طبقه متوسط و هنرمندان حساب باز کرده است.
با توجه به جدايی جريان احمدی نژاد از اصول گرايان و زاويه پيدا کردن با رهبری، پايگاه اجتماعی حکومت از آنها روی برگردانده است. از سويی ديگر گفتمان جديدی که احمدی نژاد با اتکا به مشايی مطرح می کند برای طرفداران حکومت جذابيتی ندارد. بنابراين آنها مجبور هستند آراء شناور ، بخش های محروم و نيرو های معترض را جذب کنند. آنها با توجه به مخالفت و هزيه دار بودن معترضين سياسی ترجيح می دهند کسانی را با خود همراه سازند که به دلايل فرهنگی از اوضاع ناراضی هستند.
فرضيه فقدان اقبال طبقه متوسط و ناراضيان به جريان احمدی نژاد از ابتدا مطرح بود. با توجه به سوابق احمدی نژاد و حلقه يارانش ترديد جدی وجود داشت که آنها واقعا به آزادی های فرهنگی و حرمت نهادن به اصحاب فرهنگ و هنر اعتقاد داشته باشند . اما روشنگری انتظامی به شکل عينی ترديد ها را از حالت بالقوه به بالفعل تبديل کرد که اين جريان به طبقه متوسط ، هنرمندان و صاحبان انديشه تنها به منزله وسيله ای برای حفظ و ارتقاء جايگاه در قدرت می نگرد و تعهدی در خود نمی بيند که خواسته های آنان را عملی سازد.
مردم ايران تجارب تلخی از برخورد های ابزاری برخی داعيه داران سياسی دارند. ماجرای عکس گرفتن با عزت الله انتظامی، زنگ هشداری بود که بار ديگر اين تجربه ناگوار برای بخشی از طبقه متوسط تکرار نشود. شدت برخورد ابزاری جريان احمدی نژاد تا بدانجا است که حتی حاضر نشده اند بهره برداری تبليغاتی خود را حداقل با کمک به ثبت و شکل گيری بنياد عزت الله انتظامی همراه سازند.
البته برخورد ابزاری با هنرمندان، انديشمندان، نويسندگان، روزنامه نگاران، روشنفکران، صاحبان صنعت، کارآفرينان، زنان، دانشجويان، کارگران، جوانان محدود به جريان احمدی نژاد نيست. ديگر جناح های حکومتی و همچنين بخشی از گروه های اپوزيسيون نيز سوابق منفی در اين خصوص دارند. اما برخوردی که با انتظامی شد به لحاظ عريانی کم سابقه بود.البته از هنرمندان، روشنکفران و صاحبان اثر و نظر نيز کم نبوده اند که به دامن ارباب قدرت در آويخته اند.
________________
دیدگاه های مطرح شده در این نوشته، الزاما بازتاب دیدگاه های رادیو فردا نیست.