لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۲۰:۵۸

در باب شب چلّه


خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا (۷)

بسم الله الرحمن الرحیم. صبح جمعه رفتم به بیت. دل درد داشتند. فرمودند این شب چله و یلدا هم از آن حرف‌هاست. امام خمینی راست گفت که ما برای خربزه انقلاب نکردیم، ولی دیشب اینها اینقدر خربزه به ما خوراندند که با آن آجیل‌ها، ثقل سرد کرده‌ام.
ناله‌ای کرده گفتند به نظر من آجیل با میوه جور در نمی‌آید، برخلاف شتر با پنبه دانه! از سال آینده باید آجیل آلات را برای شب چله ممنوع کنیم. فقط دوجور میوه. کسی اضافه خواست باید قبلاً مجوز بگیرد وگرنه به شدت برخورد شود.

آینده مجتبی

ناراحتی غیرشکمی آقا مقاله‌ای بوده در یکی از سایت‌ها گویا خوانده بودند راجع به برچیده شدن ولایت فقیه. خیلی عصبانی بودند. فرمودند: حالا من هیچّی، من به درک. به قول پرزیدنت خاتمی خودمان، به رهبری جفا شده. خب، جفا شده که شده، ولی آینده مجتبی چه می‌شود؟ ولایت فقیه که از بین برود جواب مجتبی را چه می‌دهند؟ غافلند اینها چقدر خدمت کرده این پسر به این انقلاب. ذره ذره جانش، میلیمتر میلیمتر جسمش در خدمت انقلاب بوده. (بعد با افسوس فرمودند:) چقدر حیف شد ختنه‌اش کردیم.

فرمودند ببین وحید، فرزند خوب، خیلی خوب است، بخصوص در خدمت انقلاب. دختر پسر هم فرقی نمی‌کند، فرزند باید خوب باشد نه اینکه دوچرخه‌سوار بشود برود سر قبر شاه عکس بیندازد، بلکه یک پایش سوریه باشد یک پایش لبنان اما عکسش هیچ جا نباشد. شما این سیاستمداران دنیا را ببین، هر کدامشان فرزند ندارند، وای به حالشان است.

آن امانوئل مکرون فرانسه که اینهمه بلا سرش آمده، دارد وضع حمل میکند، ایشان فرزند ندارد. آن خانم آنجلا مرکل که نتوانست بماند، عقیم است. آن پائولو جنتیلونی نخست‌وزیر ایتالیا چون فرزند نداشت، چند ماه پیش انتخابات را باخت. حالا ببین به زودی چه به روز مارک روت نخست‌وزیر هلند و استفان لوفه‌ون نخست‌وزیر سوئد و خاویر پتل نخست‌وزیر لوکزامبورگ و خانم نیکولا استروژن نخست‌وزیر اسکاتلند و جان کلود یانکر پرزیدنت کمیسیون اروپا بیاید که هیچکدام بچه ندارند.
بعد فرمودند: این خانم ترزا می ..... (همه «آن» بودند، این یکی «این» شد!) ایشان هم که زیر برگزیت زائیده، عاقر است، بی‌مجتبی است.

عرض کردم ماشالله آقا پرونده همه‌شان را دارند. فرمودند وقتی می‌گویم شب‌ها برو گوگل، گوش نمی‌کنی.

کُرکُری برای پیامبر

راجع به دختر دانشجوی بهایی که از دانشگاه شریف اخراج شده و در آمریکا دومین زن یک رشته فیزیک شده، آقا خیلی ناراحت بودند. فرمودند این آبروریزی است برای ما، برای اسلام و مسلمین. این دختر که باهوش و استعداد بوده، چرا باید به علت بهایی بودن از دانشگاه اخراج بشود؟ این را باید هرجور بوده مسلمانش می‌کردند. بعد هم دیدند مسلمان نمی‌شود اقلاً ممنوع‌الخروجش می‌کردند که نرود خارج جایزه بگیرد. یا اینکه مدارکش را پاره می‌کردید مجبور بشود در آمریکا از کلاس اول ابتدایی شروع کند.
بعد زیر لب با غیظ فرمودند: حالا زبانم لال در آن دنیا حضرت بهاءالله‌شان برای پیغمبر ما کُرکُری می‌خواند.

مرگ مرموز یک سردار

فرمودند شما ببین این سرتیپی که یکجوری از بین رفته. همین چیز .... عرض کردم سردار سرتیپ پاسدار قدرت‌الله منصوری، فرمانده قرارگاه ثامن‌الائمه نیروی زمینی سپاه جمهوری ..... فرمودند بسّ-سه، کافی! همین دیگر. یکجور این القاب و درجات را پشت هم کرده‌اند که مردم خیال می‌کنند هفت هشت نفر کشته شده‌اند. خصوصاً که ثامن هم توش اومده. حالا به سکه ثامن ربطش ندهند خوبست. همین ۷۰۰ کیلو هروئینی که بهش بسته‌اند، کافی است. شما حساب کن کیلویی ۱۵ میلیون تومن، می‌کند حدود ۱۰ بیلیون تومن. این اگر گرمی ۲۰ هزارتومن به دست مصرف‌کننده برسد، شما بگو دود از قبر اشرف پهلوی بلند می‌شود یا نه؟ حالا می‌گویند ایشان یک کاروان ترانزیت هروئین گرفته. خدا لعنت کند این احمدی‌نژاد را که برادران قاچاقچی ما را لو داد.

از آن طرف هزار جور برای مرگش حرف و حدیث آمده. یکی می‌گوید خودکشی کرده، یکی می‌گوید خودکشیش کردند، یکی می‌گوید سرطان داشته توی بیمارستان فوت شده، یکی می‌گوید در اتاق عمل داشته سلاح خودش را تنظیف می‌کرده گوله در رفته خورده تو سرش، به ناحیه سرش! یکی می‌گوید نه، داشتند با آمبولانس می‌بردندش بیمارستان وسط راه گفته نگهدارید سلاحم را تمیز کنم، یکی می‌گوید تحت تأثیر آتش به اختیار رهبری، خواسته خوش‌خدمتی بکند، یکی می‌گوید مافیای هروئین .... خلاصه اینها آدم را توبه‌کار می‌کنند.

صد دفعه گفته‌ام از قبلش حرفایتان را یکی کنید. یکی می‌گوید درگذشت، یکی می‌گوید فوت کرد، یکی می‌گوید دچار سانحه شد، یکی می‌گوید شهید شد، همه‌اش هم اعلامیه رسمی نهادها. فردا ممکن است بگویند مفقودالاثر شد. همه همینجور دارند کشش می‌دهند. یکی گفته بیماری طولانی داشته، شیمی درمانی اثر نداشته، پشت میزش روی تخت بیمارستان به مرگ طبیعی خودش را کشته. آخرش هم می‌ترسم بگویند مقام معظم رهبری هلش داده توی استخر.

عرض کردم اطلاعیه نیروی زمینی سپاه می‌گوید به لقاءالله پیوست. فرمودند بفرما، لقاءالله مال اطلاعیه حوزه علمیه باید باشد، ارتش که لقاءالله نباید بگوید، مگر اینکه در جبهه کشته شده باشد. لقاءالله که از پشت میز کار کسی را نمی‌پذیرد.

فرمودند حالا هر برنامه‌ای بوده موقعش خوب انتخاب شده بود که خبر مرگ اون جوان اعتصاب غذای زندان قم، رفت لای دست فراموشی ولی ما باید یک برنامه‌ریزی درستی برای اعلام فوت سردار مردارها داشته باشیم که اینقدر لایش باز نباشد. ممکن است مردم حرف دربیاورند!

خبرهای خوب

فرمودند حالا خبر خوب چی داری؟ عرض کردم خبر مسرت‌بخش اینکه شایعه سقوط چند تن از برادران حزب‌اللهی پاسدار که در حال باردار کردن ابرها به زمین سقوط کرده بودند تکذیب شد. معلوم شد بعون الهی در آخرین لحظات چترهای نجاتشان باز شده و سالم به زمین فرود آمده‌اند. فقط چون شلوار پایشان نبوده از سوی نیروی زمینی همکاری‌های لازم به عمل آمده و پیش از حمله روستاییان تعدادی پتو به آنها رسانده‌اند.
پرسیدند نفهمیدی ابرها را بارور کرده‌اند یا خیر؟ .... جوابی نداشتم.

سؤال فرمودند: پسر شاه در خارج چکار می‌کند؟ عرض کردم در یک ساعت هفت بار آب می‌خورد. فرمودند یک ساعت و ۱۶ دقیقه! عرض کردم حضرتعالی بهتر از من خبر دارید. ولی گزارش آب خوردن رضا پهلوی چه نفعی برای راوی دارد؟ فرمودند برایش نان دارد.

پرسیدند قضیه استخدام دامادها چی شد؟ عرض کردم - قرار شده فعلاً برادرزن‌ها را استخدام کنند تا موج بخوابد.

سؤال فرمودند اون نماینده مجلس که به مأمور گمرک فحش داده بود چی شد؟ عرض کردم قسم خورده گفته من به هیچ پدرسگی فحش ندادم. خنده فرمودند.

پرسیدند «از اتحاد و اعتصابات کارگری جنوب چه خبر؟» بعد با کنایه فرمودند «به گمانم دارند شکر را با قاشق فولادی بهم می‌زنند تا به دانشجویان چای شیرین بدهند»!

برای خوشخدمتی عرض کردم آدم گرسنه دین و ایمان ندارد. ظاهراَ جواب بی‌ربطی بود. آقا خوششان نیامد. با تغییر فرمودند: پاشو آن در را محکم ببند .... از بیرون...!

شعر هفته

گفت‌وگوی کاج و تبریزی
---------
در شب عید نوئل، کنج اتاق
کاج روشن بود پهلوی اجاق

بر تنش آویزها آویخته
روی سوزن‌هاش پولک ریخته

لامپ‌های ریز دورش رنگ رنگ
زیر پایش بسته‌بندی‌ها، قشنگ

خلوتی بود و سکوت و بی‌صدا
کز اجاق آمد بناگه این ندا:

- های ای همجنگل سابق، سلام!
در چه حالی کاج سبز بادوام؟

با صدای کُنده، کاج آمد بخویش
آن صدا بشناخت از دوران پیش

- جان تبریزی تویی؟ غرق شرر
اینچنین آتش به جان سوزان‌جگر؟

گفت تبریزی: منم ای جان کاج
مثل تو اما ندارم تخت و تاج

کاج گفت: ای کاش چون من می‌شدی
مثل من تزئین و روشن می‌شدی

جای اینکه خویشتن‌سوزی کنی
کاش می شد مجلس‌افروزی کنی

گفت تبریزی: که چُخ ساق اُل بالام
حال خود را دوست دارم، والسلام

ریشه‌ات وقتی برون باشد ز خاک
نازنین از سوختن دیگر چه باک؟

راضیم از اینکه اینجا هیزمم
اینچنین خدمتگزار مردمم

نیست آنجا که تو هستی جای من
مجلس آرای کریسمس؟ وای من

من کجا و جشن میلاد مسیح؟
از من این اطوارها باشد قبیح!

خشکم و خوش‌سوز اما مستقل
خود نباشم سمبل عید نوئل

من در این آتش اگر سوزد تنم
باز هم آن دود و خاکستر منم

روشنم در خویش و سوزم جَرق جَرق
فارغم از نور لامپ و سیم برق

غرقه در جهل مرکّب نیستم
پای بند دین و مذهب نیستم

با زَلَم زیمبُو نگردم رام کس
ما درختانِ سکولاریم و بس!

  • 16x9 Image

    هادی خرسندی

    هادی خرسندی نویسنده، شاعر ​​و طنزنویس سرشناس ایرانی مقیم لندن است. او که سال‌هاست نوشته‌هایش برای مخاطبان ایرانی و فارسی‌زبانان آشناست، طنزنوشته‌هایی را در قالب نامه‌هایی هفتگی با مخاطبان رادیوفردا در میان گذاشته است.

XS
SM
MD
LG