لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۹:۰۶

سنجش دولت روحانی با دولت احمدی‌نژاد، «انحرافی» است


یک سال از عمر دولت روحانی گذشت. به قول معروف، تا سر بجنبانی سه سال دیگرش هم می‌گذرد. یک سال هر چند زمان زیادی برای حل مشکلات و بحران‌های کشور و به خصوص خرابکاری دولت قبل نیست، اما زمان کمی هم برای یک دولت نیست.

توقع از یک دولت در چنین وضعیتی حداقل «اصلاح مسیر» (نادرست) گذشته و برداشتن گام‌های جدید و جدی در مسیر صحیح و به سمت هدف‌ها (و به عبارتی وعده‌های مشخص شده) از قبل است. در این میان اما مقایسه عملکرد دولت روحانی با کارکرد دولت احمدی‌نژاد برخوردی نادرست و انحرافی است. هر یک از نامزدهای انتخابات سال گذشته (که شاید بشود تنها جلیلی را آن هم تا حدی از این فرض جدا کرد) رئیس جمهور می‌شد طبعا عملکردی بهتر از احمدی‌نژاد داشت.

بنابراین با این برخورد نادرست و انحرافی نمی‌توان فرقی بین دولت روحانی و دیگر دولت‌های احتمالی قائل شد. بنابراین باید دولت روحانی را با نیازهای مبرم کشور و نیز با وعده‌هایش سنجید و نه با عملکرد دولت احمدی‌نژاد. هر چند نمی‌توان از نجات کشور از دست دولتی چنان بی‌نظیر در تخریب منابع عمومی مردم و کشور راضی و خوشحال نبود.

در این باره به صورت فشرده و اجمالی در چهار سرفصل بحث می‌شود.

• سیاست خارجی و مذاکرات هسته‌ای؛ تداوم امید

اگر بپذیریم که در آرای انتخاباتی آقای روحانی دو دسته بزرگ ناراضیان اقتصادی و ناراضیان سیاسی نقش اساسی داشته‌اند (جدا از کسانی که در انتخابات شرکت نکردند ولی بعدا بخشیشان از دولت روحانی حمایت کردند)، آنگاه می‌توان از دو وعده مهم «پیشبرد مذاکرات هسته‌ای و رفع تحریم‌ها» و نیز اصلاحات اقتصادی برای بهبود زندگی روزمره مردم (از زاویه اقتصاد خرد) و خروج از وضعیت رکودی-تورمی (از زاویه اقتصاد کلان) از یک سو و تلاش برای «تغییر فضای امنیتی به فضای سیاسی» (در حوزه‌های مختلف) از سوی دیگر، به عنوان دو هدف و شاخص برای ارزیابی حرکت یک ساله دولت استفاده کرد.

تا آنجا که به سیاست خارجی و محور آن (یا یکی از محورهای اصلی آن) مذاکرات هسته‌ای برمی‌گردد، دولت بیشترین تلاش و صرف انرژی را داشته است و با حمایت (و بعضا هدایت) رهبر جمهوری اسلامی و با برخورداری از قوی‌ترین تیمی که می‌توانست در خدمت بگیرد، توانسته مسیر گذشته را اصلاح کند و مشکل را رو به حل ببرد.

هر چند در این مسیر هنوز موانع جدی وجود دارد، اما با توجه به عزم کلیت نظام جمهوری اسلامی و حمایت بخش عمده‌ای از ساختار آن از این مذاکرات و عقب‌نشینی و انعطاف‌های اساسی (نرمش قهرمانانه) در تغییر سیاست‌های سابق و نیز عزم و نیاز متقابل از جمله از سوی آمریکایی‌ها برای موفقیت مذاکرات به عنوان یک دستاورد سیاسی در «عقب راندن هسته‌ای» حکومت ایران، در این قسمت هم چنان فضای «امید» در میان ایرانیان غلبه دارد.

هر چند برخی فشارهای جریان‌های افراطی در آمریکا و هم احتمال از دست دادن اکثریت آرای کنگره در انتخابات پیش رو و (در چشم‌انداز کمی طولانی‌تر) حتی از دست دادن ریاست جمهوری از سوی جریان مذاکره‌کننده و تغییر موازنه سیاسی در طرف آمریکایی‌ها به نفع جریانات مخالف پیشرفت مذاکرات و نیز موثر واقع شدن فشارهای راست افراطی رقیب دولت در ایران و نیز روحیه «از طرف غربی عقب نماندن» در پا پس کشیدن از نرمش‌های هسته‌ای برای حفظ پز انقلابی در صورت ایجاد شدن بن‌بست در مذاکرات (توسط طرف غربی) از سوی رهبر جمهوری اسلامی فرض‌هایی است که در یک احتمال بدبینانه و ضعیف‌تر، کاملا منتفی نیست.

اما در هر حال نیاز جدی اقتصادی در ایران در وضعیت ورشکستگی اقتصادی کنونی به حل مشکل هسته‌ای و رفع تحریم‌ها هم چنان «امید» را در چشم‌انداز سیاست خارجی و مذاکرات هسته‌ای در میان بخش‌ عمده‌ای از ایرانیان زنده نگه داشته است.

البته باید توجه داشت که سیاست خارجی منحصر به چالش هسته‌ای که زمان و سرمایه هنگفتی را از جیب ملت ایران هزینه این معضل در واقع و در اصل «سیاسی» بین حکومت ایران و قدرت‌های جهانی کرده، نیست.

ارتباط و نحوه مواجهه (متقابل) ایران و دیگر کشورهای جهان از جمله کشورهای پیرامون به خصوص کشورهای عربی (و در رأس آنها عربستان و مصر) و به ویژه موضوع سوریه (و در کنار آن مسئله عراق) از دیگر عناوین و سرفصل‌های مهم سیاست خارجی کشور است.

دولت روحانی سعی کرد و تا حد زیادی هم توانست که ارتباط ایران با جهان را تغییر دهد و چهره بهتری از ایران ارائه کند. تلاش نسبی نیز برای بهبود رابطه با کشورهای همسایه و عرب داشت. هر چند در مورد عربستان و مصر (به خصوص به خاطر تحولات داخلی آن کشور) چندان دستاورد مثبتی در پی نداشت، اما حداقل فضای حساسیت‌ها و دشمنی‌های سابق را تا حدی کاهش داد و خنثی کرد.

در این نقطه اما، موضوع سوریه هم چنان نقطه ضعف اصلی سیاست خارجی ایران باقی ماند، چراکه در این حوزه (هم چون عراق و...) اساسا زمین بازی دست نیروهای نظامی (با محوریت سپاه قدس) و به عبارتی در دست رهبر جمهوری اسلامی و طیف بیت است و دولت نیز نه عزم و نه برنامه جدی برای بازپس‌گیری این بخش خارج شده از حیطه دولت به جایگاه اصلی‌اش داشته است. در این حوزه هر چند بخش افراطی حکومت احساس کاذبی از پیروزی دارد اما در واقع رابطه مردم سوریه و بسیاری از عرب‌ها و نیز بخش مهمی از جهان را نسبت به حکومت ایران و طرح و برنامه‌هایش در وضعیت منفی و یا در هراس و تردید نگاه می‌دارد.

• حوزه اقتصادی؛ بیم و امید

معضلات اقتصادی کشور در بد‌ترین وضعیت کنونی یعنی وضعیت رکودی-تورمی ریشه‌های مختلف و عمیق و ریشه‌دار در سال‌ها و شاید دهه‌های گذشته و بعضا مشکلات ساختاری دارد. تحریم‌های بین‌المللی در کنار سوءمدیریت و فساد ساختاری، این وضعیت را به مرزهای جدی بحران یعنی ورشکستگی اقتصاد کشانده است.

دولت روحانی در این یکساله از نگاه اقتصاد خرد توانست شتاب تورم را کاهش دهد اما نتوانست تورم را آن چنان که طاقت تمام شده ناراضیان اقتصادی یعنی اکثریت مردم طلب می‌کند، مهار کند. علیرغم تثبیت قیمت در برخی کالا‌ها ولی در اکثر حوزه‌ها قیمت‌ها هم چنان افزایش یافت ولی با شتابی کمتر از سابق. ناراضیان اقتصادی توقع و انتظار بیشتری داشته و دارند.

اما از نگاه اقتصاد کلان نرخ رشد اقتصادی در ایران که در دولت گذشته به شدت منفی شده بود هم چنان منفی است، اما از میزان آن کاسته شده است. سیاست‌های ضدتورمی دولت بر سیاست‌های ضدرکودی‌اش غلبه دارد (و‌گاه حتی آن را تشدید می‌کند)، اما در این حوزه، طبق نظر بسیاری از کار‌شناسان دولت به جز ارائه پیشنهادات نظری و تحلیلی، برنامه‌ مشخصی برای حل مشکل رکود نداشته و یا اقدامات محدودش نیز به نتیجه مثبت نرسیده است.

همچنین وضعیت بی‌ثبات سیاسی و عدم امنیت سرمایه‌گذاری مانع جلب سرمایه برای ایجاد شوک اقتصادی برای خروج از رکود بوده است. بیکاری همچنان بیداد می‌کند و نرخ‌اش تغییر جهت جدی نداده است. تحریم‌ها نیز هر چند تشدید نشده اما به طور موثری کاهش نیافته است. در این حوزه «بیم و امید» حاکم است. امید به حل مذاکرات هسته‌ای و رفع تحریم‌ها، امید به ورود سرمایه و اعتماد جهانی و داخلی برای بهبود وضع کسب و کار و تولید و امید برای شوک‌های مثبت به وضعیت رکود اقتصادی و کاهش هر چه بیشتر نرخ تورم.

بیم‌ها هم اما جدی است. احتمال شکست مذاکرات هسته‌ای هر چند بدبینانه به نظر می‌رسد ولی کاملا منتفی نیست و تاثیر شدید روانی و سریع هر تاریک و روشنی که در فضای مذاکرات مشاهده می‌شود بر بازارهای ایران و نیز احتمال عدم رفع موثر تحریم‌ها، جدا از بیم‌های جدی که از معضلات ساختاری اقتصادی ایران برمی‌خیزد و دولت روحانی نیز نه عزم و نه برنامه‌ای برای حل آنها نشان داده است از جمله مکندگی بخش قابل توجهی از منابع و درآمدهای اقتصادی کشور توسط بخش غیرانتخابی قدرت و حکومت در ایران (از بیت رهبری گرفته تا ائمه جمعه سراسر کشور در کلیه شهر‌ها و روستا‌ها و اختصاص بخش قابل توجهی از بودجه کشور برای مصارف نظامی بلندپروازانه، امنیتی گسترده و بودجه‌خوار و مذهبی و روحانی مرتب در حال توسعه و پرتوقع و بی‌بازده و از قضا رقیب پرمدعای دولت!) و به موازات و خطرناک‌تر از آن فساد گسترده و نهادینه شده در جای جای نظام اداری و مالی کشور که در دولت پیشین به مرز‌ها و رکوردهای خطرناک و ضدملی وحشتناکی رسیده بود و آثار و تبعات آن هم چنان باقی و مسلط است.

اصلاح مسیر نسبی، بازگرداندن تدریجی نظام کار‌شناسی و شاخص‌های مدیریتی عقلانی‌تر و احتمال به سرانجام رسیدن مذاکرات هسته‌ای و رفع موثر تحریم‌ها، در کنار ریشه‌داری و کلاف در هم پیچیده مشکلات اقتصادی چند لایه کشور و نیز موانع ساختاری یادشده و به خصوص عدم وجود امنیت لازم سیاسی و اعتماد بین‌المللی به فضای داخلی کشور بخش‌های متضاد بیم و امید در حوزه اقتصاد را شکل می‌دهد.

طناب‌کشی دو نیروی تاریخی در بستر فرهنگی

اگر در سیاست خارجی و حوزه اقتصاد، رهبر جمهوری اسلامی و طیف بیت و حامیان رقبای شکست‌خورده انتخاباتی دولت روحانی محکوم و مجبورند که از دولت روحانی حمایت کنند و خواهان موفقیتش باشند و شکست در این حوزه‌ها را به خاطر تبعات امنیتی احتمالی در تشدید نارضایتی انبوه مردمان ناراضی و جان به لب رسیده از وضعیت اقتصادی کشور می‌دانند، اما حوزه فرهنگی (و سیاسی) حوزه‌ای است که نه تنها پشتیبان دولت نیستند بلکه آن را میدان رقابت و چالش جدی برای به دستگیری دولت و دولت‌های بعدی می‌دانند.

نگاه سنتی و جزمی فرهنگی از یک سو و رقابت سیاسی و مچ‌گیری و بحران‌سازی برای مشروعیت‌زدایی و جذب آرای انتخاباتی دولت به سمت خود از سوی دیگر و مهم‌تر از همه تلقی امنیتی از حوزه فرهنگ بدین معنا که «دشمن» می‌خواهد مردم و به خصوص جوانان (که اکثریت جمعیت جامعه ایران را تشکیل می‌دهند) را از «نظام» (مساوی با رهبر و راست افراطی و جریان سنتی) جدا کند، عواملی است که چالش و طناب‌کشی با دولت را در این حوزه (فرهنگ) جدی کرده است.

بخشی از جریان سنتی (و نه البته همه آن) پایگاه رأی و حامی انتخاباتی و نیروی مدانی جریان بیت و راست و راست افراطی است. آنها اینک نمی‌خواهند در اقلیت بودن خود در جامعه بزرگ و متکثر و نوشده ایران را بپذیرند. در نتیجه برای حفظ قدرت اقلیت برای فریب دادن‌ گاه خود و عمدتا دیگران، همه این شکست‌ها را به گردن نقشه‌های دشمن و نفوذ و استحاله و جنگ نرم و شبیخون فرهنگی و فتنه و انقلاب مخملی و... آنها می‌اندازند.

این همه اما روکشی است بر وضعیت جامعه ناموزون ایران؛ «جامعه‌ای ناموزون اما با غلبه وجه مدرن». در دوره‌ای که در دهه اول انقلاب که جامعه در همین وضعیت ناموزون اما «با غلبه وجه سنتی» قرار داشت، حضرات حاکم مشکل جدی نداشته و به علت در اکثریت بودن وجه سنتی، با حضور امت در صحنه مشکلاتشان را حل می‌کردند و ماشین سرکوب و حربه حبس و شکنجه و اعدام، امنیت لازم را فراهم می‌ساخت. مشکل اما از آنجا آغاز شد که این موازنه دگرگون شد و جامعه ناموزون ایران با غلبه وجه سنتی‌ وارد مرحله‌ای شد همچنان ناموزون اما با غلبه وجه مدرن. این تغییر موازنه را رشد شهرنشینی، طبقه متوسط، تحصیلات و تحصیلات عالیه، رشد شتابان رسانه‌های جمعی و ارتباطی، رشد و گسترش حضور اجتماعی زنان، نقش و فعالیت موثر ایرانیان انبوه خارج از کشور، کوچک شدن جهان به خاطر جهانی شدن شتابان و...؛ باعث شده بود. دوم خرداد جلوه‌های رویی و بالایی و نمایان زلزله‌ای بود که در اعماق اقیانوس جامعه اتفاق افتاده بود و حال آثار سطحی آن در بیرون یعنی در صندوق‌های رأی و صحنه آشکار اجتماع و سیاست دیده می‌شد. از آن پس دیگر جریان سنتی-اقتدارگرا در ایران روز خوش ندیده است. چون از اکثریت به اقلیت تبدیل شده و به ضرب و زور می‌خواهد قدرت خویش را حفظ کند.

بنابراین در مرحله اول با حربه «نظارت استصوابی» نمایندگان و سخنگویان بخش مهمی از نیروهای مدرن جامعه را قبل از مسابقه از ورود به میدان حذف می‌کند. اما این همه ماجرا نیست چرا که زلزله و ولوله نوسازی در اندرونی خانه خودش نیز به راه افتاده است. بنابراین مجبور است مرتب بخش‌هایی از اندام خود را نیز تحت فشار و حمله و عمل جراحی قرار دهد. این وضعیت یک مشکل جانبی اما جدی نیز برایش ایجاد کرده است، سلاح مذهب (به تعبیر شریعتی «تزویر»، که در کنار زر و زور به کار می‌برد) روزبروز کند‌تر شده است. اگر تا این هنگام با انگیزش‌های مذهبی می‌شد جریانات رقیب و مقابل و مخالف را منکوب و ملکوک و سرکوب کرد، اینک اما جنگ داخلی شده است؛ حوزوی در برابر حوزوی، آیت‌الله در برابر آیت‌الله، به اصطلاح پیرو خط امام در برابر پیرو خط امام دیگر.

در جریان اصلاحات و به خصوص و به شدت در دوران جنبش سبز هر چند ماشین تولید الفاظ و تکفیرهای مذهبی هم چون «فتنه» فعال بود، اما دیگر چندان کارساز نبود، اینک از نیروهای صف متحد گذشته دیگر کسی در صف قدرت مسلط رهبر و بیت رهبری باقی نمانده است؛ بیت آیت‌الله خمینی، بیت آقای بهشتی، بیت آیت‌الله مطهری، بسیاری از «شهیدان» و «سرداران» سابق، قدوسی، همت و باکری و... و برخی ارکان مذهبی گذشته حکومت مانند طاهری، دستغیب، صدوقی و... همه در صف مقابل قرار دارند. از صف متحد سابق جز جنتی و محمد یزدی، عده‌ای نظامی کمتر معروف و بعضا بدنام چون نقدی و طائب و... کسی در صف قدرت مسلط باقی نمانده است.

این «شکست» بزرگ فرهنگی-سیاسی که بیش از هر چیز ریشه در تقلای ضدملی قدرت برای حکومت اقلیت بر اکثریت و بهره‌گیری از مواهب قدرت دارد، خود را بیش از همه در حوزه «فرهنگ» و «سیاست» نشان می‌دهد. اما دستاورد دولت روحانی در این دو حوزه چیست؟ در یادداشت‌های بعدی به این دو حوزه خواهیم پرداخت.

..............................................................................................................................

دیدگاه نویسنده بیانگر نظر رادیو فردا نیست.

XS
SM
MD
LG